ماجرای ممنوع الفعالیتی آقای مشكیپوش
عصرخبر: مثل ترانههایش ساده و بیآلایش، صریح و بیغلوغش مینشیند روبهرویت. هر چه هم بپرسی رك و پوستكنده جواب میدهد. تا به حال از این خواننده خونگرم جنوبی كه همه با نام آقای مشكیپوش میشناسیم سؤالی نپرسیدهام كه بگوید خانم نپرسید این سؤالها را. مثل آفتاب گرم بندرعباس پر از شور و هیجان است و هر چه در دل دارد روی دایره میریزد؛ نه واژهها را دور میزند و نه مخاطبش را میفریبد. رضا صادقی كه این روزها آلبوم موسیقی «همین» را روانه بازار موسیقی كرده است، این بار هم مشكی پوشیده است. بعد یك سال غیبت از عرصه موسیقی بازگشته و هر چند لبخندش مثل گذشتهها نیست اما میتوان گفت عمق بیشتری دارد. از آن لبخندهایی كه انگار پشتش كلی تجربه است و نوید یك رضا صادقی متفاوت را میدهد؛ تفاوتهایی كه فكر میكنم پس از خواندن این گفتوگو شما هم متوجه آنها بشوید.
مجله سروش هفتگی در جدیدترین شماره خود، گفت وگوی مفصلی با رضا صادقی منتشر كرده در آن نكات جالب توجهی از زندگی شخصی و حواشی كاری این چهره شناخته شده موسیقی پاپ به چشم می خورد.
متن كامل این گفت وگو را به نقل از سروش، در ادامه می خوانید؛
مدت ها خبری از شما نبود؛ نه اجرایی داشتید و نه آلبومی از شما منتشر شد. در این مدت حرف و حدیث های زیادی هم مطرح شد. عده ای می گفتند از شما كلاهبرداری شده و عده دیگری هم بر این پافشاری می كردند كه ممنوع الفعالیت هستید. اصل قصه چه بود؟
من به هیچ وجه ممنوع الفعالیت نبودم اما نتوانستم اجرایی داشته باشم چون مسائلی با تهیه كننده قبلی كارهایم داشتم. ایشان صاحب امتیاز چند آلبوم من بود و اجازه اجرای كارها را به من نمی داد.
چرا؟
مدت زمان قراردادمان به پایان رسیده بود.
و چرا تمدید نشد؟
چون دوست دارم مدتی مستقل كار كنم.
و نتیجه این شد كه تهیه كننده قبلی اجازه كار به شما نداد؟
بله، در واقع من در یك سال گذشته اجازه نداشتم كارهای خودم را اجرا كنم. این هم متأسفانه از كراماتی است كه بعد از 20 سال كار كردن در موسیقی كه 10 سال آن به صورت كاملاً رسمی هم بوده است، نصیبم شد. جالب است در سرزمین خودم اجازه نداشته باشم كارهای خودم را كه مردم با صدای من می شناسندشان، بخوانم.
مشكل فقط همین بود؟
نه، بعد از این ماجرا هم درگیر یك سری مسائل حاشیه ای كوچك مثل همان كلاهبرداری كه خودتان هم از آن حرف زدید، شدم. خدا را شكر نیروی انتظامی بسیار كمك كرد و این ماجرا به سلامت و كم ضرر به پایان رسید. اما به هر حال در پایان دچار بحران های روحی شدم كه موجب شد دیگر نتوانم همان رضا صادقی باشم كه مردم با لبخند می شناختندش. ترجیح دادم در این فضا كمی از همه چیز فاصله بگیرم و مشغول ساخت آهنگ های آلبوم تازه ام شوم. من هیچ وقت ممنوع الفعالیت نبودم، بدون تعارف بگویم فقط روحیه ام خوب نبود. دیدم اگر بخواهم با این شرایط بیایم دو دوتا چهارتا كرده و با دلم تعارف كرده ام. طبعاً دوست نداشتم این كار را انجام دهم و ترجیح دادم زمانی بیایم كه دوباره خودم باشم. كل ماجرا همین بود.
اغلب خواننده های پاپ می ترسند كه نباشند و فراموش شوند. حتی شده با انتشار تك آهنگ ها سعی می كنند حضورشان مستمر باشد اما شما بدون این ملاحظات یكدفعه غیبتان زد!
هیچ ترسی ندارم چون مطمئنم هیچ كس نمی تواند مرا فراموش كند.
چرا؟
( با خنده) به دو دلیل؛ اول اینكه خدا خیلی دوستم دارد. دوم هم اینكه خیلی خوبم.
هر دو دلیلتان هم قانع كننده است. (با خنده)
شما لطف دارید. اما جداً به حرفی كه زدم اعتقاد دارم؛ هم خدا دوستم دارد و هم اینكه همیشه خواسته ام خیلی خوب باشم. وقتی وارد عرصه موسیقی هم شدم ساختارهای موجود را شكستم و با مردم كشورم حرف های تازه زدم. فكر می كنم همان تغییر نگاه مردم به رنگ مشكی موردی بود كه همیشه در ذهن ها بماند.
برویم سراغ آلبوم تازه تان. چرا اسم آلبوم «همین» است؟
اسم خوبی نیست؟
بحث سر خوبی و بدی اش نیست؛ راستش آدم اول كمی از شنیدن آن جا می خورد!
آلبوم را كه تمام كردم خیلی دنبال یك اسم خوب گشتم؛ اسم تازه ای كه با نگاه تازه ام در این آلبوم همخوانی داشته باشد، فارغ از اینكه موسیقی امروز ما چه می خواهد و چه نمی خواهد. این تمام آن چیزی بود كه من می خواستم و البته كمی هم بازگشت داشتم. ترجیح دادم كه بگویم آلبومم «همین» است یا به قول معروف همین است كه هست.
البته با نگرش مثبت، دیگر… چون ما اغلب از این جمله مفهوم مثبتی نداریم.
بله.
حالا فكر می كنید این آلبوم پرفروش باشد؟
به من می گویند كه فروخته اما من زیاد به فروشش فكر نمی كنم. البته می گویند سری اول آلبوم تمام شده و به پخش دوم رسیده اما ضمن احترام به همه دوستانم باید بگویم این حرف ها را باور نمی كنم.
چرا؟
ببینید، جز بعضی سایت ها كه واقعاً در این زمینه محترم هستند، اغلب سایت ها آلبوم ها را برای دانلود می گذارند. در این هجمه تكثیر و سی دی های فروخته شده كنار خیابان و موارد حاشیه ای كه موسیقی دارد، خیلی خنده دار است كه از فروش حرف بزنیم. اما خیلی ممنون می شوم كه مردم آلبوم را تهیه كنند و گوش بدهند ولی اگر هم این كار را نكردند من به دل نمی گیرم و ناراحت نمی شوم چون با شرایط این روزها شاید كمی سخت باشد. هر چند آلبوم ها دارند در نهایت آسانی در پاكت قرار می گیرند و كنار ترشی و شكلات و پفك در سوپرماركت ها عرضه می شوند.
با فروش آلبوم های موسیقی در سوپرماركت مخالف هستید؟
نه اتفاقاً! از سوپرماركتی ها ممنونم كه ما را لااقل كنار ترشی یا نان و مایع شوینده گذاشتند چون ما هیچ كجا جا نداریم!
چرا جا ندارید؟
در برگزاری كنسرت ها كه محدودیت وجود دارد، آلبوم ها هم كه امكان دانلودشان به راحتی فراهم است؛ حتی بسیار راحت تر از امكان خریدشان!
این روزها بحث مافیای موسیقی پاپ جدی است. خیلی از خوانندگان می گویند مافیای موسیقی پاپ نمی گذارد كارهایمان دیده شود. می خواستم ببینم شما هم بعد از مشكلاتی كه این مدت داشتید این جریان را می پذیرید؟
نباید بگوییم مافیا؛ این طوری خودمان دستی دستی آن قدر بزرگشان می كنیم كه مجبور شویم به حضور قوی آنها گردن بنهیم و بپذیریمشان. بعد از یك دهه حضور در كنار مردم و خاطراتی كه با هم داریم، خنده دار است بگویم مافیایی وجود دارد كه می تواند این كار را بكند. من خواننده از هر مافیایی قوی تر هستم. مافیا هیچ وقت نمی تواند در برابر قدرت یك موزیسین بایستد.
اگر یك جوان تازه كار این حرف را بزند، پذیرفته است چون جوان ها در ابتدای كارشان به این افراد پناه می برند و فكر می كنند كه اینها می دانند راه و چاه كدام است اما برای یكی مثل من كه از ابتدا كارم را با یك ضبط كوچك و یك كاست قدیمی شروع كرده ام و هیچ پخشی نداشته ام و استودیو نرفته ام این شوخی است.
البته این موضوع بی تأثیر هم نیست. نمونه اش همین كه وقتی داری با شركت مورد نظرت قرارداد می بندی، فكر می كنی این كاغذها قرار است بین تو و شركت باشد اما بعد می بینی كه این طور نیست و این كاغذها برای استفاده در خیلی جاهای دیگر است. یك جمله در همین قراردادها وجود دارد كه من هر وقت می بینم اول می خندم و بعد تأسف می خورم. نوشته كه امتیاز این اثر در زمان حیات و بعد از ممات متعلق به فلان شركت است. اثر اما وقتی منتشر می شود نه برای من و نه برای شركت است. اثر برای مردم است. صاحب اثر وجود ندارد. خود من كه ساختمش صاحبش نیستم. وقتی یك نفر روبه روی من قرار می گیرد و می گوید آقای صادقی خیلی دوست داشتم «فراموشی» را مثل روز اول می خواندید، پس او صاحب اثر است. منی كه كار را ساختم حق ندارم جور دیگری بخوانمش.
فكر می كردم چون مدتی بنا به مشكلاتی از صحنه دور بوده اید، شما هم از مافیای موسیقی بنالید.
ببینید، هیچ چیز نمی تواند باعث شود صدای من به مردم نرسد. اگر هر اتفاقی جلوی خواندن من را بگیرد، صدایم را جور دیگری به گوش مردم می رسانم. وقتی نشد بخوانم، فیلم بازی می كنم. وقتی نشد فیلم بازی كنم، كلیپ می زنم. این هم نشد، تیتراژ می سازم. همه اش هم نشد، شیوه خواندن و شعر و موسیقی ام را می دهم یك نفر دیگر بخواند. می دانید، می خواهم بگویم نمی شود جلوی هنر را گرفت؛ بالاخره از جایی جلوه می كند.
پس به نظر شما یك موزیسین قوی تر از این حرف هاست.
قطعاً یك موزیسین از همه جریان ها قوی تر است. خیلی خنده دار است و ضعف مرا نشان می دهد كه بگویم مافیایی هست كه می تواند جلوی موسیقی مرا بگیرد. شاید بتواند مرا اذیت كند و نگذارد روی صحنه بروم اما نمی تواند مرا از ذهن و دل مردم بیرون بكشد؛ مگر اینكه خودم كاری بكنم كه مردم فراموشم كنند.
شما دنبال اتفاق تازه و نگاه متفاوت در همه آلبوم هایتان بوده اید. این روند را در «همین» چطور ادامه دادید؟
خواسته ام مردم بدانند با شادی و پایكوبی می توان به زندگی ادامه داد و به جنگ مشكلات رفت. وقتی ما غمگین باشیم زیاد اهمیت نمی دهیم دور و برمان مرتب است یا نه اما وقتی شاد باشیم تفاوت اینها را با هم خوب می فهمیم. برای همین گفته ام:
برقص نترس بمون بخون
من بیدارم تنهات نمی ذارم
در این آلبوم خودم را نقض كردم. در «كفش آهنی» خودم از خودم برنده شدم. «وایسا دنیا» را كه ساختم مردم دوستش داشتند اما احساس كردم هر آن چیزی كه می شد از جهان بد گفت را گفته ام. درد گفته ام اما دریغ از اینكه راه درمانی ارائه داده باشم… این بار درصدد این برآمدم كه بگویم چگونه باید با مشكلات جنگید. این بود كه «كفش آهنی» را ساختم.
این بار دیگر از دنیا نمی خواهم كه بایستد تا من پیاده شوم. پیاده نمی شوم كه فكر كند می ترسم. می خواهم بایستم دنیا را به زانو درآورم و بعد بروم. در كل دیگر دوست ندارم به زانو زدن، كم آوردن و خسته شدن فكر كنم. دوست دارم پیش بروم و موفق باشم.
پس آلبوم «همین» حال و هوای رضا صادقی در روزهای سخت زندگی اش است.
بله، من اینها را در بدترین شرایط روحی ام نوشتم و چقدر به من كمك كرد. امیدوارم به بقیه هم كمك كند.
پس در واقع داشتید با خودتان می جنگیدید؟ و یا شاید یك جور پوست انداختن را تجربه می كردید.
بله، من فقط خودم هستم كه می توانم پشتم را به زمین بزنم و هیچ كس دیگر نمی تواند.
حالا هم كه باید خواند و پایكوبی كرد و شاد بود. پس در موسیقی تان از غم به شادی رسیدید.
نه فقط موسیقی، بلكه همه زندگی ام. می شود گفت زایشی بود كه خیلی دردآور، رنج آور و مرگ خیز بود. تا لبه انحطاط پیش رفتن و بعد به دنیا آمدن و لبخند. این داستان یك سال گذشته من بود.
«همین» كنسرت هم خواهد داشت؟
بله، همین روزها. 28 و 29 اردیبهشت اجراهایی خواهیم داشت.
از كارهای قبلی تان كدام را اجرا می كنید؟
«مشكی رنگ عشقه» را اجرا می كنم اما بقیه كارهایم را فعلاً نمی توانم اجرا كنم.
این روزها همه جا حال و هوای انتخاباتی به خود گرفته است. شما هم وارد سیاست می شوید و مثلاً برای نامزدها شعری یا ترانه ای می خوانید؟
دولتم دولت عشق است؛ نه این طرفی و نه آن طرفی. بیشتر می خواهم به فضای درونم بپردازم.
چقدر تلویزیون می بینید؟
خیلی كم. خیلی درگیر كارهایم هستم.
برنامه های عید را دیدید؟
دوست داشتم ببینم نشد. اما از اطرفیانم شنیده ام صداوسیما در ایام عید نوروز برنامه های خوبی داشته است.
چقدر اهل فوتبال هستید؟
خیییییلی زیاد!
آن قدر كه اگر بپرسم طرفدار كدام تیم هستید سریع و صریح جواب بدهید؟
بله، با افتخار می گویم كه یك پرسپولیسی سرسخت و یك رئالی متعصب هستم. من پرسپولیسی بودم، بعد از دوستی با علی انصاریان پرسپولیسی تر هم شدم. راستی دلم خیلی برای انصاریان تنگ شده است.
اصولاً هنرمندان می گویند مثلاً استقلالی هستم اما ننویسید چون ممكن است دوستدارانم كم شوند.
مخاطب من مگر قرار است بازی مرا ببیند؟ مخاطب آن قدر باشعور است كه می داند من هم مثل خودش انسان هستم و تیم مورد علاقه ای برای خودم دارم. تعلقات شخصی دارم. آقای قلعه نویی را هم خیلی دوست دارم. بردهای استقلال را هم دوست دارم اما قطعاً تیم شخصی ام را بیشتر دوست دارم. اتفاقاً حتماً این موضوع را بنویسید. می خواهم ثابت كنم مخاطب ما چقدر آگاه و خردمند است.
شما بازیگری را هم تجربه كردید. از بازی در فیلم «بی خداحافظی» راضی بودید؟
این فیلم قرار نبود در جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشد، یك فیلم كاملاً تجاری بود؛ وقتی شنیدم به بخش مسابقه جشنواره راه پیدا كرده دلم برای جشنواره سوخت! جشنواره ها باید راهی برای ابراز تفكرات هنری باشند. حالا خودتان حسابش را بكنید وقتی یك فیلم تجاری را به بخش مسابقه جشنواره راه می دهند. و اما فیلم، آن را به عنوان یك فیلم تجاری دوست داشتم و بعد از چهار سال به اصرار تهیه كننده در آن حضور پیدا كردم. چون می گفتم من بازیگر نیستم و آنها از من بازی یك بازیگر را می خواستند. آخر كار به این نتیجه رسیدیم كه بخشی از زندگی مرا در قالب زندگی هنرمندی كه از شرایط و محیط اطراف خود لطمه می بیند، ارائه دهیم. زمانی كه هنوز برای پذیرفتن پیشنهاد بازی در این فیلم مردد بودم، احمد امینی كه كارگردانی آن را به عهده داشت، با لبخندی مهربان به من گفت: «پسرم خودت را به من بسپار». همین یك جمله این مرد بزرگوار در من حس آرامشی ایجاد كرد كه بتوانم خودم را برای بازی در این فیلم راضی كنم. با این استدلال كه به یك پدر می توان به راحتی گلایه كرد، خودم را به او سپردم. البته بقیه عوامل فیلم هم آن قدر محترم بودند كه مجاب شدم بازی در این فیلم را بپذیرم.
موضوع فیلم هم برایتان جذابیت داشت؟
بله، چون برای اولین بار در این فیلم نشان دادیم كه یك هنرمند وقتی مجوز نگیرد، نه معتاد می شود و نه از ایران می رود. تأثیر مخرب رفتارهای بد اطرافیان یك هنرمند، خیلی كشنده تر از سم مجوز نگرفتن است. هنرمند از سم اطرافیانش به كما می رود.
باز هم در عرصه بازیگری فعالیت می كنید؟
دنیای ادبیات و موسیقی آن قدر برایم شیرین است كه نیازی به دنیای دیگری ندارم اما این فیلم هم زیبایی های خودش را داشت و آن قدر برایم خاطره محترمی است كه فكر می كنم خدا آن را به من هدیه داده است.
بگذارید برای سؤال آخر یك موضوع متفاوت را مطرح كنم… قرار بود اسفند سال 90 برای ویژه نامه نوروزی سروش با شما گفت و گو كنیم اما روزی كه تماس گرفتیم مراسم عقد شما بود. ما هم خوشحال شدیم اما در نهایت فرصتی برای گفت وگو نماند. حالا كه بیش از یك سال از ازدواجتان می گذرد، فكر می كنم خوب است كمی هم درباره ازدواج حرف بزنید چون این روزها اغلب جوان ها به یكدیگر توصیه می كنند كه ازدواج خوب نیست و اشتباه است و از این قبیل حرف ها…
خب اشتباه می كنند؛ ازدواج اتفاق بسیار خوبی است. حالا خانه ام گرم است. رویاهایم گرم است. غذایم گرم است.
همین است كه می گویند مردهای ایرانی شكمو هستند.
همین مزاح ها هم شیرین است.
شوخی كردم.
می دانم. باور كنید در یك سال گذشته روزهایی بود كه های و هوی تماشاچی نداشتم اما كسی بود كه جای همه تماشاچی هایم را برایم پر كرد. الكی از من تعریف می كرد. یك وقت هایی از من برنده ترین آدم دنیا را می ساخت، گاهی هم بزرگ ترین آدم دنیا.
و حالا رضا صادقی خودش را خوشبخت ترین مرد دنیا می داند؟
بله، چون واقعاً خوشبخت است. همیشه فكر می كردم سه تا بچه خواهم داشت. بچه هایی كه من بهشان بال داده ام، پرواز كرده اند و رفته اند آسمان پیش خدا تا به وقتش كه برایشان مادر خوبی انتخاب كردم بیایند و زندگی ام را شیرین تر كنند.
بچه هایتان اسم هم دارند؟
بله. قصه، عشق و ایلیا.
از همین حالا می گوییم خدا برایتان حفظشان كند.
ممنونم از شما. اما حالا مطمئنم مادر خوبی هم برایشان انتخاب كرده ام. دنیای تأهل از نظر من دنیای پدرانگی و مادرانگی است. ازدواج صرفاً این نیست كه كسی در آشپزخانه باشد. از همراهی همسر نیما و شاملو بسیار شنیده ام و با همین تفاسیر كه اگر روزی آن قدر بزرگ شدم كه در ذهن مردم ماندگار شوم، بگویند رضا همراه قابلی داشت. جلد آلبوم «همین» را هم همین همراه عزیزم زده است.
با جلد آلبوم های قبلی تان خیلی فرق دارد!
بله، در آلبوم های قبلی دستم را زده ام زیر چانه ام و بسیار مدعیانه ژست گرفته ام اما در این طرح رضا صادقی خود خودش است. سرش پایین است و خودش است و دنیایش.
برایتان آرزوی موفقیت می كنیم و امیدواریم به زودی شاهد انتشار دیگر آثارتان هم باشیم.
من هم از شما ممنونم كه برای این گفت و گو وقت گذاشتید. از مردم خوب كشورم هم تشكر می كنم و بی نهایت دوستشان دارم. امیدوارم لایق مهربانی هایشان باشم و محبت هایشان را جبران كنم.
گفت وگو از زینب مرتضایی فرد