دعایی: آیت‌الله هاشمی گفت پاداش خوبی به یادگار امام ندادیم

مدیر مسئول روزنامه اطلاعات گفت: مسئول امنیتی عراق گفت تو موظف هستی این پیام را به امام بدهی که اگر فرانسه هم شما را نپذیرفت به عراق برگردید و شما ممنوع‌الورود هستید. من به امام نگفتم ولی به حاج احمدآقا گفتم. امام به کشوری می‌رفت که احتمال نپذیرفتن وجود داشت و ممنوع‌الورود هم بودند. من در پرواز انقلاب برای ورود به ایران هم بودم و در همه این سفرها آرامش و اطمینان را در چهره امام دیدم.

مدیر مسئول روزنامه اطلاعات گفت: من فراموش نمی‌کنم که آقای هاشمی سال قبل با دردمندی گفت پاداش خوبی به یادگار امام ندادیم. به گزارش عصر خبر، سید محمود دعایی در مراسم سالروز ۱۲ بهمن عنوان کرد: بنا نبود سخن بگویم. سخنران اصلی برادر دانشمند انصاری هستند. برای من گران است با خاطراتی که از آقای هاشمی بیان شد، بر نفسم تسلط داشته باشم. من فراموش نمی‌کنم که آقای هاشمی سال قبل با دردمندی گفت پاداش خوبی به یادگار امام ندادیم.
او افزود: در سه مقطع شاهد صلابت و ایمان به راه امام بودم. در اواین سفری که امام قصد هجرت داشتند به مرز کویت رفتند. از نقطه‌ای که در آن آرامش داشتند در حال عزیمت به محل ناشناخته‌ای چون کویت بودند. ما ناراحت بودیم ولی امام ما را دلداری می‌داد. حاج احمد آقا گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. امام از مرز عبور نکردند و مقدور نبود به کویت بروند. برگشتند و دو روز بعد قرار شد ایشان به پاریس بروند. من به عنوان رابط بیت امام با دولت عراق حامل پیامی بودم.
مدیر مسئول روزنامه اطلاعات گفت: مسئول امنیتی عراق گفت تو موظف هستی این پیام را به امام بدهی که اگر فرانسه هم شما را نپذیرفت به عراق برگردید و شما ممنوع‌الورود هستید. من به امام نگفتم ولی به حاج احمدآقا گفتم. امام به کشوری می‌رفت که احتمال نپذیرفتن وجود داشت و ممنوع‌الورود هم بودند. من در پرواز انقلاب برای ورود به ایران هم بودم و در همه این سفرها آرامش و اطمینان را در چهره امام دیدم.
او با بیان اینکه امروز در اینجا گرد آمده‌ایم تا خاطره‌ای را تجدید کنیم، گفت: این انقلاب پیروز شد، چون ملت ایران از هر گروهی متحد پشت امام و رهبرش جمع شد و رژیمی که جهان از او حمایت می‌کرد را شکست داد. رمز این پیروزی انسجام و اتحاد بود. این همدلی و اتحاد را باید ادامه بدهیم. من شاهدم امام در همین سالن وقتی پشت تریبون ایستاد نمایندگان مختلفی از گروه‌های متعددی هم آمدند. روشنفکران، روزنامه‌نگاران و دگراندیشان هم بودند. اصغر صدر حاج سیدجوادی هم بود. هق هق می‌کرد. گفتم چرا گریه می‌کنی؟ گفت به صلابت و ایمان او رشک می‌ورزم که با اتکا به مردم با این رژیم در افتاده است. اینها اشک شوق است.

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک