با ملکه روسیه هم دیدار کرد / نقشه سیدجمالالدین اسدآبادی برای درانداختن جنگ میان روس و انگلیس
مهر نوشت:حسین خان عدالت روایت کرده که سیدجمال الدین اسدآبادی در نظر داشت که وسایل جنگ روس و انگلیس را فراهم سازد تا موقع قیام را بدست آورد و به همین دلیل به پطروگراد سفر کرد.
سیدجمال الدین اسدآبادی یکی از چهرههای مهم و تأثیرگذار در ایران معاصر است. او را باید یکی از شخصیتهای مؤثر در انقلاب مشروطه و تاریخ بیداری ایرانیان دانست، چرا که پروژهاش خلاصی مسلمانان از جهل و عقب ماندگی بود، پروژهای که از او مصلحی متعلق به جهان اسلام و نه صرفاً ایران، ساخت. مسافرتهای مداوم او به غرب و کشورهایمسلمان باعث شد تا جهان اسلام ضمن آشنایی کامل با تفکر غربی به صورتی منطقی و نه کورکورانه، به مقابله آن برخیزد.
اندیشههای مترقی سیدجمال الدین اسدآبادی
اما محور اندیشههای سیدجمال علل انحطاط مسلمانان است و او در این میان استدلال میکند که چرا علیرغم مترقی بودن اسلام و قرآن و اندیشه اسلامی، کشورهای مسلمان عقب افتاده و رو به انحطاط هستند؟ سید باب بحث را باز کرده و شاگردانش از جمله محمد عبده و شاگردانش باواسطهاش از جمله عبدالرحمان کواکبی آن را ادامه دادند.
این بحث تاکنون نیز باز مانده و متفکران جدید نیز درباره این انحطاط و عقب ماندگی در خاورمیانه که به قول سیدجمال ابعاد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی دارد، بسیار بحث و بررسی کردهاند. از این منظر شاید بتوان گفت که یک جریان مهم نواندیشی دینی در دوران معاصر با تفکرات و طریق سیر و سلوک سیدجمال الدین اسدآبادی آغاز شده است.
معرفی کتاب
کتاب «شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی» به قلم میرزا لطف الله خان اسدآبادی همشیره زاده سید با بعضی ملحقات به قلم فضلای دیگر، به سال ۱۹۲۶ میلادی در برلین چاپخانه ایرانشهر منتشر شد. این کتاب سیزدهمین اثر منتشر شده توسط ایرانشهریون مقیم برلین (متشکل از ملیخواهانی چون سیدحسن تقی زاده و مرحوم کاظم زاده ایرانشهر و…) است.
روایت میرزا سیدحسین خان عدالت از سفر سیدجمالالدین اسدآبادی به روسیه
توضیح: جناب آقای سید حسین خان عدالت از پیشقدمان آزادی ایران بوده و در معارف آذربایجان خدمات بزرگی به عمل آوردهاند و حالیه در طهران هستند.
در سنه ۱۳۰۴ قمری سید جمال الدین اسدآبادی وارد پطروگراد شد. نظر به اینکه شخصی مشهور بود اغلب ایرانیها به ملاقات او میرفتند. بنده هم در ضمن ملاقات با ایشان آشنایی پیدا کردم و به زودی آشنایی ما مبدل به صمیمیت شد. علت عمده میل ایشان به بنده شاید همین بود که مشارالیه از اشخاص متجسس متنفر بودند و اغلب مایل بودند که اشخاص در رفتار و نقشههای ایشان تفحص نکنند و بنده همین رویه را داشتم و به علاوه چون زبان روسی نمیدانستند و محتاج یک نفر مترجم بودند، تمام اوقات بیکاری خود را در حضورشان صرف میکردم.
بالاخره محرمیت تا بحدی رسید که تمام افکار و عقاید و مشی خود را مفصلاً به بنده شرح میدادند و مطالبی را که ذیلاً عرض میکنم عیناً روایت خود مرحوم است. قسمتی از تاریخ زندگی ایشان را «پروفسور براون» تدوین کرده و الحق اکثر موافق واقع و غیر قابل تردید است باستثناء قسمتی که راجع به مسافرت ایران و روسیه است.
از زمان اقامت در پاریس روابط سید جمال الدین با «کات کوف» که از جریده نگاران مشهور روسیه بود و دوستی کامل با امپراطور داشت، شروع شده بود و یکی از مؤیدات سفر سید به روسیه دعوت کات کوف است ولی همینکه ایشان وارد روسیه شدند کات کوف بدرود زندگی گفتبنابراین بنده قسمت مزبور را شرح میدهم. اولاً باید بخاطر داشت که سید مشارالیه از خود سرمایه نداشتند و همیشه در ضمن مسافرت در حین اشتغال به کارهای مهم تهیه وجه میکردند. در بدو امر نقشه سید جمال الدین استخلاص هند از چنگ انگلیسها بود و به همین لحاظ روزنامه «عروة الوثقی» را در پاریس انتشار میداد. بالاخره درجه تأثیر افکار او در هند به جایی رسید که انگلیسها برای جلوگیری از انتشار روزنامه مزبور مجبور باجراء قوانین شدیده شدند تا بحدیکه نزد هر کس نسخه از آن یافت میشد، گرفتار صد لیره جریمه و دو سال حبس میگردید.
بعد از توقیف عروة الوثقی سید جمال الدین عازم پطروگراد بود ولی نظر به اصرار اعتماد السلطنه ناصر الدین شاه مایل ملاقات ایشان شدند و وقتی سید مزبور از راه اصفهان عازم دربار ایران بود، ملاقات ایشان با ظل السلطان اتفاق افتاد، یک ماه و نیم در اصفهان توقف کردند. هر چند مذاکرات خود را با ظل السلطان شخصاً به بنده شرح ندادهاند ولی از مجموع روایات ایشان با تتبع از معلومات چندیکه راجع به اقامت اصفهان خود به بنده دادهاند، این طور استنباط میشود که سید مرحوم قسمتی از خیالات خود را که متناسب با افکار ظل السلطان بوده به ایشان شرح داده و در بعضی قسمتها توافق نظر حاصل شده بود بطوریکه از آن تاریخ مخارج اقامت پطروگراد را ظل السلطان تکفل کردند.
در طهران بحضور ناصرالدین شاه رسیده و در ضمن سؤالات اعلیحضرت فرمودند: «از من چه میخواهی؟» سید مشارالیه گفت: «دو گوش». شاه از جرأت او متعجب شد. ولی انگلیسیها که دائماً در کمین بودند، بهروسیله بود بطور غیر مستقیم ذهن شاه را نسبت باو مشوب کردند، طغیان اعرابی پاشا و خروج مهدی سودانی و عزل خدیو مصر همه را با شاه میان آوردند بطوریکه ماندن سید با تغییر عقیده شاه در ایران مشکل شده و بالاخره عازم پطروگراد گردید. (راجع به اعرابی پاشا و دو فقره دیگر شرح مفصلی خودشان به بنده نمودهاند که فعلاً مجال تقریر آن نیست.)
از زمان اقامت در پاریس روابط سید جمال الدین با «کات کوف» که از جریده نگاران مشهور روسیه بود و دوستی کامل با امپراطور داشت، شروع شده بود و یکی از مؤیدات سفر سید به روسیه دعوت کات کوف است ولی همینکه ایشان وارد روسیه شدند کات کوف بدرود زندگی گفت و سید مجبور شد که به تنهایی در پطروگراد برای اجرای نقشه خود اقدام کند.
سید جمال الدین در ضمن دو سال محبوسیت خود در هندوستان هواخواهان زیاد پیدا کرده بود چنانچه اسباب استخلاص او را هم دوستانش فراهم کردند. اصل نقشه او تهیه اتحاد اسلام و استخلاص دول اسلامی از چنگ انگلیس بود و به همین لحاظ دائماً گرفتار ضدیت انگلیسها میشد، حتی در پطروگراد هم دقیقهای از اعمال او غافل نبودند. در این ایام سید در نظر داشته که وسایل جنگ روس و انگلیس را فراهم سازد تا موقع قیام را بدست آورد ولی روسها که جدیداً از محاربه با عثمانی مستخلص شده و گرفتار اختلال مالیه بودند به هیچ جنگ جدیدی حاضر نبودند. سید جمال الدین به کرات با «زنویف» (مدیر وزارت خارجه روسیه) ملاقات کردند ولی مدیر مزبور ابراز مساعدت با نقشه ایشان نکردند. (عین عبارت سید جمال الدین است راجع به زنویف: هر چه او را به هوا میاندازم مثل گربه روی دست و پا به زمین میافتد.)
بعد در صدد ملاقات رسمی با امپراطور درآمد زیرا این مسئله را ذی مداخله در امور هند میدانست ولی امپراطور فقط به ملاقات محرمانه رأی داشت، این بود که فقط یک مرتبه با ملکه روسیه ملاقات دست داد چه ملاقات محرمانه امپراطور بی نتیجه بود.
سید جمال الدین از اجرای نقشه خود در روسیه مأیوس شد و خلال این احوال اوضاع ظل السلطان هم مختل شده از رساندن وجه به سید عاجز ماند. این بود که کم کم بلا تکلیفی عارض رفتار ایشان میشد تا ناصرالدین شاه سفر روسیه کرد که از آنجا برای حضور در جشن جمهوریت وارد پاریس شود. اوقات ورود ناصرالدین شاه به پطروگراد سفارت ایران با علاء الملک تبریزی بود. ارفع الدوله مستشار سفارت بود و مفخم الدوله نایب سفارت و هیچکدام از این آقایان با سید مرحوم روابطی نداشتند که مایل به ملاقات او با شاه باشند. مرحوم میرزا علی اصغر خان که در این سفر وزیر اول معرفی شده بود، در صورتیکه هنگام اقامت سید در طهران با او خصوصیت داشت در این سفر مایل نشد در پطروگراد ملاقاتش کند.
سه نفر از رجال محترم به توسط بنده با سید مرحوم ملاقات کردند که در ملاقات و صحبت ایشان حضور داشتم. مرحوم اعتماد السلطنه به هدایت من در کالسکه دولتی تشریف آورد و دست سید مرحوم را بوسید و از مقالهای که بر ضد سید مرحوم بعد از عزیمت ایشان از طهران در روزنامه اطلاع نوشته بود عذرخواهی کرد و کسب اطمینان از محرمیت من نموده راجع به سیاست مملکت صحبت کرد و از ناصرالدین شاه نهایت مأیوسی را داشت. واقعاً هم حق داشت. صدارت میرزا علی اصغر خان با وجود اعتماد السلطنه و حاجی امین الدوله و حاجی مخبر الدوله مملکت خواهی نبود بلکه خودخواهی بود چون سیاست میرزا علی اصغر خان این نبود که خدا و ملت از او راضی باشد بلکه میخواست ناصر الدین شاه از او راضی بشود.
چنانچه انگلیسها در اعمال سید مرحوم مراقبت داشتند، سید هم در افعال ایشان ناظر بود. قبل از هر کس نقشه انگلیسها را در این آزادی رودخانه کارون ملتفت شده به یکی از جریده نگاران آلمان مقاله مبسوطی در مضرت این راه نوشتچنانچه خود میرزا علی اصغر خان روزی که با سید مرحوم در طهران با درشکه به شاهزاده عبدالعظیم میرفتند و سید وخامت اوضاع و عاقبت سوء سیاست روس و انگلیس را کاملاً باو فهمانیده بود در حال گریه اقرار کرده بود که تقرب من به شاه از این جهت است که از خود رأی ندارم و شاه میخواهد تا زنده است آسوده باشد و بعد از خودش چه ایران بماند چه برود برای او تفاوت نخواهد کرد. این است که ما در انظار ملت مقصر قلم رفتهایم.
اعتماد السلطنه میگفت برای بیداری شاه هر کتابی را که ترجمه کرده میخوانم به جای حسن اثر سوء اثر میبخشد. سیاست شاه در این است که نقشه روس را در حال حیات خود توقیف نماید و ملت را در غفلت و جهالت نگاهدارد و تا کسی نتواند به اعمال شاه ایراد بگیرد همه ناراحتی خود را در بیداری ملت میدانست و نمیگذاشت احدی از رجال اولاد خود را برای تربیت به خارجه بفرستد. چنانچه حاجی امین الدوله مرحوم را نگذاشت که حاجی امین الملک را که آن وقت همراه آورده بود در یکی از مدارس فرنگ مشغول تحصیل نماید. (این ممانعت را خود حاجی امین الدوله در پطروگراد به من نقل کرد.)
همین که اعتماد السلطنه مرحوم از خدمت سید مرحوم خارج شد، سید فرمودند در ایران یک نفر عالم و تاریخدان اگر هست همین شخص است. روز بعد در عمارت دولتی مرحوم مخبر الدوله و حاجی امین الدوله را ملاقات کرد. چون این دو بزرگوار هر دو از هم ملاحظه داشتند، جوابهای مرحوم سید را به شوخی و محافظه کاری گذرانیدند ولی اعتماد سید زیادتر از مخبرالدوله به حاجی امین الدوله بود.
در مراجعت به من فرمود که هر گاه این دو نفر با هم صمیمی بودند ایران را از این فلاکت نجات میدادند. ناصرالدین شاه سه روز در پطروگراد توقف کرد و از آنجا قصد لندن را داشت. سید مرحوم نهایت رنجش را از شاه و درباریان در این سفر حاصل کرد و در این صدد بود که یک ضربهای به شاه بزند که بلکه از این راه او را متنبه کند.
افشای سیدجمال الدین از اعطای حق کشتیرانی در رودخانه کارون به انگلیسیها
در اینجا لازم است قدری جلوتر برویم و اتفاقی که قبل از حرکت شاه از ایران افتاده بود و دولت روس از وخامت آن اطلاع نداشت، بیان کنیم. یک سال قبل از حرکت شاه از ایران «درامان ولف» که یکی از سیاسیون معروف بود از طرف انگلیسها سمت سفارت یافت. از این مأموریت درامان ولف دولت روس ظنین شده بود که دولت انگلیس چه خیال سوئی دارد که این وزیر سیاسی را به ایران فرستاده است. بعد از عزیمت این نماینده سیاسی انگلیس آنچه معروف شد این بود که دولت ایران رودخانه کارون را آزاد نمود که هر یک از دول همجوار بتوانند در آن کشتیرانی کنند.
چنانچه انگلیسها در اعمال سید مرحوم مراقبت داشتند، سید هم در افعال ایشان ناظر بود. قبل از هر کس نقشه انگلیسها را در این آزادی رودخانه کارون ملتفت شده به یکی از جریده نگاران آلمان مقاله مبسوطی در مضرت این راه نوشت و معلوم نمود که فائده آزادی این رودخانه به انگلیس عاید میشود و ضرر آن به روس. این مقاله از روزنامه آلمانی به تمام روزنامهها ترجمه شده یک ولوله و قیل و قالی در روسیه بر علیه ناصرالدین شاه تولید گردید به طوریکه ماندن سید مرحوم را در روسیه مضر دانسته مشارالیه را به امیدهایی به ایران دعوت کردند.
چنانچه قبلاً اشاره شده بود که سید مرحوم از خود ثروتی نداشت در ضمن اجرای خیالات خود پول هم پیدا میکرد. همینکه خواست به ایران بیاید، از هیچ طرف راه گشایشی برای او نبود. وجه مختصری از یک نفر دوست گرفته روانه ایران شد. من در آن اوقات در تفلیس بودم. مرا ملاقات نموده عازم طهران شد. دیگر از حال ایشان خبری نداشتم تا اینکه شنیدم با آن بی رحمی از طهران خارج کردند. تا وفات آن مرحوم از حال ایشان خبری ندارم…