گفتوگو با دو دختر روزنامهنگار که نجار شدند!
جام جم سرا- یک کوچه دوبر وسط یک خیابان قدیمی. کوچهای با هفت مغازه نجاری. هفت مغازه مثل هم با درهای آهنی و بدون ویترین با حجمی از چوبهای نتراشیده و نخراشیده و هجوم صدای اره برقی و پمپ باد و بوی رنگ. شش مغازه قدیمی با یک مغازه قدیمی دیگر اما با نجارهای جدید: دو دختر نجار که حال و هوای کوچه نجارها را عوض کردهاند.
روی میز کارشان گل پامچال گذاشتهاند، جعبه چای و نقل و قندشان گلگلی و صورتی است، لیوانهای قرمز و دستکشهای سفید دارند. صبح کوچه با آمدنشان تمیزتر میشود، اول آب و جارو میکنند بعد با همسایه چاق سلامتی میکنند و کرکره را بالا میدهند و اره و سمباده دستشان میگیرند. نگین نصیری و شقایق جهانبانی حالا نجارهای شناختهشده این کوچه پر از نجاری و قدیمی هستند. هر دو فارغالتحصیل هنرهای تجسمی هستند.هر دو روزنامهنگار بوده اند و حالا با نجاری میخواهند صاحب کار و کاسبی خودشان باشند.
قدم اول شروع است. شروعی که بعد از یک پایان است نگین نصیری از روزهای اول و تصمیم میگوید: من در دانشگاه تهران مجسمهسازی خواندم اما به دلیل علاقهای که به روزنامهنگاری داشتم رفتم سراغ این کار. در چند مجله و روزنامه هم کار کردم. هرجا که میرفتم میخواستم به کارم احساس تعلق کنم. اما بعد از چند ماه یا یک سال آن جا دیگر برای من نبود. یا تیم سردبیری عوض میشد یا اتفاق دیگری میافتاد. برای همین همیشه به این فکر بودم که یک کار برای خودم درست کنم که مال من باشد که تا میآیم به آن دل ببندم از بین نرود. بعد از دانشگاه همیشه به یک استودیو هنری فکر میکردم که در آن کارهای مختلفی مثل دکوراسیون، تبلیغات و فیلمسازی انجام بدهیم. اما برای شروع قدم بزرگی بود برای همین سعی کردم استودیو را با یک فاز کاری شروع کنم. از یک سال پیش به نجاری فکر میکردم. با یکی از دوستانم شروع کردیم به وسیله خریدن. خرد، خرد، وسیله میخریدم و میگذاشتم کنار. هر وسیله چوبی و قدیمی که به نظرم قشنگ میآمد میخریدم. شقایق هم در کار طراحی پارچه و لباس بود و میخواست برای کارهای ما پارچه طراحی کند وقتی شقایق آمد کار را شروع کردیم. واقعیتش قرار نبود نجار شویم. فکر کردیم یک ماه کار میکنیم تا ببینیم چه نتیجهای دارد. یک ماه در بالکن خانه شقایق کار کردیم بعد پاییز شد و بارانهایش. وسایل را به پارکینگ خانه ما آوردیم اما جا کوچک بود و صدا و بو همسایهها را اذیت میکرد. این کوچه و نجاریهایش نزدیک خانه ما بود. برای همین همیشه از این جا رد میشدم و با آقای قلیزاده صحبت میکردم. مدام از آقای قلیزاده سؤال میپرسیدم. ایشان معتمد محل است صبح تا شب 20 نفر از همسایهها به مغازه نجاریاش میآیند و درد دل و صلاح و مشورت میکنند. بعد از چند بار که از او سؤال پرسیدم متوجه شد که دنبال جا برای نجاری میگردم. این جا انبار آقای قلیزاده بود، اینجا را تمیز کردند و ما آمدیم اینجا.
شقایق: چقدر هم خوب شد که به این جا آمدیم. پای کار که ایستادیم تازه فهمیدیم که کار کردن چی هست. مثلاً قبل از این که به اینجا بیاییم و از ایشان کار یاد بگیریم، یک میز که درست میکردیم فکر میکردیم چه کار جالبی کردهایم اما اینجا تازه فهمیدیم چقدر کارمان ایراد دارد و چقدر باید کار یاد بگیریم.
نجارهای عجیب
در این کوچه 6 مغازه نجاری دیگر هم هست. روزهای اول خیلی با تعجب به ما نگاه میکردند، همه نجارهای باتجربه و قدیمی هستند با تعجب منتظر بودند که ما دو تا دختر قرار است چه کار کنیم. اما وقتی کار ما را دیدند و دیدند در این کار چقدر جدی هستیم و پا به پای بقیه کار میکنیم نگاههایشان عوض شد. حالا همه به ما کمک میکنند، چند روز پیش پمپ باد ما قطع شده بود، همه باهم کمک کردند تا پمپ درست شود. حالا یک جوری به حضور ما در این محل عادت کردهاند درست مثل خودشان شدهایم. دیگر هیچ فرقی با بقیه نداریم.
ذوق میکنیم
اصل کار همین جاست. جایی که از کارت لذت میبری و دلواپسش میشوی. این را شقایق جهانبانی میگوید وقتی از دغدغه ذهنیاش قبل از شروع این کار حرف میزند: «من قبل از نجاری کارهای زیادی کرده بودم اما همیشه دوست داشتم کاری را انجام بدهم که آنقدر برایم عزیز و لذتبخش باشد که صبح زود به خاطر آن از خواب بیدار شوم. روزهای تعطیل با ذوق در مغازه را باز کنم. کار خودم باشد نه کس دیگری. چیزی که برای من جذاب است درست کردن و به وجود آوردن یک چیز جدید است. یک میز ساده که رنگ میشود خیلی ذوق میکنم که این را من ساختهام. مال من است. کارگرها که برای جابهجاییاش میآیند قلبم میایستد که خراب نشود، رنگش نپرد، این برای من خیلی لذتبخش است که دلواپس کارهایم باشم.»
چمدان آنتیک
فرق همین جاست. نگاه کاملاً زنانه است. وسایل آنتیک و قدیمی این جا نقش اول را دارند. نگین درباره علاقهشان به کارهای قدیمی میگوید: «کارهای ما دو بخش است. یک بخش کارهای قدیمی و آنتیک که دوباره بازسازی میکنیم. کارهای قدیمی چوب خالص است. روز به روز بهتر می شوند. میز و کمدهای قدیمی طراحیهای جذابتری برای ما دارند، برای خودشان یک تاریخ و سابقه دارند. مثلاً در یک سری از کارهایمان چمدانهای قدیمی را بازسازی و رنگ کردیم، این کار را برای ما جذابتر میکند. این کارها هم متفاوت برای ما خیلی دلنشین است. یک بخش کارها هم سفارش ساخت وسایل جدید است. یعنی از پایه و اساس باید یک وسیله را بسازیم.» اما همین ساخت وسایل جدید باید سفارش داده شود، سفارش هم باید از اعتماد مشتری به صاحب کار شروع شود: «از روز اول که به این جا آمدیم شروع کردیم به خاطره نوشتن. بیشتر نکاتی که مینویسم رفتارهایی است که از مردم میبینم. روزهای اول وقتی از کنار مغازه ما عبور میکردند میگفتند: آقا. وقتی برمیگشتیم میگفتند اِ شما خانم هستید. مگر خانم نجار هم داریم؟ البته واکنش خانمها فرق میکرد تا ما را میدیدند ذوق میکردند. همسایهها میگویند از وقتی شما به این محل آمدهاید فضا تلطیف شده است. صبحها که میآییم، گلدانها را بیرون مغازه میچینیم، کوچه را آب میپاشیم و جارو میکنیم. از مغازه ما صدای خنده بیرون میرود. صداهایی که محل و مغازهها به آن عادت ندارند. دو تا دختر هستیم با زندگیهای خاص خودمان. از 8صبح این جا هستیم. کارهایمان زیبا میشود با صدای بلند میخندیم و شاد هستیم. اگر کاری خراب شود مینشینیم و گریه میکنیم. خب ما این جوری هستیم. زن هستیم. اما همین است که کارمان را زیبا میکند. کاری که ما انجام میدهیم ممکن است برای یک استادکار فقط یک ساعت زمان ببرد اما ما یک کمی بیشتر. کاری که وقتی استاد کار میبیند، میگوید: بهبه. وقتی این بهبه را میشنویم خستگی از تنمان بیرون میرود.
دریا و صدف در خانه
وقتی نجاری هنر خوانده باشد نتیجه کار هم متفاوت میشود. اینکه رنگهایی وارد دکوراسیون میشود که تا به حال نبوده. نگین نصیری از توجه به طبیعت و رنگهای همیشگی زندگی در کارهایشان میگوید: ما هر دو تحصیلات هنرهای تجسمی داشتهایم. من مجسمهسازی کردهام و شقایق کارش طراحی لباس بود. برای همین دید ما با آدمهای عادی کمی فرق میکند. اصل و پایه انتخاب رنگها را روی طبیعت و رنگهای اطراف آدمها گذاشتهایم مثلاً از رنگهای ساده و در دسترس هم نمیگذریم. رنگ سوپی که مادرتان درست میکند ترکیبی از سبز و قرمز است. رنگی کاملاً طبیعی و آشنا که به دل مینشیند. برای همین ما هم از رنگهایی استفاده میکنیم که همیشه هست ولی کسی فکر نمیکند روی مبل و صندلی بیاید. همین چند وقت پیش یک میز ناهارخوری 6نفره درست کردیم. هر صندلی یک رنگ و میز یک رنگ. اصل کار را براساس دریا و صدف گذاشتیم. هرکسی به این کار نگاه میکند میگوید چقدر آرامشبخش است. ما کار خارقالعاده و عجیبی نمیکنیم. این رنگها آنقدر به چشمشان آشناست که به دلشان مینشیند.
شقایق هم از یک جمله کاربردی و همیشگی مغازهشان میگوید: ما مدام از بقیه میپرسیم. اینکه چطور میتوانیم مثلاً این کمد را درست کنیم. اگر جواب بگیریم که هیچ اگر بگویند نه نمیشود، همین نه نمیشود ما را وادار میکند تا یک کاری بکنیم که بشود. قرار نیست کاری نشود. بعضی وقتها آنقدر یک کار انجام میدهیم تا به همه بگوییم میشود. بعضی وقتها هم تغییر کاربردی میدهیم. مثلاً یک وسیلهای تا یک زمانی برای خودش میز بود. اما از یک زمانی به بعد باید کمد باشد. این نگاه مهم است که هیچ چیز غیرممکن نیست. برای درست کردن کمی ایده و رنگ هست.
گرمای دلپذیر چوب
قدیمیها میگفتند چوب همان درخت است، گوشهای از دل طبیعت که شاید از اصلش جدا می شود و دیگر ریشه ندارد اما همیشه زنده است، گرم است، جان دارد. همین گرمی و کار با چوب اثرش را هم روی زندگی سازندهاش میگذارد.
شقایق میگوید: «هر کسی توی ذهنش هزار جور دعوای ذهنی دارد. من خودم از صبح تا شب فکرهای جور واجوری در مغزم دارم. با آدمها حرف میزنم، بحث میکنم. اما وقتی وارد نجاری میشوم و چوب را در دستم میگیرم چوب یک حال و گرمایی دارد که باعث می شود به هیچ چیز فکر نکنم. لحظهای که یک میز را سمباده میزنم. فقط من هستم و چوب و میز. همین آرامم کرد. شادم کرد.»
اما نگین از تمرکز میگوید: «کار با چوب تمرکزی لازم دارد که دوست داری با لذت این تمرکز را انجام بدهی. چند ماه گذشته روزهای راحتی برای من نبود. اما وقتی اینجا هستم 5 تا 7 ساعت به هیچ چیزی فکر نمیکنم، شب هم که به خانه میروم یک خستگی لذتبخش دارم. چند وقت پیش که کنار دست آقای قلیزاده کار یاد میگرفتم به من گفت نجاری هزار قانون دارد. اما 1000 قانون لذتبخش. هرچه این قوانین را بیشتر رعایت کنید، کارتان راحتتر جلو میرود. قانونهای کوچکی هم هست مثلاً این که چکش را که برمیداری همان جا باید سر جایش بگذاری و نکات دیگر…
استودیو هنری
هر شروعی یک نقطه ثابت رؤیایی هم دارد. این که قرار است چه کارهایی انجام بدهند و آن هدف ایدهآل کجاست.
نگین نصیری از رؤیاهایش میگوید: «دلم میخواهد یک استودیو هنری داشته باشم. مجموعهای از آدمها را جمع کنم. میخواهم یکسری کارهایی را که نمیشود انجام داد این جا انجام بدهیم. متأسفانه رابطه صنعت و دانشگاه خیلی ضعیف است. دلم میخواهد هنر را وارد زندگی و صنعت کنم. نه این که بازاری باشد، کالای لوکس باشد اما همچنان کاربرد هم داشته باشد. دیده شود. خدا را شکر تا این جا که کارمان خیلی خوب پیش رفته است. در مرحله بعدی میخواهیم کار طراحی و چاپ دستی هم خودمان انجام بدهیم. من بعد از تعطیلات عید میخواهم رویهکوبی یاد بگیریم.
شقایق هم میخواهد چرخکاری کند. برای این که ایدهآلی که در ذهن ماست خیلی سخت به دست میآید. مجبوریم همه مراحل کار را خودمان انجام بدهیم تا از کارمان راضی باشیم. در حال حاضر کارمان دیده شده. پیشنهاد دکوراسیون داخلی سالن اجتماعات یک برج مسکونی را داریم که برای ما قدم بزرگی است. هنرمان را وارد زندگی مردم میکنیم. تا حالا کار برای ما آزمون و خطا بود. اما بعد از این وارد مرحله جدی شدهایم. حالا دیگر باید خودمان را ثابت کنیم. باید بمانیم. کلی برنامه داریم. کارهای بعد از تعطیلات نوروز تازه شروع میشود. (اکرم احمدی/ایران بانو)