شمشیر ترامپ اینگونه کند شد/ایالات متحده حتی یک رای را هم از دست نمی دهد
یک کارشناس مسائل رسانه می گوید: حقیقت این است که ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ فرصت رسانه ی اکتسابی را از دست داده بود و این فرصت بیشتر به بایدن – هریس که جدید بودند و متفاوت اختصاص می یافت. ضمن اینکه آنها با صرف هزینه زیاد، باکس های تبلیغاتی رسانه های جریان اصلی را هم خریداری کرده بودند.
به گزارش خبرآنلاین، با گذشت یکماه از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده و با فروکش کردن تب تند حاکم بر فضای رسانه ای این کشور به نظر می رسد که حالا می توان ارزیابی دقیق تری نسبت به این رویداد داشت. اینکه رسانه در انتخابات اخیر آمریکا چه نقشی داشت و چرا دونالد ترامپ که چهارسال قبل با ایستادن مقابل رسانه ها به کاخ سفید رسیده بود، امسال علیرغم رویارویی تندتر و سرسختانه تر با رسانه ها ناکام مانده، موضوع گفت و گو با میثم زمان آبادی – روزنامه نگار و تحلیلگر رسانه با مجله مثلث است. او هم اکنون مشغول طی کردن دوره دکتری روانشناسی رسانه در دانشگاه فیلدینگ – سانتاباربارا در ایالت کالیفرنیا ست و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از منظر رسانه را به عنوان بخشی از فرآیند کار و تحصیل دنبال کرده است.
بزرگترین مشخصه جریان رسانه در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا چه بود؟
اگر بخواهم حرف آخر را همین ابتدا بگویم، مهم ترین مشخصه رسانه در انتخابات ۲۰۲۰ ایالات متحده ، این بود که جریان رسانه ای این کشور بار دیگر در موقعیت کنش گری قرار گرفت. به عبارت دیگر رسانه جریان اصلی (mainstream) دوباره در شکلی تاثیرگذار به صحنه بازگشت .این درحالی است که تحلیل های منتشر شده پس از انتخابات سال ۲۰۱۶ نشان می داد که رسانه ها دچار نوعی از غافلگیری شده بودند و این غافلگیری هم در انتخابات مقدماتی و درون حزبی و هم در انتخابات اصلی به وضوح دیده شد. حالا پس از گذشت چهارسال مشخص است که نه در جریان رقابت های مقدماتی درون حزب جمهوری خواه و نه تا روز آخر انتخابات اصلی، رسانه ها تصور نمی کردند که چهره ای مثل دونالد ترامپ بتواند آرای لازم را برای رسیدن به مرحله رویارویی نهایی را به دست بیاورد و نهایتا هم چهره ای سرشناس مانند هیلاری کلینتون را شکست دهد.
علت این غافلگیری چه بود؟
دلایل متعددی را می توان فهرست کرد. به عنوان مثال در مستندی که پلتفرم رسانه ای هولو (Hulu) درباره کمپین انتخاباتی هیلاری کلینتون ساخته ادعا شده که بزرگتری ضربه به این کمپین را جیمز کومی رییس وقت اف.بی.آی در روزهای آخرین انتخابات وارد کرد.درواقع زمانی که ماجرای ایمیل های شخصی هیلاری کلینتون را تایید کرد و با اینکار رسانه جریان اصلی را در نقد ترامپ ناتوان ساخت. البته بعد ها با انتشار نظرسنجی های پیشین مشخص شد که دونالد ترامپ قبل از این ماجرا هم از کلینتون جلو افتاده بود اما ماجرای کومی ضربه مشتی بود که به صورت رسانه جریان اصلی خورد و آن را در موقعیت واکنشی قرار داد. در آن وضعیت رسانه جریان اصلی برای این که به موقعیت اصلی خود یعنی کنشگری بازگردد دیگر فرصتی نداشت و درنتیجه انتخابات به نتیجه ای رسید که هیچکس انتظارش را نداشت.
این رسانه ها برای این که در انتخابات ۲۰۲۰ دچار این غافلگیری نشوند ، چه راهی در پیش گرفتند؟
پس از آن غافلگیری بزرگ آن ها حالا ۴ سال وقت داشتند تا خودشان را برای رقابت آماده کنند. رقابت با کسی که خودش رسانه است ، منتقد رسانه جریان اصلی است و درنهایت فقط شبکه مورد علاقه اش یعنی فاکس نیوز را دنبال می کند. با قطعی شدن پیروزی او رسانه جریان اصلی به صورت تمام قد در مقابل ترامپ قرار گرفت تا هم جبران مافات کرده باشد و هم از ماهیت خود دفاع کند چراکه او ماهیت رسانه را به طور کلی مورد تردید قرار می داد. در نتیجه یک اتحاد نانوشته بین این رسانه ها شکل گرفت. بر همین اساس است که دیدیم بسیاری از موضوعات کلان گفتمانی مانند نژاد پرستی، مهاجرت ، پیمان های بین المللی، تغییرات اقلیمی ، محدودیت سفر اتباع کشورهای عمدتا مسلمان و امثال آن موضوعاتی بود که به شکلی دائمی در طول این چهار سال سرخط اخبار شد و به عبارت دیگر درقالبی کنش گرایانه از طرف رسانه های جریان اصلی پیگیری شد. پس می توان این طور نتیجه گرفت که تاثیر رسانه در انتخابات ۲۰۲۰ محصول یک فرآیند ۴ ساله بود نه مثلا محصول یک حرکت کوتاه مدت نزدیک به انتخابات. با این توصیف در مقام قیاس باید گفت که هرچه در انتخابات ۲۰۱۶ رسانه ها در موقعیت واکنشی قرار داشتند ، گفتمان را ترامپ تحمل کرده بودند و مجبور بودند ذیل فضای گفتمانی او تولید محتوا بکنند، در انتخابات ۲۰۲۰ آن ها در موقعیت کنش گری قرار داشتند، گفتمان سازی و جریان سازی می کردند و کمپین ترامپ و تیم رسانه ای اش هم چاره ای جز این نداشت که هر لحظه به کنش های ایجاد شده توسط رسانه جریان اصلی واکنش نشان بدهد.
در انتخابات قبلی تحلیل این بود که رسانههای کوچک بر رسانههای بزرگ فائق آمدند، با این حساب در انتخابات ۲۰۲۰ داستان برعکس شد؟
در ابتدا فکر می کنم که باید در تقسیم بندی رسانه ها به کوچک و بزرگ تجدید نظری بکنیم .ما اسم های بزرگ رسانه ای داریم و اسم های کمتر شناخته شده رسانه ای، اما گاهی میزان مخاطب این رسانه ها – مخصوصا مخاطب مقطعی یا به تعبیری دیگر مخاطب فصلی – متناسب با این تقسیم بندی نیست. ترجیح می دهم که همان تقسیم بندی رایج رسانه جریان اصلی و رسانه جایگزین را داشته باشیم. با این تقسیم بندی می توان گفت که در انتخابات ۲۰۱۶ رسانه جریان اصلی تاثیرگذاری کمتری پیدا کرده بود و در نتیجه رسانه جایگزین تاثیرگذاری بیشتری یافتند اما نکته مهم این است که تاثیرگذاری رسانه های کمتر شناخته شده محصول توانمندی آن ها نبود، بلکه محصول ضعف رسانه جریان اصلی مقابل پدیده ای مثل دونالد ترامپ بود. گفتمان ضدگفتمان رایج ترامپ توانست هم طیف خاکستری رای دهندگان را و هم طبقه رای دهنده خسته را جذب کند. در تحلیل انتخابات ۲۰۱۶ از منظر رسانه همچنین می توان گفت که محصولات رسانه جریان اصلی دیگر محصولاتی ملال آور و تکراری هم شده بودند. محصولاتی که محصول توجه به گفتمانی بودند که هشت سال – در دوران اوباما – تکرار شده و چیز تهییج کننده ای نداشت.به عبارت دیگر در آن زمان افکار عمومی دنبال حرف تازه بود و درست است که مسائلی مثل نژادپرستی، حقوق زنان ، تغییرات اقلیمی برای این افکارعمومی مهم بود اما دموکرات ها قابلیت لازم برای بازآفرینی آن را نداشت تا بتواند دوباره به فروش برساندش. در نتیجه رسانه جریان اصلی هم محتوای جذاب در اختیار نداشت تا بر اساس آن محصول جذاب بسازد. در این فضا بود که صدایی که خلاف جریان رایج بود وبه عبارتی ساز مخالف می زد، خریده شد.
یعنی گفتمان می تواند در این فرآیند به شکل کالا دربیاید؟
بله ! گفتمان را می توان ماده اولیه تولید محصول فرض کرد. شما باید ماده اولیه با کیفیت داشته باشید تا محصول قابل فروش تولید کنید. اما این سوال خیلی خوبی بود چراکه جدای از بحث انتزاعی، جالب است بدانید که در ایالات متحده رسانه در بخشی از فعالیت خود درقالب بنگاه اقتصادی حتی محصولاتی تولید می کند که به صورت مستقیم و در باکس های قابل خرید و فروش عرضه می شوند(Paid Media). در انتخابات ۲۰۱۶ مبلغی که حزب دموکرات برای خرید باکس های تجاری رسانه جریان اصلی هزینه کرد، رقمی به مراتب بالاتر از رقیب بود اما موفقیت ترامپ در این بود که توانست به رقم قابل توجهی از رسانه اکتسابی (Earned Media) برسد، این فرصت رسانه ای آن نوع از فرصت ها است که بر اساس آن شما فرصت تبلیغاتی را به دست می آوری بدون آن که بابت آن پولی بدهی. دلیل آن هم استفاده ترامپ و تیمش از گفتمانی خلاف گفتمان رایج آمریکا بود.او حرف هایی را می زد که رسانه ها برای نقد و تخریبش آن را بزرگ می کردند، منتشر می کردند، پخش می کردند بدون آن که از او پولی بگیرند. از زاویه اصول روزنامه نگاری، ارزش خبری حرف های ترامپ ارزش عجیب و استثنایی بودن آن ها بود ، برای همین رسانه ها او را دنبال می کردند و این گونه بود که ترامپ رسانه اکتسابی بزرگی را به دست آورد و در پایان مشخص شد که مجموع رسانه های اکتسابی دونالد ترامپ بسیار بزرگتر از فرصت های رسانه ای بود که کمپین هیلاری با صرف هزینه بسیار به دست آورده بود.
این جریان در انتخابات ۲۰۲۰ چگونه شکل گرفت ؟
در انتخابات ۲۰۲۰ حالا این حرف های ترامپ بود که تکراری شده بود و درنتیجه ستاد او نتوانست محصولی تولید کند که بفروشد، جامعه را به هیجان بیاورد و علاوه بر آرای حزبی جمهوری خواه، رای های خاکستری را جذب کند. به عبارتی کفگیر گفتمانی حزب دموکرات در دوران اوباما پس از هشت سال به ته دیگ خورده بود و کفگیر ترامپیست ها بعد از چهار سال. بنابراین دیگر آن قابلیت غافلگیر کنندگی را هم از تیم ترامپ شاهد نبودیم. خیلی ها انتظار داشتند که در مناظره ها ترامپ برگه ای را رو کند که بتواند جریان رسانه ای را تغییر دهد اما نتوانست ، خیلی ها انتظار داشتند در سفرهای تبلیغاتی اش این اتفاق رخ بدهد که بازهم چیزی دیده نشد. ترامپ حتی از نظر شخصیتی هم در دوران انتخابات دچار افول شده بود و ویدیوهای مربوط به رقصیدن های غیرمتعارفش برای جلب توجه بیشتر در تجمعات هوادارانش در ایالت های مختلف دست به دست می شد. اما حقیقت این است که او در انتخابات ۲۰۲۰ فرصت رسانه ی اکتسابی را از دست داده بود و این فرصت بیشتر به بایدن – هریس که جدید بودند و متفاوت اختصاص می یافت. ضمن اینکه آنها با صرف هزینه زیاد، باکس های تبلیغاتی رسانه های جریان اصلی را هم خریداری کرده بودند.
یعنی می توان گفت که دیگر فقط توییتر برای ترامپ کافی نبود؟
در مورد توییتر می توان دو نکته گفت. نکته اول آن است که آن هایی که با شبکه های اجتماعی مثل توییتر ، اینستاگرام و فیس بوک آشنایی دارند ، می دانند که حرف خاص زدن و تولید محتوای غیر متعارف در این پلتفرم ها بیشتر دیده می شود.این را حتی در تبلیغ کالا هم شاهد هستیم. یعنی آنهایی که تولید محتوای غافلگیر کننده دارند، بیشتر مورد توجه قرار می گیرد.ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ محتوای تازه ای نسبت به انتخابات قبلی تولید نکرده بود و به جای آن به دنبال تولید محتوای انبوه رفت . برخلاف تصور عامه ، گزارش های قابل اعتنا می گویند که این توییت ها را شخص ترامپ نمی زند و حاصل کار یک گروه مفصل است که خطوط را از او می گیرند و با رسم الخطی شبیه به او ساعت به ساعت منتشر می کنند. . این تیم تولید محتوا و خود ترامپ نتوانستند حس غافلگیری را برای مخاطبان خود ایجاد کنند. و در نتیجه تکراری شدن شان باعث شد از تاثیرگذاری شان کاسته شود. شاید بازنشر(ریتوییت ) یا نظرات(کامنت) آن بیشتر شده بود اما مثل قبل دیگر اثرگذاری ناشی از غافلگیری نداشت و رفته رفته ترامپ تبدیل به یک اتفاق عادی در شبکه های اجتماعی شد.
دلیل دوم چه بود؟
دلیل دوم به رفتار شناسی مخاطب در شبکه های اجتماعی بر می گردد ، چند تحقیق خوب و قابل اتکای دانشگاهی نشان می دهد سطح آن چیزی که ما به عنوان سواد رسانه ای می شناسیم، در میان مخاطبان شبکه های اجتماعی افزایش یافته است. مخاطبان این شبکه ها نسبت به چهارسال قبل، باهوش تر و جستجوگر تر شده اند. یکی از اتفاق های دیگر که در دنیای رسانه پررنگ شده، پلتفرم های واقعیت سنج (Fact Checker) است. این رسانه ها محتوای خبری را راستی آزمایی می کنند و درستی آن را تایید و یا رد می کنند. این روزها حجم بالای کلیکی که این پلتفرم ها می خورند، نشان از میزان بالای تمایل مخاطبان برای دسترسی به اخبار و اطلاعات سالم و صحیح است. این میزان توجه به وب سایت های راستی آزما و واقعیت سنج در ظرف چهار سال گذشته ، دلیل دوم کم شدن تاثیرگذاری توییتر ترامپ است. وقتی توییتر روی بعضی از پست ترامپ و ستادش برچسب می زند، این تنها یک سیاست گذاری درون سازمانی نیست بلکه پاسخ به مطالبه ای است که مخاطبان پلتفرم هایی مانند توییتر دارند. حالا دیگر این مخاطب خودش می رود فکت چک می کند و عمده این راستی آزمایی هم به مدد هوش مصنوعی انجام می شود، یعنی داده و دیتای واقعی، ارزیابی می شود. این رفتار در میان کاربران آمریکایی در انتخابات ۲۰۲۰ بسیار پی گیرانه دنبال می شد، برای همین شمشیری که ترامپ در توییتر و یا در سخنرانی هایش بر روی هر کاندیدایی از جریان رقیب می کشید، کند شد. جالب است که این میل به پی گیری درستی خبر را در میان کاربران ایرانی هم مشاهده می کنیم. حتی در یک گروه واتس اپی یا تلگرامی خانوادگی هم شاهد هستیم که اگر خبری منتشر می شود، واکنش هایی از طرف برخی از اعضا دیده می شود که به دنبال منبع درست خبر می گردند، یا واکنش تکذیب آن را در پیش می گیرند و حتی بلافاصله نقیض آن در همان گروه منتشر می کنند. این خود نشان دهنده بالا رفتن سطح سواد رسانه ای کاربران شبکه های اجتماعی است.
سالها رسانهها بر ژست بیطرفی تکیه داشتند،اما این انتخابات شکل هوادارانه یا شاید مخالفانه رسانه را شاهد بودیم ،آیا فکر می کنید که رسانه در مفهوم کلی به این سمت می رود؟
در آمریکا مجموعه ای وجود دارد به نام «Ad Fontes Media » ، این مجموعه در سال ۲۰۱۴اولین چارت مربوط به رسانه جریان اصلی در آمریکا را منتشر کرد و بر اساس داده های بزرگ (Big Data) گفت که رسانه های سرشناس این کشور حامی کدام گرایش سیاسی این کشور هستند. در این چارت دو مساله مد نظر است؛ اول جانبداری(Bias) و دوم قابلیت اطمینان (Reliability). در این تقسیم بندی رسانه هایی با رفتار خنثی(Neutral Media) قرار می گیرند.در سمت چپ این رسانه ها به ترتیب رسانه های متمایل به چپ (Skews Left)،رسانه های پارتیزانی فعال چپ (Hyper Partisan Left) و در انتهای سمت چپ این چارت رسانه های چپ افراطی (Most Extreme Left) قرار می گیرند، همین تقسیم بندی هم در سمت راست این چارت استفاده شده است. نکته جالب این است که وقتی این چارت را از سال ۲۰۱۴ تا سال ۲۰۲۰ بررسی می کنیم ، مشخص می شود که رسانه جریان اصلی تقریبا در همان جایگاه ثابت قرار گرفته است. طبق این چارت بالاترین میزان اعتبار راAP در همه این سال ها داشته ، یعنی آسوشیتدپرس رسانه ای است که کمترین جانبداری را در تولید محتوا دارد وبیشترین درصد اطمینان را هم جلب کرده است، در این چارت نزدیکترین رسانه به آسوشیتدپرس ، رویترز است ، با این تفاوت که آسوشیتدپرس در مجموع رسانه های میانه و خنثی کمی به چپ تمایل دارد و رویترز کمی به راست، به همین ترتیب در این چارت سایر رسانه های بزرگ آمریکا هم جایگاه ای دارند که کم و بیش ثابت هستند.
پس نکته تفاوت در کجاست؟
اتفاقی که افتاده این است که از سال ۲۰۱۴ تا سال ۲۰۲۰ به صورت تدریجی رسانه های راست افراطی و چپ افراطی (Extreme right and Extreme left) تعدادشان در آمریکا به شکل قابل ملاحظه ای افزایش پیدا کرد.جالب این است که وقتی عملکرد این رسانه ها مرور می کنیم می بینیم رسانه ای مثل وانکت (Wonkette) که در منتهی الیه چپ قرار گرفته و در این سال ها مخاطب بسیار زیادی هم پیدا کرده، حتی پروژه عبور از سندرز ، کاملا هریس و الیزابت وارن را هم مطرح می کند و محصولش را هم می فروشد. این رسانه و رسانه های شبیه به آن مانند پالمر ریپورت چنان نقد سنگینی بر چپ ها و دموکرات ها انجام می دهند که در نگاه اول به نظر می رسد اصلا رسانه راست گرا هستند اما محتوای آن ها را که آنالیز می کنید متوجه می شوید که آن قدر چپ هستند که این چهره های سرشناس را هم به چپگرایی قبول ندارند. از آن طرف هم در منتهی علیه راست رسانه های افراطی مثل اینفو- وارز (Infowars) یا نیوز پانج یا جی پی و…قرار دارند که در مقایسه با شبکه ای مثل فاکس نیوز می توان گفت که فاکس نیوز نسبت به آن ها بسیار هم معتدل است . اتفاقی که در این مدت افتاده این است که گفتمان ترامپ زمینه ظهورو رشد این تیپ رسانه ها را پدید آورد. درواقع آن درگیری های خیابانی و یا زد و خوردهای مجازی محصول محصولات این بخش از جریان رسانه ای در ایالات متحده است که در دوران ترامپ فرصت ورود حضور در کف خیابان ها را هم پیدا کردند.
اکنون نسبت جامعه آمریکایی با رسانه و بر عکس چگونه است؟ رسانهها با سرمایه اجتماعی همراه هستند؟
یکی از اتفاقات قابل توجه رسانه ای آمریکا در این سال ها، افول رسانه های سنتی و رشد رسانه های مدرن است. مدرن یعنی رسانه هایی که اکثرا مبتنی بر وب هستند. نکته مهم این است که سرعت این اتفاق رفته رفته کم شد و حالا حتی می شود گفت که جهت آن دارد تغییر می کند. مخاطبان دوباره به شکل آهسته اما دوباره دارد به سمت رسانه های سنتی ، رسمی و حرفه ای تمایل پیدا می کنند. شاید علت این مساله حجم بالای اخبار دروغینFake News و اطلاعات اشتباه False infoبود که روی روح و روان و حتی کسب و کار مردم تاثیر گذاشته بود اما نکته این است که حتی در دوران افول رسانه های سنتی ، تنها صورت رسانه که دچار سقوط نشد ، رادیو بود که در آمریکا همچنین بسیار قابل توجه است. در کنار آن تمام صورت های رسانه های محلی (Local Media) هم در آمریکا از سقوط دور ماندند. در این کشور با توجه به گستردگی جغرافیایی حتی یک محله با جنس جمعیتی خودش می توانست تاثیر گذار باشد چرا که در این انتخابات ما شاهد تنوع از هر شکل در ابعاد گسترده بودیم. به همین دلیل رسانه های محلی به شدت مورد توجه قرار می گیرند. بنابراین روی این رسانه ها سرمایه گذاری زیادی انجام می شود.به عنوان مثال در شهر کوچکی که من در آن زندگی می کنم، هفته نامه رایگانی منتشر می شود به نام همین شهر که تجربه شخصی ام می گوید تاثیرآن بر روی اهالی این شهر ۳۰ هزارنفره شاید ازتاثیرسی ان ان هم بیشتر است و مردم بیشتر به آن اعتماد دارند وقتی شناسنامه این هفته نامه را نگاه می کنید ، می بینید در انتهای آن خیلی ریز نوشته است که انتشارات تایم آن را منتشر می کند. یعنی آن موسسه بزرگ و با آن مجله مشهور در این حد موزاییک جمعیتی و جغرافیایی را هم در نظر گرفته و روی آن سرمایه گذاری کرده است تا خط اصلی تایم را به این مخاطب برساند. این یعنی رسانه جریان اصلی در ایالات متحده حتی یک رای را هم از دست نمی دهد. اگر بخواهم جمع بندی کنم باید بگویم که رسانه ها هنوز هم سرمایه اجتماعی دارند، تاثیرگذاری زیادی دارند و نکته ای که اکنون خیلی مورد توجه آن ها قرار دارد این است که برای بازیابی سهمشان از بازار روی کار حرفه ای، اطلاعات درست و کار تحقیقی تاکید فراوان دارند. مثلا سبکی مثل روزنامه نگاری تحقیقی ( Investigative journalism) این روزها به شدت مورد توجه همه شبکه های تلویزیونی و رسانه های مکتوب موفق قرار گرفته است. برای همین است که نامی مثل نیویورکر همچنان نسخه های چاپی پرفروشی دارد یا در رسانه های اجتماعی دنبال کننده زیادی دارد. خلاصه اینکه به نظر می رسد رسانه ها خودشان را به روز کردند، حضور فعال و گسترده ای در شبکه های اجتماعی دارند و توجه ویژه ای هم به قطعه های کوچک این سرزمین موزاییکی دارند.
بعد از انتخابات رسانهها چه وضعیتی داشتند؟ در دورانی که ترامپ از تقلب حرف می زد،رسانهها انگار او ا نادیده می گرفتند..مردم چطور؟
بعد از انتخابات من تغییر محسوسی را در محتوای رسانه جریان اصلی آمریکا ندیدم. علتش را هم پیش از این گفتم که از سال ۲۰۱۶ یک جریان آرام تدریجی علیه ترامپ شکل گرفته بود و عملکرد رسانه جریان اصلی هم در امتداد همان بود. من فکر می کنم بر اساس همین خط مشی، مبارزه با پدیده ترامپیسم سال های سال ادامه پیدا کند. اطرافیان او گفته اند که می خواهد برای انتخابات سال ۲۰۲۴ به میدان بیاید و این یعنی رسانه جریان اصلی همچنان با او کار دارد. ضمن اینکه از روز ۲۱ ژانویه او دیگر مصونیت های سابق را هم ندارد و باید بر اساس قریب به ۲۰۰۰ شکایتی که علیه اش مطرح شده از این دادگاه به آن دادگاه و از این پرونده به آن پرونده برود. این ها همه یعنی فرصت های رسانه ای برای رسانه جریان اصلی.
خلاصه اینکه رسانه ها از فردای انتخابات توجه بیشتری را نسبت به رییس جمهور منتخب نشان داده اند و مشخص است که برایشان موضع گیری های بایدن و کامالا هریس جذاب تر از ترامپ – پنس است. آن ها گفتمان نو تری دارند و درنتیجه محصول رسانه ای جذابتری را بر اساس گفتمان شان می توان ساخت. مثلا سخنان پمپئو که بر فشار حداکثری بر ایران تاکید دارد ، دیگر خبر تازه ای نیست اما این موضع و حرف های بلینکن در مورد برجام است که تازه و جذاب محسوب می شود.
اکنون بعد از انتخابات ۲۰۲۰ ضریب تاثیرگذاری هر نوع از رسانه چقدر است؟
هنوز خیلی از انتخابات نگذشته تا بتوان به طور دقیق درباره این موضوع با داده های قابل اعتماد صحبت کرد اما برداشت شخصی من این است که رسانه های رسمی و حرفه ای دارند دوباره به عصر تاثیرگذاری برمی گردند. در آخرین پرونده از این دست، بعد از انتخابات مجموعه از فیک نیوزها و اطلاعات اشتباه درباره نتایج و واکنش ها در شبکه های اجتماعی منتشر شد که مخاطب را ( چه مخاطب هوادار ترامپ را و چه مخاطب هوادار بایدن را) نسبت به فضای مجازی دلزده تر از قبل هم کرد. به گمان من مخاطب تقریبا به این جمع بندی رسیده که علیرغم بعضی نقدها، در نهایت رسانه های حرفه ای و جریان اصلی محصول قابل اعتماد تری می سازند.