دسته داس را فقط یک نفر نگرفته بود!
هیچکس نمیتواند به تنهایی، با داس سر دختر خودش را، اینچنین وحشتناک از تنش جدا کند. شاید اگر دقیقتر نگاه کنیم ببینیم که ما هم آنموقع دسته داس را گرفته بودهایم.
عصرایران – مصطفی سلیمانی* – در واکنش به پرونده قتل رومینا اشرفی و در راستای دستور ویژه رئیس قوه قضائیه مبنی بر اجرای عدالت و برخورد با مسببین، به اشد مجازات، به گونهای که برای همه درس عبرت باشد:
من به عنوان کسی که از نزدیک شاهد دردها و مشکلات خانوادهها هستم، در خصوص این موضوع چند سؤال دارم:
آیا رومینای ۱۳ ساله، به عنوان یک نوجوانِ درگیر در مسائل دوران بلوغ، در گیر و دارِ درگیری ذهن با جنس مخالف و در سن و سالِ توجه به ارتباطات عاشقانه، میدانسته که باید چطور با اینگونه از مسائل روبهرو شود؟ آیا مدرسه و کادر آموزشی، اطلاعات کافی و دانش لازم را برای چگونگی مدیریت این اتفاقات به رومینا داده بود؟ آیا رومینا میدانست که در صورت درگیر شدن در مسائل احساسی، باید چطور عواطفش را مدیریت کند تا به خودش و دیگران آسیبی نزند؟
آیا رومینای ۱۳ ساله ما، به یک مرکز مشاوره یا حداقل، به تلفن یک مرکز مشاوره دسترسی داشته که مسائل مهم خود را با آنها در میان بگذارد؟ آیا نوجوانان ما، به عنوان افرادی که از استقلال کافی برخوردار نیستند و هنوز تحت کنترل خانوادهاند، پناهگاه امنی را میشناسند که در صورت مواجهه با مشکلات به آنجا پناهنده شوند؟
آیا قانون، ارگان مشاورهای یا سازمان حمایتیای وجود دارد که از نوجوانانِ درگیر با خشونت خانگی(از تحقیر و سرزنش گرفته تا قتل) حمایت کند؟
آیا مدرسه رومینا، خودش را موظف به پیگیری حالات روحی، مشکلات و وضعیت خانوادگی او میدانسته است؟ آیا مدارس از وضعیت خلقی خانواده نوجوانان اطلاعاتی دارند که بتوانند خطرات پیش روی آنها را پیشبینی کنند تا از وقایع اینچنینیِ جبرانناپذیر جلوگیری به عمل بیاورند؟
آیا پلیس، تنها وظیفه تحویل نوجوان به خانواده را بر عهده دارد؟ آیا نباید وضعیت خُلقی و روحی خانوادهای که قرار است پذیرنده نوجوان باشند را بررسی کند؟ آیا مسئولیتی در خصوص تحویل نابخردانه یک نوجوان بیدفاع به یک خانواده خشونتورز را بر عهده میگیرد؟
آیا جامعه ایران، برای حل مشکلاتی که با آنها درگیر است، چارهاندیشی و خردورزی کافی را دارد؟ آیا به ارزش گفتوگو برای واکاوی مشکلات و ریشهیابی آنها واقف است یا پنهانکاری و نادیدهگیری را چاره میداند؟
آیا تنظیمکنندگان قوانین جامعه در حال گذار ما، نباید با مشاهده حوادثی از این دست، به خلأهای قانونیِ موجود در این زمینه فکر کنند و به این اندیشه بیفتند که چه قوانین جایگزین یا تکمیلکنندهای را میتوانند تنظیم کنند تا بتوانند امکان وقوع چنین اتفاقاتی را به حداقل برسانند؟ آیا چنین رخدادهایی نباید قانون را وادار کند که مصوبههای جامع و مانعی را برای پاسخ به خلأها مد نظر قرار بدهد؟
جاهلیت نمرده است و تا مشکلات واکاوی نشوند همچنان ادامه خواهد یافت و شاید بد نباشد که به بهانه قتل رومینا، و برای پیدا کردن سرچشمه این جاهلیت، همه ما برگردیم و به خودمان نگاهی بیندازیم.
ببینیم آیا پدران در کشور ما میدانند که باید با دنیای زنانگی دخترانشان چطور برخورد کنند؛ آیا جامعه برای سلامتی جسم و جان زنانش، آنقدر که باید اهمیت قائل هست و برایش هزینه میکند؛ آیا مردان جامعه ما میدانند که اگر به زنان، آنچنان که باید ارج نگذارند، خودشان نیز بازنده خواهند بود.
ما باید بتوانیم بین مفهوم «پدر»، به معنای کسی که نطفه ما از وجود اوست و «پدر» به معنای کسی که حمایتکننده و عاشق ماست تفاوت قائل شویم. آیا میتوان پدری را که سعی دارد به واسطه مادر، دخترش را به حلقآویز کردن و یا خودکشی وادار کند، پدر نامید؟ آیا میتوان چنین قتلی را حاصل یک جنون آنی دانست؟
وقتی پدری از قبل، با فکر و برنامهریزی تصمیم به قتل فرزندش میگیرد، وقتی چنین تصویر هولناکی از یک پدر را در ذهن تمامی ما میآفریند، میتوانیم به این فکر کنیم چه چیزی او را وادار کرده است که به عملی که در نظر همه ما هولناک میآید دست بزند. آیا دلیلی جز ترس از آبرو و حرف مردم را میتوان برای چنین اقدامی علم کرد؟
هیچکس نمیتواند به تنهایی، با داس سر دختر خودش را، اینچنین وحشتناک از تنش جدا کند. شاید اگر دقیقتر نگاه کنیم ببینیم که ما هم آنموقع دسته داس را گرفته بودهایم.