احسان علیخانی و ماه عسلش
به گفته خودش هشت سال است كه در لباس ماه عسل به مهماني لحظههاي افطار مردم دعوت شده. مجري برنامه ماه عسل ميگويد كه برخي از قصهها هستند كه بايد گفته و شنيده شوند. قصههايي كه قهرمانپرورند و قهرماناني كه از زندگيشان قصه ساختهاند.
به گفته خودش هشت سال است كه در لباس ماه عسل به مهماني لحظههاي افطار مردم دعوت شده. مجري برنامه ماه عسل ميگويد كه برخي از قصهها هستند كه بايد گفته و شنيده شوند. قصههايي كه قهرمانپرورند و قهرماناني كه از زندگيشان قصه ساختهاند. «احسان عليخاني» طراح، مجري و تهيهكننده برنامه ماه عسل اين روزها ديگر حس و حال مخاطبانش را در واپسين دقايق مانده به اذان خوب ميشناسد و مديريت يك برنامه زنده و گفتوگومحور را از بر است. وي در گفتوگو با تهران امروز از سوژهسازي و ايدهپردازي در برنامه، از قد كشيدن برنامه و بزرگ شدن خودش پا به پاي آن ميگويد.
فكر ميكنم ماه عسل بعد از سالهاي متعدد توليد و پخش خود ديگر به عضو ثابتي از كنداكتور پخش تلويزيون تبديل شده است و يك ضرورت به نظر ميرسد. اين ضرورت حتي در طراحي و چينش آيتمها هم به چشم ميخورد. براي مثال در اين برنامه شاهد آن هستيم كه آيتمها در خدمت قصه مهمانان برنامه هستند و اين مسئله به يكدستي برنامه كمك كرده است.
ما در اين برنامه سعي ميكنيم كه پرتره كار كنيم و شخصيت محور پيش برويم. سوژه را ميبينيم و بررسي ميكنيم. احساس ميكنم ماه عسل همه جاي ايران تقسيم شده و اين اتفاق خوشايندي است.
پيش از اين، شما تهيهكنندگي و اجراي برنامه «پشت صحنه» را بر عهده داشتيد. برنامهاي كه سوژه خاصي را دنبال ميكرد و به گروه مشخصي ميپرداخت و به تبع توانست نظر مردم را هم به خود جلب كند. نميخواستيد اين اتفاق در رابطه با ماه عسل هم بيفتد؟ براي مثال در اين برنامه از افرادي دعوت شود كه در واقع نمايندگاني از گروههاي اجتماعياند؟
من در بخش تهيهكنندگي و اجراي برنامه پشت صحنه سختيهاي زيادي را پشت سر گذاشتم. در واقع ما نيمي از سال را درگير ساخت پشت صحنه بوديم. از شهريور سال ۹۱ كارمان را شروع كرديم و تا اسفندماه سال قبل درگير توليد اين برنامه بوديم. در آن برنامه موضوع مشخص بود. سفرهايمان سه ماه طول كشيد و تقريبا ميتوانم بگويم كه به همه مناطق ايران سر زديم. از بندر گناوه گرفته تا مشهد و بشنويه و سيستان را رفتيم. چارچوب و محور برنامه پشت صحنه مشخص بود. قهرمانان و مدالآوران المپيك و پارالمپيك در برنامه حاضر ميشدند.
ايده من اين بود كه به اين افراد در برنامه اختيار داده شود كه با هر كسي از آشنايان، اقوام، اعضاي خانواده و نزديكان خود كه خودشان تمايل دارند، در برنامه حضور داشته باشند. اگرچه ساخت آن كار سنگيني بود، اما عناوين برنامه براي من شفاف و روشن بود. ماه عسل اين ويژگي را ندارد. نميتوان اين برنامه را محدود و از اول براي آن 30 موضوع انتخاب كرد. براي من و ديگر عوامل، برنامه ماه عسل اين طور تعريف شده است كه مبتني بر قصه آدمهاست. البته آن دست قصههايي كه جذابيت داشته باشند.
اين جذابيت بر اساس چه معيارهايي تعريف ميشود؟
خانم نوابينژاد سوژهها را كارشناسي ميكنند. خود من و ديگر عوامل برنامه اخبار و شرايط اجتماعي را بررسي ميكنيم. يك سري سوژهها را خودمان انتخاب ميكنيم. علاوه بر آن آرشيوهايي از مراكز استانها و شهرستانها به دستمان ميرسد. از بعضي از دوستانم هم در ارتباط فرم برنامه مشاوره ميگيرم. سه نفر از دوستان عزيز من در اين بخش به من كمك ميكنند.
آيا نبوغ اين افراد در حوزههاي كاري و رفتاريشان براي شما در اولويت قرار دارد؟
نه، ويژگي مهمانان براي ما در اولويت قرار ندارد. تاكيد ما بر قصه زندگي آنهاست. متاسفانه خيلي وقت است كه ديگر قصههاي جذابي نميشنويم يا اين نوع قصهها كمتر برايمان روايت ميشود. خيلي از سريالها حتي قصه ندارند و فاجعه از جايي شروع ميشود كه تو يك سكانس را ميبيني و ميتواني سكانس بعد را حدس بزني. يا اينكه از قسمت اول نتيجه كار را متوجه ميشوي. به نظر من جذاب است كه مخاطب در يك برنامه زنده تلويزيوني قصهاي واقعي ميشنود. ما در اين برنامه تا همين جا يك قصه گروگانگيري داغ داغ تعريف كردهايم. يك هفته است كه مبين آزاد شده است.
نوجواني 12 ساله كه با همان صداقت و لحن خاص خودش مقابل دوربين مينشيند و از تنهايي و نزديك شدن به لحظههاي پايان زندگياش حرف ميزند در حاليكه من، پدر و مادرش ساكت هستيم. زندگي از نظر من همين است. مگر شوهاي تلويزيوني معروف دنيا چه كار ميكنند؟! اما ماه عسل يك تفاوت عمده دارد؛ مزيت اين برنامه در آرامش لحظههاي قبل از افطار است. اساسا اين احساسي كه در اتمسفر و فضاي ماه رمضان جريان دارد، باعث ميشود تا مخاطب برنامه ماه عسل با نوعي لطافت طبع اين برنامه را دنبال كرده و حرفهاي مهمان تو را گوش كند.
پخش چندين ساله اين برنامه و رفتن به سراغ موضوعات و مهمانان مختلف باعث نشده احساس كنيد كه بعضي از سوژهها كليشه و تكراري شدهاند يا حتي اينكه بخواهيد سوژهاي را دنبال كنيد كه برايتان امكانپذير نبوده؟
تا همين حالا كه با شما صحبت ميكنم سوژهاي نبوده است كه بخواهيم كار كنيم و نشود. اما نكته سوال اولتان درست است. من تا حالا دويست قسمت برنامه ماه عسل را تهيه و اجرا كردهام. حافظه تاريخي مخاطبان بسيار بالاست. وقتي مقابل تلويزيون مينشينند و برنامه شروع ميشود ابتدا به اين توجه ميكنند كه سوژه آشناست يا نه. آيا مشابه آن پيش از اين در برنامه كار شده و آن را با موضوعات برنامههاي سالهاي قبل مقايسه ميكنند. اين اتفاق كار را براي ما سخت ميكند.
به هر حال مگر ما چقدر در اطرافمان قصه داريم كه بخواهيم به آن بپردازيم كه هميشه هم جديد و نو به نظر برسند! اين در حالي است كه مثلا براي ساخت يك سريال چند ماه وقت صرف ميشود و تنها يك يا چند قصه در آن روايت ميشود. اما اينجا قرار است هر روز يك قصه بگوييم. طبيعي است كه يك جاهايي به تكرار هم دچار ميشويم. اما همه تلاشمان اين است كه از زاويهاي جديد به موضوع نگاه كنيم و به تفاوت و تنوع توجه داشته باشيم.
فكر ميكنم روي مواجهه ناگهاني و غيرمنتظره مهمان برنامه با سوالات و درگير شدن در گفتوگو تاكيد زيادي داريد. زيرا ميديدم كه پيش از شروع برنامه با مهمانان هماهنگي نميكنيد!
درست است. اين كار را دوست ندارم. تنها كاري كه در اين رابطه انجام ميدهم اين است كه مستندي را كه از زندگي مهمانان برنامه ساخته شده است، ميبينم. همين. حتي اگر مهمان برنامه خودش هم بخواهد قبل از شروع توضيحي بدهد از او ميخواهم كه نگويد.
يعني نميخواهيد كه قبل از شروع برنامه يك پيشزمينه از محوريت مباحث داشته باشيد؟
تجربه به من ثابت كرده است كه صحبت و هماهنگي با مهمانان برنامه قبل از شروع آن، مصاحبه را از پويايي و يگانگي خود خارج ميكند. گذشته از اين ممكن است در اين هماهنگيها بين مجري و مهمان انرژي مثبت يا منفي رد و بدل شود كه سوگيري ايجاد ميكند و به صحبتها جهت ميدهد. در برنامه مهماني داشتهايم كه وسط ضبط از من پرسيده است كه برنامه كي شروع ميشود. اين غيرمنتظره بودن گاهي تا اين حد شديد است.
با اين وجود سوالات هم بداهه است؟
مهم اين است كه من از قبل قصه زندگي مهمانان را در مستندي كه توسط همكارانم ساخته شده است، ديدهام. من ميخواهم يك قصه را كالبد شكافي كنم. خودم را جاي بيننده ميگذارم. نه سوال تخصصي عجيبي ميكنم، نه اينكه به بيراهه ميروم. ميخواهم به اصل مطلب برسم و به دل قصه نفوذ كنم. اما اين روند را آهسته طي ميكنم تا به هر سوال و كاوشي كه در ذهن مخاطب است، پاسخ داده شود.
اما بهنظر ميرسد تعليق سريهاي قبلي ماه عسل بيشتر بود! مثلا ما ديرتر وارد متن قصه زندگي مهمانان برنامه ميشديم و دقايق بيشتري ميگذشت تا به اصل مطلب برسيم.
شايد زمان عامل اين اتفاق است. در سالهاي قبل پرتره بودن برنامه جنبهاي تك بعدي داشت. اما در قسمتهايي از برنامه امسال دو، سه، چهار و گاهي بخشهاي گفتوگوي بيشتري در برنامه داريم. اما در ماه عسلهاي قبلي بعضا فقط تمركزمان روي يكسوژه و مهمان بود. بنابراين خيلي جزئيتر و مبسوط به آن پرداخته ميشد. اين حالت را امسال به سوژههايي اختصاص ميدهيم كه جذابيت زيادي دارند. مثلا همين موضع گروگانگيري كه آنقدر از لايههاي مخفي، تودرتو و جذاب برخوردار بود كه كشش يك ساعت و نيم گفتوگو را داشت.
يعني موضوع برنامه، تعيينكننده ميزان زماني است كه بايد به آن بپردازيد؟
بله. اما بعضي قصهها در حد خبر است و جاي كار زيادي ندارد. زيرا ممكن است ريتم برنامه افت كند.
چقدر به اصول روايت يك قصه در برنامه توجه داريد؟ اينكه داستانها آغاز، خاتمه و اوج و ميانه و فرود داشته باشند؟
اين مسئله به سوژه برنامه و قصهاش بر ميگردد. يك روزهايي در بيان قصه خيلي موفق هستيم. سوژه پا به پاي من حركت كرده يا من را پا به پاي خود كشانده است.
حتما سوژههاي سمج و بدقلق را هم تجربه كردهايد. آنهايي كه سخت و غيرقابل نفوذند!
بله. اين اتفاق هم گاهي پيش آمده است!
وقتي حرف از احسان عليخاني ميشود، مخاطب ناخودآگاه ياد برنامه ماه عسل ميافتد. اين هويت بخشي يك رابطه دو سويه بين اين برنامه و اجراي شماست؟
من در اين برنامه بزرگ شدهام. سنم بالا رفته است و تجربهام بيشتر شده. هشت سال است كه لباس ماه عسل تن كردهام. مخاطب هم به ديدن اجراي من در برنامه عادت كرده است.
بهنظر ميرسد در مسير اين بزرگ شدن صراحت كلامتان هم تعديل شده!
جسارت براي يك مجري شاخصه مهمي است. من هيچوقت اين جسارت را كم نكردهام. اما پشت سنگر جسارت من در سالهاي ۸۶ تا ۸۸ احساس و هيجان بود. اما پشت سنگر جسارت اين روزهايم وزنه به سمت عقلانيت ميچرخد. الان در آزمون و خطاهايم به اين شناخت رسيدهام كه چه سوالي ميتواند چه واكنشي را بهدنبال داشته باشد و كدام سوال ميتواند من را زودتر به مقصد برساند. تاثير اين برنامه بزرگتر شدن خودم است. حالا با اين آدمها زندگي كردهام و ميشناسمشان. شايد سالهاي اول عقبهاي از آنها در ذهن نداشتم. اما حالا از وضعيت زندگيشان هم اطلاع دارم.
اگر اشتباه نكنم همان سالها خيلي به صراحت كلامتان انتقاد ميشد…
به هر حال اين يك اتفاق طبيعي است. من هيچ نقاش، نويسنده، شاعر و هنرمندي را نميشناسم كه همه آدمها بدون استثنا كار يا هنرش را دوست داشته باشند. وقتي در ويتريني و در معرض نگاههاي عمومي قرار ميگيري بايد منتظر نقطه نظرات مختلف هم باشي و ذائقههاي مختلف مردم را هم بپذيري. اما نكته جالب توجه در برنامه ماه عسل اين است كه حتي آنهايي هم كه اجراي من را دوست ندارند، اين برنامه را ميبينند و پاي صحبتهاي مهمان برنامه ما مينشينند.
انگار مدتي هم درگير توليد يك مجموعه مستند بوديد. درست است؟
مقطعي به اين فكر ميكردم كه ماه عسل را به صورت مستند توليد كنم. آن را از فضاي تاك شو در بياوريم و اين بار من در فضايي خارج از استوديو به سراغ سوژه بروم.
بعدش چه شد؟ به نتيجه نرسيد؟
نه.
چرا؟
احساس كردم براي فضاي ماه رمضان همين قالب مناسبتر است.