اهدای اعضای کودک ۴ ساله مرگ مغزی کردستانی به ۷ کودک هموطنش
تسنیم: مردم کردستان را همه ایران زمین به مهربانی و ایثارگری میشناسند و هرازگاهی بر منظومه بلند ازخودگذشتگی این مردم ورقی افزوده میشود که همگان را به تحسین وا میدارد و خداباوری این مردم را در اذهان زنده میکند.
عصرخبر به گزارش خبرگزاری تسنیم از سنندج، ماجرای اهدای عضو، ماجرای عاشقی است، داستان قرب الهی است، سرگذشت خانوادههای ایثارگری است که با اهدای اعضای بدن عزیزانشان، ناامیدی همنوعان نیازمند به پیوند عضو را به لحظاتی سرشار از امید و اعتقاد تبدیل میکنند و شادی وصفناپذیر این درماندگان را به نظاره مینشینند.و به حق که چه دشوار است این تصمیم، چه مصمم است این اراده وصف ناپذیر و چه آزمون الهی غریبی را با سربلندی پشت سر می گذارند.دویدن، چرخیدن، بادکنک هوا کردن و آبتنی کردن در حیاط زیر آفتاب داغ تابستان داستان بسیاری از کودکانی است که از دنیا فقط شادیهایش را میشناسند.«آیناز فرنام» هم کودکی 4 ساله بود مثل همه کودکان همسن و سالش که از بیماری شاید فقط اسمش را شنیده بود؛ در دنیای کودکانهاش میدید که با کودکان دیگر فرقی ندارد جز اینکه مادر خیلی بیشتر از دیگر بچهها باید مراقب او باشد.کودکی که فقط 4 بهار از عمرش را پیموده و در این سن و سال بازیاش را نیمهکاره راه کرده و بیجان روی تخت بیمارستان جای خوش کرده است … چه لزومی دارد این کودک بداند با کدام درد دنیا را ترک خواهد گفت.وقتی آیناز 4 ساله سرگرم بازی در حیاط خانهاش در دهگلان کردستان بود ناگهان دنیا روی سرش خراب شد و به علت سرگیجه به زمین افتاد، مادر که سراسیمه رسید او را به سرعت به بیمارستان رساند و پزشکان بعد از معاینه به او اطمینان دادند که خطری وجود ندارد و کودکش روزی بازیهایش را از سر خواهد گرفت.در فاصله تنها چند روز آیناز معصوم با سردرد شدید از خواب بیدار شد، سردرد رهایش نکرد و اینبار که او را به بیمارستان بردند پزشکان خونریزی مغزی را تشخیص دادند و دخترک معصوم قصه ما به علت مرگ مغزی چشمانش را برای همیشه بر هم نهاد.فرشته کوچک آرام خفته بود، انگار که هیچگاه بیدار نبود، انگار که راضی از دنیا رفته بود انگار که هیچ دردی نداشته است، آری انگار هنوز خاطره لبخند و بازی و دویدن را در ذهن کوچکش مرور میکرد.پدر و مادر از درد درخود فرو ریختند، بعد از 4 سال عزیزترین کس آنها جایی میان مرگ و زندگی مانده بود جایی که به مرگ نزدیکتر بود تا زندگی.هیچ امیدی به باز شدن چشمان مهربان آیناز دیگر نبود … کسی اهدای عضو را زمزمه کرد … سخت بود دل کندن اما دل این پدر و مادر به اندازه دریا بود … سختی را به جان خریدار شده بودند تا شادی را امتداد دهند.پدر و مادر آیناز برای زنده نگه داشتن یاد دلبندشان راهی یافته بودند، آنها مصمم شده بودند با اهدای اعضای بدن دردانه خود او را زنده نگه دارند.
برای مادر جوانی که تنها 31 سال سن دارد این بخشش شاید سختترین کار دنیا باشد حتی برای پدری که 35 ساله است فرزند شیرین زبانش همه زندگی او بود باور این جدایی دشوار بود اما باوری بزرگ دلشان را محکم کرده بود، آری آنها به این باور رسیده بودند که از شاد کردن پدر و مادرهای دیگر سهمی بزرگ به آنها خواهد رسید.جستوجوی پزشکان و رضایت پدر و مادر کار را به انجام رساند و چشمها، کلیهها، قلب و پوست آیناز 4ساله به 7 کودک بیمار زندگی دوباره بخشید و یک کودک کردستانی توانست از خود به یادگار نقشی بر جای گذارد تا آیندگان به او افتخار کنند و 7 لبخند در 7 گوشه کشور به یاد او بر لبهای کودکان هموطنش جاری شود.بنا به اعلام مرکز تحقیقات و بانک فرآوردههای پیوندی ایران، آیناز فرنام فرزند رضا متولد 1388 در دهگلان پس از مرگ مغزی با نیت خیر خانواده جهت اهدا اعضا پس انتقال به واحد فراهم آوری اعضای پیوندی بیمارستان امام خمینی(ره) و تائید مرگ مغزی توسط پزشکان متخصص تیم تائید وزارت بهداشت و درمان در تاریخ 16شهریور ماه 1392با اهدای اعضا و نسوج پیوندی باعث نجات جان چند بیمار نیازمند به پیوند شد.آری بار دیگر مهربانی و ایثار مردم کردستان بر سر زبانها افتاد و آیناز با زبان شیرین کودکانه خود گفت: «چه زیباست اگر قلبم پس از مرگم به سان روزهای پیش از آن در سینهای کوبد پیام مهربانی را».