مشی متعصبانه طالبان در گذشته قابل دفاع نیست
اسماعیل باقری، کارشناس مسائل افغانستان با تبیین پیامدهای قدرتگیری طالبان در افغانستان گفت: مهمترین مسئله در قدرتگیری طالبان کسب «مشروعیت داخلی»، «مشروعیت بینالمللی» و امکان اداره افغانستانی است که هم مشکل اقتصادی دارد و هم محل زندگی اقوام بوده و قومگرایی و تعصبات مذهبی، یکی از ویژگیهای جامعه افغانستان است.
به نقل از ایکنا؛ افغانستان این روزها پس از قدرتگیری طالبان رویدادها و تحولات ناخوشایندی تجربه کرده و آوارگی هزاران نفر به ویژه زنان و کودکان، وقوع چندین انفجار در اطراف فرودگاه کابل و کشته و مجروح شدن دهها غیر نظامی در این میان قابل توجه بوده؛ هر چند که این انفجارها از سوی سازمانها و کشورهای مختلف محکوم شده است.
در چنین شرایطی آینده چندان روشنی برای افغانستان درمانده از جنگ تصور نمیشود و پس از حضور دوباره طالبان در قدرت، جامعه نسبتا تغییریافته امروز افغانستان، مخالفتها و گریز از میهن به هر راه ممکن نشان میدهد که طالبان چندان مقبول جامعه این کشور نیست و این کار را برای طالبان دشوار خواهد کرد.
اسماعیل باقری، کارشناس مسائل افغانستان و معاون پژوهشی رایزنی فرهنگی ایران در افغانستان معتقد است هرچند طالبان به هر نحوی توانست افغانستان را (بهجز ولایت پنجشیر) در۱۱ روز در اختیار بگیرد، اما برای حکومت در این کشور، به مشروعیت داخلی نیازمند است. با او گفت وگو کردیم تا پیامدهای قدرتگیری طالبان و چالشهای پیش روی این گروه را برایمان بازگو کند، متن این گفتوگو در ادامه میآید:
ماهیت و اهداف کنونی طالبان امروز از نظر شما چیست؟
طالبان یک گروه اسلامگراست که خود را جنبش اسلامی معرفی کرده که به دنبال احیای «امارت اسلامی» است. البته طالبان با تصرف کابل در ۱۳۷۵ برای ۵ سال بر ۹۰ درصد افغانستان حکومت کرد، اما حادثه ۱۱ سپتامبر، بهانهای شد تا آمریکا به دلیل عدم تسلیم اسامهبنلادن رهبر القاعده از سوی طالبان، به افغانستان حمله کرده و آن را از قدرت ساقط کند. منتهی طالبان با بازسازی خود، از اواسط ۱۳۸۳ به بعد حملات ایذایی خود را علیه آمریکاییها و نیروهای خارجی آغاز کرد که سالهای ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ بیشترین تلفات را بر نیروهای خارجی تحمیل کرد. پس از افزایش تلفات نیروهای اشغالگر بود که سپردن امنیت به نیروهای ارتش و پلیس افغانستان و کاهش نیروها کلید زده شد.
نکته مهمی که در مورد طالبان باید گفت این که طالبان از طیفهای متعددی اعم از شورای کویته، شورای میرانشاه، شورای پیشاور، شبکه حقانی و… تشکیل شده و بعضا برخی گروههایی نظیر طالبان پاکستان، حزبالتحریر، جیش محمد، سپاه صحابه، لشکر طیبه، لشکر جهنگوی و غیره نیز ذیل طالبان تعریف میشوند. نکته دیگر این که طالبان در طول سالهای گذشته از مواضع و خطوط قرمز خود عدول نکرده و بر خروج همه نیروهای خارجی از افغانستان و تشکیل نظام «خالص اسلامی» تأکید کرده است. با توجه به این که رهبران طالبان همواره دولت افغانستان را دستنشانده تلقی میکردند و حاضر به مذاکره واقعی با آنان نبودند، بدون شک با فرار اشرف غنی و سقوط دولت لیبرال- دموکراسی افغانستان، طالبان با احساس پیروزی بیشتر بر خواستههای قبلی خود پافشاری خواهد کرد.
پیامدهای قدرت گیری طالبان در افغانستان را چگونه ارزیابی میکنید؟
بدون شک قدرتگیری طالبان دارای پیامدهایی برای ایران و سایر بازیگران خواهد بود؛ اما دو دیدگاه عمده در خصوص طالبان و توافق دوحه وجود دارد. گروهی بر این باورند که آمریکا مجبور به مذاکره با طالبان شد و عملاً نتوانست طالبان را نابود کند و خروج آمریکا از افغانستان به خاطر شکستی است که از ناحیه طالبان متحمل شده است. اما دیدگاه دوم بر این ایده تأکید دارد که آمریکا به این نتیجه رسید که برای کاهش هزینههای نظامی و تلفات نیروهایش و در مقابل هزینهسازی برای بازیگران رقیب، نیروهایش را از افغانستان خارج و با بهرهگیری از بازیگران نیابتی، اهداف خود را در منطقه پیش ببرد. در همین راستا بود که دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین آمریکا اعلام کرد که چرا ما هزینه مبارزه با تروریسم را پرداخت کنیم و در مقابل بازیگران رقیب نظیر روسیه و چین نفع آن را ببرند.
با توجه به دو دیدگاه گفته شده، باید گفت که هر یک از این دو دیدگاه، بخشهایی از واقعیت صحنه افغانستان است؛ به این معنی که نه از خروج آمریکاییها از افغانستان و نه از بازگشت طالبان به قدرت باید خوشحال بود. بدون شک نبود امنیت، خلاء قدرت و نبود حتی دولت ضعیف، پیامدهای امنیتی، سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی برای ایران خواهد داشت و مهمترین مسئله در قدرتگیری طالبان کسب «مشروعیت داخلی»، «مشروعیت بینالمللی» و امکان اداره افغانستانی است که هم مشکل اقتصادی دارد و هم محل زندگی اقوام بوده و قومگرایی و تعصبات مذهبی، یکی از ویژگیهای جامعه افغانستان است.
مطمئناً برخی از بازیگران خروج آمریکا را برای خود فرصت و برخی تهدید قلمداد میکنند و این مسئله در مورد طالبان نیز صدق میکند. بدون شک خروج آمریکا و شکست هیمنه جهانی آن یک دستاورد بزرگ است، اما قدرتگیری و تمامیتطلبی طالبان دارای ابهامات فراوانی است. درست است طالبان ۲۰ سال با نیروهای خارجی مبارزه کرده، اما آمریکا با مذاکره مستقیم خود، عملاً طالبان را از دشمنی با خود به نوعی به دوست تبدیل و از سوی دیگر زمینه را برای گسترش گروههای تروریستی در افغانستان فراهم کرده است. این که آیا طالبان ظرفیت حکومتداری مدرن با مشارکت همه اقوام را به طور عادلانه دارد، هنوز پاسخی بدان داده نشده و اساساً الگوی حکومتی مدّ نظر طالبان و ابعاد آن، به طور صریح و روشن مشخص نشده است. بنابراین قدرتگیری طالبان برای هر یک از بازیگران مؤثر(آمریکا، پاکستان، روسیه، چین، هند، ایران و…) دارای پیامدهایی خواهد بود.
طالبان در بحث اداره افغانستان با چه چالشهایی مواجه است؟
هرچند طالبان به هر نحوی توانست افغانستان را (بهجز ولایت پنجشیر) در ۱۱ روز در اختیار بگیرد، اما برای حکومت در این کشور، به مشروعیت داخلی نیازمند است. اگر طالبان بتواند در وهله اول امنیت و صلح را در کشور برقرار کند و طبق ادعای خود حکومت «همه شمول» یا فراگیر را ایجاد کند و در ساختار قدرت، همه اقوام و مذاهب مشارکت کنند تا حدودی خواهد توانست بنیانهای حکومت مورد نظر را اجرایی کند. در مرحله بعد نحوه رفتار طالبان با جامعه مدنی افغانستان اعم از دانشگاهیان، نخبگان علمی، رسانهها، حقوق زنان و… نقش تعیین کننده در اقبال عمومی به حکومت مدنظر طالبان خواهد داشت. البته کشورهای غربی به دلایلی با حکومت طالبان در افغانستان مخالف هستند و به همین جهت نیز در رسانههای مورد حمایت خود، در سیاهنمایی طالبان اغراق میکنند. بنابراین کسب مشروعیت بینالمللی نیز از چالشهای بعدی طالبان خواهد بود. البته در خصوص قطع ارتباط طالبان با القاعده و گروههایی که داعیه جهاد جهانی دارند، نمیتوان به طور دقیق نظر داد و این مسئله نیز موجب چالشهایی در افغانستان خواهد شد. علاوه بر موضوعات فوق، نحوه اداره اقتصادی افغانستان، نحوه تعامل با همسایگان و بازیگران فرامنطقهای، نیز از چالشهای اساسی طالبان در افغانستان خواهد بود.
نقش کشورهای میانجی مانند ایران چین و روسیه را برای حل مسئله افغانستان چگونه ارزیابی میکنید؟
امنیت و ثبات در افغانستان مهمترین خواسته روسیه، چین و ایران است. روسیه به دلیل واهمه از نفوذ گروههای اسلامگرای افراطی به کشورهای آسیای مرکزی و چین نیز به دلیل توسعه روابط اقتصادی و احداث جاده ابریشم جدید موسوم به «یک جاده ـ یک کمربند» و نیز ترس از رسوخ تفکر افراطی به اویغورهای سینکیانگ یا همان ترکستان شرقی در غرب چین و ایران نیز به دلیل عدم سرایت ناامنیها به ایران، سرازیر نشدن سیل مهاجرین افغانستانی و نیز حفظ روابط فرهنگی و اقتصادی با افغانستان، خواهان ثبات و امنیت در افغانستان هستند. نکته اساسی که ایران بر خلاف روسیه و چین به عنوان میانجی بدان توجه دارد، تشکیل دولت فراگیر با حضور تمام گروههای سیاسی، قومی و مذهبی در افغانستان است و ایران معتقد است بحران افغانستان راهکار نظامی نداشته و برای حل و فصل این بحران، همه احزاب و گروهها باید از طریق گفتوگو و مذاکره تلاش کنند؛ از سوی دیگر روسیه به واسطه نگرانی از داعش و چین نیز به دلیل ارتباطات راهبردی با پاکستان، در خصوص به قدرت رسیدن طالبان و حتی تمامیتطلبی آن مشکلی ندارند.
آیا افغانستان با روی کارآمدن طالبان، توان حل بحران داخلی را به واسطه گفتوگوهای بینالافغانی دارد؟
گفتوگوهای بینالافغانی زمانی معنی و مفهوم بیشتری داشت که هنوز دولت کابل بر سر کار بود، با فرار اشرف غنی از افغانستان و تصرف بیشتر مناطق توسط طالبان، عملاً این گروه کمتر راغب به مذاکرات بینالافغانی هستند و بر قدرت حداکثری تأکید خواهند کرد. برای حل بحران داخلی، باید اجماع سیاسی بین رهبران قومی و مذهبی شکل گرفته و نسبت به نوع نظام سیاسی و نحوه اداره کشور، تفاهم نظری و عملی به وجود آید. بدون شک عدم شکلگیری اجماع سیاسی، شکنندگی شرایط امنیتی و گسترش شکافهای اجتماعی و بروز بحرانهای اقتصادی را در پی خواهد داشت.
چه خطرات مداخله جویانهای از سوی همسایگان افغانستان این کشور را تهدید میکند؟
برخی طالبان را گروهی مستقل، منسجم و مقتدر قلمداد میکنند؛ اما سابقه طالبان به خوبی نشان میدهد در پیدایش و ظهور طالبان، دستگاه اطلاعاتی پاکستان و عربستان و کمکهای مالی کشورهای عربی و سیاستهای آمریکا و انگلیس نقش اساسی داشتهاند. هر چند با گذشت نزدیک به سه دهه از آن زمان، طالبان دچار دگردیسیهایی شده است و عمدتاً به لحاظ سیاسی به یک بازیگر اساسی تبدیل شده است؛ اما با این حال نمیتوان نقش آی.اس.آی و سایر سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی را در حمایت، هدایت و مدیریت برخی گروههای افراطی ذیل طالبان را نادیده گرفت. بدون شک خروج آمریکا از افغانستان، ضربه بزرگی را به هژمونی و هیمنه این بازیگر بزرگ وارد کرده است و آمریکاییها تلاش خواهند کرد با بهرهگیری از برخی ابزارها و گروههای تحت حمایت خود، به طور نیابتی در افغانستان نقش برهمزننده خود را ایفا کنند. در این میان احتمال دارد برخی همسایگان افغانستان، با بازی دوگانه خود همچنان منفی عمل کنند. البته تا زمانی که دولت آینده افغانستان تشکیل نشده و مشخصات آن معلوم نباشد، نمیتوان در اینباره دقیقتر اظهار نظر کرد.
به نظر شما آیا طالبان با آمریکا پیمانی پشت پرده دارند؟ و هدف آمریکا از خروج از افغانستان چه بود؟ در نهایت نقش بازیگران از جمله ایران چه بوده است؟
ابتدا به بخش دوم سؤال شما پاسخ میدهم. هدف آمریکا، کاهش هزینههای نظامی و خروج امن از افغانستان بود. آمریکاییها نمیخواستند وارد سومین دهه جنگ در افغانستان شده و در افغانستان تلفات بدهند. همان طور که جو بایدن اخیراً اعلام کرد وقتی نیروهای امنیتی افغانستان با طالبان نمیجنگند؛ چرا ما جنگ کنیم. با توجه به این مسئله هدف آمریکا از توافق دوحه، خروج امن از افغانستان بود. اما این که آیا طالبان با آمریکا در توافقنامه دوحه در پشتپرده معامله کرده است، باید منتظر روند تحولات ماند. بدون شک طالبان طبق اعلام نظر خود، خواهان تشکیل نظام اسلامی است و به همین جهت مخالف تداوم اشغال افغانستان از سوی نیروهای خارجی است و تاکنون نیز تا حدی در تصرف مناطق، معتدل و معقول عمل کرده است. اما این که این رفتار معتدل طالبان در آینده و پس از تشکیل حکومت نیز ادامه خواهد داشت و یا برخورد طالبان با شیعیان و فارسزبانان چه خواهد بود؟ نوع ارتباطاتش با ایران، پاکستان، آمریکا، ترکیه و… چگونه خواهد بود؟ نمیتوان صریح سخن گفت؛ به ویژه اینکه سابقه رفتاری طالبان در گذشته، چندان قابل دفاع نیست و در بسیاری از مسائل، مشی متعصبانه داشتهاند.
بازیگرانی نظیر آمریکا، انگلیس و پاکستان در حمایت و مهار طالبان، نقش دوگانهای دارند. پاکستان به دلایل متعدد(خط مرزی دیورند، مسئله پشتونستان، مشکل آب و…) خواهان حضور طالبان در ساختار قدرت افغانستان است. آمریکا برای ایجاد زمینه رسوخ و گسترش تروریسم خواهان حکومت امارت اسلامی طالبان است، انگلیس برای تجزیه افغانستان و جنگ داخلی نقش چندگانهای را بازی میکند؛ در ظاهر اسمی از انگلیس نیست اما در پشت پرده در گسترش داعش و گروههای تکفیری نقش ایفا میکند. عربستان سعودی برای جبران شکستهایش در عراق و سوریه، دنبال گسترش داعش و تکفیریها در افغانستان است و بازی دوگانه نسبت به طالبان ایفا میکند. کشورهای اروپایی در اقدامی هماهنگ و با ایجاد فضای دوقطبی، خود را مخالف طالبان نشان داده و اعلام میکنند که ما تا زمانی که دولت مشروع با مشارکت مردم شکل نگیرد، طالبان را به رسمیت نخواهیم شناخت.
اما روسیه و چین اعلام کردهاند که با برخی ملاحظات و مشاهده تداوم رفتار معقولانه طالبان، این گروه را به رسمیت خواهند شناخت. چین و روسیه به شدت از گسترش داعش در افغانستان هراس دارند و بر این باورند که تنها گروهی که میتواند در مقابل داعش بایستد و مانع گسترش داعش شود، طالبان است.
اما در این بین باید به نقش و سیاست جمهوری اسلامی ایران اشاره کنیم. ایران مخالف جدی گسترش ناامنی و جنگ داخلی در افغانستان است. هرگونه ناامنی گسترده در افغانستان، تبعات متعدد سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اقتصادی برای ایران دارد. زمانی که همه بازیگران داخل افغانستان و بازیگران خارجی و در راس آن آمریکاییها موافق مذاکرات با طالبان بودهاند، ایران نمیتوانست به تنهایی با این روند مذاکرات مخالفت کند؛ هر چند که اعلام کرد در مذاکرات یک جانبهای که آمریکا به نتیجه مشخصی برسد، موافقت نخواهد کرد. ایران با مشاهده روند تحولات در درون افغانستان و موافقت همه جریانها با روند صلح، چارهای جز همراهی نداشته است و به همین جهت نیز کوشید تا مذاکرات بینالافغانی واقعی را در تهران کلید بزند؛ اما چراغ سبز آمریکا به طالبان در تصرف مناطق در کنار اعطای امتیازات متعدد از جمله آزادی ۷ هزار زندانیان طالب، ایران را مجبور کرد تا عملا نتواند هیچ مخالفتی کند. در واقع هدف آمریکاییها ایجاد جنگ داخلی از طریق برقراری فضای دوقطبی بود، اما ایران با مدیریت این فضا تلاش کرده تاکنون در باتلاقی که آمریکاییها ایجاد کرده بودند، نیفتد. ایران در عین حال تلاش میکند طالبان را راضی کند با مشارکت سایر گروههای قومی و سیاسی، دولت نسبتا فراگیر و امن در افغانستان ایجاد شود.
در پایان اگر نکته ناگفتهای دارید، بفرمایید.
متأسفانه در هفتههای اخیر اظهار نظرها و تحلیلهای زیادی در خصوص تحولات افغانستان و به ویژه قدرتگیری مجدد طالبان صورت گرفته است که موجب شده تا نوعی دوگانگی تطهیر طالبان یا طالبانهراسی شکل بگیرد که به نظرم ناشی از عدم شناخت کافی افغانستان، تحولات آن و نوع بازی بازیگران مؤثر است. رصد دقیق تحولات افغانستان زمانی ما را به نتیجه مشخص میرساند که زمین بازی، بازیگران داخلی و بازیگران خارجی آن را بشناسیم. حکم قطعی دادن در خصوص روند تحولات افغانستان و دفاع مطلق از رد یا قبول یک جریان و یا روند تحولات، چندان درست نیست. زیرا بازیگران متعدد و بعضا متناقضی در افغانستان حضور دارند که هر یک براساس منافع خود موضعگیری و اقدام میکنند و احتمال دارد منافع یک بازیگر، بر علیه یک بازیگر دیگر تلقی شود. رقابت و تضاد هند و پاکستان، رقابت چین و روسیه با آمریکا نمونهای از این موضوع گفته شده است. بدون شک امنیت، ثبات و آرامش مهمترین خواسته مطلوب ایران در افغانستان است. جنگ داخلی و گسترش ناامنیها، منافع و امنیت ملی ایران را نیز تحت تاثیر قرار میدهد، در حالی که آمریکاییها، انگلیس و حتی بازیگران دست دومی چون عربستان سعودی و حتی ترکیه، به دلیل جبران شکستهای خود در منطقه شامات(عراق و سوریه)، خواه ناخواه، از گسترش ناامنیها و تبدیل شدن افغانستان به کانون تروریسم استقبال میکنند. هر چند آمریکاییها از افغانستان خارج میشوند، اما عملا طالبان را از دشمن خود به دوست تبدیل کردهاند و بجای این که سالانه با ۶ و نیم میلیارد دلار از دولت اشرف غنی حمایت کنند، احتمالا با دادن کمک اقتصادی به دولت آینده با کمتر از یکسوم آن، هزینههای خود را کاهش میدهند. با توجه به این که طالبان اعلام کرده پس از تشکیل حکومت مدنظر خود با همه کشورها از جمله آمریکا همکاری خواهد کرد، احتمال دارد در آینده خطرات ناشی از تروریسم علیه ایران افزایش یابد؛ به ویژه که طالبان نتواند مشروعیت داخلی در افغانستان ایجاد کرده و قدرت و حاکمیت خود را در سرتاسر افغانستان بگستراند.
در نهایت باید گفت که تشکیل حکومت بعدی در افغانستان که طالبان در آن نقش حداکثری خواهند داشت، بدون چالش و مشکل نخواهد بود. اگر طالبان نتواند در داخل اجماع سیاسی را شکل دهد و در تشکیل حکومت از همه گروههای قومی، مذهبی و سیاسی استفاده نکند، نخواهد توانست مشروعیت داخلی نیز داشته باشد. بدون شک این مسئله، مشروعیت منطقهای و بینالمللی طالبان را نیز دچار مشکل خواهد ساخت. اما تحلیلها و اظهار نظرهای ضدونقیض در ایران نسبت به تحولات افغانستان و طالبان نیز، چندان مناسب جامعه نخبگی و کارشناسی ایران نیست. به نظرم باید گفتوگوها و نشستهای متعددی در مجامع علمی و اتاق فکرها شکل بگیرد تا با استدلال و بررسی نقاط قوت و ضعف تحلیلها، بتوانیم رویکرد درستی را اتخاذ کرده و به انسجام سیاسی دست یابیم. در چنین وضعیتی میتوان کشورها و بازیگران همسو را با خود همراه کرد تا بازیگرانی چون آمریکا که از ایران زخمخورده هستند، به اهداف شوم و نیتهای سوء خود دست نیابند