بازی فرهنگ در زمین سیاست
روزنامه شرق نوشت: گروهی بر این عقیدهاند که با فرهنگ میتوان مشکلات جامعه را فارغ از اینکه جامعه گرفتار مشکلات اقتصادی یا سیاسی باشد حل کرد! این گفتار بیش از آنکه به واقعیت نزدیک باشد بیشتر به یک خیالپردازی شبیه است. درست است که فرهنگ با سطح آگاهی جوامع ارتباط مستقیم دارد، اما این سیاست است که عرصه را برای فعالیت فرهنگی و تأثیرگذاری آن فراهم میکند. بههمیندلیل است که در کشورهایی که به مدد توسعه سیاسی از آزادی رسانهها برخوردارند نقش فرهنگ در بالابردن سطح آگاهی جامعه بارزتر است.
این به آن معناست که سیاست نقش تعیینکنندهای در تنظیم گسترش و نفوذ فرهنگ در هر جامعهاي ایفا میکند. به معنای دیگر توسعه سیاسی مقدم بر توسعه فرهنگی است. به همین خاطر است که کشورهای توسعهیافته همواره تلاش میکنند مناسبات سیاسیشان را بهگونهای تنظیم کنند تا جامعه به سمت بستهشدن نرود. حمایت گسترده فعالان فرهنگی از یک سیاستمدار برای پیروزی در انتخابات اخیر دقیقا متوجه نگرانی آنها از آینده فرهنگی جامعهشان بوده است؛ اتفاقی که حداقل در دورهاي از انتخابات ریاستجمهوری بیشتر خودنمایی کرد؛ انتخابات سال ٧٦ و انتخابات سال ٩٦.
در سال ٧٦، فعالان فرهنگی با حمایت از یک کاندیدای نهچندانمشهور از برنامه توسعه سیاسی او استقبال کردند تا او بتواند با بازکردن فضای سیاسی و با استفاده از ظرفیتهای مغفولمانده قانون، فضا را برای توسعه فرهنگی هم فراهم کند؛ برنامهای که پس از پیروزی آن کاندیدا در دستور کار دولت قرار گرفت و باوجود بسیاری از موانع و کارشکنیها در بازهای از زمان محقق شد. در سایه توسعه سیاسی، فرهنگ احیا شد. مطبوعات آزاد اجازه انتشار گرفتند و در سطحي گسترده و پرشمار منتشر شدند. تریبونهای آزاداندیشی برپا شدند و بهیکباره جامعه پوست انداخت. انتخابات ٧٦، تاریخ کشور را به مسیري تازه برد. ورود واژگان تازه سیاسی به دانشنامه سیاسی محصول همان دوران است؛ اتفاقی کمسابقه در تاریخ که مرهون پروژه توسعه سیاسی بود، اما آن پروژه از ٨٤ تا ٩٢ ادامه نیافت، چون کاندیدای پیروز – احمدینژاد- اعتقادی به آن نداشت. با توقف پروژه توسعه سیاسی، فرهنگ هم دچار انسداد شد.
اهل فرهنگ در یک پروسه هشتساله با دولت وارد چانهزنی برای بازنگهداشتن فضای فرهنگی شدند. چانهزنی نتیجه نداد و فرهنگ هشتسال دچار مشکل شد. پروژه دولت مهرورزی معطوف به حل خردهمسئلههای اقتصادی بود؛ تخصیص یارانه، احداث مسکن ارزان و ایجاد بنگاههای زودبازده! آن دولت اعتنایی به فرهنگ نداشت. شاید همین بیاعتنایی سبب بیاعتمادی اهل فرهنگ به آن دولت شده بود، اما انتخابات ٩٢ سرآغاز دوران آشتی اهل فرهنگ با سیاست بود، هرچند که فرهنگ در اولویت برنامههای کاندیدای پیروز نبود. حل مسئله هستهای و بیرونآوردن کشور از زیر فشار خردکننده تحریمها در اولویت بود، اما آنچه اهل فرهنگ را با دولت تازه پیوند میداد؛ کمک به حل مسئله مشترک ملی بود؛ نقطهای که در آن همه به وحدت رسیده بودند و قصد داشتند با عزمی ملی آن را حل کنند؛ اتفاقی که در طول تاریخ رخ نداده بود و در نوع خود بینظیر بود.
در طول دوره مذاکره، اهل فرهنگ، کار متعادلکردن جامعه را از طریق آگاهیرسانی برعهده گرفتند تا دولت با کمترین هزینه در داخل، توانش را صرف پیشبرد برنامههایش کند؛ توفیقی که کمتر نصیب یک دولت میشود. همدلی اهل فرهنگ با دولت امید، موقعیت آن را در سطح عمومی تثبیت میکرد و این امکان را به دولت میداد تا گامهای بعدی را بردارد. آزادکردن شبکههای اجتماعی برای گردش آزاد اطلاعات، اتفاق تازه دیگری بود که دولت را در موقعیت بهتری قرار میداد. فعالان فرهنگی بیش از هر فعال دیگری قدر این موقعیت را دانستند. ازهمینرو از آن استقبال کردند.
با اینکه رئیس دولت امید هیچگاه در برنامههای انتخاباتیاش آشکارا از توسعه سیاسی سخن نگفته بود، اما در عمل به قاعده تقدم توسعه سیاسی بر توسعه فرهنگی پایبند بود. نتیجه آنکه او توانست با بیش از ٢٣ میلیون رأی، مجددا برگزیده شود. او در حالی گام به دوره دوم ریاستش میگذارد که به درک روشنی از واقعیات جامعه رسیده، مطالبات جامعه را در طول چهارساله نخست ریاستش فهمیده و با سطح گستردهای از جامعه ارتباط برقرار کرده است. حمایت حداکثری اهل فرهنگ از رئیس دولت امید در انتخابات ٩٦، بار دیگر بر ضرورت تقدم پروژه توسعه سیاسی بر توسعه فرهنگی صحه گذاشت و تجربه سال ٧٦ را زنده کرد.