بهاره رهنما: این سینما معلول است
شباهتهای سینما و پاریس: سینما را شبیه به شهر پاریس میدانم. پاریس را دوست ندارم، ممکن است زرق و برق داشته باشد، اما بینظمی و شلوغی آن را از ریخت میاندازد. در سفر به پاریس، آن را شهری شلوغ با کوچههای تنگ یافتم که همه در آن شتابزده هستند.
گفتوگو با بهاره رهنما را از تئاتر شروع کردیم؛ عرصهای هنری که این روزها در آن پر کار است. بعد به تفاوتهای بازیگری در سینما، تلویزیون و تئاتر رسیدیم. از آنجا به عالم نویسندگی سرک کشیدیم که او سخت مجذوبش هست و دستی هم در آن دارد. بحث ما شاخ و برگهایی هم پیدا کرد که آوردن متن و حاشیههای آن یک جا مقدور نیست. تا متن کامل گفتوگو پیاده و تنظیم شود، فعلاً شما را مهمان گزیدههای از آن میکنیم که بدون پرسشها پیش روی شما گسترده شده است.
یک امضاء دادم، چهارسال اجازه کار به من ندادند: سال 1371 همزمان با اکران فیلم «افعی» با کارگردانی محمدرضا اعلامی که نخستین کارم بود، به خاطر امضاء دادن به یکی از تماشاگران مقابل سالن سینما، برای چهار سال اجازه کار را از من گرفتند. البته بابت این ممنوعیت باید بروم از معاون سینمایی آن زمان وزیر ارشاد تشکر کنم. چون او باعث شد بروم دانشگاه و درس بخوانم و چهار سال بعد که بازگشتم، با فیلمی که متعلق به سینمای تجاری نبود، مسیر بازیگریام تغییر کرد.
گفتوگو با بهاره رهنما، چهار عرصه تئاتر، سینما، تلویزیون و داستاننویسی را در برگرفت
بازیگران سینما فضای کار در تئاتر را تنگ نمیکنند: کار در تئاتر آن قدر سخت است که بزرگان این عرصه نباید نگران ورود چهرههای سینمایی به آن و تنگ شدن جا برای بازیگران هنرهای نمایشی باشند. مطمئن باشید اگر کسی عاشق صحنه نشود و دشواریهایش را به جان نخرد، تو تئاتر ماندنی نیست. البته اگر بعد از ورود بازهم این هنر را با تمام مشکلات، کمبودها و سختیهایش دنبال کرد، آن وقت باید او را یک عضو خانواده تئاتر به حساب آورد، نه یک بیگانه.
شباهتهای سینما و پاریس: سینما را شبیه به شهر پاریس میدانم. پاریس را دوست ندارم، ممکن است زرق و برق داشته باشد، اما بینظمی و شلوغی آن را از ریخت میاندازد. در سفر به پاریس، آن را شهری شلوغ با کوچههای تنگ یافتم که همه در آن شتابزده هستند.
چهرهای بازیگری، فروش کار را تضمین نمی کنند: اینکه گفته میشود فلان تئاتر به خاطر بهمان بازیگرش فروخته است نمیپذیرم. آنچه باعث موفقیت یک نمایش میشود، داستان جذاب، انسجام ساختاری و بازیهای خوب است، نه چهرههای سرشناس بازیگری.
صحنه مرا زنده میکند: وقتی من نقشی را دوست داشته باشم، اصلاً خسته نمیشوم. بازی مرا خسته نمیکند. تازه وقتی روی صحنه میروم، نشاط پیدا میکنم. برای همین است که این شبها میتوانم در سه اجرا بازی و یک کار را هم کارگردانی کنم. البته از شما چه پنهان بعدش که میروم خانه، تازه میفهمم چقدر کوفته شدهام. هر چند این خستگی تنها تا عصر روز بعد که دوباره میخواهم روی صحنه بروم ادامه پیدا میکند و بیدرنگ شور و شوق جایش را میگیرد. در واقع من مثل مردهای هستم که با آمدن روی صحنه زنده میشوم.
چرا در سینما کمکار هستم: ضعیف بودن فیلمنامهها، یکی از علتهای کم کاری من در سینماست. در چند سال اخیر آن قدر فیلمنامههای پیشنهادی به من مزخرف بوده که میخواستهام زنگ بزنم و از تهیهکنندهاش بپرسم که با چه عقل و منطقی میخواهد پولش را با آن کار دور بریزد و حیثیت و اعتبار سینما را برباد دهد.
نقش را مال خود میکنم: بیشتر بازیگر حسی هستم تا تکنیکی. دوست دارم نقشهایم به خودم نزدیک باشد، برای همین حتی شخصیتهای نمایشی یا سینمایی دور از خودم را مال خودم میکنم. برای همین به جای آنکه از صافی نقش بگذرم، من نقش را از صافی خودم عبور میدهم.
کارهای بدی که بازی کردهام: من هم در 22 سال گذشته، کارهایی را بازی کردهام که نمیتوانم از آنها دفاع کنم. هنوز که هنوز است برای تعدادی از آنها دوستان و دیگر هنرمندان سربه سرم میگذارند. برای مثال جعفر پناهی چند سالی است که هروقت مرا میبیند، کنایه میزند شب قبلش فیلم «چارچنگولی» را دیده است. هرچند او مدتی پیش به من گفت که با وضعیت این روزهای سینما، شاید تا چند وقت دیگر باید «چارچنگولی» را در رده فیلمهای هنری جا داد.
معلولیت سینما: سینمای ما از نظر اقتصادی معلول است و روابط بین فعالان آن مثل تئاتر دوستانه نیست. تو هنر نمایش آدمها به هم نزدیکتر هو صمیمیتر هستند.
برکت سریالهای ماه رمضان: سریالهای ماه رمضان تلویزیون برکت دارد. شاید برایتان عجیب باشد، اما من به این جور چیزها اعتقاد دارم. اینکه در اوقات روحانی بعد از افطار، مخاطبان زیادی که حال خوبی دارند، به تماشای بازی ما بنشینند، به کار و زندگی آدم انرژی مثبت و برکت میدهد. برای همین از اینکه امسال هم با سریال ماه رمضانی «خداحافظ بچه» با کارگردانی منوچهر هادی به تلویزیون میآیم، خوشحال هستم.