دوئل سیاسی بر سر برنامه هفت
متاسفانه در سینمای امروز ایران کسانی خود را سینماگر مستقل می خوانند که با بودجه های بیت المال علیه ایران فیلم می سازند از جشنواره ها جایزه می گیرند و آبرو بدست می آورند و در نهایت بدون این که کسی درباره مخاطب آثارشان از آنها بپرسد فیلم دیگری را شروع می کنند فیلم هایی که گاه حتی پرده سینما را به خود نمیبیند و در نهایت خود را سینماگر مستقل میخوانند و طرف مقابل را سیاسی.
به گزارش مشرق:”
سیاسی، سیاسی، سیاسی” این جمله را یک کارگردان تئاتر اسپانیایی که هشت سال
پیش میهمان جشنواره تئاتر فجر بود در پاسخ به یک سوال گفت؛ وقتی از او
پرسیدند که نظرش درباره تئوری “هنر برای هنر ” چیست.
فضای سیاسی
سال ها است که بر تولیدات و نهادهای فرهنگی ایران سایه افکنده است؛ این که
می گوییم سیاست دقیقا به همان مفهومی اشاره می کنیم که منتج به قدرت می
شود اگر نه سیاست یکی از ساحات زندگی بشری است و نمی شود هنر و فرهنگ را
که عصاره زندگی است از آن جدا کرد.
سابقه حرکت سیاسی در فرهنگ و
هنر امروز ایران دقیقا به دوره مشروطه باز می گردد؛ پیش از آن ماجرایی
متفاوت در جریان بود، هنر به دو دسته تقسیم می شود؛ یکی آن هنری که در
دربار سلاطین برای خوش آمد حکام زمانه عرضه شده و نتیجه اش صلهای بود و
دیگری آن بود که از میان مردم بر می آمد و سینه به سینه می گشت از نسلی به
نسلی اما هنر مدرن و وارد کنندگان این تقسیم بندی ها را بر هم زدند و هنر
و اراده به قدرت از همین سوراخ بود که سر برکشید.
آخوند زاده وقتی
نمایشنامه ترجمه می کرد به گواهی تاریخ نر را به عنوان ابزاری سیاسی برای
ورود طیفی از اندیشه های مورد نظرش در دست گرفت تا بعد از او گروه های چپ
انقلابی و شبه انقلابی بولشیویکی گرفته تا دوستان شهبانو در جشن هنر شیراز
هر کدام به نحوی از این ابزار استفاده کنند و مگر نه این است که هنر و
فرهنگ برای بسیاری از گروه های سیاسی در ایران همین معنا را داشته است
خصوصا برای آن دسته از هنرمندانی که دامان هنر را از هر گونه موضع گیری
سیاسی منزه می دانند.
سایت کافه سینما در یادداشتی که به مناسبت
تعطیلی برنامه هفت با اجرای “فریدون جیرانی” منتشر کرد در همان ابتدا
تعطیلی “هفت” را نتیجه همراهی دو جریان سیاسی کشور برای تعطیلی این برنامه
دانسته و بعد همه ارکان تحلیل خود را بر آن سوار کرده است. با این همه که
گفتیم متاسفانه دوستان سینمایی ما بر این “توهم” هستند که اگر در ایران
کار سیاسی کردند و یکی دو نفر نیز این حرکت سیاسی را دیدند پس توانایی
بالایی در تاثیر گذاری سیاسی دارند و از همین نظر است که همه گرایش های
سیاسی آنها را مورد توجه قرار می دهند؛ به نظر می رسد همچنان “دایی جان
ناپلئون” در میان اهالی سینما طرفداران بسیاری دارد.
در میان اهالی
سینما آنهایی که منطقی تر هستند حالا به خوبی دریافته اند که سیاست و
جستجوی قدرت تنها از یک جهت می تواند اهمیت داشته باشد و آن هم از سوی
گردش مالی است که این مدیوم هنری برای آنها دارد اگر نه مگر سینمای ایران
در نهایت چقدر مخاطب دارد که بتواند نقش مهمی در سیاست برای آنها ایفا
کند. به راستی از میان سیاسی ترین هنرمندان مدرن ایرانی چه تعدادشان در
ایران و در میان قاطبه ی مردم با همه ویژگی های سیاسی شان شناخته شده
هستند؟ چند نفر از مردم کوچه و بازار اعضای کانون نویسندگان را در دوره
خفقان رژیم پهلوی می شناختند؟ البته سینماگرها بهتر از گروه های دیگر این
ماجرا را فهمیده اند و الا قشر معدودی که از این نمد کلاهی برای خودشان می
خواهند بقیه به دنبال کاسبی هستند؛ شاهد مثالش هم در ماجرای تعطیلی خانه
سینما است که با همه خط و نشان کشیدن ها آب از آب تکان نخورد؛ نهایت این
شد که در اتفاقی مضحک حضرات با علامت خانه سینما در جشنواره فیلم فجر شرکت
کردند که هم از سفره ای که پهن است بی نصیب نمانند و هم پز اپوزسیون را
نگه دارند.
با این وصف معلوم نیست که چرا به قول یادداشت نویس کافه
سینما باصطلاح روشنفکران سینمای ایران با فریدون جیرانی سر ناسازگاری
دارند. فریدون جیرانی آیینه تمام عیار سینمای امروز ایران است. سینمایی که
حاضر است برای ماندن در بازی قدرت که این روز ها اقتصاد – شما بخوانید
کاسبی- حرف اول را در آن می زند هر کاری انجام دهد؛ غیرتی می شود؛ شاخ و
شانه می کشد اما در نهایت تن می دهد به هرچه، تا بتواند خوشه چینی باشد
برای هر نهاد دولتی که پولی برای فیلم سازی خرج می کند و مگر نبوده است.
مهرجویی فیلم فارسی برای صدا و سیما می سازد، فیلمی که سیما فیلم هم از
اکران آن خجالت کشیده و از اکران آن منصرف شده و به آرشیوش می فرستد و
دیگران هم هر کدام به نحوی سوراخ دعایی را پیدا کرده و از آن ارتزاق می
کنند. بیاییم و با هم رو راست باشیم اگر بودجه های دولتی و نهادهای وابسته
به نظام را که برای پر کردن بیلان کار اسپانسر ساخت فیلم می شوند از
سینمای باصطلاح مستقل ایران بگیریم این سینما به احتضار نمی افتد.
گفتیم
جیرانی نماد تمام عیار سینمای ایران است؛ برای این ادعا شاهد یکی دو تا
نیست مگر همین آقای جیرانی به اصطلاح برکنار شده نیست که با پا پیش می کشد
و با دست پس؟ مگر هم ایشان نبودند که بر روی آنتن بدون هماهنگی پخش
تلویزیون در برنامه آخرش برای دفاع از خود کمپین راه می اندازد و وقتی پخش
از ارائه سوال او خودداری کرد خودش سوال نظرسنجی را روی آنتن می خواند و
یا نامه حمایت جمعی از اهالی سینمای ایران را با هماهنگی خودش به عنوان
خبر بر روی آنتن می خواند و از آن طرف هم از ضرغامی تشکر می کند. از
جیرانی مظلوم نمایی در مقابل آنتن را برای احیای وجهه خود در میان اهالی
سینما نیاز دارد و سریال الف ویژه را برای زنده ماند کاسبی و مگر حال و
احوالات باقی سینمای ایران غیر از این است.
اگر شهرداری تهران، انجمن
سینمای مستند و تجربی، بنیاد سینمایی فارابی و هزار و یک نهاد دیگر نباشند
چیزی از سینمای باصطلاح مستند باقی می ماند؟
بگذارید یک بار دیگر
به یادداشت کافه سینما رجوع کنیم، کافه سینما را “علی معلم” و دوست منتقدش
اداره می کنند که سینمایی ها آنها را به خوبی می شناسند و اگر نگوییم چرخ
اصلی قطعا یکی از چرخ های کاسبی در سینمای ایران لابی بازی های – اگر
نگوییم دلالی- همین آقای معلم است که می چرخاند؛ پس جا دارد که باز هم به
این یادداشت بازگردیم.
دوست یادداشت نویسمان برای سایت آقای معلم نوشته
است که گروه دیگر مخالفان جیرانی ارزشی ها بوده اند که توقع دارند تا
برنامه همان گونه ای بچرخد که آنها می خواهند بعد هم به قول خودش از سخنان
منطقی شمقدری در جشنواره فیلم عمار شاهد مثال آورده است که” از ساخت
فيلمهاي شايسته انقلاب حمايت ميکنيم اما متاسفانه اين فيلمها مخاطب
ندارد. فيلمي چون «33 روز» مخاطب ندارد و سالنهاي سينما فيلم را بدون
تماشاگر به نمايش ميگذارد، در حالي که وقت جهاد فرهنگي است و بايد با
حضور خود در سالنهاي سينما، پاسخ مثبتي به ساخت اين گونه فيلمها دهيد؛
در چند وقت اخير فيلمهايي چون «شکارچي شنبه»، «33 روز» و «گلوگاه شيطان»
روي پرده رفت و تمام دوستان و همکاران در معاونت سينمايي تلاش کردند که با
اهداي بليت نيم بها و يا رايگان به سازمان ها و نهادهاي مختلف از آنها
دعوت کنند که به ديدن اين فيلمها بيايند ولي متاسفانه اين اتفاق نيفتاد و
بچه مسلمانها به سينما نيامدند” و بعد هم افاضه فرموده اند که چرا آن
زمان سکوت کردید و اینکه وقتی امام فرمودند “ما با سینما مخالف نیستیم با
فحشا مخالفیم” شما سینما را تحریم کردید؛ باید فکر این جای کار را هم می
کردید.
عجیب است حالا بچه های انقلاب سکوت کرده اند و چیزی نمی گویند
شما هم کمی کوتاه بیایید و حیا کنید نگارنده البته نمی داند که سن یادداشت
نویس محترم قد می دهد یا خیر اما قطعا سن آقای معلم به این چیزها قد می
دهد و یادش هست که چطور دوستان هم صنفی ایشان به تازه واردان حزب اللهی به
سینما حمله می کردند که شما همه دولتی هستید و سینما نمی شناسید و الخ.
نکند رسول ملاقلی پور و ابراهیم حاتمی کیای دهه شصت و هفتاد و مجید مجیدی
و باقی این دوستان هم یکی از اعضای کلوپ سینمای مستقل(!) ایران بودند و
ما نمی دانستیم. هنوز یادمان نرفته است که وقتی همین ابراهیم حاتمی کیا که
این روزها نامه حمایت از هفت امضا کرده – که به زعم ما کار غلطی هم انجام
نداده است- وقتی حرفی زد که مذاق طرفداران آقای فرهادی اسطوره اسکاریتان
خوش نیامد چطور او را مورد حمله قرار دادند که او “حسود” است و چنین و
چنان.
گاهی برخی همکاران مطبوعاتی به معضل تنگی قافیه مبتلا می
شوند و آن قدر حرف های عجیب می زنند که هر خواننده ای که اقلا دچار
آلزایمر نباشد از فرط خنده وضو باطل می کند. آقای شمقدری رئیس محترم
سازمان سینمایی اگر می گویند سینمای انقلاب مخاطب ندارد قیاس به نفس می
کنند و خودشان و دوستانشان را مصداق تمام عیار انقلاب می دانند؛ بگذریم از
این که وقتی “پرویز شیخ طادی” هم روزهای زندگی را بسازد فیلمش بی مخاطب
نمی ماند؛ اما حرف این نیست که هر فیلمی که خودش را به هر ضرب و زوری به
انقلاب وصله پینه کرد قابل دفاع است؛ حرف این است که چرا یک فیلم را بدل
از کل سینمای انقلاب می گیرند؛ مگر همین دوستان روشنفکر حاضر هستند تا
“داریوش مهرجویی” با افتضاحی مانند “آسمان محبوب” یا فیلم مضحک “نارنجی
پوش” قضاوت شود. فریدون جیرانی از ترس اینکه گردی بر قبای اسطوره سینمای
دگر اندیش وابسته روشنفکری بنشیند حتی مجال نقد مهرجویی را در برنامه
باصطلاح انتقادی خود نداد؛ یک بام دو هوا از این بهتر می خواهید؟
اصلا
بیاییم و تحدی کنیم؛ دوستان سینمای روشنفکری همه عده و عده ی خودشان را رو
کنند و با نام فیلم ها همه فیلم هایی را که پس از انقلاب ساخته اند با
آمار فروش شان بیاورند و با فیلم های بچه های انقلاب مقایسه کنیم که
ببینیم کدامشان بیشتر مخاطب داشته اند البته آقای معلم جوانمردی به خرج
دهند و نام فیلم فارسی هایی را که خودشان یا همکارنشان تهیه فرموده اند در
این فهرست نیاورند چرا دوستان از مقایسه می ترسند و از نقد و گفت و گو
دوری می کنند؟
اینکه آقای ضرغامی در یک حرکت سیاسی کافه را به هم
می ریزد و کل صورت مساله را پاک می کند تا اساسا مجالی به منتقدان سینمای
انقلاب ندهد تا آنها نیز معیار های نقدشان را مطرح کنند و در نهایت مردم
به قضاوت بنشینند البته حرکتی سیاسی است؛ صدا و سیمای جمهوری اسلامی
همچنان همان گونه سید مرتضی آوینی گفت “بوق مفلوکی” بیش نیست و از بوق
مفلوک تنها صدایی بلند توقع است که هر از چندی می شنویم و از همین جهت است
که می گوییم با تعطیلی “هفت” مخالفیم و می گوییم جیرانی باید می ماند نه
این که از معرکه فرار می کرد و به قول جلال آل احمد شهید نمایی می کرد.
متاسفانه
در سینمای امروز ایران و در دهه های گذشته کسانی خود را سینماگر مستقل می
خوانند که با بودجه های دولتی و بیت المال علیه ایران فیلم می سازند از
جشنواره ها جایزه می گیرند و آبرو بدست می آورند و در نهایت بدون این که
کسی درباره مخاطب آثارشان از آنها بپرسد فیلم دیگری را شروع می کنند فیلم
هایی که گاه حتی پرده سینما را به خود نمی بیند و در نهایت خود را سینماگر
مستقل می خوانند و طرف مقابل را سیاسی.
به نظر می آید بیش از هر
کسی این سینما گران مستقل[!] هستند که از تعطیلی برنامه هفت لبخند رضایت
بر لب دارند چرا که بدون اینکه مجبور باشند به سوالات دوست داران سینمای
انقلاب پاسخ دهند از معرکه گریخته اند تا کاسبی همچنان به راه باشد. راستی
از سریال الف ویژه ی آقای جیرانی چه خبر؟