ضرب شستی به گستاخیهای تاریخی انگلیس
هم در دوره قاجار و هم عصر پهلوی، دولت فخیمه بریتانیا در ایرانِ ما صاحب قدرت، نفوذ و شبکه اثرگذاری بود.
آدم داشت، خاندان و افرادی که نسل اندرنسل نوکر و دنبال کننده منافع انگلستان بودند.
حکومت تغییر میدادند. نخست وزیرمان را عزل یا نصب میکردند. در دو قرارداد ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ همراه با روسها ایران را بین خود تقسیم کردند. در دو نوبت جنگ جهانی اول و دوم کشور را تسخیر کرده و با ایجاد مانع برسر آذوقه مردم باعث قحطی بزرگ شدند.
چه آزادی خواهانی که با توطئه انگلستان جان خود را از دست دادند: رئیسعلی دلواری، میرزا کوچکجنگلی و…
نصرت الدوله، شاهزاده قاجار که خود در ابتدا زندگی سیاسی طرفدار انگلیس بود با آنها به تعارض منافع رسید. سفیر انگلستان در تهران از نخست وزیر خواست تا “در دهان او بکوبد” چون عظمت بریتانیا را فراموش کرده است،
شاهزاده امنیت نداشت و در مقابل انگلستان هیچ بود چه رسد به مردم و رعیت بیچاره!
از زمانی که در مسجد سلیمان نفت کشف شد، جناب دارسی نفت مان را با شرکت نفت ایران و انگلیس میبرد.
خودشان رضاخان را با طرح ژنرال آیرون ساید بر سرکار آوردند، خودشان در شهریور ۱۳۲۰ به رضاشاه کبیر اولتیماتوم دادند و از کشور اخراجش کردند.
فردوست یار غار و دوست صمیمی محمدرضا شاه در دیدار سفیر انگلستان تذکر آقای سفیر به شاه را انتقال داد که ما میدانیم شاه جوان از رادیو پیگیر پیشروی های آلمان در جنگ جهانی دوم است.
با قدرت رادیو بی بی سی در ایران در دوره مصدق آشوب برپا ساخته و نفتمان را تحریم و به آبادان ناو جنگی فرستادند.
با حیله گری و زور، در مرداد ۱۳۵۳ بحرین جزیره کوچک اما ثروثتمند ایرانی را از خاک ما جدا کردند و شاهنشاه ما اولین دولتی بود که به “دولت بحرین” تبریک گفت…
تاریخ حضور و مواجه با انگلستان سیاه تر از این حرفهاست. این روزها که انگلیسی ها در ایران منافعی ندارند و رهبر با آنها اینگونه صحبت میکند، این حسرت تاریخی بوجود می آید که کاش در تاریخ ما شاهان و شاهزاده ها جرات مقابله با انگلستان را داشتند:
«آنها که خباثتشان برای همه آشکار است کِشتی ما را با راهزنی دریایی ربودهاند اما سعی می کنند به آن شکل قانونی بدهند. البته عناصر مؤمن در جمهوری اسلامی این کارها را بیجواب نمی گذارند و در فرصت و جای مناسب پاسخ خواهند داد.» (رهبر انقلاب)