«اسپات لایت، مسئولیت اجتماعی رسانه»
. گویی با دیدن این تصاویر، این اعتقاد به کلیساست که در هر لحظه، در بیننده می شکند و فرو می ریزد.
عصر خبر-اعظم علي اصفهاني –یکی از تحسین برانگیزترین فیلم های اسکار 2016 اسپات لایت بود، که در هشتاد و هشتیمن دوره اسکار موفق به کسب دو جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین فیلم شد. فیلمی که تاکنون بیش از همه، تحسین اهالی رسانه و به ویژه روزنامه نگاران را به همراه داشته و به عنوان اثری در «آموزش روزنامه نگاری تحقیقی» از آن یاد می شود.
اسپات لایت به کارگردانی تام مک کارتی، تهیهکنندگی استیو گولین، نیکول راکلین و مایکل شوگر، نویسندگی جاش سینگر و تام مک کارتی، و با بازی مارک رافالوو در نقش مایکل رزندس، مایکل کیتون در نقش رابی رابیسنون، راشل مک آدامز در نقش ساشا فیفر و لیو شریبر در نقش مارتی بارون است. فیلمنامه فیلم، اقتباسی است از کتابی گزارش گونه با همین محتوا.
این فیلم بر مبنای داستانی واقعی، از فعالیت های تیم روزنامه نگاری تحقیقی روزنامه بوستون گلوب است که بین، سال های 2001 و 2002، بر روی پرونده ای ویژه با موضوع تجاورز کشیشان کلیسای کاتولیک به کودکان قسمت شرقی ایالات متحده آمریکا، یعنی شهر بوستون ایالات ماساچوست کار می کنند. با ورود سردبیر جدید بوستون گلوب، سیاستگذاری خبری روزنامه نیز تغییر می کند و نتیجه آن آغاز تحقیقی نفس گیر است.
در طی تحقیق، با مصاحبه هایی که از قربانی ها گرفته می شود، گره های قصه نیز یکی یکی باز می شوند و در ادامه فساد برخی وکلا، مبنی بر دادن مبالغی به خانواده ها و گرفتن حق السکوت جهت انصراف شکایت خود از کلیسا برملا می شود. با پی گیری های تیم تحقیق، روز به روز به تعداد متجاوزان و قربانی ها افزوده می شود، و معلوم می گردد که دستگاه کلیسا و حتی کاردینال نیز، از موضوع مطلع بوده اند و با صرف هزینه های گزاف به عنوان حق السکوت به قربانی ها و فشار بر دادگاه و وکلای مدافع، همچنین با محرمانه کردن مدارک قانونی و حقوقی این وقایع، سعی در سرپوش گذاشتن بر فاجعه ای که رخ داده و می دهد، دارند.
در اوج پی گیری ها، برای به دست آوردن مدارک قانونی جهت افشاگری فساد کلیسا، ناگهان حادثه یازدهم سپتامبر اتفاق می افتد، و تمام توان روزنامه به سمت پوشش خبری این حادثه همسو می شود و این پرونده نیز برای چندین ماه به حالت رکود در می آید. بعد از چند ماه پوشش خبری واقعه برج های دوقلو، اسپات¬لایت به پرونده قبلی باز می گردد و کار از سر گرفته می شود. در این بین، روشن می شود که هم قربانی ها، و هم وکلای مدافع آنها، بارها گزارش هایی را جهت پی گیری به بوستون گلوب فرستاده اند که بنا به دلایل نامعلومی، مفقود و یا بایگانی شده اند. سرانجام با تلاش های روزنامه نگاران اسپا¬لایت و همراهی وکلای مدافع، با شکایت از کلیسا، مدارک محرمانه این تعرض ها که از سوی کلیسا، سال ها خارج از دسترسی عمومی بوده اند، از حالت محرمانه خارج شده و با انتشار در بوستون گلوب، در معرض دید همگان قرار می گیرد.
نتایج فعالیت های تیم تحقیق، افشای بیش از 1000 تجاورز جنسی به قربانیان توسط 99 کشیش در بوستون بود که منجر، به برکناری کاردینال کلیسای کاتولیک و عذر خواهی آن شد.فیلم از فیلمنامه ای قوی با دیالوگ های ساده و تأثیر گذار برخوردار است. حسن سلیقه تهیه کننده در انتخاب این فیلمنامه از دو جهت قابل تحسین است. از طرفی، روایتی عینی از روزنامه نگاری تحقیقی را پیش روی بیننده به نمایش در می آورد، که خود نوعی آموزش روزنامه نگاری آن هم از نوع تحقیقی است. از طرفی دیگر، نقش رسانه ها و به ویژه پرونده های تحقیقی رسانه، در واکاوی مسائل و آسیب های اجتماعی را به تصویر می کشد.
در این میان، انگشت گذاشتن بر روی سوژه ای که نمی توان روی آن انگشت گذاشت، یعنی نهاد کلیسای کاتولیک با تمام موانع قانونی، عرفی و دینی اش شجاعت مثال زدنی می خواهد که قابل تحسین و تقدیر است.
انتخاب بازیگران شناخته شده و متناسب با نقش ها، موسیقی خوب، در کنار طراحی لباس، دکور، نورپردازی های مناسب، به خوبی زندگی واقعی مردم بوستون را بین سال های 2000-2002 به نمایش گذاشته است. آنچه از آن نمی توان گذشت، عنوان فیلم یعنی spotlight است. spotlight در لغت به معنی، تمرکز نور بر یک نقطه ثابت است که نورافکن نیز تعریف می شود. اما در مطبوعات، به تیم تحقیقی گفته می شود که بر روی پرونده های خاص کار می کنند. در ایران به این تیم، «گروه پرونده ویژه» گفته می شود.
انتخاب این نام نشانه ای از محتوای کلی فیلم است. در کنار اینها، تصویر برداری حرفه ای و معناگرای فیلم، همچنین انتخاب دو قاب متفاوت در ابتدا و در طول فیلم بدون آنکه بیینده متوجه تغییر آن بشود، به روایت فیلم می افزاید. انتخاب قابی کوچک، در سکانس ابتدایی فیلم، آن هم در بخش تیتراژ ابتدایی، اولین گره از آنچه در طول داستان اتفاق خواهد افتاد را باز می کند و اطلاعاتی اندک، از آنچه در شرف رخ دادن است در اختیار بیننده می گذارد. به تدریج و با باز شدن گره های بعدی قاب فیلم نیز بزرگ تر می شود.
شخصیت پردازی و انتخاب به جای بازیگران در هر نقش، آن هم در فیلمی که قهرمان اصلی ندارد و شخصیت ها و نقش ها مکمل یکدیگرند، تا بدآنجاست که، مک کارتی به خوبی توانسته مخاطب را تا تیتراژ پایانی فیلم با خود همراه سازد. مخاطب، در یک جا با شخصیت فردی یهودی، مثل مارتی بارون(با بازی لیو شریبر) سردبیر جدید روزنامه مواجه است. شخصیتی که در فیلم، به جز چند سکانس محدود حضوری فعال ندارد و به نوعی در حاشیه است. اما زبان بدن و به خصوص حالت چهره، او را فردی بی طرف، بدون قضاوت و در مقابل شخصیت هدفمند، تیز بین و دارای چشم اندازی بلند به بیننده القا می کند. شخصیتی که برخلاف اعضاء اسپات لایت، به دنبال هدف قرار دادن سیستم، یعنی کلیسای کاتولیک و افشای چشم پوشی مقامات بالای کلیسا از مسئله است.
در کنار شخصیت پردازی مارتی بارون(لیو شریبر)، شخصیت هر کدام از اعضاء اسپات لایت، از نظر سن، زبان بدن، رفتارها و جنسیت، نمایش واقعی از یک تیم روزنامه نگاری است. در طرف دیگر، شخصیت افراد قربانی قرار دارند که به صورت خیلی زیر پوستی و نه مبالغه آمیز، کلیشه ای و شعارگونه، پرده از عمق فاجعه اتفاق افتاده بر می دارد.
نمایش صحنه هایی از کودکان قربانی و والدینشان در سکانس ابتدایی و انتهایی فیلم خود شاهدی بر این ادعاست. طیفی از قربانی ها، از کودکان سه سال به بالا آن هم در طی 30 سال به خصوص تکرار نمایش نسل 30-35 ساله از قربانی های قبلی و در انتهای این طیف نمایش یکی از همکلاسی های رابی رابینسون(مایکل کیتون) سردبیر اسپات لایت لایه های پنهانی بحرانی را نشان می دهد که چندین نسل با آن درگیر بوده اند، اما هیچ واکنش جدی نسبت به آن، نه تنها در جامعه، بلکه در خانواده ها نیز صورت نگرفته است. شاهد این ادعا، رد و بدل شدن دیالوگ های بین ساشا فیفر(راشل مک آدامز)، در مصاحبه با برادر یکی از قربانی هاست،«برادر: اسقف اومد خونمون. گفت: این اتفاق قبلاً هیچ گاه نیفتاده و از ما خواست شکایت نکنیم. ساشا فیفر(راشل مک آدامز): مادرتون چی کار کرد؟ برادر: مادرم!!!؟ رفت و شیرینی پخت.» درست بعد از این سکانس، در سکانس بعدی، یکی از قربانی ها را در حال مصاحبه با تیم تحقیق نشان می دهد، درحالی که، صدای ناقوس کلیسایی که در پشت سر آنها قرار دارد، به گوش می رسد. صدایی که آن قدر بلند است که مخاطب، صدایی جز آن را نمی شوند و از نظر اندازه آنها در مقابل کلیسا بسیار کوچک به نظر می رسند و این، نمایش قدرت کلیسا در خاموش کردن صداهای مخالف و ناچیز جلوه دادن قدرت سایرین نسبت به قدرت کلیساست.
از نظر تیپ شناسی شخصیتی، مک کارتی به شایستگی طیف های مختلفی از قربانی ها را به تصویر کشیده است. کودکان فقیر، بد سرپرست، بی سرپرست و یا دارای مسئله، در کنار قربانی های بدون مسئله، اما دارای اعتقادات مذهبی، که کلیسا رفتن برای آنها یک فضیلت و عمل پسندیده دینی به شمار می آید. حتی کسانی که همجنس خواه هستند و وقتی مورد تأیید یک فردی دینی، مانند کشیش قرار می گیرند، مهر تأییدی بر گرایش خود می یابند و خود، در تله می افتند.
یکی از دیالوگ های تأثیر گذار در این زمینه از زبان یکی از قربانی ها، نشانی از اوج سوء استفاده پدران روحانی از این قضیه است:«وقتی بچه ای از یک خانواده فقیر هستین، دین و مذهب براتون خیلی اهمیت پیدا می کنه، و وقتی یک کشیش بهتون توجه می کنه، براتون خیلی چیز بزرگ و با ارزشیه. اگر ازتون بخواد کتاب های سرود کلیسا رو جمع کنید، یا آشغال ها رو بیرون ببرید، احساس خاص بودن بهتون دست میده، مثل این می مونه، که خدا ازتون درخواست کمک کرده…[و وقتی ازتون تقاضایی خاص میکنه، تو تله افتادین] انگار، خدا ازتون تقاضا کرده. چطور میتونید، به یک خدا، جواب نه بدید؟»
علاوه بر موارد فوق، عنصر دیگری که کارگردان به خوبی در این فیلم از آن بهره گرفته است، تعلیق هایی است که تا پایان فیلم، بیننده را با خود همراه می کند. روایت گزارش های ارسال شده از قربانی ها و وکلای مدافع آنها به روزنامه بوستون گلوب که مفقود شده، و در برخی موارد نادیده گرفته شده است. ذهن بیننده را به دنبال مظنون اصلی می کشاند، بطوری که بیننده تا پایان فیلم در بوستون گلوب به دنبال متهم است. در این بین، بیشترین گمانه زنی ها، به سمت رابی رابینسون(مایکل کیتون) سردبیر اسپات لایت و سردبیر اصلی(با بازی جان اسلتی) است و در بخش پایانی فیلم با اعتراف رابی رابینسون(مایکل کیتون) نسبت به بی اهمیت دانستن آن موارد ارسال شده و عذاب وجدانی که از او به نمایش در می آید، این گره از فیلم نیز باز می شود.
از نظر محتوا، اسپات لایت، بر دو محور اصلی اهمیت روزنامه نگاری تحقیقی و همسو با آن اهمیت نقش رسانه در شناسایی مسائل و آسیب های اجتماعی و علت ها و زمینه های به وجود آمدن آن می چرخد. گویی، این دو محور، شانه به شانه هم پیش می روند و هر یک، لحظات منحصربفردی را خلق می کنند. از یک سو، بیننده در لحظه هایی خود را آنچنان با مسئله ای اجتماعی به نام «تجاوز جنسی»، آن هم، از سوی یک نهاد قابل اعتماد دینی برای خانواده ها با عنوان کلیسای کاتولیک همراه می کند که برای هرچند مدت کوتاهی از گروه اسپات لایت غافل می شود و روی موضوع متمرکز می گردد و در لحظاتی آنچنان قهرمانان اسپات لایت را همراهی می کند که مسئله اجتماعی کمرنگ می شود و روزنامه نگاری جای آن را می گیرد. رد و بدل شدن این دو محور، در طول فیلم، نیروی محرکه ای است برای خلق لحظات خارق العاده و جذاب.
به عنوان نمونه در سکانس هایی نفس گیر که قربانیان، پرده از فجایع رخ داده بر می دارند و به شرح آن چه برایشان اتفاق افتاده می پردازند، نمایش حالت ها و تیک های عصبی آنها، مخاطب را به عمق مسئله رخ داده می کشاند. در این میان، نمایش سکانسی که در آن، یکی از قربانی ها با ساشا فیفر(راشل مک آدامز)، در حال گفت و گو است و از مقابل کلیسایی عبور می کنند که درست نزدیک درب آن، فضای بازی کودکان قرار دارد و کودکان، در حال بازی و سرو صدا هستند. یا رفتن مایکل رزندس(مارک رافالوو) به کلیسا و تماشای کودکانی که آواز مذهبی می خوانند، در حالی که نگرانی در چهره او موج می زند، در حقیقت این بیینده است که نگران است. گویی با دیدن این تصاویر، این اعتقاد به کلیساست که در هر لحظه، در بیننده می شکند و فرو می ریزد.
در سکانس های دیگر، بیینده همراه با تیم تحقیق در تلاش برای شناسایی و اثبات فجایع رخ داده شده است. مخاطب، در بایگانی بوستون گلوب به دنبال لیست کشیش های مظنون می گردد و یا زمانی که مایکل رزندس(مارک رافالوو)در تلاش برای جلب موافقت وکیل مدافع برای همکاری است؛ این مخاطب است که گام به گام، با تیم تحقیق حرکت می کند و در ورق های خاک خورده بایگانی و پرونده های مختومه، به دنبال رد پای متهمان می گردد. به طور کلی می توان گفت، چرخش این دو محور تا پایان فیلم ادامه دارد و ماجرا را، نه به تنهایی بلکه هم گام و در تعامل با هم به سرانجام می رسد.
نمایش صحنه های مختلف از فعالیت های یک روزنامه، اعم از تحریریه، گروه ها، نحوه دور هم جمع شدن ها و سوژه یابی ها، ارتباط با مافوق در روزنامه، نحوه تحقیق و تفحص، نمایش بایگانی و آرشیو غنی بوستون گلوب، از جمله یکی از مهمترین ادعاها، برای آموزشی بودن این فیلم در حرفه روزنامه نگاری تحقیقی است. تأکید بر آرشیو و بایگانی غنی در صحنه هایی از فیلم، به استخدام درآوردن نیروی انسانی برای این بخش از روزنامه، در کنار نمایش تأثیر تغییر سیاست های خبری روزنامه بر عملکرد آن، و دستاوردهایی که هر سیاست خبری برای روزنامه به همراه دارد، همچنین تأکید ویژه سردبیر و روزنامه نگاران بر عنصر عینیت بیش از پیش، بر ارزش آموزشی بودن این فیلم، افزوده است. منظور از عینیت در اینجا، پی گیری سوژه، به دور از پیش داوری، قضاوت و ارزش های ذهنی محقق و روزنامه نگار است. یعنی نگاهی بی طرف، توصیفی و تحلیلی بدون درج و تحمیل ارزش ها و منافع شخصی و گروهی در کمال بی طرفی ارزشی و بدون قضاوت ارزشی است. نتیجه این نگاه، رسیدن به واقعیت به دور از هر گونه ارزش گذاری شخصی است.
تأکید بر عنصر عینبیت در فیلم، تا بدآنجاست که موضوع اهمیت عینیت در روزنامه نگاری تحقیقی قبل از استنباط و قضاوت نه تنها در روزنامه نگاران، بلکه در سردبیر و مخاطب به خوبی نشان داده شده است. این عینیت است که دریچه چشم مخاطب برای تحقیق می شود و تا او خود به عینیت عمق فاجعه را نبیند، باور نمی کند. این ادعا را می توان در بخش های پایانی فیلم دید. زمانی که مادربزرگ ساشا فیفر(راشل مک آدامز)، گزارش های منتشرشده بوستون گلوب را می خواند، متحیر مانده، آب دهانش را به زور قورت می دهد، به ساشا فیفر(راشل مک آدامز) می گوید: یک لیوان آب برای من بیار.
در کنار این موارد، آنچه در فیلم به نمایش درآمده است، سیر تبدیل شدن مسئله ای اجتماعی به یک بحران و آسیب اجتماعی است. مسئله ای که، آهسته آهسته پیش می رود و تبدیل به یک فاجعه می شود. متهم کردن پژوهشگر کلیسا که به تحقیق در این باره پرداخته است، آن هم توسط خود کلیسا و کنار گذاشتن و منزوی کردن او با طرح اتهامات دروغین و واهی، تا جایی است که حتی، چهره ای از محقق در فیلم به نمایش در نمی آید. افزایش صعودی تعداد قربانیان به بیش از 1000 نفر و پدران روحانی متجاوز به 99 نفر و در پایان، آخرین ضربه ای را که سکانس پایانی فیلم به بیننده می زند، زنگ هایی از قربانیانی است، که یکی پس از دیگری در اسپات لایت به صدا در می آید.
بی شک می توان گفت، پیام اصلی فیلم، اهمیت نقش رسانه و اهالی آن در برقراری و بسط و تحکیم پایه های دموکراسی و شناسایی مسائل و آسیب های اجتماعی است. به خصوص نقش روزنامه نگاری تحقیقی را که مدت ها مغفول مانده، به خوبی نشان داده است.
در کنار عناصر ساختاری، محتوایی و پیام فیلم، در اسپات لایت چند مسئله خارج از فیلم قابل بحث است. یکی، اهمیت سیاستگذاری خبری در انتخاب سوژه ها برای رسانه است. با ورود سردبیر جدید، مارتی بارون(لیو شریبر) به روزنامه، سیاستگذاری خبری آن هم عوض می شود و یکی از مهمترین پرونده ها در تاریخ مذهبی جهان شکل می گیرد. دیگر، اهمیت عنصر عینیت در کنار استنباط و قضاوت در روزنامه نگاری است. تا اتهامات عینی نمی شود، اسپات لایت اقدام به انتشار نمی کند. در اینجا باید به داشتن استقلال برای رسیدن به عینیت نیز توجه شود. تا استقلال نباشد عینیتی شکل نمی گیرد. چنانچه مارتی بارون(لیو شریبر) در دیداری که با کاردینال دارد، پیشنهاد کاردینال برای کمک به روزنامه را با جمله ترجیح می دهم روزنامه مستقل کار کند، رد می کند.
مسئله دیگر، توجه به رسانه های محلی در مقابل رسانه های جریان اصلی خبر است. در زمانی که جریان های خبری اصلی آمریکا، به دنبال پوشش وقایع یازده سپتامبر بودند، بوستون گلوب به خوبی خوراک اصلی و واقعی را، برای سایر جریان اصلی خبری فراهم کرد و با انجام رسالت اجتماعی خویش به قربانی ها و جامعه بیشترین خدمت را انجام داد.
و آخرین نکته اینکه، به باور برخی از منتقدان، لابی های یهودی و صهیونسیتی، در طرح این پرونده نقش اساسی داشته اند. می توان از چند زاویه متفاوت به این مسئله نگاه کرد، بارون در روز اول کاری خود پرونده جدید اسپات¬لایت را، موضوع تجاوز قرار می دهد و در گام های بعدی سیستم را هدف قرار می دهد.
آیا آغاز این ورود و انتخاب این پرونده، آن هم در روز اول کاری، یک کار از قبل طراحی شده نبوده است؟ و آیا انگشت گذاشتن روی سیستم (کلیسا)، زمانی که همه انگشت ها به سمت افراد(کشیش ها) است، سوژه ای از قبل تعیین شده نیست؟ آیا به جریان انداختن مجدد پرونده، در زمانی که حادثه یازده سپتامبر اتفاق افتاده و قریب به اتفاق جریان های اصلی خبری آمریکا، برای مدت ها این واقعه را پوشش خبری می دادند، می تواند نشانی از این برنامه از قبل طراحی شده باشد؟ آیا دست گذاشتن روی شهر بوستون، شهری که مهد کلیسای کاتولیک از ابتدای تأسیس آمریکا است، می تواند نقشه ای از پیش تعیین شده باشد؟ آیا گرایشات و تمایلات نصفه و نیمه کاتولیکی هر چند ناچیز رئیس جمهور کلینتون و دفاع او از فلسطینی ها در ماجرای انتفاضه آنان، که منجر به افشای فساد اخلاقی وی شد، می تواند در افشای فساد کلیسای کاتولیک تأثیری داشته باشد؟ آیا گرایشات کم و بیش کاتولیک ها در حمایت از حزب دمکرات آمریکا می تواند در این بین اثر گذار باشد؟آیا رقابت دیرینه محافل و کنیسه یهودیت با کلیسای مسیحیت در طرح این موضوع دخیل بوده است؟ آیا بیان حمایت از فلسطینی ها در انتفاضه، در سیاست خارجی آمریکا، از سوی دموکرات ها، در طرح این موضوع دخیل بوده است؟ آیا طرح این ادعا که لابی های یهودی و صهیونیستی در این افشاگری دست داشتند، می تواند توسط کلیسای کاتولیک مطرح شده باشد، تا باعث انحراف افکار عمومی از فساد رخ داده در آن به سمت لابی های یهودی و صهیونیستی باشد؟
بی گمان، تمامی این مفروضات نمی تواند فساد و بی شرمی رخ داده توسط پدران روحانی و فساد کلیسای کاتولیک را رد کند. در کنار این ابهامات پیش رو، نمی توان به طور صریح و مستند ادعا کرد که انجام این پروژه، می تواند توطئه ای از سوی لابی های یهودی و صهیونیستی در آمریکا باشد و این ادعا خود اسپاتلایت دیگری لازم دارد.