نامه 19 سال پیش به یک معلم+ تصویر

یاد دادی‌ام که چگونه از کوه علم بالا روم در حالی که خود در قله آن ایستاده بودی و دستم را به سوی خود می‌کشیدی، گفتی‌ام دانش را ارج نهیم زیرا که پلی است به سوی حقیقت.



به گزارش فارس ، روح‌الله ایزدخواه که
هم‌اکنون دانشجوی دکترای مدیریت است، 19 سال پیش وقتی دانش‌آموز سوم
راهنمایی بود یادداشتی نوشت و به معلمان مدرسه راهنمایی نمونه ابرار مشهد
تقدیم کرد. 

 

او که نویسندگی خود را مدیون معلم پرورشی‌اش آقای سیدعلی روحبخش می‌داند،
بعد از 19 سال، این دلنوشته را به آقای روحبخش و تمام معلمان ایران تقدیم
می‌کند:

«معلم»

نامه 19 سال پیش به یک معلم+ تصویر

 

آنگاه که گرد گچ‌های تخته سیاه جهلم را فرو می‌بردم، وقتی که در کوره راه
تعصب خشکم به امید درستی و اعتماد به خود خوشحال و شادان جهش می‌کردم،
هنگامی که دنیا را کوچک و حقیر و محدود به زندگی خود می‌دانستم و آنگاه که
جز خودم هیچ‌کس را قبول نداشتم،

وقتی که در لباس پوچی مردمان عاقل به من می‌خندیدند اما من حرف آنها را رد
می‌کردم، و شاید هنگامی که غروب خورشید را طلوع آن می‌دانستم و روزم را
سیاه می‌دیدم و در گذرگاه شب کار می‌کردم و در روز می‌خفتم، هنگامی که
مکتوبه‌های نویسندگان را جز خط‌کشی و سیاه کردنی برای سرگرمی نمی‌دانستم،
آنگاه که زندگی فقط بازی بود،…

و آموختیم آموختنی‌ها را، بر طاقچه تخته سیاه ایستادی و غبار زحمت را در
جال جان کندن بلعیدی، گفتی که دنیا محدود است، گفتی متواضع باشم.

یاد دادی‌ام که چگونه از کوه علم بالا روم در حالی که خود در قله آن
ایستاده بودی و دستم را به سوی خود می‌کشیدی، گفتی‌ام دانش را ارج نهیم
زیرا که پلی است به سوی حقیقت.

ای معلم ای ایستاده بر قله بلند کمال، ای راهپوی رفته تا مرزهای وصل، ای
مدینه علم، ای جلوه‌گاه انس داشتنی‌ها و ای ستاره رهنما در شب کور جهل، ای
دلنواز، ای لغل سرخین محبت‌ها، شاهزاده انس‌ها، مادر خوبی‌ها، خورشید
حیّان، ای خویشتن شناس، ای مظهر مطهری‌ها، و ای جامی که عالمیان و آدمیان
از تو می‌نوشند و خود خشک می‌شوی، می‌سوزی، جان می‌دهی و مرا رهنمون
می‌سازی،

منم آن شاگرد روزهای آموختن، نه حرفی بلکه گنجینه‌های منظور دانش را به من آموختی.

و آنگاه که معلم تمام انسان‌ها با آموختن حرفی عبد می‌شود پس من سال‌هاست
که در عبودیت تو غرقم، سال‌هاست که از جام دلت می‌نوشم، پس ای وای بر من
که این‌چنین غافلم، چگونه می‌توانم صحبت کنم مگر با نامه‌ای که در خور یکی
از لحظات آموختن در میان صدها سال باشد، کهکشانی از تبریکات را بر مقام تو
می‌پاشم،

کاش این کهکشان را خالق یکتا در اختیارم می‌گذاشت، کاش حتی قلم ناچیزم توانای توصیف که نه، حتی تعریف هم نه،…

پس قلمم خشک است و تو دریای موّاجی. مرا دریاب و سیرابم کن، زحماتت را قدر می‌دانم و روز مقدست را با بوسه‌ای در دل تبریک می‌گویم.

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک