چگونه آیت الله هاشمی از نفر دوم به نفر سوم کشور تبدیل شد؟ / حجاریان توضیح داد
جماران نوشت:سعید حجاریان گفت : بعد از نماز جمعه ۲۹ خرداد و اعلام قرابت رهبری به آقای احمدینژاد از یکسو و ضربه شورای نگهبان در سال ۹۲، هاشمی دیگر پی برد کشتیبان را سیاستی دیگر آمده است، چرا که ایشان به نفر سوم کشور تبدیل شده است!
سعید حجاریان به مناسبت سالگرد رحلت الله هاشمی رفسنجانی در سوالاتی پاسخ داده است که آیا آیت الله هاشمی رفسنجانی نفر دوم کشور بود؟ آیا پروژه توسعه اقتصادی او درست تر از پروژه توسعه سیاسی بود؟ آیا او در پایان عمر در رویکرد خود به دموکراسی تجدیدنظر کرده بود؟
– بعد از انقلاب هم شاید بتوان بیش از سه دورهی زندگی مرحوم هاشمی را از یکدیگر تفکیک کرد. در دوره حیات رهبر انقلاب، ایشان عقل منفصل امام بهحساب میآید. دورهای با آیتالله خامنهای یک بلوک قوی تشکیل دادند و به حذف چپها پرداختند که بعد، بهدلایلی از جمله شکست سیاست تعدیل اقتصادی میان آنها زاویه ایجاد شد و بهگمانم جرقه زوال ایشان از همین مقطع زده شد و بعد از اتمام ریاست جمهوری این پروسه در ابعاد مختلف ادامه پیدا کرد تا به تیغ حذف شورای نگهبان میرسیم.میخواهم بگویم زمانیکه پردههای قدرت کنار رفت و تا حد زیادی واقعیتها بر آقای هاشمی مکشوف شد، ایشان به اصلاح وضع موجود-نه لزوماً اصلاحطلبی بهمعنای مصطلح- گرایش پیدا کرد. در یک گزاره کوتاه میخواهم بگویم، آقای هاشمی تن به وضع موجود و جریان هژمون میداد، مشروط به آنکه خود محور امور باشد و این دلیل وجود چند هاشمی است.
– گمان میکنم اگر خود آقای هاشمی اکنون در قید حیات بود، درمییافت برای اصلاحات اقتصادی و پیشبرد برنامه توسعهاش به زمین با ثبات سیاست نیاز دارد، چون نمیتوانست با وضع هرجومرج کنار بیاید؛ چنانکه مشکلات زیادی با دولت محمود داشت، چون فکر میکرد آن دولت همهچیز را از وضع طبیعی خارج کرده و کشور غیرنرمال شده است.
– ایشان حتما در زمینه سیاست خارجی دست به تنشزدایی میزد و حتما در زمینه داخلی نیز تلاش میکرد دست نیروهای اخلالگر و موازی را کوتاه کند. چنانکه پیشتر گفتهام، مرحوم هاشمی در لفظ و معنا با توسعه سیاسی همدل نبود، اما نیک میدانست سرانجام اطلاق قدرت و حاکمیت یکدست چیست؛ بنابراین حتماً پروژهاش را بهگونهای بازتعریف میکرد که پایی محکم در سیاست و توسعه سیاسی داشته باشد. میخواهم بگویم اگر پروژه آقای هاشمی به سیاستزدایی و اقتصادزدگی معنا شود، پروژهای نادرست و ضعیف بهحساب میآید و امروز فاقد کارآیی است؛ شما اگر کابینه اول ایشان را با کابینه دولت آقای رییسی مقایسه کنید، میبینید چقدر تراز آن بالاست و این امر برآمده از یکی از ابعاد توسعه سیاسی، یعنی شایستهسالاری است.
– ملاک طلایی یا برنزی بودن کابینهها را نباید از حامیان و نزدیکان پرسید! باید، سیاستها، آمارها و عاملها را استخراج کرد و پس از بررسی از کیفیتها سخن گفت. کابینه دوم دولت سازندگی بهشدت ضعیف شده بود و این ضعف و حذف نیروها برآمده از نوعی توازن جدید در بلوک قدرت بود. آقای هاشمی این موارد را جسته و گریخته در خاطراتاش آورده و کمابیش نشان داده است که او هم تعارضاتی داشته است، اما دولت اصلاحات، به جامعه اهمیت میداد و هرکجا پای منافع ملی یا سنگاندازی مقابل یک سیاست بهنجار مطرح میشد، موضوع را از حالت گعدهای و پستوی قدرت خارج میکرد و به رسانهها میآورد.
– من، نمیتوانم نیتخوانی کنم چون آقای هاشمی بسیار صبور بود و سعی میکرد مکنونات قلبی خود را بیرون نریزد. من معتقدم شاید اگر دوباره با رهبری بهنوعی توافق میرسید، مشی دوره اول سازندگی تکرار میشد. اما، بعد از نماز جمعه ۲۹ خرداد و اعلام قرابت رهبری به آقای احمدینژاد از یکسو و ضربه شورای نگهبان در سال ۹۲، هاشمی دیگر پی برد کشتیبان را سیاستی دیگر آمده است، چرا که ایشان به نفر سوم کشور تبدیل شده است