از رادیو، آموزش ساخت كوكتل مولوتف دادم
زمستان
1366 بود، اما خبری از شور و حال عید نبود، آن زمستان حال و هوای دیگری
داشت، موشكباران تهران، مدرسههایی كه تعطیل میشد و برنامههای آموزشی
تلویزیون در غیاب مدرسه با چاشنی جادویی كارتون؛ آژیر مكرر قرمز، نشان دادن
رد سفید موشك اسكاد بر آسمان، برنامه «جنگ جنگ تا پیروزی» با اجرای حسین
پاكدل، حلبچه و بمب شیمیایی، درگیری مستقیم سپاه با آمریكا در خلیج فارس،
سكوی ابوذر و سلمان، قایقهای تندرو، گزارشهای زنده از محل اصابت موشك در
تهران، سال 66، جنگ دیگر كاملا به تهران رسیده بود.
خانه مادربزرگ در لواسان، شده بود پناهگاه فامیل آواره از موشكهای صدام،
غروبها همه دور تلویزیون 21 اینچ سیاه و سفید جمع میشدیم تا با بیم و
امید «خبر» را بشنویم، «حسن سلطانی» معمولا بعد از اخبار رسمی- كه حیاتی و
افشار میگفتند- خبرهای جنگ و بینالملل را به «سمع و نظر بینندگان عزیز»
میرساند.
تصویر ماندگار و همیشگی سلطانی برای خیلی از ما، هم نسلهای من لااقل،
همان حسن سلطانی خبرگوی دهه 60 است، با آن ریشهای آنكارد شده، صدای گرم كه
به چشم ما نگاه میكرد و با لحنی خاص كه «افتد و دانی» میخواند «قایقهای
تندروی توپدار ناشناس امروز درخلیج فارس به چند كشتی بیگانه حمله
كردند….» صدای حسن سلطانی آن روزهای سرد و سخت، با خواندن خبرهای جنگی و
كمی هم تلافیجویانه، دل كودكانهمان را خنك میكرد میانه آن همه نامردی
دنیا. جوان ریزنقش استودیوی خبر دهه 60، حالا حاج حسن سلطانی است، پیرغلام
رسانهای اهل بیت(ع)، مجری – كارشناس برنامههای معارفی تلویزیون در دهه 80
و 90، هرچند حالا دیگر خبر نمیخواند، اما سلطانی همچنان در قاب جادویی
هست.
آقای سلطانی، شما كارتان را در دهه 60 از حوزه خبر شروع كردید،
ولی به مرور از حوزه خبر و سیاست فاصله گرفتید و وارد برنامههای معارفی و
مذهبی شدید، چه شد كه این اتفاق افتاد، خواست خودتان بود؟
اساسا درسازمان صدا و سیما در حوزه سیاسی باید به طور رسمی 25 سال تمام در
سازمان خدمت رسمی داشته باشیم. من سال 1358 وارد سازمان شدم، اگر بخواهم
دقیق تر بگویم، اردیبهشت 58 و در سال 1383 خدمت رسمیام در حوزه خبر با
بازنشستگی تمام شد، از آن به بعد من میتوانستم انتخاب كنم كه در كدام حوزه
كار كنم، به دلیل علاقه و تعلق خاطری كه به حوزه معارف داشتم، به این سمت
آمدم، البته متاسفم بگویم كه بعد از بازنشستگی كسی از ما نخواست كه تجربیات
این دو دهه را به نسل جوان منتقل كنیم، بازنشست شدیم و تمام.
دلتان نمیخواهد دوباره به حوزه خبر برگردید؟
اساسا گویندگان و مجریان خبر در رادیو تلویزیونهای دنیا، اولین و
مهمترین ثروت و دارایی سازمان خودشان محسوب میشوند، این چیزی است كه در
كشور ما چندان رعایت نمیشود.
بعضیها میگویند اگر قرار باشد مجریان قدیمی همیشه حضور داشته باشند، پس جوانها چه میشوند؟
من اصلا منكر این نیستم، شما ببینید كه دیوید فراست در هشتاد سالگی هم
هنوز اجرا دارد، به نظر من خوب است و همینجا پیشنهاد میدهم كه مجریان
قدیمی و بازنشسته خبر در كنار جوانها، هفتهای یك بار خبر بخوانند، این هم
برای اعتبار سازمان خوب است هم خیلی از مردم به دلیل اینكه با مجریان
قدیمی خاطره دارند، از آن استقبال میكنند و هم مجریان قدیمی میتوانند
تجربیات خودشان را به مجریان جوان منتقل كنند، این مجریان قدیمی مگر چند
نفر هستند؟ شاید ده تا هم نباشد، ولی اگر هفتهای یك بار اجرا كنند، خواهید
دید كه چقدر برای مردم جذابیت خواهد داشت.
من سال 58 شروع كردم، یعنی آن كسی كه ده ساله بوده الان 45 سالش است، یعنی
آن آدم با صدا و تصویر من بزرگ شده و به كرات برای من اتفاق افتاده كه در
خیابان مرد میانسالی جلوی من را گرفته و گفته من وقتی شما را میبینم به
یاد پدرم میافتم. میگفت من ساعت 10 و 30 دقیقه شب میخواستم حرف بزنم
میگفت هیس! شما هیچی نگو بگذار حرفهای این آقا تمام شود، بعد صحبت كن و
من هنوز شما را میبینم با احترام به شما نگاه میكنم این برای من احترام
است اما برای رسانه سرمایه است، من نمیگویم كه ما باید بیاییم اتفاقا
جوانها باید بیایند.
چهره و صدای شما خیلی از مردم را یاد دوره جنگ میاندازد، میدانم
كه خاطره زیاد دارید و بارها هم گفتهاید، ولی یك خاطره ناگفته از این
دوران برای ما بگویید.
در سال 59 من مجری رادیو اهواز بودم، دی ماه بود، به استودیو رفتم و داشتم
یك خبری را میخواندم كه همان موقع هواپیماهای عراقی شروع به بمباران
اهواز كردند، یك بمب هم نزدیك ساختمان رادیو خورد، آكوستیكهای استودیو فرو
ریخت و گرد و غبار شد، من در حال خبر خواندن بودم و آن گرد و غبار را
میدیدم، دیدم كه چراغ قرمز استودیو روشن است و این به این معنا بود كه من
هنوز روی آنتن هستم، قسمت رژی پخش را نگاه كردم، همه رفته بودند و من تنها
پشت میكروفن مانده بودم.
چرا نرفتید، نترسیدید واقعا از این شرایط؟
اگر بگویم نترسیدم كه دروغ است، خوب من هم در درون خودم ترسیده بودم، اما
از آن طرف هم میدانستم كه در اهواز همه مردم یك رادیوی ترانزیستوری
دستشان است و قطع این صدا، صدای من، یعنی اینكه مردم هزارجور فكر و خیال
میكنند و ممكن است لطمه ببینند بدون اینكه به روی خودم بیاورم شروع كردم
به حرف زدن و گفتم شنوندگان عزیز من از شما یك سوال میپرسم، به نظر شما
ما به چه جرمی باید مورد حمله دشمن قرار بگیریم..؟
فیالبداهه دیگر؟ یعنی قبلا خودتان را برای چنین موقعیتی آماده نكردید؟
بله، كاملا فی البداهه، گفتم چرا شهرها و مراكز حساس اقتصادی ما مورد
بمباران دشمن قرار میگیرد؟ به نظر شما جرم ما چیست؟ شما با تلفن فلان تماس
بگیرید و به قید قرعه جوایزی به شما اهدا خواهد شد، اینها را هم از خودم
گفتم، اصلا جایزه و قرعهای هم در كار نبود، بعد هم گفتم اما برای پاسخ
دادن سكوت بهتر از هر آهنگی است! گفتم من از صدابردار محترم برنامه تقاضا
میكنم هیچ موسیقی پخش نكنند و به ما چند دقیقه سكوت بدهد، این خلاف قانون
رادیوست كه در سكوت روی آنتن برود، اما من خواهش میكنم كه حرف من را زمین
نیندازند و چند ثانیه سكوت باشد كه دوستان شنونده ما كمی فكر كنند، در حالی
كه اصلا صدابرداری در كار نبود، آرام بلند شدم از استودیو آمدم بیرون،
میكروفن را بستم بعد از چند ثانیه سكوت، موسیقی را باز كردم و موسیقی شروع
به پخش شدن كرد، حال و هوای این اجرا هیچ وقت ازیادم نمیرود.
خاطره دیگر از دهه 60؟
یك باردیگر در همان سال 1359، آقای غرضی كه استاندار خوزستان بود آمد، به
ساختمان رادیو و گفت نیروهای دشمن در پاسگاه حمیدیه و در 25 كیلومتری اهواز
هستند. كسی بین شما هست كه به مردم آموزش ساخت كوكتل مولوتف بدهد؟ من گفتم
میتوانم! رفتم پشت میكروفن و خیلی آرام و خونسرد گفتم شنوندگان عزیز یك
بطری، روغن سوخته و بنزین بیاورید، یك فتیله درست كنید. همه اینها را توضیح
دادم اما طوری كه مردم نترسند، طوری شد كه بعد از گذشت دو ساعت تمام شهر
مردم كوكتل مولوتوف ساختند و این آمادگی مردمی در عقبنشینی دشمن موثر بود.
در دوره جنگ، خبرهای تلخ مثل سقوط خرمشهر یا فاو را چطور به مردم میگفتید؟ دستورالعمل چه بود؟
مثلا در زمان سقوط خرمشهر ما در استودیو بودیم و اجرای خبر داشتیم، اما
نگفتیم كه شهر سقوط كرده، آرامآرام گفتیم كه دشمن حلقه محاصره را تنگتر
كرده، نبرد تن به تن در خیلی جاها صورت میگیرد، مرحله به مرحله این را
عنوان كردیم كه مردم خودشان بفهمند و آمادگی ذهنی برای خبر سقوط خرمشهر
ایجاد شود.
خاطرات تلخ را گفتید، یك خاطره شیرین هم از دهه 60 و دوران اجرای اخبار بگویید.
یك روز ساعت 2 بعدازظهر داشتم میرفتم منزل، در مسیرم مدرسهای تعطیل شده
بود، همه دانشآموزان دسته جمعی بیرون میآمدند، من هم مسیرم در خیابان با
آنها بود و در مسیر و جمعیت این دانشآموزان قرارگرفتم، بچهها مرا
شناختند و ناگهان با صدای بلند شروع كردند به خواندن آرم اخبار«ما مسلح به
الله اكبریم و…» دیدم هیچ چارهای ندارم كه من هم با آنها بخوانم!
برویم سراغ برنامههای معارفی كه شما مجری و كارشناس این نوع
برنامهها هستید. بعضی از منتقدان میگویند نوع و سبك و سیاق اجرای این
برنامهها خیلی تعارفآمیز و غیرواقعی شده است، این را قبول دارید؟
نه من این را قبول ندارم، فرمایش شما را اصلاح میكنم كه ممكن است آفت فعلی برنامههای معارفی غیرحرفهای بودن باشد.
غیرحرفهای یعنی چی؟
فلسفه و اساس یك برنامه معارفی درتلویزیون و رسانه این است كه به یكسری
پرسشهایی كه در ذهن مخاطبان مطرح است، پاسخ بدهد. خب وقتی از این فلسفه و
اساس دور بشویم، به نیازها و سوالات واقعی جواب ندهد، میشود غیرحرفهای و
مخاطب هم آن را پس میزند.
پس این ضعفها از كجا میآید، منشأ این اشكالات موجود چیست؟
از دوحال خارج نیست یا ضعف در تهیهكننده و مجری است یا كارشناسی كه برای آن موضوع انتخاب شده مناسب نیست.
پیشنهاد مشخص شما در حوزه برنامههای معارفی؟
ما در بخش برنامههای معارفی به سمت تخصصی كردن این موضوع نرفتیم و این
پاشنه آشیل ماست، اگر ما در حوزه معارف آنگونه كه در حوزه تخصصی ورزش و
اقتصاد نگاه میشود نگاه كنیم خیلی از مشكلات حل میشود. كسی كه مجری
برنامههای معارفی میشود باید آنقدر استعداد، توانایی، علم و آگاهی نسبت
به حوزه معارف داشته باشد كه اگر كارشناس آن برنامه به هر دلیلی در برنامه
حاضر نشد مجری بتواند هم كار اجرا را انجام دهد هم از عهده بحث كارشناسی آن
روز بیرون بیاید. این را بگذارید در كنار به روز كردن پرسشهای مخاطبان و
پاسخ دادن به آنها.
یك نمونه موفق را مثال بزنید؟
من نمونه موفق در این حوزه را آقای دكتر خسروی میبینم كه در شبكههای
مختلف به عنوان مجری و كارشناس حضور دارد و همینطور آقای درستكار در
برنامه «این شبها» كه از شبكه یك پخش میشود و شما حتما میدانید این
برنامهها مخاطب خوبی دارند.
فرق مخاطب دهه 60 و دهه 90 از نظر شما؟
من زمانی به تلویزیون آمدم كه برنامههای تلویزیون ساعت 5 بعدازظهر با پخش
سرود جمهوری اسلامی شروع میشد و ساعت یك شب هم با سرود پایان مییافت،
شبكه دو بعد از خبر 22 و 30 دقیقه كه سالها آن را اجرا میكردم، یك برنامه
كوتاه میرفتند و ساعت 12 دیگر آن هم تمام شده بود و هیچ شبكه دیگری نبود،
فقط یك رادیو سراسری بود كه بعدها رادیو تهران شد، اما امروز مخاطب من
منتظر این نمیماند كه من در برنامه بیسلیقگی بهخرج دهم، بیسلیقگی و كم
گذاشتن در برنامهسازی و اجرا ظلم بزرگتری شده است. مخاطب یك كنترل در دست
دارد و چندصد شبكه تلویزیونی و ماهوارهای برای انتخاب در دسترس اوست و من
نوعی اگر نتوانم او را جذب كنم، به همین راحتی بیننده را از دست خواهم
داد.
به بحث برنامههای معارفی برگردیم. در سالهای اخیر شبكههای
بظاهر مذهبی و فارسی زبان هم به حوزه تهدیدات رسانهای و فرهنگی اضافه
شدهاند. آیا این نوع جدید را اصولا دیدهایم و برای آن برنامهریزی
كردهایم؟
بله ما در روزگاری زندگی میكنیم كه حوزه معارف بیشتر از همه حوزهها در
معرض خطر و تهدید است. ما اگر این حوزه را خوب دروازهبانی و حراست كنیم،
بقیه جاها درست میشود. امروز ما حتی از شبكههای مسلمان مورد تهدید قرار
میگیریم كه به ظاهر مسلمانند، ولی در اصل آب به آسیاب دشمنان میریزند.
به نظر شما چه باید كرد؟ آیا تلویزیون ما میتواند به سمتی برود كه پاسخ شبهات را بدهد و ناخواسته وارد جنگ شیعه –سنی هم نشود؟
میخواهم بگویم بحث فراتر از شبكههای فارسی زبان ماهوارهای است. در همین
كاروانهای دانشجویی كه برای حج میروند، زمانی كه كنار قبرستان بقیع
میرسند یكسری افراد فارسی زبان به اصطلاح مبلغ كجفهم در اعتقادات جوانان
شبهه ایجاد میكنند و به جای اینكه این جوانان با كوله باری از عرفان و
معنویات برگردند، با ذهنی پر از شبهه درگیر میشوند، ما هنوز برای اینها
تدبیر درست نكردهایم. پس این وظیفه ماست كه با زبان مناسب و خاص هر مخاطب
در هر طیف و گروه سنی كه بیننده هستند، صحبت كنیم. مشكل دیگر برنامههای
معارفی جزیرهای بودن آنهاست. یك فكر منسجم، یك سبك زندگی مطلوب را تبلیغ
وارائه نمیكنند و این هم به مشكلات میافزاید.
اگر بخواهیم مصداقیتر حرف بزنیم، چه مثالی میتوان برای حل این
معضلات در بستر برنامههای معارفی مطرح كرد. كاری كه شعاری هم نباشد؟
اكنون در كشور بحث گرانی است. آیا همه كسانی كه كالا احتكار میكنند،
انسانهای غیرمسلمانی هستند؟ آیا آن كسی كه امروز تصمیم میگیرد به تشخیص
خودش فلان كالا را گران كند در یك مذهب دیگری است؟ خیر، از همین مردم،
جامعه و مذهب هستند؛ اما چه اتفاقی میافتد كه در حوزه عمل اینطور رفتار
میكند؟ در زمان گذشته كاسبهای ما در بازار ممكن بود خودش پیش نماز مسجد
باشد، ممكن بود حتی نماینده یك مرجع شرعی باشد، در زمان گذشته در مسجد جامع
برای مكاسب كلاس فقه اسلامی با نوع معاملات حرام و حلال و تعریف چك و…
میگذاشتند. وقتی اینها دیگر نیست و ما هم در رسانه این كار را نمیكنیم،
انحرافات زیاد میشود، مثلا چه اشكال دارد برنامههای معارفی با رویكرد درس
مكاسب برای بازاریان و تجار ما پخش شود؟ البته ما خیلی وقتها و در خیلی
از موارد نباید به زبان مستقیم حرف بزنیم مثل ساخت همین سریالها برای
روایت تاریخ اسلام. این زبان هنر است كه عمیق و ماندگار است و در ذهن مخاطب
حك میشود.
یكی دیگر از برنامههای جذاب تلویزیونی كه بسیار طرفدار هم دارد به شرط
اینكه حرفهای تهیه شود، گفت و گوهای تلویزیونی است، یك مثال برای شما
بزنم. محرم امسال یك برنامه به نام «مصباح» از شبكه سه داشتیم. در این
برنامه ما از حجت الاسلام طائب و جناب آقای دوانی به عنوان كارشناس استفاده
میكردیم، شاید برای اولین بار تصمیم گرفتیم این دو كارشناس ثابت باشند و
هر روز عوض نشوند و بحث آغاز و انتهایی داشته باشد و این بشدت جواب داد و
مخاطب استقبال كرد؛ یعنی مثلا وقتی میخواستم از عاشورا صحبت كنم، نیامدم
از اول محرم 61 شروع كنم، آمدم و از قبل از بعثت شروع كردم. وقتی بحث از
اینجا شروع میشود و مخاطب شب به این بحث گوش میدهد و روز در یك روضه شركت
میكند، آن روضه را با تأمل میفهمد كه وقتی میگویند یا مظلوم یا
اباعبدالله، عمق این مظلومیت را درك میكند.
فكر نمیكنید در این 30 سال برنامهها با مجری و دوتا كارشناس یك مقدار سنتی شده و باید این شكل را تغییر داد. مثلا آیتمهای جدید؟
ما فكر میكنیم كه قدیمی شده باشد، ولی به نظرم اینطور نیست. ما اگر 50
سال دیگر هم با هم رفاقت داشته باشیم، بهترین ساعتهایمان آن زمانهایی
است كه با هم قدم میزنیم و صحبت میكنیم. این جادوی سخن است كه هیچ چیز
جای آن را نمیگیرد. در یك دوستی، بهترین لحظهها آن موقعهایی است كه به
حرفهای یكدیگر گوش میدهیم، چون آدمی نیازمند شنیدن است. برای یك گفتوگو
در همه رسانهها چیزی كه تغییر میكند نور یا دكور است. ما در حوزه رسانه
باید به استفاده از كارشناسان خوب و مجرب دقت كنیم. آن كارشناس هم باید چند
ویژگی داشته باشد اینكه خوب حرف بزند، خوش سیما و خوش صدا باشد، از امثال
و حكم شعر و لطایف برای تنوع در گفتوگوها بهره ببرد، باید در انتخاب این
افراد دقت شود.
یك بحث آسیبشناسانه دیگر كه مطرح میشود این است كه در برنامه
معارف مشخص نیست كه مخاطبان این برنامه عوام هستند یا خواص، چون جنس مخاطب
هركدام از این طیف متفاوت است، پرسشها و ذائقهاش متفاوت است و باید بر
اساس همان كار را تهیه كرد، آیا برنامههای معارف معمولا در مخاطبشناسی
سرگردان است؟
تلویزیون قاعدهای دارد، زمانی كه یك فیلمی را پخش میكند یك عددی را گوشه
تصویر برای مشخص كردن سن افراد برای تماشای فیلم مینویسد، گاهی اوقات
هشداری قبل از شروع فیلم میدهد. وقتی ما میگوییم شبكه چهار شبكه
فرهیختگان است یا شبكه سه برای حوزه جوان است و… در عمل این تفكیك را
انجام دادیم؛ اما در رعایت این برنامهسازی خیلی جاها دقت نمیشود، مثلا
شبكه قرآن و معارف سیما خیلی در این حوزه زحمت كشیده كه در طول 24 ساعت به
گونهای برنامهریزی كند كه نیازهای همه را برآورده كند، مثلا كسی میخواهد
تخصصی در حوزه تفسیر كار كند این شبكه رأس ساعت 5 بعدازظهر تفسیر را با
حضور آیتالله جوادی آملی پخش میكند، اما وقتی گونه برنامه گونه عمومی شد
باید در نظر داشته باشیم كه چه ساعتهایی پیك بیننده است و برنامههای عام
را برای آن زمانها قرار داد.
میتوان جوانها را بین اینها قرار داد؛ چون طیف جوان ممكن است بین عوام و خواص تعریف شود.
ما نمیتوانیم بگوییم جوان نه عوام است نه خواص؛ اما در كل باید بدانیم
نیاز جوان امروز چیست و كجا باید به پرسشهای جوان پاسخ داده شود. من
میگویم حتی اگر قرار است برنامه كمدی پخش شود یك برنامه كمدی فاخر و اگر
میخواهیم یك موسیقی پخش كنیم، موسیقی فاخر ایرانی پخش كنیم. ما اگر به عمق
این مطلب پی ببریم كه مردم ما مردم سعدی، صائب و مولانا هستند برای ساختن
برنامه كمی بیشتر دقت كرده و برنامههای پختهتر و علمیتری پخش میكنیم.
حضرت امام جمله زیبایی فرمودند كه «تلویزیون دانشگاه عمومی است» این را
هنوز جدی نگرفتهایم چه برسد به آنكه اجرا كنیم.
شما به عنوان یك كارشناس و كسی كه با مردم برخورد دارید، فكر
میكنید شبهات اصلی كه الان جوانها در حوزه معارفی و عقیدتی بیشتر با آن
درگیر هستند، چیست؟
اگر بخواهم فهرست وار و خلاصه بگویم، بحث انتظار، مهدویت و شبهاتی درباره بحث تقلید.
شما از آن دسته مجریانی هستید كه هر سال به مكه میروید؟ برای خیلی از مردم سوال است.
من طی 34 سال كار، دو بار با تلویزیون به مكه مشرف شدم و دفعات بعدی را با
هزینه شخصی خودم رفتم. در این سفرها سه بار كه خودم رفته بودم از من
خواستند برای برنامه از آنجا مجری باشم. من هم قربه الی الله گزارش دادم.
ماموریت اداری نبود و پولی بابت آن نگرفتم، حالا من این سوال را دارم، چرا
سوال نمیشود كه برای المپیك فقط بچههای ورزشی برای تهیه گزارش میروند؟
شده ما مجریان اخبارو معارف هم بگوییم میخواهیم برویم و المپیك را گزارش
كنیم؟ من معتقدم كه حج دقیقا یك كار تخصصی است و باید كسانی برای گزارش
بروند كه بارها مشرف شدهاند و آنجا را میشناسند.
جالبترین و عجیبترین خواسته و درخواست مردم از شما چه بوده؟
خیلی وقتها مردم فكر میكنند كه اگر ما نوشته یا توصیهای بدهیم، خیلی
جاها موثر است مثل درخواست وام، درخواست توصیه به فلان وزارتخانه، خیلی
جاها برای اصلاح ذات البین، مثلا عروس من با پسرم مشكل دارد و من میدانم
چون برای شما احترام قائل است، اگر بیایید این مشكل برطرف میشود.
شما رفتید؟
چندباری رفتم. البته در مكه گاهی ما را با روحانی كاروان اشتباه میگیرند و
سوالهای شرعی میپرسند، به دلیل اینكه مرا با برنامههای معارفی
میشناسند.
میخواهم به یك تجربه اجرای تلویزیونی اشاره كنم و نظر شما را
بدانم و بگویید كه اگر جای آن مجری بودید، چه میكردید؟ منظورم اجرای آقای
پورحسین در مناظرههای سال 88 است؟
من آن كار را انجام نمیدادم. در شبكه خبر چنین اتفاقی برای من افتاد.
آقای احمد توكلی مهمان ما بود و به آقای رحیمی، معاون اول به اصطلاح گیر
داد. من میان حرفش دویدم و گفتم ببخشید آقای توكلی! چون آقای معاون اول
اینجا حضور ندارند و ما هم در سمت قاضی نیستیم لطفا نام نبرید، گفتند این
چیزی است كه همه میگویند من هم در جواب گفتم این چیزی است كه در برابر
عموم است و ما اجازه نداریم این كار را انجام دهیم. جالب است بدانید سه روز
بعد رئیس قوه قضاییه اطلاعیه رسمی دادند كه تا جرمی ثابت نشده حق بازگو
شدن آن در محافل را ندارید.
مجریهای تلویزیون مجبورند برای امرار معاش به مكانهای متفرقه
كه برای اجرا از آنها دعوت میشود بروند، نگاه شما به این مقوله چیست؟
مجری باید چارچوبی را رعایت كند، به نظر من حضور مجریان در برنامههای
بیرون از تلویزیون مانعی ندارد، اما به این معنا نیست كه در هر برنامهای
شركت كنند در واقع این برمیگردد به شخصیت، منش، رفتار و جایگاهی كه مجری
برای حوزه شغلی خود قائل هست. من دیدم آقایی كه برنامههای معارفی هم اجرا
میكند در یك جشنی هم اجرا داشت كه هیچ سنخیتی با كارهای او نداشت، این چیز
خوبی نیست.
شغل دیگری ندارید؟
خیر.
ولی من اسم و عكس شما را در انجمن صنفی مبلمان دیدم.
من به دلیل رفاقت و ارادتی كه با دوستانمان در انجمن داشتیم، مشاورههایی در حوزه تبلیغات و ارتباطات میدادم.
به شما پیشنهاد بازی در فیلم و سریال شده است؟
– دوبار این اتفاق افتاد.
چه بود؟
الان یادم نیست.
حرف آخر؟
در اتاقم نماز میخواندم كه مورچهای از گلدان آمد كنار سجاده و مهر من،
پیش خودم گفتم حاج حسن آقا وقتی بیرون میروی و مورد لطف مردم قرار
میگیری، اینجا در برابر خدا با این مورچه هیچ تفاوتی نداری. این مورچه
ویژگیهایی دارد كه تو نداری.
این مورچه چیزهایی میبیند، چیزهایی میشنود كه گوش تو آن فركانسها را
دریافت نمیكند. پروردگار عالم میگوید خلق كردم هم تو و هم این مورچه را
پس چیزی كه به تو فضیلت میدهد آن چیزی است كه در این كتابها نوشتند و اگر
بر آن مسائل و مبانی انسانی بمانی، قابل احترامی وگرنه با این مورچه
تفاوتی نداری.
منی كه حرف معارفی میزنم، آنچه را میگویم باید باور داشته باشم، اگر در
تلویزیون حرف زدم و گریستم این واقعا از قلب من برخاسته بود، مخاطب میفهمد
چه كسی بازی میكند، ریا میكند یا چه كسی واقعا بر اساس باورش كار
میكند.
بهمن هدایتی – جامجم