جراح سالاری در انتصابات اخیر وزیر جدید بهداشت
ولی در اینجا یعنی در نابسامانی مدیریت سلامت و دارو کشور همچنان تاکید بر هوش واستعداد و تجربه افرادی با مدارک غیر مرتبط برای اجرای کارها مرتبط و حضور در جایگاه های مدیریتی و سیاستگذاری و در وزارت در دولتهای مختلف می شود.
سيد حسن قاضي زاده هاشمي وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي در بند 24 برنامه هاي خود ‘ ضابطه مندي انتصاب مديران ‘ را عنوان كرده است. در همين راستا دكتر احمد فياض بخش استاد يار علوم مديريت ، سياست گذاري ، اقتصاد و اطلاع رساني در نظام هاي خدمات سلامت و تامين اجتماعي كه به تازگي به مدير عاملي شستا منصوب شده در وبلاگ خود به نقد جراح سالاري در انتصابات اخير وزير بهداشت پرداخته است.
به گزارش عصر خبر متن كامل اين نقد به شرح ذيل است:
بنده قصد دارم برای اجرایی کردن بند شماره 24 مورد اشاره در برنامههای دکتر حسن قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت دولت یازدهم، آئین نامه یا راهکار اجرائی بنویسم و از طریق دفتر رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام، و دفتر رئیس محترم مجلس، دفتر اخوی رئیس جمهور جدید (آقای حسین فریدون)، و یا دفتر خود وزیر محترم پیشنهادی مکتوب به ایشان برسانم.
متن بند مورد نظرم در این سند مهم، کوتاه ولی بسیار اساسی است:
24. ضابطه مندی انتصاب مدیران
اگر نظری مکتوب در این حوزه وجود دارد لطفاً برایم ارسال شود
پیشاپیش متشکرم از ارسال نظرات موافق و مخالف با آنچه در زیر و ادامه این پیام نوشته ام.
دوران عزت مستدام
دکتر فیاض بخش
اما خلاصه نظرات موافق و مخالف با جراح سالاری یا پزشک متخصص بالینی سالاری در انتصابات
یک نقد اساسی به پزشک متخصص بالینی یا جراح سالاری در انتصابات اخیر وزیر جدید و به انتصابات اسلافشان در این وزارتخانه از قدیم مطرح بوده است. سؤال میشود که چرا این تأکید افراطی وجود دارد که رؤسای دانشگاههای علوم پزشکی باید حتماً متخصص بالینی یا جراحی از فارغ التحصیلان دانشکده پزشکی باشند؟ با توجه به اینکه به اندازه کافی فارغ التحصیل در مقاطع ارشد و PhD در رشته های «مديريت خدمات بهداشتي درماني»، «اقتصاد سلامت»، «سياستگذاري سلامت»، «پزشكي اجتماعي»، «مدیریت توانبخشی»، «مدیریت رفاه اجتماعی»، «آموزش پزشکی»، «طب كار»، «آمار و اپيدميولوژي»، «جامعه شناسي پزشكي»، «آموزش بهداشت»، «حقوق و اخلاق پزشکی»، و حتي «مديريت عمومي، اقتصاد محض، علوم سياسي، سياستگذاري عمومي، حسابداري، حقوق و غيره» و سایر رشته های علوم انسانی مرتبط با مدیریت سلامت در سالهای اخیر در کشور تربیت شده اند، فکرمی کنم ظرفیت کافی برای اجرائی شدن این بند با بکار گرفته شدن این فارغ التحصیلان در در سطوح عالی سیاستگذاری و در سطوح دیگر مثل ریاست بیمارستانها وجود دارد. (پیش فرض بنده در این مقاله این است که قدم اول در ضابطه مند شدن انتصاب مدیران استفاده از فارغ التحصیلان این رشته های مرتبط در مناصب وزارتی؛ معاونین وزرا، رئیس دانشگاه و سایر سطوح است). سایر استدلالها هم وجود دارد که قبلاًدر وبلاگهایم منعکس کرده ام.
در جواب به این استدلال در نوشته فوق بنده مهمترین چیزی که بیان می شود این است که: فارغ التحصیلان رشته های تخصصی و فوق تخصصی بالینی و بخصوص بالینی جراحی مناسب تر هستند چون اولاً دررشته های علوم انسانی فارغ التحصیلان از جهت هوشی ضعیف هستند، ولذا سواد وتوان کافی در زمان فارغ التحصیلی برای مدیریت با اتکا به رشته علمی مندرج در عنوان مدرک تحصیلی شان را ندارند (در شرائط فعلی کشورهای درحال توسعه؛ آدمهای باهوش به رشته های بالینی درآمدزا (مثل جراحی چشم و ارتوپدی) جذب می شوند، بعد به رشته های پزشکی داخلی (مثل اطفال و روان پزشکی و داخلی)، و بعد به رشته های علوم انسانی. با این استدلال بهتر است از فارغ التحصیلان رشته های علوم انسانی فقط بعنوان مشاور و یا محقق و حداکثر بعنوان رئیس مرکز تحقیقات استفاده کرد که برای مدیران موجود نوشته و سند و فایل پاور پوینت سخنرانی، نقشه راه و مقاله تهیه کنند.
دلیل دوم برای استفاده از فارغ التحصیلان رشته های بالینی (مثل چشم پزشکی که ایندففعه و دوره قبل وزیران محترم پیشنهادی دارای آن مدارک بودند) این است که در این رشته ها فارغ التحصیلان علاوه برداشتن هوش بیشتر؛ از روزهای اول تحصیل وارد محیط مدیریت و بیمارستانها می شوند، ولذا تجربه و دانش کافی از واقعیتهای نظام سلامت کشور ما را دارند، ولذا ادامه استفاده از کسانی که تخصص ها و فوق تخصصها در پزشکی بالینی و بخصوص جراحی دارند، عین ضابطه مندی در انتصاب مدیران است. این درحالی است که خود این افراد معتقدند در کشورهای پیشرفته در سمتهای اداری و مدیریتی کلان و خرد از فارغ التحصیلان رشته های مدیریت و حسابداری و حقوق و امثالهم استفاده می گردد، و فارغ التحصیلان رشته های بالینی بیشتر به ارائه خدمات مشغولند. با اینحال معتقدند کشور ما ظرفیت وقوع همچنین ریسکهایی را در حال حاضر ندارد.
در انتها البته بسیاری از همین افراد هم معتقدند که وضعیت مدیریت و سیاستگذاری سلامت کشور می توانست بسیار بهتر از این باشد، و لذا در مصاحبه های تلویزیونی و غیره به وضع موجود شدیداً انتقاد می شود، بدون آنکه گفته شود که به چه میزان از نابسامانی های بخش سلامت مرتبط با سایر علل است و چقدر مشکلات مرتبط با ادامه اصرار بر این روش و ضابطه در انتخاب وزرا و معاونین وزرا و رؤسای دانشگاهها و سایر مدیران می باشد. بعبارت دیگر گفته نمی شود چرا در اینجا وحدت رویه وجود ندارد. مثال می زنم: بر فرض محال اگرمعلوم شد دریک اطاق عمل فرضی برای انجام جراحی فوق تخصصی کلیه و مجاری ادارار (مثل پیوند) یک سری مشکلات و نابسامانی های اساسی وجود دارد و در تحقیقات شناخت علل مشکلات کشف شد در این اطاق عمل عده ای از فارغ التحصیلان بسیار باهوش و با تجربه ولی ازرشته های غیر مرتبط مثل فوق تخصص پیوند قرنیه هم جراحی می کنند ولی مشغول انجام جراحی غیر مرتبط با مدرک یعنی جراحی پیوند کلیه هستند!!!، بدون معطلی وتاکید بیشتربر هوش و استعداد و تجربه ایشان، وتحقیق وسیعتر برای یافتن سایر علل برای مشکلات در این اطاق عمل پیوند کلیه (موضوع این مثال فرضی)، سریعتر از فارغ التحصیلان رشته مرتبط استفاده می شود (یعنی متخصصین اورولوژی سریعاً جایگزین این فوق تخصص های باهوش و باتجربه در رشته چشم پزشکی می گردند) و اعلام عمومی می گردد که دلیل اصلی مشکلات و نابسامانی ها(یعنی بی ضابطه بودن اشتغال جراحان) در این اطاق عمل بر طرف شد. ولی در اینجا یعنی در نابسامانی مدیریت سلامت و دارو کشور همچنان تاکید بر هوش واستعداد و تجربه افرادی با مدارک غیر مرتبط برای اجرای کارها مرتبط و حضور در جایگاه های مدیریتی و سیاستگذاری و در وزارت در دولتهای مختلف می شود.
یعنی در اینجا برخلاف سایر تخصصها اگر برای مثال یک متخصص داخلی بعنوان وزیر نتوانست مشکلات را حل کند می روند یک چشم پزشک، یک جراح، یک فوق تخصص یا متخصص بالینی در همان رشته یا رشته دیگر منصوب می نمایند که مشکلات را حل کند.
بنده معتقدم این روشنگری هایم درگذشته مفید بوده است و امیدوارم با کمک شما مفیدتر گردد و یا اینکه کمک شود تا چارچوب فکری امثال بنده در این استدلالها اصلاح گردد تا مانند مدافعین وضع موجود و ضابطه های موجود در انتخاب مدیران فکر کرده و نظریه پردازی نمایم.