مشاور خاتمی پس از 18 سال اعتراف کرد
در طول 18 سال گذشته بحث هويت اصلاحطلبان و تعبيري صحيح در چارچوب اصلاحطلبي از مهمترين موضوعات عرصه سياسي كشور بوده است، به گونهاي كه بسياري از فعالان اصلاحطلب گاه تعريف اصلاحطلبي را ممكن نميدانند و نگاه حداكثري به تمام گروههايي كه وارد اين چارچوب ميشوند، دارند. در مقابل برخي ديگر از فعالان اين جريان تلاش دارند يك تعريف هر چند مبهم اما روشن از اين مسئله داشته باشند.
عصرخبر به نقل از جوان: در طول 18 سال گذشته بحث هويت اصلاحطلبان و تعبيري صحيح در چارچوب اصلاحطلبي از مهمترين موضوعات عرصه سياسي كشور بوده است، به گونهاي كه بسياري از فعالان اصلاحطلب گاه تعريف اصلاحطلبي را ممكن نميدانند و نگاه حداكثري به تمام گروههايي كه وارد اين چارچوب ميشوند، دارند. در مقابل برخي ديگر از فعالان اين جريان تلاش دارند يك تعريف هر چند مبهم اما روشن از اين مسئله داشته باشند.
با اين حال با گذشت نزديك به 18 سال از دوم خرداد سال 76 صاحب نظران اصلاحات به اين جمع بندي رسيدهاند كه تعريف حداكثري از جريان اصلاحات به ضرر اين جريان تمام شده است و آنها بايد پاسخگوي عملكرد افرادي باشند كه مدعياند كوچكترين منافع مشتركي با اصلاحطلبان ندارند و هر طور كه توانستهاند به جريان اصلاحطلب ضربه زدهاند.
سخنان محمدرضا تاجيك درباره نداشتن مانيفست اصلاحطلبي اعترافي ديرهنگام به مواضعي است كه بارها به عنوان يك ضعف اساسي در موضع اصلاحطلبان عنوان ميشد. بيشناسنامهها وارد اصلاحات شدند
مشاور خاتمی در اين باره ميگويد: «آنچه عيان است چه حاجت به بيان است. وقتي اين اتفاق نيفتاده ديگر راه چارهاي باقي نمانده و بايد هزينه هر گرايش و كنشي به نام اصلاحات را بپردازيم. از كسي كه به نام اصلاحطلبي ميرود و با فرح پهلوي ملاقات ميكند تا كسي كه با خارج از كشور ميبندد، تا كسي كه در پشت تريبون رسانههاي خارجي ميخواهد، نظام را براندازي كند، همهاش را مياندازند گردن اصلاحطلبان، پس از ماست كه برماست. جريان اصلاحات نبايد هزينه هر كسي و هر حرفي و هر كنشي را بدهد. هر چه سريعتر بايد مشخص شود كه مرزهاي اصلاحات كجاست. هر كسي و جرياني كه از اين مرز عبور كند اصلاحطلب نيست. بايد معلوم شود كه اگر كسي از اين مرز عبور كرد ديگر عبور كرده و نام او، اصلاحطلب نيست.»
سخنان تاجيك در حقيقت گلايه روشني است از آنچه كه بر اصلاحات طي چند سال اخير رفته و دلسوزان انقلاب بارها نسبت به آن هشدار دادهاند كه بدون تعريف بودن اصلاحات تنها به اين مسئله منجر ميشود كه از آن سوء استفاده به عمل آيد.
همانگونه كه تاكنون نيزچنين بوده است و بسياري از افراد بدون اينكه شناسنامه روشني داشته باشند اظهاراتي مطرح كردهاند كه منجر به بدبيني مردم و حاكميت نسبت به اصلاحطلبان شده است. سروش و آغاجري هم اصلاحطلبند
شايد نگاهي به اين سخنان خالي از لطف نباشد. اكبر گنجي در گفت و گو با روزنامه تاكس آلمان ميگويد: دين يك قسمت از فرهنگ است، حركت اصلاحطلبان ما عاقبت به جدايي دين از سياست خواهد انجاميد. در يك جامعه مدرن جدايي دين از سياست يك امر بديهي است. وقتي شما جامعه را مدرنيزه كنيد اين جدايي بالاخره پيش خواهد آمد. ايران در حال حاضر از فاز قبل از مدرن به فاز مدرن پيش ميرود.
سيد هاشم آغاجري هم در سال 81 به صراحت ميگويد: اين حكومت (حكومت يزيد) بدون رضايت مردم است و بنابراين نامشروع است. اگر حسين (ع) هم در رأس باشد ولي رضايت مردم در آن نباشد نامشروع است.
آغاجري در همين سخنراني امام حسين (ع) را با سياوش در تاريخ ايرانيان مقايسه ميكند: «…سياوش در تاريخ ملي ما ايرانيان مظهر معصوميت و پاكي است و بعد از آمدن اسلام، حسين (ع) جاي سياوش مينشيند و آيا ما اثري در مورد حسين(ع) مانند منظومهاي كه فردوسي در باب سياوش سروده است داريم؟
عبدالكريم سروش نيز در ماهنامه كيان در بهمن سال 77 ميگويد: ولايت، منحصر در شخص نبي اكرم است و با رفتن او ولايت نيز خاتمه مييابد، او خاتمه نبوت و خاتم ولايت بود، ولايت پيامبر بعد از او به كسي منتقل نشده است.
دهها سخنان ديگر در اين باره وجود دارد. شايد اين فهرست دراز نشانهاي از اين باشد كه اين سخنان كه به نقل از جريان اصلاحطلبي بيان شده است، ناشي از همين نبود چارچوبي روشن براي اصلاحطلبان است. سعيد حجاريان درباره اصلاحات چه گفت
البته اين سخنان تنها محدود به شخص تاجيك نيست و البته قبل از او نيز برخي در اين باره هشدار دادهاند كه جريان اصلاحطلب بي سر است. شايد بيپرواترين سخنان را در اين باره سعيد حجاريان گفت و بر اين نكته تأكيد كرد كه اصلاحطلبي سر ندارد. اين سخنان درست در بحبوحه انتخابات سال 92 انجام شد.
البته تاجيك در سخنان خود به اين مسئله اشاره ميكند كه تعدادي از اصلاحطلبان به دنبال تعريفي از اصلاحطلبي بودند.
وي در همين رابطه با اشاره به جلساتي كه با يكي از سران فتنه برگزار شده بود، ميگويد: آقايان خانيكي، امينزاده و تاجزاده و البته در موارد خاص، افراد خاص را نيز به اين جلسه دعوت ميكرديم. چند سالي اين جلسات به شكل خيلي جدي ادامه داشت تا مانيفست اصلاحات تدوين شود. مباحث مختلفي در اين جلسات وجود داشت كه يكي از خروجيهايش با عنوان زيست مسلماني منتشر كه به حوزههاي علميه هم ارسال شد و شخصيتهاي برجسته روحاني هم نظراتشان را براي اصلاحات در اختيار ما گذاشتند. در مورد گفتمان اصلاحات نيز تلاشهاي زيادي مانند همين منشور زيستمسلماني انجام شد كه البته بايد به صورت يك مطلب عمومي بيرون بيايد تا پيرامون آن گفتمان، اجماع ايجاد شود. كساني كه ميخواهند در آن چارچوب گفتماني و بر اساس اين مانيفست عمل كنند، اصلاحطلب تعريف ميشوند.
البته در نهايت تاجيك به اين مسئله اشاره نميكند كه چه بر سر مصوبات اين جلسه آمد. اعتراف ديرهنگام به بي سر بودن جريان اصلاحطلب
با تمام اين مسائل نكته مهم اينجاست كه بالاخره اصلاحطلبان به اين مسئله پي بردهاند كه عدم صفبندي با عناصر ضد انقلاب موجب اين شده است كه صدمات فراواني متوجه آنان شود؛ صدماتي كه حضور اصلاحطلبان را در قدرت با مشكل روبهرو كرده است. شايد زمان اين باشد كه اصلاحطلبان در مانيفست خود تكليف هميشگي را با برخي مسائل روشن كنند؛ مسائلي همچون التزام به ولايت فقيه و همچنين فتنه سال 88 كه همچنان از قبول مسئوليت خود در آن طفره ميروند؛ روندي كه به حمايت از هتاكان به زائران امام حسين(ع) نيز رسيد. عذرخواهي علني از اتفاقات سال 88 كف انتظارات نظام از اصلاحطلبان براي حضور در انتخابات است و بدون آن امكان نقشآفريني آنان در انتخابات وجود نخواهد داشت. اصلاحات بايد به تناقضات دروني خود پايان بدهد و اين مسئله در تعريف اصلاحطلبي مورد دقت قرار بگيرد؛ تناقضاتي كه سبب شده كه اصلاحطلبان خارج از قدرت نظارهگر رقابتهاي سياسي باشند.