با4فرزندهنوز اسم شوهردرشناسنامه ندارم!
اصلا راهی وجود ندارد که مسئولین بدانند چند فرسخ آن طرف تر هم کسانی زندگی می کنند که فرقی با خودشان ندارند. آقای مسئولی که راهسازی وظیفه شماست، اگر یک نفر در این روستا بیمار شود تا به خانه بهداشت روستای بعدی منتقل شود، ممکن است به راحتی از بین برود!
باورت نمیشود که 4 فرزند داشته باشی اما هنوز پول نداشته باشی که به دفتر
ثبت ازدواج بروی و ازدواجت را ثبت کنی اما باور کن در “گجک دردپ” که
روستایی در استان سیستان و بلوچستان است، زنانی زندگی می کنند که از حقوق
زن تنها اسمش را یدک می کشند!
به گزارش شفاف، اینها مثل یک مرد سخت در
کوه ها زندگی می کنند. سختی زندگی، سخت شان کرده است وگرنه اینها هم روز
اول این طور نبوده اند. خانه و جای گرم و نرم به چشمشان ندیده اند. در یک
کپر کوچک زندگی می کنند. کپری که تمام وسعتش 6 تا 8 متر است. در همین جا
غذا می پزند، بچه تر و خشک می کنند و … .
به چهره هایشان که نگاه می کنی، 15، 20 سال بزرگ تر از سن شان نشان می
دهند. وقتی یک سرویس بهداشتی نداشته باشی، آب لوله کشی ندیده باشی و هنوز
مجبور باشی تا پایین کوه بروی تا یک سطل آب روی سرت بگذاری و به سختی بالا
بیاوری تا آب خوردن داشته باشی و جلوی عطش بچه هایت را بگیری، “لطافت
زنانه” چه معنی دارد!
اینجا در شهر ما داد و فریاد می کنند تا ما بفهمیم اسراف نکنیم و از هدر
رفتن آب جلوگیری کنیم اما در همین کشور، در چندصد کیلومتری ما هنوز کسانی
هستند که اینگونه آب مایحتاج خود را تامین می کنند. وضعیت آب که این باشد،
بهداشت چه معنی دارد! وقتی مجبوری از همان آبی که از زیر پای دام ها جاری
است، بنوشی و دست و صورتت را بشویی، آب تصفیه شده چه معنی دارد!
وقتی دغدغه ات تهیه یک پارچ آب باشد تا جگر سوخته کودکانت زیر آفتاب 50
درجه را خنک کنی، جایی برای فکر کردن به لباس تن شان نمی ماند. اصلا زمین
تا آسمان بین خواسته هایمان فاصله است. آقای مسئول باور کن این زن هم مانند
همسر و خواهر شماست. باور کن این زن هیچ فرقی با همسر فلان متهم فساد مالی
که اعتراف می کند ماهانه 25 میلیون تومان خرج همسرش است، ندارد! اما چه
دردناک است که خرجی ماهانه همسر یک نفر در این مملکت می تواند طعم آب شیرین
آشامیدنی را بهده ها خانوار بچشاند.
وضع مردان شان هم که تعریفی ندارد، بیکارند و مشغله ای جز حصیربافی برای
ساخت کپرها ندارند. بندگان خدا بودجه ای برای تهیه کود کشاورزی ندارند تا
همان یک قطعه زمین کوچک و مشترک شان را مهیای کشت و زرع کنند. حتی آب هم
برای کشاورزی شان به اندازه نیست.کاش یک مقدار خیلی کم از بودجه خیلی
زیاد کشور به اشتغال سازی برای آنها اختصاص می یافت!
اصلا راهی وجود ندارد که مسئولین بدانند چند فرسخ آن طرف تر هم کسانی زندگی
می کنند که فرقی با خودشان ندارند. آقای مسئولی که راهسازی وظیفه شماست،
اگر یک نفر در این روستا بیمار شود تا به خانه بهداشت روستای بعدی منتقل
شود، ممکن است به راحتی از بین برود!
همسران این مردان هم مثل همسران شما وقتی صاحب فرزند می شوند، نیاز به
مراقبت و پرستاری و پزشک متخصص دارند اما از ساده ترین امکانات محرومند.
جای پای اینها جای پای دام هایشان است اما نه با کفش؛ بچه ها در این روستا
پابرهنه مجبورند از روی فضولات دام ها و سنگ و خاک راه بروند، پاهایشان
زخم شود، مهم نیست! آخر مجبورند این گونه زندگی کنند و تا کنون کسی صدایشان
را نشنیده است.
اما حالا که این قلم به یاری خدا قوت پیدا کرده تا صدای آنها را از راه دور
به گوش شما مسئولین برساند، آیا باز هم بی تفاوت از کنارشان عبور می کنی
آقای مسئول؟!
نمی دانم بخشدار باید به این مردم پاسخگو باشد یا فرماندار یا استاندار یا
رییس جمهور، شاید تا حالا نمی دانستید که در آنجا چه می گذرد اما حالا که
می دانی تو هم یک حرکت جهادی کن و بگذار چشمان پرتمنای کودکان گجک دردپ
دغدغه ات باشد. باور کن حتی تصور یک روز زندگی در کپرهای بدون کولر در آن
گرمای طاقت فرسا برای من و شما باور کردنی نیست.