آمریکا، عامل بیثباتی در خاورمیانه است
پژوهشگر ارشد سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا معتقد است ، آمریکا با دخالت نظامی در عراق و افغانستان، ثبات و نظم را در منطقه خاورمیانه از بین برده است.
خبرگزاری مهر: در طی چهل و هفت سال گذشته تاکنون ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه بزرگتر- خلیج فارس، بخش های شمالی آفریقا، شاخ آفریقا و افغانستان در مرکز آسیا – حضور فعال داشته و بحران های متعددی را در این منطقه مدیریت کرده است.
علی رغم این واقعیت که منافع استراتژیک آمریکا در خاورمیانه بزرگتر نامشخص بوده و عدم توانایی این کشور جهت به دست آوردن موفقیت های نظامی طولانی مدت ثابت شده است، روند سیاست خارجی آمریکا نشان می دهد که این کشور تا نیم قرن دیگر در این منطقه حضور خواهد داشت.
نیروهای نظامی ایالات متحده امریکا از سال ۱۹۷۹ – بعد از سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران و حمله شوروی به افغانستان – در منطقه خاورمیانه حضور فعال نظامی داشته اند. بعد از حضور نظامی فعال این کشور در منطقه خاورمیانه از وقوع برخی از سناریو ها که به ضرر منافع آمریکا و متحدینش در منطقه بود، جلوگیری به عمل آمد.
این سناریوها عبارتند از: سقوط آل سعود در عربستان، پیروزی شوروی در افغانستان و تصرف حوزه های نفتی کویت توسط صدام حسین. اما خاطرات مردم آمریکا و ارتش این کشور با مصیبت ها و تراژدیهای مختلفی از جمله بمبگذاری در مقر فرماندهان نظامی آمریکا در بیروت، درگیری های موگادیشو، جنگ های خطرناک در عراق و افغانستان و درحال حاضر مبارزه با نیروهای داعش همراه بوده است. این حوادث شجاعت و فداکاری نیروهای ارتش ایالات متحده را تحت الشعاع قرار می دهد، افرادی که وظیفه دارند نظم مورد نظر آمریکا را در ناامن ترین منطقه جهان برقرار کنند.
در بررسی تاریخ حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه شاهد وقوع حوادثی هستیم که در آن افسران نظامی عالیرتبه با بدشانسی مواجه شده و کشته شده اند. حوادثی از جمله: بمب گذاری در مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت ۱۹۸۳، حمله موشکی عراق به کشتی استارک یو اس اس ۱۹۸۷، حمله به برجهای خبار در عربستان سعودی ۱۹۹۶، حمله انتحاری قایق به ناوشکن یو اس اس کول در خلیج عدن ۲۰۰۰. در این حوادث افسران نظامی عالی رتبه کشته شدند و فرماندهان نظامی نتوانستند از وقوع حملات جلوگیری کنند. باید گفت که سیاستمداران غیر نظامی مسئول پرسنل نظامی هستند که در این مکانهای خطرناک با ماموریت های مشکوک و اهداف تعریف نشده اعزام می شوند. متاسفانه این سیاستمداران از پاسخ طفره رفته و مسئولیت این حوادث را عهده دار نمی شوند.
درست است که بخش امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۱۶ بسیار قوی بوده و در طی هفتاد سال به خوبی سازماندهی شده است. اما این بخش که برای رسیدن به اهداف مورد نظر دارای سرعت و قدرت کافی است و می تواند ثروت و منابع خدادادی آمریکا را به خوبی سازماندهی کند، بهتر است درخارج فعالیتی نداشته و در این حوزه مرتکب اشتباهات گذشته نشود.
یکی از برجسته ترین صاحبنظران آمریکایی در حوزه روابط خارجی در کتاب جدید خود با عنوان «نبرد آمریکا برای خاورمیانه ای بزرگتر» تاریخچه ای نقادانه و تأثیرگذار از سیاست نظامی آمریکا در خاورمیانه ظرف چهار دهه گذشته ارائه می دهد.
«اندرو جِی. باسویچ» سرهنگ بازنشسته ارتش آمریکا و نویسنده کتابهای پرفروشی همچون «محدودیت قدرت: پایان استثناگرایی آمریکایی»، در کتاب جدید خود این دیدگاه را مطرح می کند که در دهه ۱۹۸۰ میلادی یک تحول بزرگ روی داده است. با پایان جنگ سرد، آمریکا یک نبرد جدید- نبرد برای خاورمیانه بزرگتر- را بنیان نهاد که تا به امروز ادامه یافته است.
منازعه طولانی مدت آمریکا با اتحاد جماهیر شوروی تنها دربردارنده جنگهای پراکنده و گاه و بیگاه بود. اما با آغاز این نبرد جدید خصومت و دشمنی به امری ماندگار تبدیل شد. از بالکان و شرق آفریقا گرفته تا خلیج فارس و آسیای مرکزی، نیروهای آمریکا رشته عملیاتهای ظاهراً بی پایانی را در سراسر جهان اسلام آغاز کردند که هیچگونه دستاوردی در پی نداشت.
در عوض، این عملیاتهای جنگی که به بهانه ترویج صلح و ثبات آغاز شده بود، تنها نتیجه عکس داشت. از اینرو عباراتی همچون «جنگ دائمی» و «جنگ نامحدود» به بخشی از گفتمان روزمره بدل شد.
باسویچ با ایجاد ارتباط میان وقایع توانسته است به روشی کاملاً متفاوت از سایر مورخان به خواننده کتاب خود شرحی روایی از رویدادهای فرعی همچون بمب گذاری بیروت در سال ۱۹۸۳، جنگ در موگادیشو سومالی به سال ۱۹۹۳، تهاجم نظامی به عراق در سال ۲۰۰۳ و ظهور داعش در دهه اخیر ارائه نماید.
برای فهم و درک پیامدهای اعمال فشار نظامی و در عین حال پرهزینه آمریکا، ما نیازمند نگاهی دقیق به این رویدادهای به ظاهر مجزا به مثابه بخشهایی از یک جنگ واحد هستیم. دیگر شرط لازم شناسایی و تشخیص قضاوتهای غلط رهبران سیاسی از هر دو جناح جمهوریخواه و دموکرات و همچنین افسران ارتش است که در این مارش تاریخی نادانی و نابخردی سهیم هستند. این کاریست که باسویچ در کتاب خود به خوبی از عهده انجام آن برآمده است.
وی ثابت می کند که پیروزی های نظامی نتونسته اند منافع ستراتژیک پایدار امریکا را تامین کنند. حمله امریکا به عراق و خارج کردن نیروهای عراقی از کویت، یک پیروزی قطعی برای امریکا محسوب می شود اما این پیروزی راه را برای مداخلات نظامی بیشتر امریکا در خاورمیانه باز کرده است.
باسویچ تصریح می کند که جنگ علیه عراق و برکناری رژیم بعث شرایط را برای خشونت و بی نظمی بیشتر در منطقه خاورمیانه فراهم کرده است. به طور مشابه در افغانستان با دخالت نظامی امریکا القاعده و طالبان حذف شدند اما صلح و ثبات به این کشور باز نگشت. همانطور که «جرج دبلیو بوش» – کسی که مداخلات نظامی امریکا در خاورمیانه را شدت داد – در دفتر خاطرات خود نوشته است: جنگ پایان شفاف و پاک را ایجاد نمی کند.
با این حال شماری از مقامات دولت بوش، نخبگان سیاست خارجی و کارشناسان جنگ طلب بر این باور هستند که ما در عراق و افغانستان پیروز شده ایم. ایمان آنها به قدرت نظامی امریکا و اثر جهانی آن فوق العاده زیاد است. به طوری که «چالز کروتامر» در سال ۲۰۰۲ گفت: جنگ در افغانستان نه تنها نشان می دهد که امریکا دارای توان نظامی جنگی است بلکه می تواند جنگ را ادامه داده و در نهایت پیروز شود.
اما این واقعیت باید آشکار شود که در حال حاضر استقرار سربازان آمریکایی در خاورمیانه و صبر و شکیبایی بخشی از مردم آمریکا باعث ایجاد ثبات در منطقه خاورمیانه نمی شود و دولت امریکا باید بفهمد چه نقشی در خاورمیانه دارد و آیا اقدامات و هزینه های جنگی می تواند دستاوردهای استراتژیک برای این کشور در پی داشته باشد.
«تلاش بیشتر زمانی بی اثر است که بر اساس یک طرح ناقص بازی شود. بازی با طرح ناقص یک دستورالعمل برای ادامه ناامیدی و فاجعه گاه به گاه است.»