محمود زمانی کیست؟/ماموریت ویژه از سوی ضدانقلاب +تصاویر
بعد از پخش مستندهاي “الماسي براي فريب” و “هديه برگشتي”
كه به افشاي ماهيت ضد انقلاب پرداخته و موجب آشفتگي آنها شده بود اين بار
شخصي ديگري در محل صندلي موجود در دو مستند قبلي نشسته است، كه مستند
“مثلث” به روايت آن پرداخته است.سومين مهمان اين صندلي آشنا در اين روايت
شرحي رابازگو ميكند كه پيشتر دو مهمان قبلي اين صندلي زواياي ديگر آن را
گفتهاند.
و 8 ماه بعد …
این بار “محمود زمانی” که به گفته خودش «بخش مهمي از پروژههاي سياسي- امنيتي و اطلاعاتي غرب و نقطه ثقل سرويسهاي اطلاعاتي آمريکا و انگليس است»، در ایران بر روی صندلی “مدحی” و “دنیادیده شیران” مینشیند تا این بار نیز موجبات سرگردانی عناصر ضدانقلاب و سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی فراهم غرب شود.
شرح مکتوب مستند “مثلث” که نشان دهنده دستگاه امنیتی کشورمان است و به مصاحبه با “محمود زمانی” پرداخته را باشگاه خبرنگاران منتشر کرده است که در ادامه میخوانید:
خودروي
ون پارک شده در خيابان والتون پالاس در لندن شايد براي همه جلب توجه نکند
ولي صاحب دفتر مقابل آن نميتواند به راحتي ازکنار اين خودروي مشکوک
بگذرد…
«ايشون {اميرحسين جهانشاهي}
استرس خاصي داشت چون ميگفت يک دستگاه ون از صبح تا حالا جلوي منزل و محل
کارش مستقر شده و احتمال ميداد که مربوط به تيم امنيتي ايران باشه که ورود
و خروج من رو {محمود زمانی} از منزلش کنترل ميکنند و از من خواست در رفت و
آمد به منزلش حتماً يک شال گردن با خودم داشته باشم و سر و صورتم را
کاملاً بپوشانم».
اين احساس
ترس از تجربه رسوايي که پيش از اين رخ داده و در بين اردوگاه ضد انقلاب
ايران، به “الماس گيت” شهرت دارد، باعث شد که صاحب اين دفتر يعني “اميرحسين
جهانشاهي” حلقه حفاظتي خود را براي پيشگيري از ايجاد هرگونه حفره امنيتي،
از 8 نفر به 12 نفر افزايش دهد…
«يک تيم حفاظتي 12 نفره ازش مراقبت ميکردند و هر کسي هم ميآمد، رفت و آمد را کنترل ميکردند و حتي کامل ميگشتنش».
اما
آنچه ضد انقلاب “الماس گيت” مينامد و هر از چندگاهي سعي در پاک کردن صورت
مسئله آن ميکند، آخرين رسوايي آنها به شمار نميرود و ريشه افشا شدن پيش
از اين موعد توطئهها عليه يک ملت را بايد در روابط خود اين افراد جستجو
کرد…
«من بخش مهمي از پروژههاي سياسي– امنيتي و اطلاعاتي غرب بودم که از طريق من و بخشي از عناصر ديگر، اين خواستههايشان را در ايران اجرایی کنند؛ من نقطه ثقل سرويسهاي اطلاعاتي آمريکا و انگليس و همزمان در ارتباط با ضدانقلاب خارج از کشور و جريان سبز در داخل کشور را داشتم.
***مستند مثلث
اما باز اتاق و دکوري آشنا و البته وحشت انگيز براي دشمن…
«من
“محمود زماني” در خرمشهر، در يک خانواده سياسي و مذهبي متولد و بزرگ شدم؛
من الان در داخل ايران، تهران هستم و دقيقاً در همون اتاق {اتاقی که پیش از
این “مدحی” و “دنیادیده شیران” در آن مصاحبه انجام داده بودند} هستم».
مختصات
اين فرد همانطور که خودش مي گويد متفاوت از افشاکنندگان قبلي است؛ او خود
را در ميان مثلثي ميبيند که 3 ضلع دارد و او با هر 3 ضلع رابطهاي عميق و
دوستانه دارد…
«دقيقاً من وسط يک مثلثي بودم که 3 راس
داشت؛ من عنصر مورد اعتماد همزمان 3 گروه بودم؛ “سرويسهاي اطلاعاتي غرب
شامل آمريکا و انگليس”، “اپوزوسيون و ضدانقلاب خارج از کشور” و همچنين
“جريان داخلي که مربوط به فتنه سال 88 ميشد” و با مسئولين و سران اين
جريان در تماس بودم.»
رابطه
اين فرد آنچنان با عناصر مشهور ضدانقلاب درميآميزد که “اميرحسين جهانشاهي”
از ليدرهاي ضدانقلاب درشاخه وابسته به اسرائيل از او به عنوان مشاوري امين
ياد ميکند…
«اينها ديگه ارتباطشون رو با من خيلي سفتتر و محکمتر و نزديکتر کردند».
اما چگونگي ورود اين فرد به حياط خلوت ضدانقلاب شايد مهمترين نکتهاي باشد که در ابتداي اين مستند مطرح ميشود و “زماني” آن را اينگونه بازگو ميکند:
«به
خاطر سوابق کاری خانوادگی در زمینه نفت، نمایندگی چندین شرکت نفتی رو تو
زمینه تجهیزات و حفاری نفت داشتم و با شرکتهای فرانسوی و انگلیسی در زمینه
تولیدات تجهیزات نفت کار میکردم».
او
در يکي از همين سفرها از طريق فردي به نام “فواد نونو” با “نوريزاده” يکي
از عناصر ساواک و عامل کنوني MI6 ارتباط برقرار کرده و به سرعت وي را
مجذوب خود ميکند تا آنجا که در جلسات محرمانه وي هم اجازه شرکت پيدا مي
کند…
«در همین سفرهای تجاریم که به لندن داشتم، با یکی از
دوستانم که عرب بود و قبلاً هم مدتی ایران زندگی کرده بود، آشنا شدم و
ایشون منو به آقای نوریزاده در لندن معرفی کرد. یک جلسهای در دفتر لندن،
همون دفتر مرکز ایران و عراق که آقای نوریزاده مدیرش هستند، در لندن
برگزار شد که یه تعدادی از آقایون اونجا شرکت داشتند، از جمله خود آقای
نوریزاده، آقای خوانساری، اکثراً از اپوزیسیون خارج از کشور و از اعضای که
به اصطلاح در لندن زندگی می کردند.
“آقای مایک” مسئول امور
ایرانیان، مسئول میز ایرانیان در سفارت آمریکا در لندن در اون جلسه حضور
داشت؛ در اون جلسه من پیشبینیهایی در رابطه با انتخابات سال 84 کردم که
اون پیشبینیهای من درست از آب در اومد، براي همین، اونها بعد از اون
قضيه که پیشبینی من درست دراومد ارتباطات بیشتری مرتب با من گرفتند».
ويژگي
مهمي که “محمود زماني” را به نقطه توجه و ارزش براي ضدانقلاب تبديل ميکند
ارتباط نزديک و غيرقابل انکار وي با يکي از سران فتنه است…
«در
قضایای سال 88 من به عنوان رابط “آقای کروبی”؛ و آقای اردشیر امیرارجمند
به عنوان نماینده “آقای موسوی” به عنوان رابط با خارج از کشور و اپوزیسیون
خارج از کشور در ارتباط بودیم؛ من در داخل مرتب با آقاي کروبي ملاقات
ميکردم و نظرات اپوزوسيون خارج از کشور را به ايشون منتقل ميکردم و
همچنين نظرات ايشون رو به اونها؛ ملاقاتهاي من با آقاي کروبي کاملاً در يک
فضاي خصوصي برگزار ميشد و ايشون اجازه نميداد که کس ديگهاي در جلسات ما
حضور داشته باشد و مطالبي داشتيم که بايد باهم چک ميکردم ومن نظرات ايشون
رو به خارج منتقل ميکردم».
نوريزاده در مرحله بعدي محمود زماني را با اميرحسين جهانشاهي آشنا مي کند…
«آقای
نوریزاده باز یک روز زنگ زد در دوبی، به من گفت که من میخواهم شما رو با
یک شخصی آشنا بکنم؛ با هزینه خودشون منو دعوت کردن لندن، اومد فرودگاه
دنبال من و با ماشین خودش رفتیم منزل و دفتر کار شخصی به نام آقای امیرحسین
جهانشاهی که اونجا منو معرفی کرد به آقای جهانشاهی و ما یه جلسه با آقای
جهانشاهی در حضور آقاي نوريزاده جلسه داشتیم».
البته بي اعتمادي بين اين افراد همچنان موج مي زند…
«تقریباً یک ماه بعدش منو خواست؛ تنها رفتم، اتفاقاً به من گفت که به آقای نوریزاده اطلاع ندم».
جهانشاهي
پس از انجام تستهاي امنيتي خود محمود زماني را وارد تيم نزديکان ميکند و
او را در جريان طرح محرمانه دولت در تبعيد قرار ميدهد…
«آقای
جهانشاهی یک منشوری داشت، 12 صفحه، یک کپی شو به من داد؛ میخواست این
منشور در ایران پخش بشه. میگفت 50 هزار نسخه ازش چاپ کردند و میخواهیم در
ایران توزیع بشه.
یه نسخهاش رو به من داد که من اون نسخه رو در
اختیار آقای کروبی قرار دادم. ايشون طرحي رو نشون من داد که ارکان به
اصطلاح موقت حکومت در آينده و سايهاي که اونها براي ايران پيشبيني و
طراحي کرده بودند رو با من چک کرد؛ تقريباً اين حکومت موقت 7 رکن داشت، رکن
اصليش شوراي عالي کشور بود که رياستش را داده بودند به رئيس جمهور، دوم
هيات دولت که به رياست نخست وزير بود.»
جهانشاهي
آنقدر با “زماني” احساس نزديکي مي کند که او را در جريان خودروي مشکوک
مقابل منزل و دفتر کارش هم قرار مي دهد و با او کلي درد و دل مي کند…
«من
در آخرين ملاقاتي که فروردين سال 90 با آقاي اميرحسين جهانشاهي در منزلش
در لندن، در “والتون پلس” داشتم ايشون يک نگراني عجيبي داشت و گفت به من،
هم {موقع} اومدن و هم رفتن کاملاً سر و صورتم را بپوشانم، چون يک ون از صبح
تا حالا در خونهاش مستقر شده و احتمال ميداد مربوط به سيستم امنيتي
ايران باشه که داره منزلش رو چک ميکنه، رفت و آمدهاي منزلش رو کنترل مي
کنه؛ کاملاً در چهرهاش اين استرس مشهود بود و براي همين هم سعي ميکرد
آخرين ملاقات ما زودتر تمام بشه و ما قرار ملاقاتي در يک کشور ثالثي داشته
باشيم، با اون تيم امنيتياش».
در ارتباط دو سويه زماني ميان کروبي و ضد انقلاب خارج نشين خواستههایی هم مطرح ميشود که وي اين پيامها را منتقل ميکند…
«حرفشون
اين بود که به اصطلاح پيام برسونم به آقاي کروبي که با هماهنگي اونها مردم
را دعوت کنند به خيابونها. در ملاقاتهايي که با آقاي کروبي داشتم ايشون
دوبار تقاضاي درخواست پول براي کمک به سيستم و دفترش داشت و ميگفت که اين
کمک را صرفاً من از شما ميخواهم؛ من همين تقاضا را راستش از آقاي اميرحسين
جهانشاهي کردم و به ايشون منتقل کردم و ايشون گفت اگر آقاي کروبي شخصاً
کسي را معرفي کنه به من، من حاضر به هرگونه پشتيباني و پرداخت مالي هستم.»
رمزگشايي
از برنامههاي بازه زماني سال 88 تا 90 ميتواند کمک زيادي به روشن شدن
ماهيت فتنه 88 و پس از آن داشته باشد برنامههايي که محمود زماني آنها را
از درون اتاقهاي فکر ضدانقلاب بيان مي کند…
«مهرماه 89
بود که آقای نوریزاده در دوبی با من تماس گرفت و گفت ما برای امسال حج
تمتع سال 89 برنامه وسیعی در عربستان داریم و حدوداً 100 نفر از اعضای
اپوزیسیون و سران اپوزیسیون و ضدانقلاب داخل و خارج {را} میخواهیم به مکه
دعوت کنیم، سمیناری داشته باشیم؛ یک رابطی اومد در دوبی پاس {گذرنامه} منو
گرفت و رفت همون روز ویزای حج تمتع را از سفارت عربستان در دوبی برای من در
پاسم زد و یک بلیت “بیزنس کلاس” با پرواز صعودی.
در هتل قصر جده
آقای نوریزاده را ملاقات کردم ایشون گفت که متاسفانه برنامه لو رفته و ما
او سمینار رو نخواهیم داشت، چون یه تعداد از سرانی که از داخل و خارج قرار
بود بیان امسال مکه نتونستند بیایند و عربستان سعودی با برگزاری این سمینار
مخالفت کرده. دولت عربستان که متوجه شده بود این پروژه لو رفته به خاطر
هزینههای سنگین سیاسی که در آینده براش داشت کل پروژه رو کنسل کرد».
البته پروژه حج 89 در سال 90 هم تکرار ميشود ولي راهي جز شکست نمييابد…
«آقای
نوریزاده با توجه به اینکه سال 89 پروژه لو رفته بود سعی میکرد که سال
90 یا 91 اجرا کنه اونيکه در آخرین مذاکراتی که من همین دو هفته پیش در
دوبی با ایشون داشتم ایشون گفت که متاسفانه پروژه 90 و 91 توسط تیم امنیتی
جمهوری اسلامی ایران لو رفته ولی خودش به جده رفته بود و در ایام حج در
جده مستقر بود».
البته حج 89 و 90 تنها پروژه هاي ضد انقلاب نيستند که با کمترين هزينه و همکاري روشنگرانه رسانهاي خنثي ميشوند…
«شما
ميگيد لندن نميگيد، ميگيد بريم عربستان چون قرار بود من و اقاي سازگارا
الان با اسکورت MI6 وارد عربستان شديم چون اينجا خبر نوشته ديگه.»
سناريوي بزرگتري هم براي 22 خرداد 89 کليد ميخورد که اينبار از پشتوانه سرويسهاي امنيتي با محوريت انگليس – امريکا برخوردند…
«میخواهیم
یک تیم هم شما تشکیل بدین به استعداد 250 نفر که حداقل 50 نفرشون استعداد
کار با اسلحههای سبک رو داشته باشن. پروژه این بود که برای 22 خرداد سال
90 از طریق رسانههای خارجی، سایتها، اطلاعیه بدهند و مردم رو دعوت بکنن
برای سالگرد به قول خودشون کودتا و مردم بکشونن به خیابون و از طرفی اعلام
بکنن که يک بخشی از نیروهای انتظامی سپاه و بسیج به مردم پیوستن و همزمان
خودشون گروههای مسلحی داشتن که میخواستن از دو طرف کشته بگیرن واین قضیه
آشوبهای خیابونی رو ادامه بدهند».
از
اينجا به بعد است که محمود زماني به واسطه نوريزاده به ضلع ديگر مثلث
يعني سرويسهاي امنيتي – جاسوسي امريکا و انگليس هم نزديک ميشود…
«آقای
نوریزاده عامل معرفی من به سیستم اطلاعاتی آمریکائيها بود. بعد از اونکه
ديگه هر جلسهای من وارد دوبی میشدم برای کار تجاریم سیستم های اطلاعاتی
آمریکا با من تماس میگرفتن و میخواستن که باهاشون جلسهای داشته باشم. اون
موقع آقای رامین عسگرد و خانم کالین مسئول میز ایران در دوبی بودن که آقای
رامین عسگرد از عراق اومده بود و خانم کالین از
افغانستان و در طول بیش از 2 سال شاید بالغ بر 15 جلسه هر ماهی تقریباً یک
جلسه. هر باری که من میرفتم 10 تا 15 جلسه من با آقای رامین عسگرد و خانم
کالین در دوبی داشتم؛ در واقع اینها افسران اطلاعاتی “سی.آی.ای” بودن».
آلن اير؛ فردي که اين روزها در پوشش سخنگوي فارسي زبان وزارت خارجه امريکا را به عهده دارد…
«من آلن اير هستم و امروز به عنوان سخنگوي فارسي زبان وزارت امور خارجه امريکا…».
“رامين عسگرد” امريکائي ايراني تباري که مسئول وقت امور ايران در سيا بود...
“کتلي
مک گوآن” ؛ کارشناس امنيتي سيا و “ولي نصر” مشاور ژنرال هال بوروک از جمله
کساني هستند که گزارشها و تحليلهاي ميداني “زماني” را از داخل ايران
دريافت و به ستاد مرکزي خود براي تصميم گيري بعدي ارسال مي کند…
«{از
سوی}خانم کلینتون یک کمیته 12 نفره در وزارت امور خارجه برای پیگیری مسائل
ایران و به عنوان کمیته راهبردی مسئله ایران تشکیل شد؛ که دو نفر از
مسئولین اصلی وزارت امور خارجه از جمله “دنیس راس” و “ویلیام برس” عضو
اصلیش بودن و 12 تا عضو داشت، دو تا از کارشناسای وزارت دفاع بودن و 2 نفر
از کارشناسای سازمان اطلاعاتی آمریکا سیا. دو تا از ایرانیایی که اونجا به
اصطلاح جزو کمیته اصلی 12 نفره بودن آقای “رامین عسگرد” بود و آقای “ولی
نصر”.
آقای
رامین عسگرد ارتباطاتش رو با من داشت و گفت شما یکی از مشاورین ما در این
کمیته هستید در رابطه با مسائل ایران و مرتب مسائل ایران رو رصد میکرد.
بعد
از آقای رامین عسگرد آقای “آلن ایر” از عراق منتقل شد به دوبي ايشون از
افسران ارشد سازمان سیا بود که مسئوليت آقاي رامين عسگرد را در دوبي برعهده
داشت و چندين ملاقات هم ايشون با من داشت و تا همين اواخر هم با ايشون
ملاقات داشتم؛ ايشون الان رسماً سخنگوي فارسي وزارت امور خارجه امريکا در
امريکا هستند».
ارتباط زماني
با ضلع سوم مثلث يعني ستاد داخلي فتنه باعث ميشود تا او به يکي از
سرپلهاي ارتباطي ميان داخل و خارج تبديل شود و درخواستهای داخلي به خارج
منتقل شود…
«مهدي کروبي يکي از ليدرهاي مخالفان ايران در
نامه 22 فوريه خود از ما براي برگزاري يک رفراندوم ملي بدون دخالت شوراي
نگهبان کمک خواست».
البته علاوه بر “زماني” سفارت انگليس در تهران هم نقش مکمل و مهمي را ايفا ميکند…
«سرویسهای
اطلاعاتی آمریکا و انگلیس خیلی با هم جویند {مرتبط} کار میکردند، علتش هم
این بود که آمریکاییها میگفتن چون ما خودمون مستقیماً سفارتخانهای در
ايران نداریم از طریق سفارت انگلیس در تهران، یکسری از اطلاعات مربوط به
داخل ایران رو جمع آوری میکنیم».
سالگرد
انتخابات در راه است 22 خرداد 89 بايد نقطه عطفي براي سه ضلع مثلث باشد؛
انگليسيها هم از قائله جانماندهاند و يکي از بلندپايهترين مسئولان MI6
که نماينده عالي نخست وزير در امور ايران است را به ميدان ميفرستند…
«رفتيم
دفتر آقاي “آندور کاست”. آقای آندرو کاست نماینده نخست وزیر انگليس و
بالاترين مقام انگليسي در امور ايران بود که کل مسائل ايران را در منطقه
رصد ميکرد و پيگيري ميکرد».
و
حالا زماني بايد در خيابان دائونينگ استريت و چند ساختمان آنطرف تر از مقر
“گوردون براون” نخست وزير وقت با اندرو کاست ديدار کند…
«محل ملاقات من در لندن با آقای آندرو کاست ساختمانهای اداری جنب دفتر نخست وزیر انگلیس برگزار شد».
همزمان
با نزديک شدن به خرداد 89 اعضاي شوراي ضد ايراني موسوم به دولت در تبعيد
با برنامهريزي و هماهنگي ضدانقلاب خارجنشين عناصر داخلي فتنه و سرويسهاي
جاسوسي تصميمات خود را اتخاذ و تقسيم وظايف خود را انجام ميدهند…
ميگفتند
ما ميخواهيم قضيه رو مديريت کنيم و اين بار با هماهنگي ما مردم بيايند
بيرون و از اونها حمايت حتي نظامي و تشکيلاتي کنيم؛ ما تيمهايي اماده
کرديم، تيمهاي نظامي و امنيتي که اگر لازم باشه اگر به مردم حمله کنند
درگير بشوند. برنامههاشون اين بود که توي به اصطلاح اعلان عمومي که مردم
بيايند بيرون، اينها چند نفر را به بهانه درگيري با نيروي انتظامي توي
درگيريهاي وسط بکشند و اين ادامه پيدا بکنه».
ليدرهاي داخلي فتنه از چند ماه قبل به هر بهانهاي بيانيه میدهند؛
آشوبها بايد به کف خيابانهاي پايتخت کشيده شود و پياده نظامها وظايف
خود را انجام دهند؛ سرويس هاي غربي هم از هيچ کمک رسانهاي و لجستيکي دريغ
نخواهند کرد.
اما
با همه اين تمهيدات عملياتهاي پيچيده نفوذ و استفاده بهنگام از حفرههاي
اطلاعاتي توسط دستگاه امنيتي کشورمان باعث ميشود که نه تنها دشمن ملت
مبهوت و سرخورده شود بلکه اين توطئههاي بزرگ در نطفه خفه ميشود و مياندار
و يکي از بازيگران اصلي اين مثلث در تهران گوشههايي از اين واقعيات را
رونمايي ميکند.
اما
ارتباطهايي که بعد از پخش اين مستند انکار خواهد شد تا چند روز پيش هم
ادامه داشته و اطلاعات ارزشمندي را در اختيار دستگاه امنيتي قرار داده که
گزيدهاي از آنها در اين مجال ميگنجد…
«در اين سفر آخر که
14 دسامبر داشتم به دوبي و با آقاي نوريزاده تماس گرفتم و همچنين پيرو
اون با اقاي دکتر خونساري قرار شد که ارتباطشون رو با من حفظ کنند و در
خواستشون اين بود که از طريق سايت اسکايپ باهاشون مذاکره تلفني داشته باشم
نه از سيستم تلفن عادي موبايل و تلفن ثابت».
اين اعتماد هنوز آنقدر وجود داشته است که نوريزاده، “زماني” را در جريان طرح تلويزيونياش قرار ميدهد و از او کمک هم ميخواهد…
«اولين بار خبر تاسيس شبکه تلويزيوني ماهواره اي آقاي نوريزاده که قراره به اسم “ايران فردا”
تاسيس بشه را آقاي مهرداد خونساري در لندن به من گفت و بعدها خود آقاي
نوريزاده هم موضوع رو موضوع تاسيس شبکه را به من منتقل کرد، قراره پول و
هزينه شبکه تلويزيوني “ايران فردا” را عربستان سعودي بپردازه و
پشتيبانيهاي فني را اسرائيليها انجام بدهند و از من هم خواستند که در
رابطه با تامين نيروي انساني و افراد رسانهاي و محتوايي براي برنامههاشون
کمک بکنم».
نوريزاده همچنين در آخرين تماسهايش “زماني” را از يک مکانيسم ارتباطي جديد هم مطلع ميکند…
«در
آخرين مذاکراتي که با آقاي نوريزاده داشتم ايشون گفت که طرح تماس 1 و 2
که قبلاً باهاش از {اون طریق} در تماس بوديم لو رفته و ما يک طرح بکلي سري
داريم به عنوان طرح تماس 3 که کاملاً حفاظت شده است و ما ميخواهيم در اين
زمينه به ما کمک بکنيد. جزئيات بيشتري در رابطه با اين طرح به من گفت که
قرار شد اين طرح از 22 بهمن امسال تا انتخابات سال آينده رياست جمهوري که
غربيها جريان ضد انقلاب خارج و جريان داخل اون رو هماهنگ کردند و طرح
تماسشون رو با همدگير، فعال بشه».
در
نهايت بايد گفت اين روايت که چگونه زماني از مثلث خارج ميشود و روي اين
صندلي قرار ميگيرد، داستان مفصلي دارد اما اين واقعيت که نفر بعدي که در
اين اتاق و روي اين مبلمان خواهد نشست و پروژههاي ديگر ضد انقلاب را روي
دایره خواهد ريخت واقعيتي است که بايد از لفظ قريبالوقوع براي آن استفاده
کرد.