زجری که مخاطبان ایرانی میکشند
بیژن اشتری با انتقاد از ترجمه بد کتابها و سلیقه نازل در انتخاب کتابهای ترجمه، وضعیت حوزه ترجمه را «وخیم» دانست و اظهار کرد: مخاطبان برای خواندن برخی از کتابها زجر میکشند.
این مترجم در گفتوگو با ایسنا، درباره ترجمه زندگینامههای سیاستمداران و استقبال از این دست کتابها اظهار کرد: در کتابهای ترجمه، کتابهای مربوط به تاریخ جهان که زندگینامههای سیاسی شاخهای از آن است، اصولا کممخاطبترین یا جزء کممخاطبترینها بوده است.
در بازار ترجمه، ترجمههای ادبی بالاترین مخاطب را دارد و هرگز کتابهای زندگینامهای از لحاظ مخاطب و فروش به گرد پای ترجمه رمان نمیرسند. زندگینامههای سیاسی به صورت سنتی ژانر پرمخاطبی نبوده است یا حداقل تا پنج شش سال پیش اینطور بود. در این سالها تلاش کردم تا کتابهایی را انتخاب و ترجمه کنم که برای مخاطب هم جذابیت داشته باشد.
اشتری درباره دلیل کممخاطب بودن این بخش گفت: خواندن کتابیهایی مانند زندگینامه شخصیتهای سیاسی نیازمند یکسری پیشنیاز از نظر فکری و مطالعاتی است؛ مثلا برای فهمیدن کتابی درباره استالین لازم است اطلاعاتی از تاریخ روسیه و شوروی داشته باشید، همچنین درباره تاریخ جهان در قرن بیستم بدانید. اگر بخواهید هیتلر را بشناسید به همین منوال است یا اگر به دنبال شناخت گاندی هستید باید آشنایی مختصری با هندوستان داشته باشد تا بتوانید اهمیت این شخصیت را درک کنید. متأسفانه این دانش عمومی در کشور ما وجود ندارد.
کتاب ادبی، عشقی و عاطفی به هیچ پیشنیازی نیاز ندارد اما کتابهای تاریخی و زندگینامهای اینطور نیست، بنابراین مخاطبان آنها مخاطبان خاصی هستند و دوره مطالعاتیای را درباره دوره خاصی از تاریخ جهان گذراندهاند و تعدادشان اندک است.
او در ادامه افزود: در سه چهار سال اخیر تغییراتی را در این ژانر احساس میکنم. نمیگویم من موثر بودهام اما با ترجمههایی که داشتم تکانی به بخش کتابهای زندگینامهای خورد و مخاطبانش نسبت به گذشته بیشتر شده است. میتوانم بگویم در این ماجرا سهم داشتهام.
مترجم «حرمسرای قذافی»، «فرمانده؛ ونزوئلای هوگو چاوز» و «انور خوجه» درباره انتخاب کتابهای زندگینامهای برای ترجمه گفت: مترجمان سعی میکنند کتابهایی را برای ترجمه پیدا کنند که واجد جذابیتهای عمومی باشند، در عین حال با فضای سیاسی و اجتماعی خودمان مرتبط و واجد درسهایی باشند. به نظرم کسانی که این کتابها را میخرند، در پی یافتن پاسخ پرسشهایی هستند که راجعبه کشورشان است؛ اینکه وضعیتی که در آن گرفتار هستیم از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارای چه ویژگیهایی است و آن را چطور میتوان حل کرد. در واقع مخاطب به دنبال تجربیات مشابه جهان است تا پاسخ پرسشهای خود را پیدا کند.
بهترین جا هم مطالعه زندگینامههاست. اگر در سالهای اخیر میبینید توجه و اقبال به این نوع کتابها بیشتر شده، به همین دلیل است؛ نسل جوان امروز به دنبال حل مسائل خود در کتابهاست، میخواهد ببیند گرفتاریهایی که دارد چطور قابل حل است. سعی خودم این بود کتابهایی که ترجمه میکنم برای سرگرمی مخاطب نباشد و پاسخگوی این پرسشها باشد.
اشتری درباره اینکه ممکن است استقبال از این کتابها به صورت موج باشد و بعد از مدتی فراموش شوند، اظهار کرد: در زمینه ادبیات اینطور است، مثلا نویسنده خاصی را ملاحظه میکنید که در یک مدت همه کتابهایش به فارسی ترجمه میشود و بعد از مدتی هم فراموش میشود. من این موجها را بیشتر در زمینه ترجمه ادبیات خارجی و رمان میبینم. در زمینه کاری ما موجی وجود ندارد زیرا کتابهای ژانر زندگینامهای ندرتا به بالای فهرست کتابهای روز میرسند. در سایت آمازون رده این کتابها بیستهزارم است، چه رسد به دهتای اول.
مترجم کتابهای «دختر استالین»، «استالین؛ دربار تزار سرخ» و «لنین» با تأکید بر اینکه موجی برای استقبال از زندگینامه سیاسی وجود ندارد، خاطرنشان کرد: در ژانری کار میکنیم که موجساز نیست و هرگز روی موج نبوده است. اگر میبینید برای این ژانر علاقه وجود دارد به این دلیل است که در کشوری زندگی میکنیم که گرفتار سیاستزدگی و پر از پرسش و مسئله است. مخاطب ایرانی در رمان و ادبیات نمیتواند جواب سوالات خود را پیدا کند آنهم با سلیقه نازلی که برای ترجمه رمانهای خارجی وجود دارد. مترجمان رمانهای خوب را نادیده میگیرند و فقط به فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز و فلان مجله و روزنامه چشم دارند. میبینید ۱۰ ناشر همزمان سراغ یک کتاب رفتهاند. جوانان نمیتوانند سوالات خود را در بخش رمان پیدا کنند، پس به کتابهای جدیتر مانند کتابهای علوم سیاسی و زندگینامهها مراجعه میکنند.
اشتری همچنین درباره وضعیت ترجمه این آثار با توجه به اینکه گاه فاصله زمان انتشار کتاب در خارج و ترجمه آن در ایران کم است، اظهار کرد: مسئله این است که وضعیت ترجمه در کشور ما بحرانی و وخیم است. تعداد مترجمان آنقدر زیاد است که واقعا تصور ناکردنی است. هرکسی به خود اجاره میدهد به صرف دانستن چند کلمه به زبان انگلیسی و فرانسه خود را مترجم بنامد بدون اینکه سابقه کاری داشته باشد و یا چهارتا کتاب فارسی خوانده باشد. این مترجمان بدون هیچ سلیقه و شناختی در انتخاب کتاب برای ترجمه وارد گود شدهاند. ناشران ما نیز متأسفانه توجهی به پایین بودن کیفیت کار این مترجمان ندارند. هیچ نظارتی بر روی کار ترجمه نمیشود. ویراستاری درست و حسابی به جز چند ناشر انگشتشمار، در دفاتر نشر ما انجام نمیشود و ترجمههای غلط به بازار کتاب میآید. واقعا وحشتناک است. مترجمان جدید که هیچ، کارشان پر از عیب و ایراد و کم و کاستی است، در کار مترجمان قدیمی نیز من اشتباهات فاحشی میبینم که دود از سر آدم بلند میشود. آدم تعجب میکند که چطور این اشتباهها وجود دارد؟ چرا اصلا باید وجود داشته باشد؟ چرا باید ترجمه آنقدر بی در و پیکر باشد؟ مخاطبان برای خواندن برخی کتابها چه زجری میکشند. بسیاری از ترجمهها واقعا بیمعنا است؛ یعنی ترجمه بد کتاب را بیمعنا کرده است.
او در ادامه افزود: دلسوزان فرهنگ نگران سرانه مطالعه و تیراژ پایین کتاب هستند اما بحث اصلی این است که کتاب خوب در بازار کم است. کمیت بسیار بالاست، بسیاری از کتابها ترجمه میشود اما با کیفیت بسیار نازل. برخی از ترجمهها به نحوی است که کتاب را بیاثر و هیچ میکند. طبیعی است که خوانندهها از این کتابها استقبال نکنند؛ نام یک نویسنده بزرگ بر روی کتاب است اما به خاطر ترجمه بد آدم نمیتواند چهار صفحهاش را بخواند از بس غلط دارد. خب آدم از کتاب زده میشود و دیگر سراغ خرید آن نمیرود. همین چیزها سرانه مطالعه و تیراژ کتاب را پایین میآورد. در واقع ترجمههای بد به اعتماد مخاطب آسیب میزند. همه در این زمینه مقصر هستند مخصوصا ناشران. ناشران مسئولیت دارند بر صحت ترجمه دقت و نظارت کنند تا کار شسته رفته و خوانا و درستی به دست مخاطب برسد اما الان اینگونه نیست. رقابتی احمقانه و پرطمع بین ناشران وجود دارد تا فلان کتاب که در فهرست پرفروشهای فلان روزنامه آمریکایی است زودتر ترجمه شود. ناشران توجه ندارند اگر این کتاب در آمریکا پرفروش میشود به خاطر این است که پاسخگوی نیازهای آن جامعه است. بسیاری از این کتابها برای ایرانیجماعت قابل ارتباط برقرار کردن نیست.
مترجم کتاب «ادبیات علیه استبداد» خاطرنشان کرد: هنر مترجم خوب و آگاه این است که تشخیص بدهد چه کتابی را انتخاب کند که مردم کشورش بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، چه کتابی را انتخاب کند که مطالبش پاسخگوی نیازهای فکری مردم کشور خود باشد. به خاطر این است که مترجمان بزرگی مانند نجف دریابندی و محمد قاضی داشتیم، اینها مترجمانی بودند که نبض جامعه در دستشان بود و شناخت و آگاهی داشتند. میدانستند کدام کتاب را انتخاب کنند، نه اینکه چشمبسته بنشینند تا ببینند کتابهای پرفروش فهرست نیویورکتایمز چیست، پیدی افش را تهیه و بعد مانند گوگل ترنسلیت ترجمه کنند و تحویل جامعه بدهند. این معضلی است که باید به صورت جدی به آن پرداخت.