ناگفته های زن آزاده، از سلول های انفرادی زندان الرشيد بغداد
فضا به حدي كوچك بود كه مي توان گفت اندازه 4 قدم بيشتر نبود و سه نفر ديگر مجبور بودند بنشينند تا يكي از ما راه برود اما بعد از انتقال به اردوگاه شرايط بهتر شد چون حداقل امكان ديدن نور فراهم بود.
عصر خبر: بسياري از برگ هاي زرين 8 سال دفاع مقدس به نام زناني به ثبت رسيده است كه با پاسداري از اين مرز و بوم افتخار واقعي را نصيب خود كرده اند. دكتر معصومه آباد در سال 1341 در شهر آبادان چشم به جهان گشود. او كه فرزند هفتم خانواده است، روزهاي پر از هياهو و نشاط دوران نوجواني را در كوچه پس كوچه هاي شهرش جا مي گذارد و 4 سال در زندان هاي عراق به گونه اي زندگي مي كند كه دشمن او را همپاي يك ژنرال معرفي مي كرده است.
دکتر معصومه آباد که در زمان شروع جنگ تحمیلی دختری 17 ساله بود و فعالیت های فرهنگی و مذهبی بسیاری را از زمان انقلاب اسلامی در کارنامه زندگی اش داشت در گفت و گو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آستان ،داستان روزهای اسارت را این گونه به تصویر کشید،گفت: بعد از انقلاب اسلامي شرايط كشور دچار بحران هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي شده بود. به عنوان نماينده فرماندار در شيرخوارگاه و پرورشگاه آبادان تابستان با بچه ها كار مي كردم و در آموزش ها و برنامه هاي فرهنگي مشغول بودم. با شرايط جنگ در شهر آبادان آشنايي داشتم تا اينكه در يك شرايط سخت در آبادان شهر در حال تخليه بود و خانواده ها به دليل شرايط نظامي، شهر را ترك مي كردند. شهر در حال تخليه بود و گروهي هنوز در شهر مانده بودند و من به همراه عده اي از مسئولان پرورشگاه و امدادگران هلال احمر از طرف فرماندار ماموريت انتقال كودكان از پرورشگاه به بيرون از شهر آبادان و بردن آنها به محل امن را داشتيم. كودكان را به شيراز رسانديم. روز بيستم مردادماه سال 59 بود كه آماده حركت از شيراز به سمت آبادان شديم، همراه عده اي از نيروهاي هلال احمر سوار بر آمبولانس نيروي دريايي سپاه در 12 كيلومتري شهر آبادان به اسارت نيروهاي بعث عراق درآمديم.
به عشق امام خمینی(س) همه جوانان حتی پیران به دفاع از خاک وطن به پا خاستند
آباد در ادامه افزود: هنگام اسارت بيشتر از آنكه ما بترسيم، نيروهاي بعث عراق از ديدن ما چند زن ايراني ترسيده بودند. يكي از سربازان عراقي قصد بازرسي بدني داشت كه به او اجازه اين كار را ندادم، مي دانستم با اين حركت به دليل اينكه حكم فرماندار براي انتقال كودكان كه در لباسم پنهان كرده بودم كشف مي شد چند دقيقه اي با هم درگير شديم. در همين هنگام حكم از لباسم بيرون افتاد. هنگامي كه حكم را ديدند بي سيم زدند و گفتند ژنرال زن ايراني را دستگير كرده ايم! سربازان هراسان و با ترس و وحشت دنبال وسيله اي مي گشتند تا دست و پاي من را با آن ببندند. يكي از نيروهاي بعثي به زبان عربي به من مي گفت: دستانت را پشت سرت ببر. به او گفتم اين كار را انجام نمي دهم. آنها احساس مي كردند زير پوشش و لباس هايم نارنجك كار گذاشته ام و به لباس هايم مانند يك پوشش نظامي نگاه مي كردند، بالاخره سرباز عراقي وسيله اي براي بستن دستان من پيدا كرد و مجبور شد بندهاي پوتين هايش را باز كند تا دستانم را با آن ببندد.
آباد که به مدت 4 سال در زندان های مختلف عراق به اسارت دشمن درآمده بود، افزود: بلافاصله بعد از اسارت مرا به زندان الرشيد بغداد بردند و تقريباً دو سال و نيم تا سه سال در زندان الرشيد بودم. همراه سه زن ديگر آنجا اسير بوديم. با يكديگر در يك اتاق كوچك بدون نور و امكانات روزها را سپري مي كرديم. در مدتي كه در زندان بوديم هيچ خبري از اوضاع سياسي، اجتماعي و نظامي كشور نداشتيم. فكر مي كرديم جنگ تمام شده و اعتراض داشتيم كه اگر اسير هستيم بايد در اردوگاه اسرا نگهداري شويم. روزي يك وعده غذا مي خورديم و در آن فضاي كوچك 4 نفري زندگي مي كرديم حتي اگر يكي از ما مي خواست حركت كند و براي سلامتي جسم قدمي بردارد تا بدنش دچار كرختي نشود، فضا به حدي كوچك بود كه مي توان گفت اندازه 4 قدم بيشتر نبود و سه نفر ديگر مجبور بودند بنشينند تا يكي از ما راه برود اما بعد از انتقال به اردوگاه شرايط بهتر شد چون حداقل امكان ديدن نور فراهم بود.
این زن اسیر که 4 سال از بهترین روزهای نوجوانی اش را در زندان های تاریک و سرد عراق به سر برده از زورگویی ها و تاب و تحمل در مقابل شکنجه های دشمن گفت: بازجويي ها كاملاً تخصصي و نظامي بود و براي اين كه اطلاعات مورد نياز را به دست آورند بايد شكنجه هاي سختي را متحمل مي شديم تا حرف نزنيم اما وقتي يك آرمان و اعتقادات ارزشمندي وجود دارد رنج ها و سختي ها را دلپذير و قابل تحمل مي كرد.بدترين و سخت ترين مسئله بي خبري از خانواده بود كه نوعي شكنجه جسمي و روحي را به دنبال داشت. كاملاً بي خبر از همه جا بوديم. زيرا جزو افرادي بوديم كه تمام وقايع روزنامه ها، مجلات را خط به خط پيگيري مي كرديم اما در جايي اسير بوديم كه حتي نمي دانستم كجاست و پشت آن ديوارها چه كساني هستند و روزشمار جنگ به كجا ختم شده است. در بي خبري مطلق به سر مي بردم.
آباد که مانند هر شیرزن ایرانی راه و خط امام خمینی(س) را سرمشق زندگی قرار داده با اشاره به ایثارگری های شهدا،آزادگان و جانبازان تصریح کرد:به عشق امام راحل و میهن اسلامی همه نوجوانان و جوانان حتی پیران این کشور برای دفاع از خاک وطن به پا برمی خاستند تا ذره ای از این آب و خاک به دست دشمنان نیفتد. شهدا، آزادگان، جانبازان و تمام افرادي كه براي پايداري و استيلاي نظام تلاش كردند تا كشور به استقلال برسد همه سرمايه هاي معنوي براي رسيدن به ايثارگري هستند و آنها بايد تلاش كنند تا اين سرمايه را براي خود و ديگران نگه دارند و از اين سرمايه براي پيشرفت كشور بهره بگيرند و فراموش نكنند كه وارث چه ارزش هاي والا و بلند معنوي هستند.