مرد جوان در دادگاه: حالا که همسرم به مادرم توهین می کند، باید برویم و در خانه آنها زندگی کنیم
روزنامه ایران نوشت:در طبقه اول دادگاه زوج جوانی ایستاده بودند که با دیدن سر و وضعشان تصور میکردی برای حضور در یک مراسم عروسی آمدهاند.
دختر جوان که بسیار شیک و امروزی بود ناگهان شروع به فریاد زدن کرد و گفت: تو مرا به خاطر پول خواستی وگرنه دوست داشتن و عشق و عاشقی دروغ بود. همسرش با صدایی آهسته از او خواست آرام باشد و مدام میگفت مرسده جان آرام باش آبرویمان رفت اما دختر جوان بیتوجه به صحبتهای همسرش مدام گریه میکرد و میگفت: تو به من دروغ گفتی تو به خاطر اینکه من ارثیه پدریام را نگرفتم کتکم زدی من دیگه نمیتوانم با تو زندگی کنم همه این مشکلات هم به خاطر مادرت است که مدام تو را تحریک میکند.
پسر جوان گفت: اگر من گفتم ارث پدریات را بگیر چون حقت است باید بگیری.
در حالی که بگومگو بین زوج جوان ادامه داشت، مدیر دفتر قاضی از اتاق بیرون آمد و با صدای بلند اعلام کرد شماره پرونده… که ساعت ۹ و نیم جلسه رسیدگی داشتند به دفتر اعلام حضور کنند…
قاضی در حال مطالعه پرونده بود و به محض ورود، مرسده روی صندلی نشست و با بغض گفت: آقای قاضی مادرشوهرم میخواهد زندگی ما را به هم بزند آنها دنبال پولهای پدر من بودند این آقا که همسر من است در کمال ناباوری و بی حرمتی در حالی که هنوز یک ماه از فوت پدر من نگذشته به خاطر حرف مادرش مرا کتک زده که برو ارثیه پدریات را بگیر. بعد چنان هقهق کنان زیر گریه زد که حالش بد شد.قاضی با نگاهی به مرسده و حال روحی او گفت: دخترم فکر کنم حالت خوب نیست عصبی و ناراحت هستی آرام باش و اجازه بده از همسرت سؤال کنم که ماجرا چیست؟
قاضی رو به محسن کرد و گفت توضیح بده ببینم چه اتفاقی افتاده؟ محسن هم نفس عمیقی کشید و گفت حاج آقا من و خانمم فامیل هستیم برخلاف برخی جوانان امروزی ما به روش سنتی ازدواج کردیم. چون مرسده دختر خوب و خوش اخلاقی بود، با هم به تفاهم رسیدیم اما بعد از ازدواج فهمیدم او بسیار حساس و زودرنج است.
جناب قاضی من الان وضعیت مالی خوبی ندارم وقتی پدر مرسده فوت کرد چون وضع مالی خوبی داشت فکر کردم حالا که یک ماه از فوتش گذشته او میتواند با گرفتن ارثیهاش کمکی به وضعیت زندگی ما کند. اما بعد از گفتن این حرف او شروع به داد و فریاد کرد و حالا هم برای طلاق آمده است.
در همین لحظه زن جوان با ناراحتی گفت: محسن لطفاً ساکت باش اصلاً به تو چه ربطی داره که راجع به مسائل خصوصی من و خانوادهام تصمیمگیری میکنی البته میدانم تو خودت چنین شخصیتی نداری مادرت به تو یاد داده است. در دوران عقد هم یکی دو بار مادرش حرفهایی زده و باعث دعوای من و محسن شده بود ولی من توجه نکرده بودم محسن اصلاً مرد زندگی نیست هر چه مادرش میگوید بدون چون و چرا قبول میکند.
محسن گفت: آقای قاضی من اشتباه کردم الان هم از همسرم عذرخواهی و از او خواهش میکنم مرا ببخشد و سر خانه و زندگیمان برگردیم.
مرسده با ناراحتی گفت: در این یک سال گذشته متوجه شدم تو دهنبین هستی و هر چه مادرت بگوید، همان است.
مردجوان که با شنیدن این حرف عصبانی شده بود گفت: اینقدر پای مادر مرا وسط نکش مادرم هیچ دخالتی در زندگی ما نکرده است اتفاقاً آنقدری که مادر و خواهر و خانواده تو در زندگی ما دخالت میکنند مادر من هیچ وقت چنین کاری نکرده است. آقای قاضی من هر وقت از سر کار آمدم همسرم خانه مادر و خالهاش بود. حاج آقا من چیکار کنم با کی درد دل کنم مجبور بودم برم خونه مادرم و با اون حرف بزنم.
پس از چند دقیقهای قاضی رو به محسن کرد و گفت: عزیزان من چرا اینقدر درگیر مسائل حاشیهای هستین همین اول زندگی چرا زندگی رو تبدیل به میدان جنگ کردین .
مرسده که اشکهای صورتش را پاک کرده بود با نگاهی به حلقه درون دستش گفت حاج آقا من زندگیام را دوست دارم شوهرم را دوست دارم اما به شرطی که با من کنار بیاید و دیگر به حرفهای مادرش و دخالتهای او توجه نکند.
با شنیدن این حرف مرد جوان ناگهان از جای خود بلند شد و گفت: توهین و بی احترامی هم حدی دارد حالا که این جوری شد تو باید با من کنار بیایی. اصلاً به جای اینکه ماهی چند میلیون تومان اجاره خانه بدهیم، به خانه مادرم میرویم و در آپارتمان طبقه بالای خانه آنها زندگی میکنیم وگرنه طلاقت میدهم.
همین حرفها باعث شد دوباره جنجال و تنش بین مرسده و محسن بالا بگیرد. قاضی که با این رفتارها متوجه عمق فاجعه در زندگی مشترک زوج جوان شده بود، گفت: به جای این لجبازیهای بچهگانه ۲ ماه مستمر به واحد مشاوره بروید اگر مشکلتان حل نشد و نظر مشاور خانواده هم بر جدایی بود آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم فعلاً بیایید این صورتجلسه را امضا کنید نوبت رسیدگی بعدی است