من فحش ميدهم، پس هستم!
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
كلم الناس علي قدرعقولهم، كه سعدي در يكي از نوشتههاي حكيمانهاش آن را به عنوان يك توصيه بلاغي و جامعهشناسانه آورده است، طرف ديگري هم دارد كه عبارتست از انتظار به اندازه داشتن از افراد و اقشار در فهم و درك مطالب و اظهارنظر كردنها و موضعگيري نمودن درباره مسائل مختلف.
اين واقعيت را نميشود ناديده گرفت كه ظرفيت افراد متفاوت است و انگيزه آنها براي ورود به موضوعات و چگونه برخورد كردن با مسائل يكسان نيست. عدهاي تابع موقعيت و مقام و منصب هستند و براي به دست آوردن و حفظ آن حاضرند ارزشها و اصول را زير پا بگذارند. عدهاي نيز به خاطر مسائل مادي و معيشتي به هر چيزي تن در ميدهند و براي آنها آنچه مهم است زندگي كردن است. شهرت، احترام، تعريف و تمجيد و اموري از اين قبيل نيز براي عدهاي ديگر اهميت دارد بطوري كه حاضرند آرمانها و اصول را فداي آنها كنند و هر ننگي را بپذيرند فقط براي اينكه نام و احترام داشته باشند و بر سر زبانها باشند. اينها امراض نفساني ما انسانها هستند كه سراغ همه ميآيند و تربيت و تزكيه براي دور ساختن انسانها از همين رذايل است.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، به دليل اينكه عدهاي قدرت نديده، ثروت نديده، مقام و منصب نديده و محروميت كشيده به قدرت و شهرت و منصب رسيدند و به منابع ثروت نزديك شدند، اولين و مهمترين نيازشان تهذيب نفس بود تا گرفتار غرور نشوند و عوارض قدرت آنها را اسير خود نكند.
به همين جهت بود كه امام خميني در تمام سخنرانيهاي خود، مسئولين نظام را به تهذيب نفس دعوت ميكردند و بارها به آنها يادآور شدند كه شماها را اين مردم از كنج خانههايتان به صحنه آوردهاند و به قدرت رساندهاند، بنابراين بايد اين مردم را ولينعمت خود بدانيد و در مقابل آنها تواضع كنيد و با تمام وجود در خدمت آنها باشيد. صحيفه امام، مالامال است از اين قبيل توصيهها همراه با هشدارهاي فراوان به مسئولين كه مبادا از زيخود خارج گردند و گرفتار غرور و نخوت شوند و خدا را، كه به آنها عزت داده و ممكن است در اثر ناشكريها آن را پس بگيرد، همواره در نظر داشته باشند.
حفظ اتحاد و پرهيز از تفرقه نيز يكي از توصيههاي مؤكد امام خميني به همگان اعم از مسئولين و مردم بود. البته در ميان مخاطبان امام، همواره مسئولين جايگاه ويژهاي داشتند و توصيههاي امام، بيشتر متوجه آنها بود. ايشان معتقد بودند مردم به دليل اينكه در مسند قدرت قرار ندارند در معرض اين قبيل خطرها هم نيستند و اين مسئولين هستند كه بايد خود را از عوارض خطرناك تكيه بر مناصب حفظ كنند تا بتوانند با وحدت عمل به پيش بروند و گرفتار تفرقه و اختلاف نشوند.
آنچه بيش از يك دهه اخير در جامعه ما بروز و ظهور يافته، نفي اين و آن براي اثبات خود است كه از خطرناكترين آفات نفساني است. اين بيماري روحي هر چند بيشتر در مقاطع خاص انتخابات بروز ميكند اما مدتي است كه وقت نميشناسد و در زمانهاي ديگر نيز جامعه را آزار ميدهد و در حال تبديل شدن به يك پديده مادامالعمري براي تشنگان قدرت است. آنچه خطرناك است، همين دائمي شدن بيماري نفي ديگران براي اثبات خود است. هر انتخاباتي همانند يك عمل جراحي است كه زمان محدود و عوارض مشخصي دارد و در وقت معين هم تمام ميشود. ولي بيماري خطرناك نفي ديگران هنگامي كه دائمي شود مثل سرطاني است كه به تمام بدن سرايت كند و جاي سالمي باقي نگذارد. كسي كه سرطان، تمام بدن او را به تسخير خود در آورده باشد، قابل معالجه نيست و محكوم به مرگ است. جامعه اگر به جائي برسد كه مسئولان آن دچار بيماري نفي ديگران براي اثبات خود شوند، مثل همان مريض كه سرطان تمام بدن او را تسخير كرده، محكوم به نابودي است. بنابر اين، بايد تلاش كنيم جامعه ما به چنان مرحله خطرناكي نرسد.
مدتي است كه به دليل وزيدن باد انتخابات رياست جمهوري يازدهم، منفيبافيها شروع شده و بعضي افراد كم ظرفيت به منفيبافي، بدگوئي و نفي اين و آن پناه آوردهاند. به نظر ميرسد بيماري نفي ديگران براي اثبات خود، در وجود اين افراد عود كرده و در شرايط كمبود دارو كه ناشي از تحريمهاست نميتوانند جلوي پيشرفت بيماري خود را بگيرند و به هر كس كه بخواهند پرخاش ميكنند تا وانمود كنند كه هستند. اينكه افرادي به هر وسيله ممكن درصدد برآيند وجود خود و گروه خود را به اثبات برسانند، خطر بزرگي است. از فيلسوف معروف آلماني “دكارت” نقل است كه ميگفت: “من ميانديشم، پس هستم” ولي اكنون منطق فيلسوفان سياسي ما اينست كه ميگويند: “من فحش ميدهم، پس هستم”!
هفته گذشته يك نماينده مجلس، نطق خود را به اهانت و جسارت كردن به يكي از بزرگان نظام اختصاص داد و هر چه به زبانش آمد عليه او گفت. تأسفبار اينكه در مجلس شوراي اسلامي، كسي به او اعتراض نكرد و حتي رئيس مجلس و روحانيون حاضر در صحن علني كه به تناسب جايگاه ديني و معنوي خود ميبايست به وظيفه خود عمل كنند و نهي از منكر نمايند نيز سكوت مصلحتي را بر انجام وظيفه اخلاقي و شرعي و قانوني ترجيح دادند! آن شخصيت بزرگ انقلابي كه مورد هجمه قرار گرفت به دليل بزرگي، اعتنائي به اين فحاشيها نكرد و البته اين قبيل بيحرمتيها چيزي از شخصيت او كم نميكند ولي آنكه از اين رهگذر دچار خسران ميشود جامعه است و خود مجلس و مجموعه حاكميت كه چنين عناصر نامتجانسي را در بدنه خود ميپذيرد و در برابر آن عكسالعمل نشان نميدهد.
مجلس شوراي اسلامي جاي افراد با منطق است نه افراد فحاش. اگر امام خميني فرمودند مجلس در رأس امور است، اين فرموده كاملا صحيح هنگامي تحقق مييابد كه نمايندگان مجلس درباره موضوعات و افراد فقط با منطق سخن بگويند و از بيحرمتي و سخن بيمنطق بپرهيزند. مجلسي كه با فحاشي و بيحرمتي آميخته شود، خود به خود از جايگاه والائي كه استحقاق آن را دارد به دست خود اهل مجلس به زير كشيده ميشود.
شايد افراد هتاك و فحاشي كه اثبات خود را در نفي ديگران جستجو ميكنند، دچار مشكلي باشند كه شاعر آن را در يك بيت رسا و نغز بيان كرده و گفته: بحث با ناقص خيالان شيوه استاد نيست ـ علم افلاطون، حريف جهل مادرزاد نيست” ولي اگر اين قبيل افراد گرفتار جهل مادرزاد هستند، عقلاي قوم بايد به اين نتيجه برسند كه مجلس شوراي اسلامي “جاي ناقص خيالان” نيست.