حوضی پُر از کتلت های خوشمزه
علیرضا کیانپور: بی شک”حوض نقاشی” را به هیچ وجه نمیتوان فیلمی عاشقانه، آنطور که گویا هدف فیلم و سازندگان آن بوده، طبقه بندی کرد. داستان بیش از آنکه دربارۀ رابطۀ زوج عاشق و عجیب غریب فیلم باشد، به رابطۀ آنان با فرزندشان میپردازد و حتی از نقاط ضعف ریز و درشت فیلم، یکی همین عدم وضوح و شفافیّت جنسِ عشقِ زوج اصلی فیلم است.
به گزارش بولتن نیوز، حدود 2ماه پیش و در حاشیۀ سی و یکمین جشنوارۀ بین المللی فجر بود که “حوض نقاشی” با وجود این که تنها در 4بخش از جشنوارۀ اخیر فجر داوری شده بود و نه در همۀ بخش ها، موفق شد در لحظات پایانی جشنواره، البته به همراه “هیس؛ دخترها فریاد نمیزنند” پُرحاشیه ترین جایزۀ جشنواره (یعنی بهترین فیلم از نگاه تماشاگران) را به دست آورد و در حاشیۀ همین حاشیه بود که نامۀ مازیار میری، کارگردان و منوچهر محمدی تهیه کنندۀ “حوض نقاشی” با عنوان “امیدوارم مردم عزیز ما را ببخشند” علیه وزیر فرهنگ وقت، سیّد محمّد حسینی در رسانه ها منتشر شد. میری که بعدها در برنامۀ هفت شبکه سوّم سیما رفتار مسئولان جشنواره را غیرمنطقی و غیرعقلانی دانسته بود، به همراه محمّدی در حاشیۀ نامۀ یادشده، ضمن اعتراض به نحوۀ اهداء جوایز جشنواره معتقدند که فیلمشان به تنهایی بهترین فیلم جشنوارۀ سی و یکم از نگاه تماشاگران بوده و در ساعات پایانی جشنواره، در نتیجۀ آرای مردمی دست کاری شده و به طور کلی با “حوض نقاشی” از سوی مسئولین سینمای کشور بی مهری صورت گرفته است.
با این همه حاشیه با شروع سال92 “حوض نقاشی” به اکران عمومی درآمده و تا اینجا، پس از “رسواییِ” و این بار به همراه “تهران 1500” در ردۀ پرفروشهای اکران نوروزی قرار گرفته است.
مازیارمیری که حالا دیگر اصلاً کارگردان بی تجربه ای نیست و با این که پنج فیلم بلند سینمایی و همچنین یک مجموعۀ تلویزیونی سی قسمتی طنز به نام “گاوصندوق” که همگی پیش از “حوض نقاشی” ساخته شده، هیچ کدام فیلم بزرگی نیستند، نام کوچکی در سینمای ما نیست. دو فیلم اخیر او “سعادت آباد” و “کتاب قانون” در قیاس با دیگر آثارش با موفقیت کمتر و حاشیۀ بیشتری همراه بودند و در واقع به استثنای فیلم سینمایی “به آهستگی” که به موفقیتی نسبی در اکران عمومی و جشنوارههای مختلف دست یافت، باقی آثار میری معمولاً درجه دو و اغلب معمولی بودهاند. با این همه شاید انتخاب آدمهایی عجیب غریب به عنوان شخصیّت های اصلی فیلم در پروژۀ “حوض نقاشی” که با حمایت بی دریغ منوچهرمحمّدی به عنوان تهیه کننده همراه بوده است، آن را لااقل به فیلمی تبدیل کرده که بیش از سایر آثار میری در یادها بماند و حتی توجه مخاطب حرفه ای و عامِّ سینما را هم به سوی سینمای او جلب کند.
“حوض نقاشی” بُرشی مهم از زندگی خانوادۀ 3نفرۀ عجیب غریبی است که از پدر مادری کم توان ذهنی، با بازیِ بازیگرانی حرفه ای در نقش رضا و مریم(شهاب حسینی و نگار جواهریان) و پسر10-11سالۀ تیزهوششان به نام سهیل و قاعدتاً با بازی بازیگری نوجوان و غیرحرفهای به نام سپهراد فرزامی تشکیل شده است. سهیل که دانش آموز کلاس چهارم دبستان است در این مقطع از زندگی، همزمان با بزرگتر شدن و حضور بیشتر در جامعه، بیش از پیش متوجه تفاوت فاحش زندگیاش و مهم تر از آن تفاوتهای پدر و مادرش با آدمهای معمولی شده است و این درک جدید از موقعیت اجتماعیاش که علیالخصوص با آشنایی بیشتر و عمیقتر شدن رابطۀ او با خانم ناظم مدرسه (با بازی فرشته صدر عرفایی) که نه تنها رابطۀ خوبی به عنوان اولیای مدرسه با او دارد، بلکه او را به خانۀ خودش میآورد و مادرانه به او محبت میکند، ماهیّت مقایسه ای بیشتری هم یافته است. مقایسه ای که سهیل را به سوی نفرت از والدین کم توان ذهنی اما مهربان و صمیمیاش سوق داده تا این که او بالاخره از زوج عجیب غریب که با وجود بیماری ذهنی، کارگران ساده ای در یک کارخانۀ داروسازیاند، جدا شده و راهی خانۀ خانم ناظم میشود. در ادامه سهیل و مخاطب فیلم که در جریان این مقایسه قرار گرفته بیشتر و بیشتر به ابعاد این تفاوت ها پی برده و آن طور که فیلم و سازندگان آن طلب میکند میان دو راهی ای قرار میگیرد که دریک سوی آن سادگی، مهربانی، خلوص و کتلت های مادر و پدرکم توان ذهنیاش قرارگرفته و در دیگر سو زندگیِ مدرن اما معمولی، آسایش و رفاهِ شهر، زرق وبرقِ شهربازی و پیتزا قراردارد و سهیل(به نمایندگی از مخاطب مدِّنظر “حوض نقاشی”)در پایان این سیکلِ سرنوشت ساز در بازگشتی استعاری، مجازاً کتلت را به پیتزا ترجیح میدهد!
“حوض نقاشی” که به ادعای میری میخواهد طعمِ شیرین شکلات شیری کودکی و به بیان دقیق تر خاطره و نوستالژی را زنده کند، از برخی ویژگی ها و عناصر یک ملودرام سینمایی همچون خواندن ترانههای قدیمی، فضای زندگی ساده و فقیرانۀ کارگری، اتمسفر حاکم بر دبستان (آن هم ازنوع پسرانهاش) که در دفتر مشق و املاء نوشتن بروز یافته و از همه مهمتر بازیهای حسّی بازیگران و قطرات بلورین اشکشان، استفاده میکند تا به فضای دلخواهش دست یابد و از مخاطبش احساسات رقیق بگیرد و اگر هم قطره اشکی، گونۀ این مخاطب ظریف الطبع و رقیق القلبِ احتمالی را تَر کرد، فبهالمراد و … .
اما این فیلم چه در دستیابی به این خواسته و هدف موفق بوده و چه خیر ؛ بی شک آن را به هیچ وجه نمیتوان فیلمی عاشقانه، آنطور که گویا هدف فیلم و سازندگان آن بوده، طبقه بندی کرد. داستان “حوض نقاشی” بیش از آنکه دربارۀ رابطۀ زوج عاشق و عجیب غریب فیلم باشد، به رابطۀ آنان با فرزندشان میپردازد و حتی از نقاط ضعف ریز و درشت فیلم، یکی همین عدم وضوح و شفافیّت جنسِ عشقِ زوج اصلی فیلم است.
با این همه شاید ایراد اساسی فیلمنامۀ “حوض نقاشی” در عدم وجودِ منطقی قانع کننده برای انتخاب یک چنین زوجی در داستان باشد. گره ها و مشکلاتی که برای رضا و مریم در “حوض نقاشی” پیش میآید، به واقع میتواند برای هر کدام دیگر از کارگران کارخانۀ داروسازی و اساساً برای هر زوج فقیری که پسری دبستانی دارند، اتفاق بیافتد. تو گویی پرداختن به یک چنین موضوعی، صرف این که نو بوده و تا پیش از این البته فقط در سینمای ایران سابقه نداشته، کافی است و یا از آن هم بدتر، این که انگار سینما و فیلم سینمایی چیزی است که در آن فضایی برای تجربههای عجیب غریبِ بازیگرانِ سینما فراهم میشود و سینماگرانِ تهیه کننده موظفند با به خدمت گرفتن سینماگرانِ نویسنده و کارگردان، فضایی برای جولان دادن به سینماگرانِ بازیگر فراهم آورند و سینماگرانِ منتقد و مخاطبان سینما هم باید بازیهای استثنایی بازیگران همچون داستین هافمن (در مردبارانی)، شان پن(در من سام هستم)، دنیل دی لوئیس(در پای چپ من) و بسیاری نمونههای درخشان دیگر را نادیده بگیرند و به تعریف و تمجید از بازی متوسط این زوج عجیب غریب بپردازند. گفتنی است، تاکید بیش از حدِّ نگارنده بر روی عبارت عجیب غریب معنادار بوده و به سوال مهمی دیگری دربارۀ “حوض نقاشی” اشاره دارد. این که اصلاً بیماری این زوج چیست و چرا در هیچ کجای فیلم لااقل بیماریِ این زوج برای تماشگرِ غیرِ پزشکِ فیلم توضیح داده نمیشود. آیا به راستی مسخره نیست که ابتدا شخصیتهای فیلم را از آدمهای غیرعادیِ جامعه انتخاب کنیم و بعد انتظار داشته باشیم که مخاطبمان از پیش بداند که امکان بچه دار شدن و متعاقباً هر فعالیّتِ اجتماعی دیگری برای یک چنین زوجی خیلی طبیعی است و به هیچ وجه نیازی به توضیحاتِ فیلمنامه ای و پرداخت روایتِ داستانی نیست؟!!
در”من سام هستم” ساختۀ جسی نلسون و با بازی درخشان شان پن، میشل فایفر و داکوتا فانینگ ؛ شان پن(سام) مردی با ناتوانی ذهنی است که برای گرفتن سرپرستی دختر ۷سالهاش تلاش میکند و درجریان تدریجی داستان، ضمن تحول شخصیتی ای که مییابد درسهایی نیز در روبرو شدن با مشکلات خانوادگی و اجتماعی به وکیلش(با بازی میشل فایفر) میآموزد و این طرح کلّی از قضا بسیار شبیه فیلم مورد بحث ما “حوض نقاشی” است که درآن سهیل در جریان ماجرای فیلم و در حاشیۀ مجموعۀ اتفاقاتی که برایش رخ میدهد به شناخت جدیدی از زندگی دست یافته و به پدر و مادر عجیب غریبش باز میگشته و میخواهد زندگی ساده اما شیرین را به مخاطبش پیشنهاد دهد. صرف نظر از این شباهت و پاری مشکلات روایتی و ساختی،”حوض نقاشی” فیلمی ظریف و حائز توجه در صحنه پردازی و صحنه آرایی است. ویژگی شخصیتی مریم(نگارجواهریان) که وسواس در چیدن و نظافتِ خانه است، به خوبی در صحنههای فیلم جلوه یافته و لوکیشن های فیلم را به صحنههایی زیبا و دلنشین تبدیل کرده است و اتفاقاً تنها سیمرغ تکنیکی این فیلم در جشنوارۀ سی و یکم یعنی سیمرغ بهترین طراحی صحنه و لباس را برای آتوسا قلمفرسایی به همراه آورد. همچنین از نکات مثبت دیگر فیلم میتوان به فیلمبرداری “حوض نقاشی” که توسط محمّد آلادپوش، فیلمبردار صاحب سبک و با تجربۀ سینما انجام شده است، اشاره کرد.
با همۀ این ها و علی رغم تمام حاشیههایی که از 2ماه پیش تاکنون دربارۀ “حوض نقاشی” در سینمای کشور به وجود آمده یا به وجود آورده شده و نیز با آن که این فیلم در جشنوارۀ سی و یکم -جشنواره ای که در غیاب فیلمهای بزرگ و فیلمسازان بزرگ- نتوانست به موفقیّت بزرگی دست یابد، فیلمی است ساده اما ظریف که با دقتی هنرمندانه ساخته شده است. اتفاقی فرخنده که در سینما معمولاً کمتر به وقوع میپیوندد.