گریه و ناله ما خدا را بدهکار نمیکند
هیچ وقت خدا بدهكار نیست. همیشه ما به خدا بدهكاریم. مگر دعاى ابوحمزه ثمالى را نخواندید كه «خیرك الینا نازل»؛ خیرت همیشه به ما مى رسد و «شرنا الیك صاعد»؛ بدى ما همیشه به طرف تو مىآید. امشب بگو، خدایا! من قرآن بر سر دارم و اسماء نازنین اولیائت را بر زبان مى آورم.
گریه و ناله ما خدا را بدهکار نمیکند!/ احیاء را علمی بگیرید/ چه سرّی در سخن علی(ع) به امام حسن بود؟اما در عین حال، تو را بدهكار نمى دانم. اما مى دانم باز هم با تو است كه مرا ببخشى یا نه! اما مى دانم كه تو مرا مىبخشى. خدا كریم است.سرویس فرهنگی «فردا»: متن زیر بخشی از بیانات استاد فاطمینیا در سالهای گذشته است که به مناسبت ایام شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و لیالی قدر از نظر شما میگذرد:
یك وقتى در خدمت یكى از بندگان ممتاز خداوند و از علماى ربانى رضوان الله علیه بودیم. درسى پیش ایشان مى خواندیم. گاهى تذكراتى داشت، مى فرمود: این گداها كه مى آیند و در خانه را مى زنند، یك وقت درى باز مى شود و عتاب مى كند كه این چه وقتى است ، در مى زنى؟ چرا مزاحم شدى ؟ برو! آن یكى در دیگر را مى زند. آن هم ممكن است عتاب كند كه چرا در مى زنى، چرا مزاحم مى شوى ؟ ما خواب بودیم. آن یكى در را كه مى زند، یك غذایى، یك پولى، یك چیزى به او مى دهند و مى گویند: بگیر و برو! بالاخره یك درى باز مى شود. مى گفت اما گدایان خدا، وقتى در را باز نكند كجا بروند؟ خدایا اگر ما را نبخشى، چه مى توانیم بكنیم؟
گریه هاى ما، ناله هاى ما، قرآن سرگرفتنهاى ما، هیچ كدام خدا را بدهكار نمىكند.
احیاء را علمى بگیرید. احیاء باید علمى باشد. پشتوانه داشته باشد. یك حدیث براى شما بگویم. آن هم احیاءتان را رنگینتر مى كند، ان شاء الله. گریه، ناله ، قرآن سر گرفتن، ما دیگر بیشتر از این راهى نداریم . اما خیال نكنى كه اینها خدا را بدهكار مى كند. مى خواهى بخشیده شوى، درست است. طلبه رو سیاهى هستم؛ هیچ چیز نمىدانم ولى بگذار از قول معصوم راهنماییات كنم. امشب ان شاء الله بخشیده مى شوید. اگر خیال كنید این ها خدا را بدهكار مى كند، كلاه سرت مى رود. هیچ وقت خدا بدهكار نیست. همیشه ما به خدا بدهكاریم. مگر دعاى ابوحمزه ثمالى را نخواندید كه «خیرك الینا نازل»؛ خیرت همیشه به ما مى رسد و «شرنا الیك صاعد»؛ بدى ما همیشه به طرف تو مىآید. خدایا! اگر بنده ات غیبت كرد، گناه كرد؛ چرا پشت سرش مى گوید: «و سئلوا الله من فضله إن الله كان بكل شى ء علیما» مى خواهد بگوید خدا دكان باز نكرده، خدا مهربان است. حالا اگر مرا هم ببخشد جاى دورى نمى رود. ولى نه اینكه خدا بدهكار باشد. تو را به حق این خانم، قسم مىدهم كه امشب ما را ببخش. به خدا قسم اگر بخشیده نشویم، شب دست خالى بر مى گردیم. این دست خالى شدن خطرناك است.
یك حدیث بگویم ان شاء الله راهنمایى بشویم. امشب باید حالتات این حدیث باشد. مى فرماید: «مَن اَذنَب ذنباً فَعَلِمَ اَنّ لِللّه اَن یَغفِرَ له و اَنّ له ان یُعَذِّبَه». احتمالا حدیث قدسى باشد. سابق در سفینة البحار دیدم. خیلى حدیث علمى پر نور و روشنگرى است. « مَن اَذنَب ذنباً» هر كس گناهى بكند، نه اینكه عمداً گناه بكند و این حالت را بگیرد. نه ! پیش بیاید، مثل من، امشب مى گویم خدایا من گناه كردم بالاخره چكار كنم ؟ به خدا قسم شب نوزدهم گفتم: خدایا غلط كردم! نفهمیدم! اعتراف كنیم. غیر از اعتراف چیزى نداریم. كسى گناه بكند «فَعَلِمَ اَنّ لِللّه اَن یَغفِرَ له و اَنّ له ان یُعَذِّبَه» خیال نكند هر كسى قرآن سر گرفت، باید خدا او را ببخشد. نه! كسى اگر گناه دارد باید این را هم بداند كه بعد از این گریه ها، ناله ها، قرآن به سرگرفتنها، بعد از همه این حرفها، بر خداست كه او را ببخشد یا نبخشد. مى فرماید اگر این اندیشه را داشته باشد؛ «غَفَر اللهُ لَه». خدا او را مى بخشد. امشب بگو، خدایا! من قرآن بر سر دارم و اسماء نازنین اولیائت را بر زبان مى آورم. اما در عین حال، تو را بدهكار نمى دانم. اما مى دانم باز هم با تو است كه مرا ببخشى یا نه! اما مى دانم كه تو مرا مىبخشى. خدا كریم است. خدایا! مگر مى شود امشب مرا نبخشى؟! ما كه امشب تنها در خانه خدا نمى رویم، بلكه با یك فرق شكافته، با یك رنگ پریده، با یك رنگ زرد، با یك چهره زرد، مى رویم. خدایا! اگر من آبرو ندارم؛ یعنى امیرالمؤمنین(ع) هم نعوذ بالله آبرو ندارد؟!!
امیرالمؤمنین، امشب چه حالى داشت؟ بچه ها بالاى سرش مىآمدند. گریه مىكردند، گاهى حضرت مجتبى علیه السلام مىآمد، گاهى زینب كبرى علیها سلام مىآمد. ابى عبدالله علیه السلام مىآمد. آقا امام حسن امام است . امام حسین هم امام است. هیچ فرقى هم با هم ندارند، ولایت، یك اسرارى دارد، ما نمى فهمیم. داریم كه آقا امیرالمؤمنین گاهى در اثر این ضربت از حال مى رفت. گاهى به حال مىآمد. در یكى از دفعات حضرت مجتبى علیه السلام نشست بالاى سرش. دید آقا امیرالمؤمنین از حال رفت و امام حسن علیه السلام گریه كرد؛ قطراتِ اشكاش به صورت پدر ریخت، امیرالمؤمنین از آن حال بى حالى خارج شد و گفت : حسن جان! گریه نكن! گریه تو دلم را مى سوزاند. همهشان عزیز بودند اما نمى دانم چه سرى دید كه این حرف را به حضرت مجتبى(ع) گفت. حسن جان! گریه تو دلم را مى سوزاند. «صلوات الله علیك یا امیرالمؤمنین.»