واقعا خداوند علت آفرینش است؟
مبلغ نوشت: یکی از اشکالات مخالفین فلسفه نسبت به فلسفه این است که میگویند شما میخواهید بگویید خداوند علت و عالم معلول است و بین خدا و خلق خدا جدایی بیندازید و این جدایی کفر و شرک است.
به نقل از ایکنا، جلسه درس تفسیر قرآن ابوالقاسم علیدوست با محوریت تفسیر سوره حمد، در حوزه علمیه قم برگزار شد.
در ادامه گزیده متن جلسه را میخوانید؛
به مناسبت بحث از تفسیر سوره حمد، وارد تفسیر «بسم الله» شدیم. اولین حرف «باء» است. هفته گذشته در این رابطه به دو مطلب اشاره کردیم؛ یکی تعیین باء بسم الله و دوم اینکه متعلق حرف باء چیست. مطلب جدیدی که گفتیم این بود که این باء یک دفعه از طرف بنده است که مثلا در آغاز کار بسم الله میگویم. در اینجا ممکن است برای تبرک یا استعانت باشد ولی بعضی وقتها بسم الله قول خداوند است مثل بسم اللهی که در قرآن است.
در مورد باء بسم الله قرآن خیلی حرف زدند. یک حرف این است که ما باء را سببیت بگیریم و بگوییم متعلق به عامل مناسب در سوره است. مثلا در سوره توحید حرف باء متعلق «قل هو الله احد» است. گویا خداوند فرموده است «قل هو الله احد» به سبب «بسم الله الرحمن الرحیم».
امام خمینی(ره) در تفسیر سوره حمد این حرف را میزند که حرف باء را برای سببیت بگیریم. ایشان روی این حرف نمیایستد و وقتی میخواهد توضیح دهد از آن باء مصاحبت درمیآید در حالی که این دو با هم فرق دارد. ایشان روی این حرف هم قرار ندارد. من نمیخواهم در تفسیرمان به نقل و نقد اقوال بپردازیم و اگر جایی هم وارد میشویم برای روشنتر شدن مطلب است. این حرف مثبت میخواهد. وقتی مثبت نداشته باشد مرحوم آقا مصطفی خمینی، پسر امام خمینی میآید میگوید این حرفها درست نیست، بلکه بسم الله برای تبرک است. پس از نظر ایشان کل بسم الله برای تبرک است. وقتی خداوند میفرماید یعنی میخواهد به ما یاد بدهد، وقتی ما میگوییم به این جهت است که یاد گرفتیم.
ممکن است یک کسی بگوید حرف باء برای سببیت باشد یا برای استعانت و تبرک باشد چه اهمیتی دارد؟ نهایتا ما که بسم الله را میگوییم. بله، اینها ثمرات معرفتی دارد ولی جزء ضرورتهای بحث ما نیست. در عین حال این مطلبی که الآن میخواهم عرض کنم از مباحث مهم است که باید بدانیم و دنبال کنیم.
رابطه خداوند با مخلوقات
اگر ما بخواهیم باء بسم الله را مشخص کنیم باید ببینیم رابطه خداوند با بندگان یا مخلوقات چگونه است؟ چقدر ادبیات در این رابطه تولید شده است. چقدر انسانها تکفیر و تفسیق شدند. این بحث بحث قرآنی و اسلامی نیست بلکه بحثی جهانی است. قبل از اسلام در یونان در فلسفه مطرح بوده است. اول ما باید خدا را قبول کنیم و بعد به وجود عالم اعتراف کنیم، چون شاید کسی خدا را قول نداشته باشد یا عالم را خیال بداند.
یک بحثی که از گذشته وجود داشته این بوده است که آیا میتوانیم از تعبیر علت و معلول برای تبیین رابطه خداوند و مخلوقات استفاده کنیم یا خیر. یکی از اشکالات مخالفین فلسفه نسبت به فلسفه همین است که میگویند شما میخواهید بگویید خداوند علت است و عالم معلول و جدایی بین خدا و خلق خدا بیندازید و این جدایی کفر و شرک است. البته امام صادق(ع) در روایت مفضل، تعبیر علت را برای خداوند به کار بردند. به هر صورت برخی از این تعبیر خوششان نمیآید، حتی از تعبیر سبب و مسبب هم خوششان نمیآید.
پیشنهادی که برخی ارائه میکنند این است که همان تعبیر که قرآن دارد را استفاده کنید و آن، تعبیر خلق و خالق یا تعبیر تجلی است. اگر این تعابیر استفاده شود دیگر کسی ایراد نمیگیرد. تعبیر آیت الله هم بارها در قرآن تکرار شده است. چقدر خوب است ما هم از این همین تعابیر استفاده کنیم. چرا تعبیری استفاده کنیم که دردسر درست کند چون عرفا میگویند این معانی که از سخنان ما برداشت شده است را نمیخواستیم بگوییم.
حالا اگر کسی تعبیر به علت کند، چه کسی گفته علت از معلول جدا است؟ چون علت مخالفت برخی این است که میگویند علت از معلول جدا است ولی خدا از خلقش جدا نیست. ضمن اینکه تعابیری که ائمه(ع) دارند مثل «خلق الاشیاء من العدم» همین معنا را میرساند. به همین جهت ایرادی ندارد ما تعبیر علت و معلول یا سبب و مسبب را استفاده کنیم یا تعبیر خلق و تجلی را به کار ببریم. نهایتا شیخ محمدتقی آملی میفرمود من بحثم را میکنم، حوزه فلسفه را هم گرم نگه میدارم ولی به آنچه واقع است باور دارم. به هر ترتیب به نظر ما نباید به اصطلاحات گیر دارد