“مردم حق دارند این سینما را نخواهند”
من هم در فیلم «چ» به مشكل برخوردم، اما موكول به این نشد كه جلوی دوربین نروم، سری اول كه اختلاف پیش آمد، آقای حاتمیكیا گفت كه من آقای عربنیا را عوض میكنم. ولی من گفتم اگر ایشان نباشند من هم بازی نمیكنم. این را برای اولین بار است كه میگویم.
هرچند سعید راد تجربه بازی در فیلمهای روشنفكری مثل «تنگنا» را هم در
سابقه خود دارد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، این شانس را داشت كه در
سینمای نوپای دفاع مقدس در اوایل دهه شصت، نقشهای نظامی بازی كند و
«عقابها» شاخصترین این نوع فیلمهای حماسی بعد از انقلاب بود.
در
سال 1382 بعد از غیبتی طولانی، حضور دوباره سعید راد در سینمای ایران با
فیلم سراسراكشن و البته دفاع مقدسی «دوئل» رقم خورد. راد در این فیلم هم
نقش یك نظامی خشن و البته خائن را برعهده داشت. توانایی بازی در شمایل
نظامی، مسعود جعفریجوزانی را برآن داشت كه در پروژه در چشم باد، نقش
رضاخان پهلوی را به سعید راد بسپارد.
اما این
پایان نقشهای نظامی برای سعید راد نبود چون ابراهیم حاتمیكیا، كارگردان
صاحب سبك ایرانی هم در آخرین فیلمش «چ» نقش سرلشگر ولیالله فلاحی را به او
داد.
این گفتوگو را میخوانید:
اسم شما احمد حقپرستراد است، پس چرا به سعید راد معروف هستید؟
بله!
من در واقع سعید ـ احمد حقپرستراد هستم! چون اسم برادرم حمید بود از
همان بچگی من را سعید صدا میكردند و در شناسنامه اسمم احمد است.
شما
جایی گفته بودید كه من آنقدر صبر میكنم تا نفر اول شوم، اول شدن در چه
چیزی مدنظرتان بوده است؟ به این اول شدن تا حالا رسیدهاید؟
ببینید
من در بولینگ نفر اول ایران شدم، در سینما آمدم و حرف اول را زدم. منتهی
در درس این طور نبودم و اول نشدم، درسم هم خوب نبود. احمد نجفی با من
همكلاس بود و همیشه از من در درس و ریاضی جلوتر بود. ما در دوران دبیرستان
در مدرسه ایتالیاییها بودیم.
خوب در مورد اول شدن میگفتید.
من همیشه با كسانی كه تازه وارد این كار شدهاند، صحبت میكنم و میگویم یا اول یا هیچ.
یعنی منطق شما در زندگی این هست؟
بله، من زمانی كه بولینگ را یاد گرفتم در سال 47 قهرمان ایران شدم.
شما فصل مشترك سینمای اكشن و دفاع مقدس هستید؛ این را قبول دارید؟
من
شروع كارم بعد از انقلاب با فیلم «او رفت میدان مین»، «عقابها» و
«برزخیها» بود؛ اینها فیلمهای جنگ بودند، منتهی آن موقع این تشكیلات دفاع
مقدس جا نیفتاده بود. ببینید سینمای اكشن قبل از انقلاب كه میگویند،
اشتباه است؛ رلهای من رل ضدقهرمان بود كه در آن مبنای حركت بازیگر یك حركت
اعتراضی است، مثل تنگنا، مثل كافر، آدمهای معترضی كه كارگردانها
بهوسیله این كاراكترها حرفهایشان را میزدند. در طول این 11 سالی كه
برگشتم چهار كار بیشتر انجام ندادم. سناریوی زیاد بهدستم میرسد، اما به
صفحه پنجم سناریو كه میرسم میبندم، از بس ضعیف، تكراری و كلیشهای است.
به ارشاد معترضم كه چرا به اینها اجازه ساخت میدهند؟ مثلا فیلم گیرنده اگر
امكانات كافی داشت با آن عوامل و كارگردان فیلم فوقالعادهای كه داشت، یك
فیلم عالی میشد، اما وقتی حمایت نمیشود شوقی هم برای كار نمیماند.
به جز اكشن و انفجارهای قلابی؛ خود جنگ را هم دیده بودید؟ تجربه عینی از جنگ دارید؟
من
روزهای اول جنگ برای یكسری كارهای شخصی به اهواز رفته بودم و آنجا جلوی
دانشكده كشاورزی اهواز و استانداری چیزهایی دیدم كه به اصطلاح رویم كم شد و
گفتم برای چی به تهران برگردم، آن جوانهایی را كه آنجا دیدم، باعث شد
بمانم. دو ماه ماندم و كمك كردم و این بهعنوان شعار نیست. من واقعا از
چیزهایی كه دیده بودم، ماندم. من نرفته بودم كه بمانم.
برویم
سراغ آخرین و جنجالیترین كار شما، فیلم چمران حاتمیكیا، میخواهیم از
زبان شما پشت پردهها و حاشیههای آن را بدانیم، داستان چه بود؟
اجازه بدهید صحبت راجع به «چ» را به عهده خود دستاندركاران بگذاریم.
یعنی شما برای صحبت كردن ممنوعیت دارید؟ قدغنكردهاند كه در مورد حاشیههای «چ» حرف بزنید؟
واقعیت این است كه از روزی كه قرارداد بستم، آقای حاتمیكیا از ما خواست كه راجع به فیلم صحبت نشود.
چون به هرحال خبر دعواهای پشت صحنه فیلم بهرسانهها درز كرده، قاعدتا الان دیگر نباید آن ممنوعیت را داشته باشید.چیزی
كه میتوانم بگویم این است كه فیلم «چ» فقط به خاطر مسائل فنی به جشنواره
نرسید، این حجم شایعاتی كه در مورد فیلم هست، بخش عمدهاش درست نیست.
شما در جریان قهر آقای عربنیا از پروژه فیلم «چ» هستید؟
من
با آقای عربنیا یك بار بیشتر برخورد نداشتم، خوب ایشان بازیگری هستند
جویای نام و صاحب سبكو این صاحب سبك بودن از وقتی ایجاد شد كه آقای
عربنیا نقش مختار را بازی كرد. به نظر من آقای عربنیا در مختار
فوقالعاده بودند. زمانی كه قرار شد من نقش شهید فلاحی را بازی كنم، ابتدا
قطعی نكردم و گفتم خبر میدهم، اما زمانی كه فهمیدم آقای عربنیا هم هستند،
من هم قطعی گفتم كه هستم.
خوب مشكل «چ» از كجا شروع شد؟
معمولا وقتی یك پروژه طولانی میشود به خاطر شرایط بازیگر ریزش میكند، آن حال و حس و انرژیاش خراب میشود.
خوب بعد چه اتفاقی افتاد؟
بعد
اختلافاتی پیش آمد كه از نظر من اجتنابناپذیر است؛ اما اگر بخواهد از حد
بیشتر شود، حرفهای بودن عوامل زیرسوال میرود. ببینید من میگویم وقتی به
عنوان یك آدم حرفهای قراردادی دارم كه شامل بخشهایی است كه بعد از قبول
همه آنها را امضا میكنم و مطابق آن دستمزدی دریافت خواهم كرد، حالا اگر
این قرارداد به خاطر خیلی از مسائل طول میكشد یا كمتر میشود، آیا یك
بازیگر حرفهای در پروژهای كه قراراست سه ماه طول بكشد، اما دو ماهه تمام
میشود مقداری از مبلغ قرارداد را برمیگرداند؟ خب، این طور نیست. من به
كسی اجازه نمیدهم كه سر كاری باشم كه كسی بخواهد آن كار را تعطیل كند.
منتقدان
آقای عربنیا میگویند او بعد از مختارنامه، سبك و سیاق كاری و حرفهایاش
در سینما فرق كرده و خودش را مختار سینمای ایران میداند و همین از دلایل
حاشیههای فیلم «چ» بود، این را قبول دارید؟
من
به اینها كاری ندارم، كارگردانهایی مثل حاتمیكیا و درویش وقتی فیلم
میسازند، یعنی تالیف میكنند. این در سینمای ایران كم است، اگر ما قبول
كردیم كه سر كار آقای حاتمیكیا باشیم باید خیلی شرایط را قبول كنیم، با
اظهار نظرها و مسائل خودمان، من دیگر بازیگر نیستم.
من
هم در فیلم «چ» به مشكل برخوردم، اما موكول به این نشد كه جلوی دوربین
نروم، سری اول كه اختلاف پیش آمد، آقای حاتمیكیا گفت كه من آقای عربنیا
را عوض میكنم. ولی من گفتم اگر ایشان نباشند من هم بازی نمیكنم. این را
برای اولین بار است كه میگویم. آنجا هم شاید من اضافه حرف زدم، چون حتما
آقای حاتمیكیا و تهیهكننده یك سیاستهایی داشتند كه به آنجا رسیدند. از
بازیگر گرفته تا تداركات اجازه ندارد كه بگوید من نمیآیم. یك تیم رفته،
حالا اگر یك نفر نیاید سنگ روی سنگ بند نمیشود، مخصوصا اگر بازیگر باشد كه
باید جلوی دوربین برود. من باور نمیكردم كه آقای عربنیا سر فیلمبرداری
حاضر نشوند. به نظر من یك كار غیرحرفهای بود كه ایشان نباید انجام میداد.
سینما
خیلی حرمت دارد و با این كارها، با این دعواها، ما پیش مردم لو میرویم.
الان همه سازمانها و نهادهای سینمایی كشور با هم دعوا دارند. سینمایمان هم
شده مثل ورزشمان. رسما در انظار عمومی برای هم خط و نشان میكشیم. اینها
در شان سینمای ایران نیست.
با این اوصاف ممكن است كه اصلا فیلم اكران نشود.
نه،
این طور نیست. فیلم ساخته میشود كه مردم ببینند، مخصوصا آقای حاتمیكیا
كه صاحب سبك هستند، چیزی كه میتوانم بگویم این است كه خوشحالم آقای
حاتمیكیا كه یكی از كارگردانهای خوب بعد از انقلاب هستند از من برای نقش
سرلشكر فلاحی دعوت كردند كه باز یك نوع كار، جهش و تفكر دیگر را یاد گرفتم.
برای اینكه به شخص شهید فلاحی نزدیك شوید چه كارهایی كردید؟
هیچ
كاری! فقط از لحاظ چهره یك مقدار موهایم را مشكی كردند، چون از لحاظ كم
مویی تقریبا یكی بودیم و هر كس من را با لباس نظامی میدید مخصوصا مهندس
چمران برادر شهید چمران میگفتند كه چقدر شبیه شهید فلاحی هستید. لنز مشكی
هم برایم گذاشتند كه این شباهت بیشتر شود. از سرلشكر فلاحی چند نوار
ویدئویی و صدایشان را داشتم كه اینها را بارها دیدم و سعی كردم با سبك خودم
به این شخصیت نزدیك شوم.
با خانواده شهید فلاحی هم دیدار داشتید؟
نه. قرار بود دیداری داشته باشیم، ولی نشد، از سرلشكر فلاحی چند نوار ویدئویی و صدایشان را داشتم.
راهنمایی خاص حاتمیكیا در مقام كارگردان برای نزدیك شدن شما به نقش سرلشكر فلاحی چه بود؟
من
با آقای حاتمیكیا هم كه صحبت كردم، ایشان گفت كه قرار نیست تو از ظاهر
شهید فلاحی تقلید كنی، من هم اصلا سعی نكردم صدا و فرم راه رفتنم شبیه او
باشد و تكیهام بیشتر روی سناریو و نوع شخصیتپردازی كه آقای حاتمیكیا
تاكید داشت، بود. همه تلاش حاتمیكیا این بود كه با دیالوگها، شخصیت فلاحی
شناخته شود، نه با تقلید ظاهر و گریم خیلی خاص.
در نهایت، شما شخصیت سرلشكر فلاحی را چطور یافتید؟
فلاحی از شهدای مغفول و مظلوم جنگ است.
نقش سخت و پیچیدهای بود؟
من اصلا كار سخت را در سینما قبول ندارم، زمانی كه قواعد بازی رعایت شود همه چیز درست خواهد بود.
آقای راد، جریان رفع ممنوعالتصویری شما در سال 78 چه بود كه بعد از یك وقفه پانزده ساله دوباره شروع كردید؟
من 78 شروع نكردم.
منظورم این بود كه در سال 78 ممنوعالتصویری رفع شد، شما ممنوعالتصویر بودید، درست است؟
بله، من سال 62 ممنوعالتصویر شدم.
چرا؟
من
بعد از پیروزی انقلاب، هشت فیلم هم كار كردم از جمله خط قرمز آقای
كیمیایی، اینكه چطور بعد از كاركردن هشت فیلم بعد از انقلاب، مرا
ممنوعالتصویر كردند، باید از مسئولان وزارت ارشاد آن موقع بپرسید، شاید از
من خوششان نمیآمد، من هم تعجب میكردم، چون كارهای من مورد توجه قرار
گرفته بود و تنها بازیگری بودم كه از پیش از انقلاب كار میكردم و چیزی در
پروندهام نداشتم.
توضیح میدهید چه چیزی باعث این اتفاق شد؟
فكر
میكنم منشا خیلی از این ممنوعیت فعالیتها، گزارشهای غلطی است كه به
مسئولان میدهند و معمولا هم این گزارشها را بدون تحقیق و پرسیدن از طرف
مذكور اجرایی میكنند، این میشود سوءتفاهم و این سوء تفاهم همین طور ادامه
پیدا میكند.
شما اعتراض هم كردید؟
من به ارشاد هم رفتم و اعتراض كردم كه لااقل دلیلی برای این كار بیاورند، اما به جایی نرسیدم و رفتم.
خوب این ممنوعالتصویری چطور رفع شد؟
من
این هجرت ناخواسته را دوست نداشتم، حتی زمانی كه آقای ضرغامی، معاونت
سینمایی بودند، یادم هست كه گفتند سعید راد چرا رفت؟ دوبار هم برای كار
آقایان كیمیایی و تقوایی برگشتم؛ اما دیدم یك دستهای پنهان بشدت
نمیگذارند كار كنم، حالا شاید سیاست این بوده كه بازیگری كه قبل از انقلاب
كار كرده، دیگر كار نكند، شاید اگر هم فیلمهایم از طرف مردم مورد استقبال
قرار نمیگرفت، این ممنوعیت فعالیت پیش نمیآمد، من وقتی هم كه برگشتم باز
هم خواستم اول باشم.
به این هدفتان رسیدید؟ الان كه مشكلات حل شده؟ درست است؟
بله،
شروع آن با دوئل بود، در سریال در چشم باد شخصیت تاریخی را كار كردم، در
فیلم گیرنده ایفای نقش كردم و یك تلهفیلم هم برای تلویزیون انجام دادم،
فضا الان برای من نه مشكل است نه كم، ولی آن چیزی كه مشكل ایجاد میكنند
پذیرش كاراكتر با شرایط سنی من است.
برسیم به ایفای نقش رضاشاه در سریال در چشم باد، چطور شد این نقش به شما پیشنهاد شد؟
وقتی
كه آقای جوزانی از من دعوت كرد و به دفترش رفتم گفتم آقای جوزانی چطور فكر
كردید كه من میتوانم این رل را بازی كنم؟ به جای گفتن جواب، چند جلد كتاب
به من داد.
چه كتابهایی؟
خاطرات
فروغی، خاطرات علم و چند كتاب دیگر، نقش من به عنوان رضاشاه، سه روز
تاریخی را دربر میگرفت، یعنی از آن شب تابستانی 1320 كه رضاشاه را بیدار
میكنند كه متفقین حمله كردهاند تا استعفایش در همان روزها، برای ایفای
این نقش خیلی احساس مسئولیت كردم، چون دوره تاریخی حساسی بود.
راهنمایی آقای جوزانی برای ایفای نقش رضاشاه به شما چه بود؟ نقش شما چه طعمی را باید به مخاطب انتقال میداد؟
مخاطب
باید از روی بازی من میفهمید كه فرهنگ و سواد درست و صحیح در دستگاه و
شخصیت رضاشاه نبود و دوم هم خشونت ذاتی این آدم، این باید درمیآمد، با هشت
روز كار درآمد زمان اتمام كار من رضایت را در آقای جوزانی دیدم و به من
گفت كه خوب بازی كردی و البته خواندن آن كتابها هم بیاثر نبود.
سكانس به یاد ماندنی از نقشتان به عنوان رضاشاه؟
یك
فصلی بود كه رضاخان به فروغی، نخستوزیرش میگوید: بابا تو هم چقدر كتاب
میخوانی! با همین دیالوگ كوتاه، خیلی از شخصیت رضاشاه میتوانیم شناخت
پیدا كنیم.
عجیبترین و جالبترین برخوردهای مردمی با شما چه بوده؟
من
یادم است كه شمال میرفتم، در ترافیك جاده چالوس، دیدم یك دختر و پسر
نوجوان به شیشه ماشینم میزنند، مرا شناخته بودند و خیار پوست كنده با نمك
برایم آوردند، من هیچ گاه عكسالعمل بدی ندیدم، ما مردم خوبی داریم و من
خجالت میكشم كه ما چیزی نداریم در مقابل این همه محبت به آنها بدهیم.
آقای راد در سالهایی كه از سینما دور بودید، چه مشاغلی را امتحان كردید؟
جالب
است بدانید من نان هم پخته ام! كانادا كه بودم باید كار میكردم تا خرجم
را در میآوردم باید كرایه خانه میدادم، مثل اینجا نبود كه یكی بگوید بیا
خانه ما، از این خبرها نبود، یا باید پول میداشتم كه من نداشتم یا باید
كار میكردم، چون نه پزشك بودم و نه مهندس، فقط یك بازیگر بودم و كاملا در
آن شرایط خلع سلاح شده بودم.
رفیق همیشگی سعید راد؟
ورزش، من هیچ وقت ورزش را رها نكردم چون میدانستم بدون ورزش الان من اینجا نبودم.
مشكل اصلی سینمای ایران از نگاه سعید راد؟
سینمای
ما مشكل ساختاری دارد، هیچ نظمی و اصولی در آن نیست، نگاه كنید مثلا هنوز
در داوریهای مربوط به سینما دعواست، چون مبنای تثبیت شدهای در این نهاد
نیست، یا مثلا یك فیلمی ساخته میشود حالا من باید منتظر باشم ببینم اكران
میشود یا نه؟ نمیشود كه سرمایهها را این طور معطل كرد، تكلیف باید معلوم
شود، الان سیاستگذاریهای باثبات و منطقی نداریم، 90 درصد كسانی كه الان
در سینمای ایران هستند مبنای حضورشان در سینما اشتباه است.
منظورتان مدیران است؟
نه،
به مدیران و بخش دولتی كار ندارم آنهایی كه به عنوان اتحادیه و پخش
میآیند، الان ببینید ما پنج اتحادیه در سینما داریم و این شوخی نیست! یك
فاجعه است كه خروجی اش میشود بیثباتی، سینمای ما ارتباطش با ادبیات قطع
شده است، مثلا الان آن سناریویی كه با جنس تفكر من جور در بیاید شاید
بتوانم بگویم كه دیگر نیست، سینمای ما دیگر جان ندارد.
اشكال
دیگر این است كه در حال حاضر، بازیگرهای خوبی داریم، ولی در ساختار معیوب
سینمای ایران، این بازیگرهای خوب ما فقط به یك اسم تبدیل شدهاند، اسمی كه
باید بفروشد آن هم در ساختار فیلمهای ضعیف و بازاری كه سینمای ما را
فراگرفته.
سینمای ما خیلی خنثی شده و یك فیلم ناب
را بندرت میتوانی پیدا كنی، مگر ما چند خسرو شكیبایی میتوانیم داشته
باشیم یا چند پرویز پرستویی میتوانیم داشته باشیم؟ اینكه فیلمها هم فروش
نمیرود، تقصیر مردم نیست، مردم حق دارند كه تا همه چیز كامل نشود، سینما
نروند، از تكنیك بگیرید تا محتوا، این سینمای فعلی را باید بایكوت كرد تا
همه چیز درست شود.
حرف آخر؟
متاسف
شدم كه چرا به سناریوی آخرین فیلم آقای مسعود كیمیایی به نام «دست تنها»
اجازه ساخت ندادند، آقای كیمیایی 9 ماه روی آن كار كرده بود، 9 ماه كار
كردن فردی مثل كیمیایی با هیچ ثروت و پولی قابل مقایسه با بقیه نیست و ما
این را از دست دادیم. جزو كارهایی بود كه من خیلی دوست داشتم، من چند ماه
باید صبر كنم تا یك دست تنهای دیگر را كار كنم؟
بهمن هدایتی / جامجم