توصیههای یک رفتارشناس اجتماعی در خصوص بهترین رفتارها در دوران کرونایی
یک رفتارشناس اجتماعی معتقد است: به جای اینکه از فکر کرونا گرفتن بترسیم باید ذهن را کم کم به سمت خدمت ببریم. کسی که در این شرایط فکر کند چه کاری از من بر می آید یک قهرمان است. کسی که فکر می کند اگر من کرونا بگیرم چه می شود، یک ترسو است. ما می خواهیم ذهن را شیفت بدهیم و چالش انسان بودن را به راه بیاندازیم.
به گزارش بهداشت نیوز، یک رفتارشناس اجتماعی معتقد است: به جای اینکه از فکر کرونا گرفتن بترسیم باید ذهن را کم کم به سمت خدمت ببریم. کسی که در این شرایط فکر کند چه کاری از من بر می آید یک قهرمان است. کسی که فکر می کند اگر من کرونا بگیرم چه می شود، یک ترسو است. ما می خواهیم ذهن را شیفت بدهیم و چالش انسان بودن را به راه بیاندازیم.
ترافیک ایجاد شده در جاده های شمال نشانه حرکت مردم به سمت تفریح نیست، آنها در حال فرار هستند
به گزارش سلامت نیوز، دکتر رضا بافتی، روانشناس اجتماعی در گفت وگو با شفقنا زندگی در پاسخ به این سوال که بیماری کرونا در کشور شیوع پیدا کرد و تقریبا تمام استانهای ایران را درگیر کرده است. چه تحلیلی می توان برای دوران پساکرونا داشت؟ آیا می توان بر نهادینه شدن رفتار های مثبتی از جمله دگردوستی، نظافت و پاکیزگی، مطالعه و کنترل هیجانات امیدوار بود؟ گفت: تمام بحث من در چند روز گذشته با رسانه ها بر سر همین موضوع است اینکه چرا به چشم فرصت به این ماجرا نگاه نمی شود؟! اگر کمی از این داستان فاصله بگیریم متوجه این نکته خواهیم شد. وقتی مساله مدیریت نشود و ما در ترس و بحران را زندگی کنیم مشکل به فرصت تبدیل نمی شود. ترافیک ایجاد شده در جاده های شمال نشانه حرکت مردم به سمت تفریح نیست، آنها در حال فرار هستند چون گمان می کنند اگر قرار است مدتی طولانی در آپارتمانی کوچک باشند بهتر است در ویلایی خوش بگذرانند و اذیت نشوند. تمام این افراد ترسیده اند و کسی نمی تواند بگوید نترسیده است. ولی اگر همین اوضاع به خوبی مدیریت شود این بحران در آینده به برکتی تبدیل می شود. ولی بر عکس ماجرا نیز رخ می دهد. نمونه های اینچنینی زیادی در دنیا وجود داشت و در جنگ ها دیده شد. جمعیتی که از وبا تلف شدند در تاریخ آمده که مردم گرفتار و گرسنه چطور اجساد را غارت می کردند. نمونه ها در تاریخ فراوان است. حال باید دید چگونه باید از سو استفاده از چنین وقایعی جلوگیری کرد و این اتفاقات ناخوشآیند را به فرصت تبدیل کرد. کسی که بی کار است و لنگ نان شب مانده و در خانه دستکش و ماسک تولید می کند به فکر خدمت نیست، او می خواهد از این فرصت استفاده کند و شاید بتواند بعد از این بحران یک ماشین هم بخرد.
ایثار را در دل آدم ها زنده کنیم
وی افزود: این رفتار چیزی نیست که ما امروز به آن احتیاج داشته باشیم. ما قبل از زمان جنگ شاهد این بودیم که همه بدون ترس از مردن برای خدمت می آیند حالا بعد از چهل سال ما به ترس و مردن فکر می کنیم درحالیکه در زمان جنگ اگر به ترس و مرگ فکر می شد ما نمی توانستیم برنده میدان باشیم. در این چند دهه اتفاقات زیادی افتاد تا ما از آن آدم ها به این آدم ها تبدیل شدیم. ولی هر چیزی که از هر جایی صادر شد چه از طرف خود مردم و چه از طرف دولت نتیجه ای را به ما نشان می دهد. من به عنوان یک روانشناس رفتار شناس به این نکته توجه می کنم که چه بلایی بر سر مردم ما آمد که برخی آنقدر ترسو شدند. من می شنوم که تعداد زیادی از پزشکان و پرستاران می خواهند استعفا بدهند. چطور ذهنیت ما و میل به انسان بودن به این مرحله میرسد؟! ما زمانی می دویدم تا انسان باشیم و در صف ها می ایستادیم تا انسان باشیم اما امروز برای کلاه گذاشتن به سر همدیگر در صف می ایستیم و به این فکر می کنیم که چگونه از هر فرصتی برای پولدار شدن استفاده کنیم. ما کلا با اخلاق بیگانه شده ایم و این فرصتی برای ما است تا انسانیت خود را مجددا پس بگیریم. من در گروههای خودم چالش انسان بودن را به راه انداخته ام. یکی از هنرپیشه های معروف چالش رقص به راه انداخته بود ولی باید پرسید رقص در این وضعیت چه دردی از ما درمان می کند؟! پرستار بیمارستان از شدت استرس خودش را تکان می دهد و بعد می رود تا خدمت کند. ولی رقص مردم در خیابان ها چه دردی را از مملکت دوا می کند؟! بهترین رفتار در بهترین زمان و بهترین مکان باید صورت گیرد. من می دانم که امروز بهترین نذری ماسک و دستکش است. در این زمان باید چالش انسان بودن و چالش خدمت به راه انداخت در این چالش ها ما می دانیم که در نهایت چه اتفاقی قرار است رخ بدهد؟! ما در این شرایط به انسان نیاز داریم نه به رقاص! در چالش انسان بودن و چالش خدمت کردن فقط باید به این فکر کنیم که هر کدام از کارهای ما چقدر می تواند مفید باشد. باید از این فرصت استفاده کنیم و ایثار را در دل آدم ها زنده کنیم.
ما در دهه های گذشته پسرفت کرده ایم و به هم بی اعتماد شده ایم
این روانشناس در خصوص اینکه امروز مردم مصادیق را نمی شناسند در زمان جنگ دشمن مشخص بود و حضور فیزیکی داشت ولی امروز حضور دشمن شاید ملموس نیست و احساس نمی شود گفت: در زمان جنگ هم چنین مساله ای وجود داشت هر آن امکان مرگ وجود داشت چه در جبهه و چه در شهرهایی که موشک باران بود هر آن امکان نابود شدن یک زندگی وجود داشت. مگر امروز وضعیت در ایران بدتر از وضعیت در ژاپنی است که زلزله ۹ ریشتری داشت و هم زمان سونامی آمد و پایگاههای اتمی منفجر شد. مردم ژاپن درحالی برای خرید به صف می ایستادند که فاصله خود را با نفر جلویی حفظ می کردند تا مزاحمتی برای او ایجاد نکنند. شاید کمترین اثری از آن حادثه می توانست موجب ایجاد غارت در فروشگاههای ما شود. آنها انسان بودن خود را به رخ دنیا کشیده اند. امرور با شیوع این بیماری و حواشی آن انسان بودن ملت ها در دنیا رصد می شود. بحث من این است که بحران انسان ساز نیست و می تواند باعث سقوط یا صعود شود. من در این شرایط به رفتار برخی از ایرانی ها خوشبین نیستم ما به شدت پسرفت کرده ایم. من جنگ را تجربه کرده ام و ایران امروز را با ایران زمان جنگ مقایسه می کنم. ما در دهه های گذشته پسرفت کرده ایم و به هم بی اعتماد شده ایم.
ما در زمان جنگ بالغ بودیم و امروز به کودک تبدیل شده ایم
وی تصریح کرد:ما امروز چقدر کینه و نفرت داریم و رنج دیگری برای ما اهمیتی ندارد. ما نباید این مساله را صفر و صد ببینیم ولی نسبت به زمان جنگ در یک مقایسه که کار پژوهشگران است موضوع را بررسی می کنیم. سه دهه پیش ۱۰۰% مردم در خدمت هم بودند امروز چند درصد از مردم در خدمت هم هستند؟! هر دلیلی می تواند داشته باشد ولی ما آن زمان بالغ بودیم و امروز به کودک تبدیل شده ایم. کودک به دنبال اصل لذت است. نوجوان برای لذت بردن مجبور به رعایت کردن اصول است. ولی او هم به دنبال لذت بردن است و اگر اصول را رعایت می کند مجبور است بنابراین با قید و شرط است او در داد و ستد است. ولی بالغ فقط به دنبال اصول درست است. ما در دهه های گذشته به دنبال اصول بودیم و رنج بردن یا کسب لذت برای ما مهم نبود. ملت ما ملتی بالغ بود چرا بعد از چند دهه ملت ما کودک شد و ته آن این است که نوجوانی شده و می خواهد داد و ستد کند. علت های بسیاری وجود دارد و می توان در این رابطه کتابهای زیادی نوشت ولی برای برگرداندن بلوغ و استفاده از این فرصت چه باید کرد.
کسی که فکر می کند اگر من کرونا بگیرم چه می شود، یک ترسو است
دکتر بافتی ادامه داد: ما می توانیم بعد از این بحران از سطح نوجوانی به کودکی سقوط کرده باشیم و یا اینکه بالغ شده باشیم. امروز بهترین فرصت برای جامعه شناسان و روانشناسان و فیلمسازان و نویسندگان و اهالی رسانه است تا در این شرایط به انسانیت کمک کنند. هر کسی به سهم خود و با درک خود باید به این موضوع کمک کند و در این خصوص کاری انجام بدهد. ذهن انسان کودک است و باید حواس این کودک را پرت کرد. به جای اینکه از فکر کرونا گرفتن بترسیم باید ذهن را کم کم به سمت خدمت ببریم. کسی که در این شرایط فکر کند چه کاری از من بر می آید یک قهرمان است. کسی که فکر می کند اگر من کرونا بگیرم چه می شود، یک ترسو است. ما می خواهیم ذهن را شیفت بدهیم و چالش انسان بودن را به راه بی اندازیم، وقتی ذهن به این فکر کند که در این شرایط چه کاری از من بر می آید خود به خود ذهن از حالت خود محوری و از ترس و از تک بعدی بودن خارج می شود. در بحران باید از مدل ویکتور فرانکن استفاده کرد راه این است. او سه سال در آشویتس بود و گفت تمام بحث منو درمانی این است که از خود عبور کنیم و به ایثار برسیم تا بفهمیم انسان بودن یعنی چه و در این شرایط می توانیم خود را بشناسیم.
انسان اگر به خدمت فکر کند می داند چه خدمتی از او بر می آید
وی اظهار داشت: هر انسانی می فهمد بهترین رفتار در بهترین زمان چیست، توسط هر انسانی درک می شود و ما نیز نمی توانیم برای ۸۰ میلیون نسخه بنویسیم. هر کسی باید بداند به دست او و به سهم او چه کمکی قابل انجام است. بهترین کار در این زمان چیست؟! در زمان جنگ یک پیرزن کشمش و نخودچی در کیسه می ریخت و چسب می زد از او می پرسیدیم مادر چه کار می کنید؟ می گفت کاری که از دست من بر می آید. در چنین شرایطی می توان خدمت مستقیم و غیر مستقیم داشت. وقتی انسان بودن درست تعریف شود و پای اخلاقیات به میان کشیده شود در هر کاری به دیگری نیز فکر می کنید .من سه فیلم در مورد مرگ ساخته ام که یکی در مورد عاشورا و والاترین نوع مرگ است و دیگری معتادانی که در بیابانهای اطراف شهریار در دخمه و غار جلوی چشم دوربین اور دوز می کنند و دیگری در مورد جانبازارن ۷۰% در این مورد نیز می خواهم بدانم نقاب مرگ برای مردم چگونه افتاده است. در اطراف شهریار شهری به نام ویر وجود داشت که امروزه تخریب شده است. این خانه ها از راه زمین به هم متصل بودند و همگی قاچاقچی و دزد بودند بیابانهای اطراف پر از معتاد بود و آنها زیر زمین زندگی می کردند وقتی از آنها می پرسیدیم چطور زندگی می کنند می گفتند که شاید دو سال باشد که در زیر زمین زندگی می کند صورتشان مثل قیر سیاه بود و از موادی که دوستانشان می آوردند مصرف می کردند. چند نفر دور هم می نشستند و یکی چند نخ سیگار برایشان آورده است من برای پنج نفر نفری یک بسته سیگار بردم و جلوی آنها گذاشتم تا برای مصاحبه با من تشویق شوند. ولی به من گفتند ما داریم و این ها را برای کسانی که ندارند ببر ده نخ سیگاری را که وسط بود به من نشان دادند و گفتند ببین ما سیگار داریم. هر کسی باید با درک و شعور خود مساله را بسنجد و بشناسد. می گوییم برخی مسائل ذاتی است و اکتسابی نیست و انسان بدون آموزش می داند که خوب و بد چیست ایثار و خدمت ذاتی انسان است و انسان اگر به خدمت فکر کند می داند چه خدمتی از او بر می آید.