یک پزشک در میان لیدرهای پرسپولیس
مجید مختاری پزشک بیمارستان لبافینژاد است. رضا شاهانی مالک کشتارگاه است. بهروز طاهری از آزادگان دوران جنگ است. وحید اسماعیلی که ضارب علیدایی است، مغازه محصولات فرهنگی در خیابان نبرد دارد. اینها همه در یک چیز مشترکند و آن هم لیدربودن در استادیومهای فوتبال است.
عصرخبر: تاریخچه هواداری در فوتبال دنیا به قدمت همان اندازه عمر فوتبال است. در ایران هم همینگونه بوده، در کنار فوتبال باشگاهی ایران که از دهه30 شمسی پا گرفت، هواداری از یک تیم خاص هم به وجود آمد. در دهههای 50 و 60 که فوتبال آماتوری بود، بازیکنان فوتبال بعد از پایان کار اول خود به سراغ فوتبال میآمدند و با سه جلسه تمرین در هفته و یک بازی در آخر هفته روزگار سپری میکردند. در آن زمان، هواداران هم آماتور بودند و برای سپریکردن اوقات فراغت به استادیومها میآمدند و تیمهای مورد علاقه خود را تشویق میکردند.
در آن دوران یک «بوقچی» یا به قول امروزیها «لیدر» هم این تماشاگران را هدایت میکرد، البته هیچ نظارتی روی آنها نبود و تنها کسانی به این سمت میرسیدند که اولا قدمت بیشتری در استادیومرفتن داشتند و بعد هم میتوانستند یک سکوی حداقل سههزار نفری را با خود همراه کنند. اما از اوایل دهه 70 که پول وارد فوتبال شد و تیمها به صورت حرفهای با بازیکنان قرارداد میبستند، لیدرها هم وارد عرصه حرفهای شدند. ملاک انتخاب لیدرها همان شاخصههای گذشته بود، اما اینبار با نظارت از سوی مدیران باشگاهها، مدیران یک تیم به لیدرهای باشگاه پول میدادند تا دیگر مانند تماشاگران عادی فوتبال، احساساتی نشوند و یک زمان علیه مدیر، مربی و بازیکن شعار دهند، علاوه بر این با پولدادن به لیدرها، به نوعی آنها را میخریدند تا از طریق آنها بتوانند روی تماشاگران نفوذ داشته باشند.
البته تنها پولدادن مستقیم روش کار مدیر تیم نبود، معمولا در سفرهای خارجی تیمها، چند سهمیه را هم برای لیدرها در نظر میگرفتند تا هم به نوعی در کشورهای خارجی، آنها از تیم حمایت کنند و هم تشویقی باشد برای اینکه به وظیفه خود در قبال مدیر ادامه دهند. در این میان علی پروین به خوبی به نقش لیدرها پی برده بود و از اولین نفراتی بود که از حضور آنها به نفع خود استفاده کرد.
در آستانه جامجهانی 1998 فرانسه که تیمملی ایران یکی از راهیافتگان به جامجهانی بود، بحث لیدرها جدیتر شد. در آن زمان لیدرها کمکم به قدرت درجه یک سکو تبدیل شده بودند که میتوانستند یک استادیوم صدهزارنفری را به تشویق یا علیه یک نفر یا تیم وادار کنند. لیدرها که با پول خوب از سوی باشگاهای پرطرفدار روبهرو بودند، حالا تعداد زیادی هم دستیار داشتند که به طور کامل میتوانستد بر تماشاگران یک استادیوم احاطه داشته باشند.
مدیران فدراسیون فوتبال که باید برای جامجهانی چندتا لیدر با خود به کشور فرانسه میبردند، به دنبال آن بودند که کنترل لیدرها را دست بگیرند. اما فدراسیون با توجه به مشکلات زیادی که در مورد لیدرها وجود داشت از جمله سابقه کیفری بعضی از آنها، تصمیم گرفت که تنها دو یا سه بوقچی پیر و قدیمی را با خود به فرانسه ببرد تا باعث تهییج ایرانیها و تشویق تیمملی شوند و مشکلی هم به وجود نیاورند.
در اواخر دهه 70 مشکلات فرهنگی تماشاگران در کنار موادمخدر و ایدز، از اصلیترین معضلات اجتماعی ایران بود. انفجار مواد محترقه در استادیومها و حمل موادمخدر به داخل ورزشگاه باعث شد تا مسوولان ورزش به فکر بازسازی فرهنگی در میان تماشاگران بیفتند. در آستانه بازیهای مقدماتی جامجهانی 2002 کره و ژاپن، مسوولان ورزش دست دوستی به سوی لیدرها دراز کردند تا بلکه آنها بتوانند ورزشگاهها را به محل امنی برای تماشاگران و دوستداران واقعی فوتبال تبدیل کنند. در اولین اقدام، جلسهای میان معاونت حراست تربیت بدنی، شهرداری، فدراسیون فوتبال و لیدرها برگزار شد تا بحث ساماندهی لیدرها و تماشاگران در آن مطرح شود.
برای اولینبار جرقه موفقیت این ساماندهی در بازی ایران و عربستان در مقدماتی جامجهانی زده شد. بازیای که با حضور 120هزارتماشاگر برگزار شد و با پیروزی ایران و بدون هیچ مشکلی از سوی تماشاگران به پایان رسید. این بازی نطقهعطفی شد تا لیدرها کمکم به شخصیتهای مثبت و تاثیرگذار در فوتبال تبدیل شوند و از آن به بعد، شاهد حضور گسترده آنها در ورزشگاهها باشیم.
در اوسط دهه 80 با ظهور بعضی تیمها از جمله استیلآذین، لیدرها به سمت کاسبی رفتند و بدون تعصب به آن تیم، به تشویق این تیمها روی آوردند، البته وظیفه آنها تنها به ساماندهی تماشاگران در استادیوم محدود نمیشد، بلکه آنها وظیفه داشتند برای این تیمهای بیطرفدار تماشاگر جذب کنند.
اما بعد از مشکلاتی که لیدرها در این باشگاه و سایر باشگاههای بدون هوادار به وجود آوردند، کمکم لیدرهای کاسب از بین رفتند. البته در کنار این لیدرها، بودند افرادی که برای مدیران خاصی کار میکردند، مانند لیدرهای حبیب کاشانی، مدیرعامل وقت پرسپولیس، که گفته شد در درگیری با علی دایی او را مورد ضربوشتم قرار دادند.
در مورد رابطه مالی باشگاها با لیدرها، اکثر آنها وابسته به باشگاه هستند. پول و امکاناتی مانند سفرهای خارجی را هم از مدیران عامل میگیرند و برای همین هم، سنگ آنها را به سینه میزنند، اما در این میان لیدرهای تیم پرسپولیس مدعی هستند، هیچ پولی از باشگاه نمیگیرند. البته بعضی از آنها در حال حاضر کارمند باشگاه محسوب میشوند و درآمدی هم از این طریق دارند.
اما درآمد واقعی این لیدرها از کجاست؟ آنها از قشرهای مختلف جامعه هستند که در این میان شغلهای مختلفی وجود دارد: مجید مختاری – پزشک، رضا شاهانی- شغل آزاد با مالکیت یک کشتارگاه و وحید اسماعیلی- فروشندگی محصولات فرهنگی در خیابان نبرد. بقیه لیدرها هم در شغلهایی مانند پخش مواد غذایی، باشگاه بدنسازی، پیمانکار بانک یا تدارکاتچی باشگاه هستند.
در میان لیدرهای مطرح کنونی ایران یک نام بیشتر از سایرین جلب توجه میکند: «عباس اسماعیلبیگی» لیدر شماره یک پرسپولیس که کارمند باشگاه هم محسوب میشود، لیدری است که علاوه بر ساماندهی هواداران پرسپولیس، مدرسه فوتبال دایر کرده و مدرک «c» آسیا را دارد. به گفته خودش او اولین هوادار تاریخ باشگاههای جهان است که به یک کشور دیگر ترانسفر شده است.
او به درخواست باشگاه الاهلی امارات به این کشور رفت و قرار شد برای هر بازی بین دوهزار تا سههزار درهم دریافت کند، ضمن اینکه روز بازی به امارات میرفت و بعد از بازی هم با خرج باشگاه الاهلی به ایران میآمد. از طرف دیگر باشگاه اماراتی النصر هم به او پیشنهاد 30هزاردلار برای یک فصل داده بود که قرارداد هم بسته شد، اما این لیدر بعد از دیدن اولین بازی پرسپولیس از تلویزیون، قراردادش را فسخ میکند و به ایران میآید. چون به گفته خودش عشق به پرسپولیس از همه ثروتها بالاتر است.
کانون هواداران باشگاههای بزرگ فوتبال ایران در حال حاضر سایتی برای هواداران راهاندازی کردند و در کنار آن، سامانه پیام کوتاه نیز راه افتاده است. برای نمونه کاربر سایت پرسپولیس در حال حاضر 50هزارنفر است. همچنین شاهد حضور گسترده آنها در فیسبوک هم هستیم.
اما یک لیدر باید چه شاخصهای دیگری علاوه بر قدمت و مقبولیت داشته باشد؟ بعضی لیدرهای معروف دراینباره میگویند که یک لیدر واقعی، فردی است که باید اشراف کامل به اخبار باشگاه داشته باشد، از طرف دیگر باید با بازیکنان رابطه مستمر داشته باشد و همیشه بتواند با تماشاگران روی سکو ارتباط خوبی برقرار کند. ضمن اینکه باید بتواند حاشیهها را جمع کند، تا به تیم ضربه وارد نشود. هرچند به گفته لیدرها تا حدودی میتوان سکوها را هدایت کرد، اما وقتی تماشاگر عصبانی است دیگر کاری از هیچ لیدری برنمیآید.
قضیه لیدرهای تیمملی هم مانند انتخاب بازیکنان تیمملی است، جمعیت حامیان تیمملی هم مثل سرمربی تیمملی از میان لیدرهای باشگاهای مختلف، لیدرهای خود را انتخاب میکنند و حتی یک روز پیش از بازیهای ملی آنها را به اردو میبرند تا برای بازی آمادگی داشته باشند، که بیشتر شبیه یک اردوگاه آموزشی و فرهنگی است.
البته از این لیدرها سوءپیشینه و تست عدماعتیاد میگیرند تا یک لیدر موجه، مشوق تیمملی باشد. جالب است بدانید در کشور کرهجنوبی برای بازی رفت مرحله مقدماتی برابر ایران برای انتخاب 300 هوادار که همراه این تیم به ایران بیایند، تستهایی از جمله آمادگی جسمانی و صدا از بین 90هزار نفر داوطلب گرفته بودند تا بتوانند 90 دقیقه تیم کشورشان را در سروصدای کرکننده ورزشگاه آزادی تشویق کنند.
تنها درخواست لیدرها هم جالب است؛ آنها میخواهند رسانهها و مردم به چشم هواداران پولکی به آنها نگاه نکنند و بدانند که اگر لیدرها در فوتبال ایران حضور نداشتند، دیگر هیچ خانوادهای اجازه نمیداد فرزندش به استادیوم برود و الان استادیومها به بزرگترین معضل جامعه تبدیل شده بودند.منبع: روزنامه شرق