سخنی که امام خمینی از آیت الله شاه آبادی نقل كرد
این مقدمه برای ان بود که ازبیان وجود لشگریان عقل و جهل و یا از جدال دو نیروی رحمن و شیطان به ثنویت و شرک کشیده نشویم و بدانیم که همه چیز از جانب خداوند و تحت سلطه ی اوست و این دو لشکر عقل و جهل در جایگاه خود و تحت فرمان خداوند به فعالیت می پردازند و این مطلب هیچ منافاتی با عدل خداوند نخواهد داشت.
جماران: امام خمینی(س) ضمن اشتغال به علوم فقهی، به آموختن فلسفه و عرفان نظری نیز مشغول بود. در فقه استاد بزرگ و برجستة وی آیت الله عبدالکریم حائری یزدی بود و امام علاقة خاصی به وی داشت. در فلسفه نیز از محضر حاج سید ابوالحسن رفیعی کسب فیض کرده بود. اخلاق و عرفان را اما نزد دو تن از برجسته ترین عالمان عصر آموخت. برخی احتمال داده اند که آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی، که در سیر و سلوک از شاگردان عارف برجسته ملاحسینقلی همدانی بود، استاد اخلاق و عرفان عملی امام بوده باشد و احتمال داده اند که که امام حدود سه سال به طور مستمر در درس اخلاق وی، که برای بعضی از خواص ارائه میکرد، شرکت جسته باشد. اما برخی، این قول را استوار نمی دانند. به هر حال امام سال ها بعد از مرگ این استاد، آثار و کتب وی را به عنوان راهنمایی برای گام نهادن در سیر و سلوک توصیه می کند: «از علمای معاصر، کتب شیخ جلیل القدر، عارف بالله، حاج میرزا جواد تبریزی را مطالعه کن، شاید ـ ان شاء الله ـ از این تأبی و تعسف خارج شوی». حکایت های جالب و شگفت انگیزی از حالات این مرحوم ملکی تبریزی ذکر کرده اند. بسیار اهل عبادت و تهجّد بود و از بکائین عصر خویش محسوب میشد. با حافظ مأنوس بود و این بیت را با سوز و نیاز فراوان در قنوت نمازهای نافله خویش می خواند:زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام بادة گلگون خراب کناز میرزا جواد ملکی تبریزی کتابهای المراقبات، اسرار الصلاة و رسالة لقاء الله در دست است استاد عرفان نظری امام، آیت الله شاه آبادی بود.ماجرای آشنایی امام با وی را اینگونه نقل کرده اند: «یک روز امام با مرحوم آقای الهی، از شخصیتهای عارف مسلک قزوین، در قم ملاقات می کنند. در جریان این ملاقات، مرحوم آقای شاه آبادی بزرگ (استاد حضرت امام) هم حضور داشتند. امام می فرمودند: «در مدرسة فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسأله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن. فهمیدم اهل کار است. گفتم: میخواهم درس بخوانم. ایشان قبول نمی کردند. اصرار کردم؛ تا قبول کردند فلسفه بگویند؛ چون خیال کردند که من طالب فلسفه هستم. وقتی قبول کردند گفتم: فلسفه خوانده ام و برای فلسفه نزد شما نیامده ام؛ می خواهم عرفان و شرح فصوص بخوانم، ایشان ابا کردند ولی از بس اصرار کردم قبول کردند.»امام حدود هفت سال به طور مداوم از محضر این استاد کسب فیض کرد و کتابهای منازل السّائرین، شرح فصوص و مفاتیح الغیب را خواند. امام او را عارف کامل می خواند و در مورد وی تعبیر «روحی فداه» را به کار می گیرد؛ چرا که این استاد حقاً حق حیات روحانی بر او داشت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمی آمد. خانم دکتر طباطبایی در این درسگفتار احتمال داده اند که امام قبل از مرحوم شاه آبادی استاد دیگری نیز داشته اند که هنوز ناشناس است.امام بعد از فراگیری عرفان نظری و همچنین پای گذاردن در سیر و سلوک کتابهایی را به نگارش درآورد. در عرفان نظری کتاب های شرح دعای سحر، مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایة، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، حاشیه بر شرح فصوص الحکم، حاشیه بر مصباح الانس، تفسیر سورة حمد، و در اخلاق و عرفان عملی کتابهای شرح چهل حدیث، شرح جنود عقل و جهل، سر الصّلاة و آداب نماز را به یادگار گذاشت. دیوان اشعار وی را نیز می توان از سنخ عرفان عملی دانست.کتاب شریف «شرح حدیث جنود عقل و جهل »، از آثار عرفانی امام است که در آن مباحث عرفان نظری، حکمت متعالیه و اخلاق مطرح شده است. این کتاب اما، بر خلاف «مصباح الهدایة الی الخلافة و الهدایة »، دیگر اثر عرفانی ایشان، یکسره در عرفان نظری نیست؛ بلکه، مباحث عرفان عملی را نیز در بر می گیرد و برای علاقه مندان به سلوک عرفانی بسیار مفید و راه گشاست. مباحث اخلاقی مطرح در این کتاب، به منزله ی پلی است برای رسیدن به معرفت الله، که غایت قصوای سلوک عملی امام خمینی است.از این رو می توان این کتاب را، بیانگر اخلاق عرفانی امام نیز دانست. فرقِ فارق این کتاب، با سایر کتبی که به بیان مقامات و روش سلوک عرفانی پرداحته اند و توسط صوفیه، به نگارش در آمده اند، مشحون بودن آن، از آیات قرآن کریم و احادیثِ ائمه معصومین است.«شرحِ حدیث جنود عقل و جهل»، مشتمل بر شش مقاله است که بلند ترین مقالات آن، مقاله ی ششم است. این مقاله، مبتنی بر بیست و پنج مقصد و هر مقصد مشتمل بر چند فصل است.متن زیر، متن کامل جلسه چهاردهم از درس گفتارهای سرکارخانم دکتر فاطمه طبایی، رییس انجمن عرفان اسلامی و مدیر گروه عرفان پژوهشکده ی امام خمینی و انقلاب اسلامی در تفسیر این اثر عرفانی امام خمینی است.او که خود مخاطب برخی از مهمترین متون و نامه های عرفانی امام خمینی است، و به عنوان عروس امام خمینی از اعضای بیت امام و همواره مورد محبت و توجه آن عارف بزرگ و درس آموخته مکتب عرفانی او بوده است؛ مدت مدیدی است که کلاس هایی در تفسیر این اثر استاد بزرگ خویش در دفتر انجمن علمی عرفان اسلامی، آغاز کرده است.در این درس گفتار، دکتر طباطبایی به مرور مطالب جلسات گذشته می پردازد.متن کامل این درس گفتاراز نظر خوانندگان محترم می گذرد.با توجه به فاصله ای که بین جلسات افتاده است، لازم می دانم برای برخی از دوستان مطلبی را راجع به کتاب«شرح حدیث جنود عقل و جهل» مطرح نمایم.کتاب هایی که امام خمینی در سن کمتر از سی سالگی نوشتند امام خمینی(س) این کتاب را، که راجع به جنود عقل و جهل است، در سنین کمال خود، یعنی در حدود سن چهل سالگی به نگارش درآورده اند. پیش از نگارش این کتاب، سه کتاب عرفانی دیگر را نیز در حدود سن بیست وهشت سالگی به رشته ی تحریر درآورده اند که عبارتند از: شرح دعای سحر، تعلیقه علی فوائد الرضویه و کتاب بسیار جامع مصباح الهدایه.نامعلوم بودن استاد امام خمینی در عرفانکتاب مصباح الهدایه، حقیقتاً یکی ازکتاب های خوب در حوزه عرفان نظری است. نکته ای که برای من مجهول است، آن است که معلم عرفانی امام قبل از آیت الله شاه آبادی که بوده است؟ زیرا امام خمینی(س) قبل از برخورد با مرحوم شاه آبادی، شرح دعای سحر و تعلیقه ومقداری از مصباح الهدایه را به نگارش درآورده بودند. اساتید امام در زمینه های دیگر کاملاً مشخص است؛ ولی در موضوع عرفان اطلاعی در دست نیست. خلاصه این که امام(س)، با چنین پشتوانه عرفانی، اقدام به نگارش کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل و شرح چهل حدیث می کنند. پس کتاب حاضر از ارزش و اهمیت ویژه ای برخوردار است.لشگر عقل و لشگر جهلهمانطور که در گذشته بیان شد، در این کتاب به معرفی دو لشگر عقل و جهل در وجود انسان پرداخته شده است. و مبنای آن حدیثی از امام صادق -علیه السلام- است که در آن امام-علیه السلام- در میان جمعی از دوستانشان نشسته بودند و به سؤالات ایشان پاسخ می گفتند. فرمودند، راه هدایت انسان و انسان شدن، این است که عقل و لشگریان آن و نیز جهل و لشگریانش را بشناسد که اگر بشناسد، به هدایت دست خواهد یافت.جهل هم مخلوق است و نه امر عدمی سپس روایتی جالبی را بیان می دارند که شرح آن چنین است که خداوند، ابتدا عقل و سپس جهل را آفرید.با این جمله، معلوم می شود جهل هم مخلوقی مانند عقل است؛ در حالیکه ما چنین تصور می کنیم که جهل امری عدمی است. اگر ما چنین تصور کنیم که در نظام آفرینش در یک طرف، قدرت خداوند و لشگریانِ الله قرار گرفته و در طرف دیگر، ابلیس و لشگریانش واین دو با با یکدیگر در حال ستیز می باشند و ما منتظر پایان نتیجه ی این جدال می باشیم، بدون شک این نوعی شرک است. چنین تفکری که در جهان، دو قدرت در حال حاکمیت می باشند که یکی الله و لشگریان او و دیگری ابلیس و لشگریانش هستند، عین شرک است. به نظر می رسد فهم این موضوع، با اندک تأملی برای هر انسانی حاصل می شود و چهره ی زشت و وحشتناک این تصور واهی، نمایان می گردد. برای جلوگیری از این تصور غلط که منافات با حقیقت توحید دارد، چه باید کرد؟ در جلسات گذشته، در باره ی عدمی بودن جهل و شر بحث کردیم و گفتیم که خداوند خالق خیر است و شر و جهل، جنبه ی عدمی خیر می باشند و هیچ وجود مستقلی ندارند. اما اکنون با نظر بر این حدیث، به تصوری دیگری از حقیقت دست می یابیم. چنانکه در حدیث سخن از خلقت عقل و جهل آمده است پس با بیان واژه ی “خلق” برای جهل نمی توان به راحتی آن را وجودی عدمی دانست.نظر امام خمینی درباره عدمی بودن جهلدر این جا امام(س) با ظرافت به حل این مسئله می پردازند و می نویسند : امام صادق -علیه السلام- می فرمایند: “همانا خدای تعالی آفرید عقل را- و آن اول مخلوق از عالم ارواح است- از طرف راست عرش از نور خود؛”[1] بنابر این گفتار، خلقت و آفرینش عقل به الله نسبت داده شده ومی دانیم الله ذات مستجمعِ جمیع صفات خداوند است.یعنی خداوند با تمام صفات جمال و جلالش و با تمام توان و قدرتش عقل را آفرید و عقل اول، مخلوق از عالم مجردات می باشد؛ پس خداوند از میان مجردات، ابتدا عقل را می آفریند. این عقلِ کل، مقابلی به نام جهلِ کل دارد، که براساس گفتار فوق، ذات آن از بحر اجاج ظلمانی[دریای شور و تلخ و تاریک] است، به بیان دیگر، عقل از عالم مجردات افریده شده و جهل از دریای شور وتلخ ، جنس عقل نور است و جنس جهل ظلمت و تاریکی.اقبال و ادبار عقلبه حدیث باز می گردیم: “پس به او گفت: رو برگردان، او رو برگردانید. پس از آن به او گفت: روی بیاور، روی آورد. فرمود خدای تعالی: آفریدم تو را آفریده ی بزرگی و کرامت دادم تو را بر جمیع مخلوقات خود.سپس حضرت می فرمایند: پس از آن خلق فرمود جهل را از دریای شور تلخ تاریک؛ پس گفت به او: پشت کن، پشت نمود. پس از آن گفت به او: روی آور، روی نیاورد. فرمود به او: سرکشی کردی پس دور نمود او را. پس از آن قرار داد از برای عقل هفتاد و پنج لشگر. چون جهل دید آنچه را که حق به او اکرام کرد عقل را و آنچه را عطا فرمود به او، عداوت او را در نهاد خود گرفت. پس جهل گفت: ای پروردگار! این آفریده است مثل من؛ آفریدی او را و تکریمش فرمودی و قوتش دادی و من ضد اویم و نیست برای من توانایی به او. به من نیز عطا کن از لشکر، مثل آنچه به او عطا فرمودی.”[2]همانطور که از ظاهر حدیث نیز برمی آید، هر موجود به اقتضای خلقت خود عمل می نماید. جهل نیز به اقتضای خلقت خود که بحر اجاج ظلمانی است، عمل می کند. پس از آن که جهل لشگریان عقل را دید، به خداوند گفت همانگونه که عقل راتکریم فرمودی و قوتش دادی، من نیز آفریده ی تو هستم وضد اویم پس به من نیز لشکری عطا کن همانطور که به او دادی و خداوند نیز پذیرفت. “فرمود: آری. پس اگر بعد از این گناه کردی، تو و جنود تو را از رحمت خود خارج کنم. گفت: راضی شدم. پس عطا فرمود به او هفتاد و پنج لشگر.”[3]بنابراین مبدا خلقت عقل، الله است و اول مخلوق از روحانیون است و خداوند به سبب اطاعتش به اوکرامت بخشید و هفتاد و پنج لشگر به او عطا نمود تا در نظام آفرینش کار کند. چنین مخلوقی(عقل) را به انسان هبه کرد و اورا به خاطر داشتن آن کرامت بخشید و تمام جهان را مسخر او نموده وبه ملائکه اش فرمود اورا سجده کنند و او را کرامت بخشیده، در کنار آفرینش عقل، جهل را نیز با هفتاد و پنج لشگر آفرید. اما به انسان ها هم هشدار داد که از جهل و لشکریانش فاصله بگیرید و تابع عقل خویش بوده و از او پیروی نماید و پیوسته ابلیس و لشگریانش را دشمن دارد. پس آفرینش جهل، نمی تواند دلیلی بر پیروی انسان از آن باشد . اگر این چنین نظام خلقت را تعریف نماییم، با مشکل و اشکالی مواجه نخواهیم شد. بدین معنا که اگر تعریف ما از جهل به مثابه سم و زهر مار باشد برای آدمی، ما به درستی اذعان خواهیم نمود که اگرچه سم مار برای انسان مضر و کشنده است، لکن خلقت آن سم برای خود مار، لازم و ضروری است و آفرینش این مار به همراه سم او در مجموعه ی خلقت لازم و ضروری است. همین طور که تیزی چاقو برای او کمال است ولی برای دست انسان، زیان بار است و یا برای هنرمندی که می خواهد تابلویی را به تصویرکشد، همان طور که داشتن رنگ ضروری است، استفاده از سایه نیز ضروری است تا نقاط نورانی را واضح نموده و جلوه بخشد. پس تاریکی نیز در جایگاه خودش مفید است.بنابراین، جهل و لشگریانش نیز به وظیفه ی خود در عالم هستی می پردازند و حضور آن ها نیز در کل عالم آفرینش، ضروری می باشند. پس هم انسان و ابلیس و هم عقل و جهل آفریده می شوند، تا هریک در راستا و حیطه ی وظایف خود به فعالیت بپردازند و از حد خود طبق فرمان حق تجاوز ننمایند.فواید ابلیس و جنود جهل برای آفرینشبدین ترتیب، حتی ابلیس هم در کل نظام آفرینش، امری نامطلوب نیست. از این رو ما اجازه ی لمس کلمه ی ابلیس را هم در قرآن بدون وضو نداریم. پس اگر ما ابلیس را لعنت می کنیم، برای آن است که با وجود ما، سازگار نیست و ماباید همواره از او فاصله بگیریم؛ چرا که خلقت او برای چیزی و خلقت ما برای امر دیگری است. در تأیید این مطلب به آیه ی “کلٌ من عند الله” اشاره می کنم که انسان را از شرک بازداشته و به توحید رهنمون می نماید. این آیه بیان می دارد که وجود دو لشگر عقل و جهل حاکی از وجود دو قدرت حاکم بر نظام آفرینش نیست و هرچه هست تحت سلطه ی خداوند می باشد. از فوائد دیگر حضور جهل و لشگریانش می تواند از جهتِ “تُعرَفُ الأشیاء بِأضدادِها” موجب معرفت و شناخت عقل و لشکریانش شود.گاه انسان برای درک زیبایی و یا درستی و یا فوائد اشیاء، نیازمند شناخت اضداد آن می باشد. برای مثال، انسان زمانی می تواند به مفید فایده بودن یک بزرگراه پی ببرد که بیراهه ها را بشناسد و به صعب العبور بودن آن ها واقف گردد.بنابرآن چه گفته شد، یکی از راه های رسیدن به توحید، درک این حقیقت است که قدرتی غیر قدرت خداوند، در عالم موجود نمی باشد. امام(س) برای درک این مطلب مثال هایی زده و می فرمایند: “برای فهم این معنی مثالی یاد کنیم: نوری که از شمس از روزنه ای در خانه تابیده، نورانیتش از شمس است و محدودیتش از روزنه است به یک نظر، و در نظر دیگر اگر شمس نبود، نه نورِ روزنه بود و نه محدودیت نور روزنه. مثال دیگر: مرآتی مقابل شمس قرار می دهیم که مساحتش یک ذرع است، نوری به مناسبت آن مرآت در دیوار می افتد، نور از شمس است و محدودیت از مرآت؛ و در نظری اگر شمس نبود، نور نبود، پس نور مرآت نبود، پس محدودیت نور مرآت نبود.”[4] اتاقی را تصور کنید که دارای شیشه های بزرگ و کوچک و رنگی می باشد؛ هنگامی که از بیرون، نورِ خورشید بر این شیشه ها می تابد، هر شیشه ای نوری به رنگ خود را منعکس می کند. یکی زرد و دیگری سیاه و همین طور سایر رنگ ها. اما هیچ یک از این رنگ های زرد و سیاه و … رنگ نور خورشید نیستند. گرچه از خورشید هم جدا نیستند. اگر خورشید به این شیشه ها نمی تابید، هیچ نور رنگی اساساً به وجود نمی آمد و این جلوه ها حاصل نمی گشت.بر گردیم به مخلوقی به نام جهل، خالق جهل، خداوند است و خالق عقل نیز خداوند است. اما این دلیلی برای حرکت انسان به سوی جهل و گزینش آن نمی باشد. همان طور که خداوند سم و پادزهر را نیز خلق نموده؛ ولی آیا انسان عاقل به سراغ سم خواهد رفت؟ (بگذریم که در برخی مواقع جنبه درمانی هم دارد )سخنی که امام خمینی از آیت الله شاه آبادی نقل می کند امام(س) از قول مرحوم شاه آبادی مطلبی را نقل فرمودند که آموزنده و جالب است و آن این که، ابلیس، به منزله ی سگِ درگاهِ خداوند است. همان گونه که وظیفه سگ، ممانعت از ورود نامحرمان است، وظیفه ی ابلیس نیز همین است. پس راه ورود به این خانه، محرم شدن به صاحب خانه و یا اذن صاحب خانه است که با مهار کردن سگ توان ورود را پیدا کند. از این رو، انسانِ معتقدِ به خداوند، می گوید من به در خانه تو آمدم، مرا از آسیب این شیطان حفظ فرما؛ و خداوند، علاوه بر آن که خود پیوسته حافظ او خواهد بود، راه کارهای تسلط بر این سگ (یعنی شناخت لشگریان عقل و جهل) را به او خواهد آموخت. چنین انسانی در می یابد خداوند، نقشه ی راهی برای او تعیین نموده که او باید آن مسیر را طی نماید. در این مسیر، مراتب وجودی خویش را می فهمد و خواهد دانست که هر مرتبه ی وجودی او ( نفس، عقل، قلب، روح و…) اقتضائات ودستوراتی دارد؛ با ید دریابد با وجهه ی ظاهری خود که در عالم طبیعت سیر می کند، چه باید بکند و در مرتبه ی قلب و روح، چه باید کند و امور مزاحم در ساحت قلب و روح چیستند؟پس انسان، باید خود را و نقطه کمال خود را بشناسد، آرمان های خود را بشناسد، نقشه راه را برای خود ترسیم کند، قدرت و ضعف خود را بشناسد، عوامل و موانع ( عقل و جهل ) را بشناسد و بداند از هر کدام، در چه مرحله باید استفاده کند؛ چه بسا جهلِ برخی امور، برای انسان مفید باشد پس باید بداند علم و جهل نسبت به چه چیزهایی مفید و نسبت به چه اموری خطا است.این مقدمه برای ان بود که ازبیان وجود لشگریان عقل و جهل و یا از جدال دو نیروی رحمن و شیطان به ثنویت و شرک کشیده نشویم و بدانیم که همه چیز از جانب خداوند و تحت سلطه ی اوست و این دو لشکر عقل و جهل در جایگاه خود و تحت فرمان خداوند به فعالیت می پردازند و این مطلب هیچ منافاتی با عدل خداوند نخواهد داشت. لزوم پیوند عمل و نظرمطلب دیگری که به نظر طرح آن لازم می آید، این است که در هر جلسه که به بحث های نظری می پردازیم یک قدم سلوکی نیز برداریم. در این راستا، به گفتاری از پیامبر اشاره می کنم: روزی پیغمبر با اصحاب خویش نشسته بودند و افراد از قشرهای مختلف در جمع حضور داشتند. در این هنگام پیامبر از نزولِ آیه ی “أسبغ علیکم نعمه…” که نزول نعمت بر انسان است، خبر دادند. و از اصحاب خواستند که هریک نعماتی را که خداوند بدیشان ارزانی داشته شماره کنند. – ما نیز سعی کنیم چنین کاری بکنیم یا قرار بگذاریم روزی 5 نعمت غیر تکراری را بر شمریم خواهیم فهمید که نعمت های الهی قابل احصا نیستند – خلاصه هریک نعمتی را بیان نمودند. پیامبر به امیرالمؤمنین -علیه السلام- رو نمودند و فرمودند اکنون تو بشمار. ایشان فرمودند: فدای تو گردم! إنّما هدانا الله بک. خداوند مارا به توسط شما هدایت کرد.نعمت های خداوند در نگاه امام علی (ع) و سپس فرمودند اولین نعمت آن است که مرا آفرید؛ یعنی به نعمت خلقت انسان اشاره نمود که اگر نبود این آفرینش، ما هیچ بودیم. پس خداوند ما را از هیچ بودن خارج کرده و شیء ای قابل ذکر نمود و نعمت وجود را به ما ارزانی داشت. دومین نعمت این است که مرا مورد احسان و نیکویی خود قرار داد و زنده کرد. شاید در اینجا این سؤال به وجود آید که این زنده کردن تفاوتی با نعمت اول که آفریده شدن بود، ندارد.پاسخ این است که خداوند تمامی اشیاء را آفرید ولی همه صاحب حیات نیستند؛ مانند سنگ که موجودی صاحب حیات نیست. پس با آفرینش انسان، مفهوم حیات و موجود صاحب حیات فهمیده می شود.سومین نعمت آن است که مرا در زیباترین صورت آفرید.طبق آیات قرآن، انسان در میان تمامی موجودات “فی أحسن تقویم” آفرید ه شده است و نیز طبق آیه ای دیگر “فتبارک الله أحسن الخالقین” رادر خصوص آفرینش انسان به خود گفته است و او را زیباترین موجود عالم هستی معرفی کرد. چهارمین نعمت این که، به من قدرت تفکر ارزانی داشت. و متفکری راغب آفرید. که اگر در انسان رغبت و آرزوهای بلند و خواست های زیاد نبود، به کارهای بزرگ نمی پرداخت . البته توجه داریم که صاحب آرزوهای بلند با “طول أمل “که امری مطرود است متفاوت است. آرزوهای بلند، سبب کمال گرایی وکمال انسان می گردد ، پس مقصود در اینجا، کمال جویی و مطلق خواهی است که انسان را به “فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر” می رساند. یعنی جایگاهی که انسان از ملائکه نیز برتر می شود. همین فزون خواهی است که انسان با رسیدن به معرفت وکمالی ، خواهان معرفت و کمال دیگر می شود . امام(ره) نیز فرمودند که اگر تمام دنیا را نیز به انسان بدهند اگر مطلع گردد که گوشه ی کوچکی از جهان باقی مانده، باز خواهان همان تکه ی کوچک است و این خواسته از کمال خواهی او نشأت می گیرد.سخن ابوسعید ابوالخیر درباره نهایت خواسته های انسانبه نظرم از ابوسعید نقل شده باشد که گفته اینکه انسان به گونه ای آفریده شده که دارای خواسته های بی کران است، پس باید برای چنین خواسته ای مابه ازائی هم در جهان موجود باشد؛ زیرا هیچ خواسته ای در جهان موجود نیست که پاسخی برای او وجود نداشته باشد. با چنین منطقی، پاسخ فزون طلبی بی نهایت انسان، رسیدن به بی کرانگی ای که باید با تلاش بدان دست یابد. یکی از فزون خواهی های انسان آرزوی لقاء پروردگار است که خداوند راه دست یابی بدان را به طور کامل به او نشان داده است که همانا عمل صالح است. پنجمین نعمت، درک و شعوری است که خداوند به انسان عطا نموده است. شعور نعمت بزرگی است که انسان به وسیله ی آن به خواسته های خود دست می یابد. شعور ،همچون چراغ تابانی در وجود انسان است که به وسیله ی آن فکر کرده و راه درست را تشخیص می دهد و سپس صحیح عمل می نماید و به خواسته ی عالی خود دست می یابد. این چراغ، با تابش هایش، هم خواسته ی انسان را به او نشان می دهد و هم راه رسیدن به آن را روشن می نماید وموجب می شود انسان با نیت و عزم راسخ، به سوی مطلوب قدم برداشته و بدان واصل گردد.ششمین نعمت، آن که خداوند مرا هدایت نمود و گمراه نکرد. هر موجود ممکنی، می تواند در زمره ی لشگریان جهل باشد ولکن خداوند با اعطای عقل و قرار دادن هفتاد و پنج لشگر برای آن راه هدایت را باز نمود.به طور مثال، ما اگر به زندگی خود نظر افکنیم ، خواهیم دید که خداوند چگونه راه های هدایت را بروی ما باز نموده است. از همان ابتدا در خانواده ای متدین قرار داده و از نعمت اسلام و شیعه شدن بهره مند ساخته و از طرق گوناگون معارف مختلف را عطا نموده و از گمراهی ها ی مختلف بازداشته است.هفتمین نعمت ،خداوند مسیری را برای انسان ترسیم نمود که انسان به زندگی جاودانه برسد. این مسیر همان شریعت است که امام خمینی می فرمایند. همان ارسال رسل و انزال کتب است که به وسیله ی آن مسیر حیات انسان به روشنی مشخص می گردد. (حدیث تا به آخر ادامه دارد که بنده به این اندازه اکتفاء می کنم) همین مقدار بفهمیم و با تمام وجود خود به این حقیقت دست یابیم که قادر نیستیم نعمات خداوند را شماره کنیم و نیز دریابیم هرآنچه خداوند عطا نموده است، خیر محض است چراکه او خود خیر مطلق است، و این خود یک قدم سلوکی است که پیوسته خود را زیر چتر فیض نعمت خداوند ببینیم و بدانیم هرشکری که برای فهم هر نعمتی از این نعمات به جا می آوریم، نعمتی دیگری از جانب خداوند است که به نعمات پیشین اضافه می شود؛ چراکه فهم نعمت نیز نعمتی از جانب اوست و شکر نعمت نیز چه زبانی و چه عملی خود، نعمتی است که او عطا نموده است و معنای حقیقی ایه شریفه “لئن شکرتم لأزیدنکم” آن است که اگر شکر نعمتی به جای آوردید، خداوند به شما نعمتی دیگر عطا نموده و وجود شما را توسعه می بخشد. و هنگامی که انسان وسعت وجودی پیدا کند، منعم حقیقی و نعمات بی کران خداوند را بیشتر می شناسد واین معرفت، موجب بی رنگی او می شود و به تدریج به رنگ خداوند که همان “صبغه الله” است درمی آید. که همانا همرنگ خدا شدن در بی رنگی و آینه شدن است.