فلسطینیها باید از دونالدترامپ تشکر کنند!
مردم مظلوم و آواره فلسطین باید از رئیسجمهور جدید آمریکا بسیار تشکر کنند! چرا؟! بخوانید!
کیهان: نخست وزیر رژیم صهیونیستی و رئیسجمهور آمریکا هفته گذشته پس از نخستین دیدار رسمی خود در کاخ سفید، در کنفرانس مطبوعاتی شرکت کردند و دونالد ترامپ گفت؛ اعتقادی به راه حل دو دولتی برای مناقشه فلسطین ندارد. نتانیاهو هم مدعی شد رژیم اسرائیل باید بر تمام منطقه میان رود اردن و ساحل مدیترانه حاکمیت داشته باشد و نمیتواند ظهور کشور مستقلی به نام فلسطین را در کنار خود بپذیرد. برخی تحلیلگران این کنفرانس مطبوعاتی را مراسم تشییع جنازه راهحل دو دولتی برای مناقشه فلسطین توصیف کردهاند.
عدهای از رسانهها و تحلیلگران غربی نیز به ترامپ تاختهاند که چرا چنین موضعی گرفته است. استدلال آنها جالب توجه است؛ آمریکا بیش از نیم قرن – بطور مشخص پس از جنگ 1967 اعراب و اسرائیل موسوم به جنگ 6 روزه- ژست میانجی و واسطه برای حل مناقشه فلسطین(سازنده صلح peacemaker) را داشته است و موضع ترامپ، اعلام پایان بازی در این نقش است. برداشتن نقابی که نیم قرن بر چهره آمریکا بود و برخی فلسطینیها را میفریفت که بالاخره روزی با میانجیگری واشنگتن کشوری به نام فلسطین به رسمیت شناخته خواهد شد و صلح به ارمغان خواهد آمد، جای تشکر و قدردانی ندارد؟! موضع ترامپ، پایان یک سراب بود. موضعی صادقانه! و حقیقی که بلافاصله اطرافیان او کوشیدند بهنحوی آن را جمع و جور کنند.ترامپ، دیوید فریدمن را به عنوان سفیر جدید آمریکا راهی تلآویو کرده است. فریدمن از مخالفان اصلی طرح دو دولتی است و موافقان این طرح را به مثابه یهودیانی میداند که در جنگ جهانی دوم با نازیها همکاری داشتند! وی ضمن حمایت از شهرکسازیهای جدید، حتی مدعی است رژیم صهیونیستی باید کرانه غربی را نیز به سایر مناطق اشغالی ضمیمه کند. رئیسجمهور آمریکا و معاون اولش – مایک پنس- از بیتالمقدس به عنوان پایتخت ابدی رژیم صهیونیستی یاد کرده و تاکید کردهاند دور تازهای از روابط واشنگتن-تلآویو در دوران آنها رقم خواهد خورد. اما آیا این سخنان و برخی تحلیلها به این معناست که روابط رژیم صهیونیستی و آمریکا در دوره باراک اوباما سرد بود؟
در این دوره دو طرف یک قرارداد امنیتی 10 ساله امضا کردند و واشنگتن بیشترین کمک مالی طول تاریخ را به این رژیم اعطا کرد. رژیم جعلی اسرائیل در دسامبر سال 2008 عملیات «سرب گداخته» را علیه غزه به راه انداخت. اوباما که به تازگی به ریاست جمهوری انتخاب شده بود سکوتی رضایتآمیز در پیش گرفت. 6 سال بعد هم که دوباره عملیات «لبه محافظ» علیه مردم مظلوم غزه به راه افتاد، تنها واکنش اوباما این بود که بارها ادعا کند؛ اسرائیل حق دارد از خود دفاع کند! نگاهی به سیر رابطه واشنگتن و تلآویو طی 70 سال اخیر نشان میدهد، هر دولتی در کاخ سفید بر سر کار آمده، سعی کرده است خود را متعهدتر به این رابطه نشان داده و حمایت بیشتری از جنایتهای این رژیم بعمل آورد.
البته این نوع رابطه و نگاه دولتمردان آمریکایی و صهیونیست به یکدیگر عجیب هم نیست. یکی از سیاستمداران صهیونیستی میگوید؛ نگاه اسرائیلیها به فلسطینیها دقیقاً همان نگاهی است که اروپائیان پس از کشف – بخوانید اشغال- قاره آمریکا به بومیان این منطقه داشتند. حرکت شومی که صهیونیستها از اوایل قرن 20 با هدایت انگلیس علیه مردم فلسطین آغاز کردند و در سال 1948 به بسته شدن نطفه شوم اسرائیل منجر شد، دیکتهای بود که اجداد آنها چند صد سال قبل در آمریکا مشق کرده بودند و بهای آن کشتار بیرحمانه و انواع و اقسام جنایتها علیه مالکان اصلی آن سرزمین یعنی سرخپوستان بود. جنایتهایی که همین امروز نیز به روشهای مختلفی ادامه دارد و در سیرک رسانهای غرب، جایی برای نمایش آنها نیست.نخستوزیر رژیم صهیونیستی که در سال 2009 مدعی شده بود با طرح دو دولتی موافق است، شش سال بعد یعنی در سال 2015 حرف خود را پس گرفت و گفت در این سرزمین تنها یک دولت میتواند وجود داشته باشد و آن هم دولت یهودی است. آنچه امروز صهیونیستها و آمریکاییها درباره فلسطین میگویند، چیزی شبیه همان طرحی است که هیتلر در سال 1940 پس از اشغال آلمان در جنگ جهانی دوم به اجرا گذاشت. دولت ظاهراً فرانسوی به ریاست مارشال پتن در شهر ویشی فرانسه تشکیل شد که با اشغالگران همکاری داشت و تعقیب و معرفی و برخورد با هستههای مقاومت، اصلیترین کارکرد آن بود و اگر متفقین به پیروزی نمیرسیدند، شاید امروز روی نقشه کشوری به نام فرانسه وجود خارجی نداشت.
طرح صلحی که عربستان در سال 2002 ارائه کرد، در نهایت یک «ویشی فلسطین» خواهد بود. خیال رژیم صهیونیستی از بیعرضگی شیوخ عرب چنان راحت است که حاضر نشد این طرح را بپذیرد و طی 15 سال گذشته، علی رغم عقبنشینیهای مکرر طراحان از مفاد آن به نفع رژیم صهیونیستی، همچنان نتوانسته است خوی زیادهخواه و سرطانی این رژیم را راضی کند. آنچه تلآویو به آن نیاز داشت، عادی سازی رابطه با کشورهای عربی بود که اینک عملاً رخ داده است و هر دو طرف در قول و عمل از تشکیل جبههای مشترک علیه محور مقاومت سخن میگویند. جبههای که نام ناتوی عربی بر آن گذاشته و دولت عبری وظیفه هماهنگیهای اطلاعاتی و امنیتی و در حقیقت فرماندهی اتاق عملیات آن را برعهده دارد. البته این جبهه سالهاست که عملاً تشکیل شده و در سوریه، یمن و عراق فعال است و علی رغم هزینههای گزاف نه تنها به مقصود نرسیده بلکه اوضاع مدتهاست علیه آتشافروزان تغییر کرده است.
همراهی علنی دولتهایی همچون عربستان، ترکیه، قطر، امارات، اردن و… با رژیم صهیونیستی را از جهتی باید مبارک دانست و به فال نیک گرفت چرا که این روند ماهیت آنها را برای فلسطینیها بیش از پیش آشکار و به آنها ثابت میکند آنچه میتواند فلسطین را از این نکبت 70 ساله نجات دهد، همیت و غیرت خودشان است و نه وعدههای توخالی این دولتهای کذایی.
رژیم صهیونیستی به خوبی واقف است که تشکیل کشور و دولت مستقل فلسطینی، آغاز روندی است که به فروپاشی این حکومت جعلی منجر میشود. تشکیل یک دولت واحد یهودی در کل سرزمینهای اشغالی نیز تلآویو را با دو گزینه مواجه میکند. اگر به صورت طبیعی فلسطینیها از حقوق کاملی برخوردار باشند، طی یک روند دموکراتیک و آزاد آنان حاکم خواهند شد. چرا که حتی بدون احتساب فلسطینیهای آواره نیز، آنان نسبت به صهیونیستها در اکثریت هستند. در غیر این صورت اسرائیل تبدیل به یک حکومت آپارتاید میشود. دولتی با دو قانون؛ یکی برای صهیونیستها و دیگری برای فلسطینیها که براساس تجربه بینالمللی سرنوشت چنین دولتهایی نیز در نهایت مشخص است.
در این سوی میدان نیز تکلیف روشن است. صهیونیستها هرگز بر اساس قوانین بینالمللی و اصول انسانی و با مذاکره گامی عقب ننشسته و امتیازی ندادهاند. آنچه رویای نیل تا فرات آنان را به کابوس مبدل و عقبنشینی را به آنها تحمیل کرد، تنها مقاومت بود. فلسطین از نهر تا بحر برای فلسطینیهاست و عقبنشینی از این آرمان به خیال دستیابی به صلح، نتیجهای جز جریتر شدن غاصبان صهیونیست نخواهد داشت.