۴۰۶ فوتی و پدرم
صلات ظهر که میشود، تقریباً صدای پیامک گوشی همه ما به صدا درمیآید. بعضیها همان لحظه، برخی بعد از چند ساعت و گروهی هم چون حال و حوصله سر زدن به پیامکها را ندارند، ترجیح میدهند همه آنها را بعد از چند روز مرور کنند، غافل از اینکه آمار و ارقامی که در این پیامک، گاهی کم و گاهی زیاد میشود، همانهایی هستند که از ما خیلی دور و خیلی نزدیک هستند و شاید همین رابطه باعث شده است که دوست نداشته باشیم، سهمی از این ارقام به ما و یا نزدیکانمان برسد
به گزارش ایسنا پیامک های صلات ظهر وزارت بهداشت، آماری را در دل خود جای داده که در ظاهر شبیه همه اعدادی است که هر روز در گوشه و کنار به گوش ما میرسد، اما سناریوی این آمار، غمبارتر از آن است که بخواهیم آن را با ارقام حوزه اقتصادی و سایر آمار مقایسه کنیم. آمار پیامکهای صلات ظهر وزارت بهداشت، قصه رخت بستن و تسلیم شدن در برابر بیگانهای منحوس است، بیگانهای که دوباره قبای قرمز را بر تن بسیاری از شهرهای ایران کرده و از شواهد چنین برمیآید که شاید تا مدتی با ما قرابت کند.
عملکرد کرونا از زمان حضور ناخواندهاش در این کره خاکی به قدری پررنگ بوده که حتی شاهنامه نیز قادر نیست چنین توفندگی را در ابیاتی چون «ز گرد سواران در آن پهن دشت/ زمین شد شش و آسمان گشت هشت» خلاصه کند. اگر جنگطلبی قدرت طلبان باعث ننگین شدن تاریخ بشریت در قالب جنگهای خونین شده است، امروز همین انسان در روزگاری به سر میبرد که هوشنگ ابتهاج هم قادر به وصف آن در قالب «گر چنین خون میرود از گُردهام/ دشنه دشنام دشمن خوردهام» نیست.
وقتی قرار باشد میزبان بیگانهای چون «کرونا» باشیم، حواسمان باشد که حواسش به همه چیز هست. از جیب گرفته تا جان، همه را به تسخیر خود درمیآورد. جیبمان را به واسطه محدودیتهایش و جانمان را به خاطر محدود نکردنهایمان. اولی داشتههای اقتصادیمان را بر فنا میدهد و دومی تارک دنیایمان میکند. امروز به دورانی میماند که هر کس جان سالم به در ببرد، چیز زیادی به دست نیاورده، چون اگر نمیری، آنقدر معیشتات را به خطر میاندازد که «مرگ تدریجی یک رویا» هم پیش آن کم میآورد.
نزدیک به یک ماه است که رنگ قرمز کرونایی بر شهرهای ایران سایه افکنده و باعث شده تا اوضاع اقتصادی کسبه و معیشتشان در وضعیت قرمز قرار گرفته و همرنگ اوضاع غریبانه کرونا شود. جدا از پیامکهای صلات ظهری وزارت بهداشت که حکایت از تلفات کرونایی دارد، پیامک دیگری در اواخر هفته طنینانداز میشود که گویای تداوم محدودیتهای کرونایی است و این یعنی یک هفته دیگر قفل مغازهها باید بر معیشت کسبه سنگینی کند و این همان طریقی است که «بیگانه جدا میشکند».
پیامک فوتیهای کرونایی روز آدینه که از راه رسید، پیامک «تداوم محدودیتهای کرونایی برای یک هفته دیگر» هم به ما ثابت کرد که شهر هنوز در دست کرونا است و از هر انگشتاش، مصیبت میبارد. روزگار امروز ما غریبانهای بیشباهت با «روزگار قریب» عیاری نیست. قریبهای روزگار ما تلاش میکنند تا آمار پیامکهای صلات ظهر کمتر شود و اگر بخواهیم با قریبهای درمان، غریبانه برخورد کنیم، دیری نخواهد پایید که تاریخ، روی ناخوش خود را در قرنی که تازه به آن ورود کردهایم، به ما نشان خواهد داد.
واژههایی چون حماقت، عادیانگاری، بیتفاوتی، باور نداشتن و … باعث شده است تا واژههای دیگری چون تشدید محدودیتها، پیک چهارم، آمار بالای بستریها، افزایش مرگ و میر و … پدیدار شود. حال ما ماندهایم و «روزی روزگاری» که دیگر خبری از آن نیست. نمیدانیم آیندگان در مورد ما چگونه قضاوت خواهند کرد، وقتی بدانند فقط با رعایت پروتکلهای بهداشتی میتوانستیم میزبانی شایسته برای کرونا نباشیم اما کاهش میزان رعایت دستورالعملها، کرونا را به گودزیلایی تبدیل کرده که کونگ هم حریف آن نیست.
کافی است گشتی در شهر بزنیم. این روزها در و دیوار شهر پر شده است از اعلامیههایی که هر کدام بیانگر داغدار شدن خانوادهای به واسطه فوت شدن یکی از بستگان به خاطر ابتلا به کرونا است. در میان ۴۰۷ فوتی کرونایی آدینه گذشته، پدری را میشناسم که برای خانوادهاش حکم کیمیاگر را داشت و مس وجودش را برای خانوادهاش صیقل میداد اما باید باور کنیم که او نیز همانند ۴۰۶ هموطن دیگر، امروز در نزد ما نیست و اگر به این باور برسیم که مهدی و مهران، رسولشان را از دست دادهاند، میتوان خودخواه نبود و ماسک را از رخ برنداشت.
بیاییم رسولهای زندگیمان را برای مهدیها و مهرانهای میهنمان حفظ کنیم