فراستی:«هفت»پاتوق روشنفکران نبود
ما نامه بعدی که این دوستان دادند نامردانه بود. این جمله که هفت پایگاه روشنفکری شده... پس حداقل من 2 سال تو هفت چی بودم؟ دوستان از من ضد روشنفکرترند؟ این را ثابت کنند. من حداقل 20 سال پشتوانه نقد جریان روشنفکری دارم. کتاب «لذت نقد» نمونه و کارنامه ضدانتلکت است که میتوان بدان استناد کرد.
کافه سینما: مسعود فراستی: نهتنها باج ندادم بلکه به اندازه کافی خدمت این
دوستان رسیدم یعنی حاصل برنامه هفت حداقل از موضع من، نفی ابتذال
فیلم فارسی یا به اصطلاح کمدی مبتذل است؛ این تقابل با سینمای مبتذل را
مدیون برنامه هفت هستیم. به نظرم من و جیرانی به یک اندازه در آن سهیم
بودهایم. طبق اظهارنظر دوست و دشمن و مخاطب عام توانستیم به سینمای مبتذل
ضربه کاری بزنیم. این یک دستاورد مهم است.
طبیعی است انتلکتها
دوست دارند سینما از این آثار مبتذل خالی از اندیشه به وفور پر باشد تا
آثار آنها مثل یک تکخال بدرخشد و اهمیت پیدا کند. تا جایی که خاطرم هست در
نقد سینمای روشنفکری به اندازه کافی در برنامه سنگتمام گذاشتم البته در
کتابم (لذت نقد) بحثهای مفصلتر و جدیتری آمده. سینمای مهرجویی،
کیارستمی، حاتمی، همه اینها نقد شده. در برنامه هفت هم بر این باورم که هیچ
باجی به انتلکتهای قدیم و جدید ندادهام و حتی کاهانی، حقیقی و… نقد
شدهاند. گاهی به نظر میرسید فریدون به طرف دیگر میپرداخت تا وزنه
تعادل پیدا کند و… .
یعني طرف دیگر را جیرانی میگرفت تا شما نظرات خودتان را با سیاقی چالشی مطرح کنید؟
ابدا
معنیاش این نیست که جیرانی طرفدار روشنفکران است. یک مکالمه را شاهد هستم
که میتوان بدان استناد کرد. انتلکتها از به اصطلاح رادیکالهای تندرو
بشدت بدترند. موضع من این است، موضع فریدون هم مشابه موضع بنده است. ممکن
است این واقعیت در هفت لو نرفته باشد اما در سریال «مرگ تدریجی یک رویا»
همین خط دنبال شده.
کسی شهامت ساخت چنین سریالی را در نقد
روشنفکری در طول تاریخ تلویزیون نداشته، همینطوری که بین 20 کارگردان مطرح
جیرانی مردانه اقدام به تولید سریالی علیه منافقین کرد.
مستقل از
اینکه این سریال چقدر از نظر هنری خوب است یا نه، این هویت جیرانی است.
نامردی است اگر راجع به او چنین سخنانی گفته شود. اینکه برنامه هفت محمل
روشفکری بوده به شوخی شبیه است. دوستانی که این حرفها را مطرح میکنند،
بفرمایند کارنامه ضدروشنفکریشان کجاست؟ کدامشان سر بزنگاه علیه یک فیلم
پرت و پلای روشنفکری اعلام موضع کردند؟ کدامشان؟ کجا؟ کی؟ چه در داوری فجر
چه در مطبوعات؟
روایتی هست که میگویند نامه 25 رسانه بهانه بوده؟
خیر،
نامه هم بهانه نبوده. هم نامه هم مقالهای که روزنامه یالثارات نوشت علیه
هفت نبود، کلیتش این بود که آقا ما هم داخل بازی باشیم، ما هم بیاییم نظر
بدهیم. بیایید… مشکل ندارد به نظرم نامه دوم بیست و چند رسانه که
میگویند تند بوده که 3-2 جمله علیه فریدون داشت، زیاد تند نبود.
یعنی یک چیزی از قبل تعیین شده بود و این نامه و مقالات بهانه شد.
نامه
اول که آقای شاهحسینی و جلیلی را به عنوان نماینده معرفی کردند تند نبود.
بحثی هم که به راه انداخته بودند، بحث تندی علیه هفت نیست اما نامه بعدی
که این دوستان دادند نامردانه بود. این جمله که هفت پایگاه روشنفکری شده…
پس حداقل من 2 سال تو هفت چی بودم؟ دوستان از من ضد روشنفکرترند؟ این را
ثابت کنند. من حداقل 20 سال پشتوانه نقد جریان روشنفکری دارم. کتاب «لذت
نقد» نمونه و کارنامه ضدانتلکت است که میتوان بدان استناد کرد. چالش مهم
من در برنامه هفت با 2 جریان فیلمفارسی و فیلم انتلکت بود. روشنفکری جدا از
مردم، بیسواد، قیافهبگیر و توهین به عامه مردم، با یک فرم بسیار قلابی
که در رأسش «هامون» قرار دارد. اتفاقا اولین کسی که علیه هامون نقد نوشت من
بودم.
به نظر شما جیرانی خودش عملکردی ضدروشنفکر نداشته؟
ضدروشنفکرنماست.
حالا بگذریم از اینکه اشتباهاتی در برنامه داشته بویژه در برنامه مهرجویی و
نقد «نارنجیپوش». اصلا فریدون به نظر میرسد طرفدار سینمای کیمیایی است.
این به معنی روشنفکر بودن نیست چرا که اساسا کیمیایی روشنفکر نیست، فیلم
انتلکت مصداقش آثار کیمیایی نیست، مصداقش به نظر من مهرجویی، بیضایی و
کیارستمی است. فریدون درباره مهرجویی اشتباه کرد و به یک دام انسانی افتاد.
به من زنگ زد گفت قرار است برنامه درباره مهرجویی باشد اما تو نیا. گفت
مهرجویی به من گفته من دیگر پیر شدهام، نقد نارنجیپوش را با فراستی نروید
چون قبلا هم هامون را بدجوری زده الان هم بیاید همین کار را میکند.
فریدون هم پذیرفت.
بحث عدم حضور شما در برنامه نقد نارنجیپوش اصلا به ماجراي هامون بازنمیگردد؟ کینهای که از قبل بوده.
در
مستند «مهرجویی کارنامه 40 ساله» نشان میدهد او هنوز از آن نقد آتشی
است. در این مستند میگوید این منتقد مازوخیست است چرا که چندینبار فیلم
را دیده تا نقد مفصل بنویسد اما واقعیت این است که من فیلم را یک بار دیدم.
این را هم همینجا بگویم صفت مازوخیست غلط است؛ شاید سادیست نزدیکتر باشد.
(خنده)
اتفاقا شما در برنامه بعد این اتفاق را نقد کردید و جیرانی هم مخالفتی نکرد.
من گفتم اشتباه کردی، نقد را ترور کردی، هیچکس فرانقد نیست.
هیچ
مجری و تهیهکنندهای اجازه نمیدهد میهمان برنامه اینقدر در کارش دخالت
کند. تازه شما در این 2 سال تنها میهمان ثابت برنامه بودید.
صحیح است. من اصلا هیچ کاره برنامه بودم. هر هفته هم میهمان بودم، میتوانستم نباشم، تحمل و رفتار جیرانی ستودنی بود.
مخالفان
شما میگویند شما مدل فیلم فاخر را زدهاید، ضمن اینکه سلیقهسازی
میکنید و تنها 4 فیلم «طلا و مس»، «قلادههای طلا»، «شرط اول» و «مرهم»
را به عنوان فیلم خوب معرفی کردهاید.
من مخالف فیلم فاخر به معنی
پرفروش به معنی سفارشی و سوبسیدی بودم و خواهم بود. اگر فیلم فاخر این است
که چندین میلیارد بدهیم و فیلمساز را فاسد کنیم، مثل «راه آبی ابریشم» و
حاصلش یک فروش 100 الی 200میلیونی است و فیلم سرش به تنش نمیارزد و
امثالهم با این فیلمها مخالفم. اگر اسم فیلم فاخر است بازهم مخالف هستم.
درکی که معاونت سینمایی و معاونت قبلی از فاخر دارد بیش و کم همین است.
درست است که یکی از دشمنان سرسخت شما (جیرانی– فراستی) مديران سینمایی هستند؟
شاید،
احتمالا فیلم کمفروش، پرخرج و سفارشی را سفارش میدهند. حدود پرداختن به
ارزشها را آنها تعیین میکنند، پرخرج هم هست، این تعریف فیلم فاخر از
منظر دوستان مدير است. من با این دسته فیلمها مخالفم. با چه فاخری موافقم؟
با آن فیلم فاخری که خرج میکند اما دخل و خرج دارد. اول، فیلم
میفروشد، مخاطب دارد. ثانیا فیلم فرم دارد. مفهومسازی خارج از فرم
نمیکند. نه فیلم «ملک سلیمان» که فیلمساز مفهومسازی بیرون از سینما
میکند و ناموفق است. باید مفهومسازی از دل سینما دربیاید. از دل فرم
دربیاید. از قصه، شخصیتپردازی و فضا، از دل قصه که رویداد هم شاملش
میشود. دوستانی که توهم دارند که دارند غیرهالیوودی کار میکنند و
مفهومسازی خارج از رویداد میکنند به بیراهه میروند.
من در
برنامه هفت هم این موضوع را گفتم که ملکسلیمان دارد این کار را میکند که
نتیجهاش میشود شعار؛ شعاری که من آن را قبول دارم اما نه در سینما.
اصولا شعار– هر شعاری– در سینما کار نمیکند، این مدل سینما، سینمایی نیست
که اثرگذار باشد. پشتبند این بحث- فیلم فاخر- بحث سینمای دینی به میان
میآید. درک ما از سینمای دینی درک عقب افتادهای است یعنی درک ما درک
محتوایی نیست، درک مضمون دینی است. میگویند فراستی سختگیر است، در محتوا
با ما دعوا ندارد، با فرم دعوا دارد. وقتی فرم ندارید، کدام محتوا؟ یک
مضمون و یک نکته دینی در دست دارید. چون از فرم رد نمیشود به محتوا
نمیرسد. پس با همه چیز دعوا دارم. با مقداری مضمون دینی فیلم دینی نمیشود
ساخت. گاهی فیلم، ضددینی هم شده که نمیخواهم مثال بیاورم.
شاید
علت مخالفتهایی که بخشهای مدیریتی میکنند به دلیل عدم درک مباحث باشد
اما قبل از نامه چندین رسانه، از فردی شنیدم که میخواهند جيراني و فراستی
را عوض کنند. گفتم فراستي ديگر برای چه باید عوض شود؟ پاسخی که شنیدیم این
بود: «ایشان تمام پرونده سینمای ایران را زیر سوال میبرد، یعنی ما در
سينما اصلا فیلم خوب نداریم؟» خب! اگر نداریم و در 2 سال اخیر نداشتیم باید
بگوییم داریم؟! ضمن اینکه شما از «ضدگلوله» تعریف کردید، «روزهای زندگی»
را ستایش کردید، آن هم در همین برنامه هفت. این بخشها دیده نمیشود و
میگویند فراستی دارد سیاهنمایی میکند… .
من اولین کسی هستم كه
از «دیدهبان»، «مهاجر»، «کودک و سرباز»، «بچههای آسمان» و… تعریف
کردم. همچنان هم از این فیلمها دفاع میکنم. اولین کسی هم هستم که از طلا
و مس دفاع کردم. تنها کسی هستم که از «اخراجیهای یک» تعریف کرده و هنوز
تعریف میکند، مستقل از اینکه اعتقاد دارم «اخراجیهای 3» فیلم خیلی بدی
است، ضدمردمی است و حتی بسیجی را هم بد نشان داده… . پس متر دارم و دشمن
فیلمفارسی، سینمای جشنوارهای و فیلم انتلکت هستم. نزدیک 30 سال علت آشنایی
و اتحاد من با مرتضی (آوینی) اساسا این بوده: مخالفت با سینمای
جشنوارهای، مخالفت با هامون، کیارستمی، با فیلمفارسی، میلیمتری هنوز از
این خط عقب نرفتم که بدتر هم شدهام.
روال برنامه هفت را
بر هم زدن و منتقد را کنار گذاشتن کار درستی نیست. این بو به مشام میرسد
که میخواهند به قیمت تعامل با سینماگران نقد را قربانی کند. نمیگویم
تعامل نباشد اما نقد باشد با همان جدیت. فیلمسازان در 2 سال اخیر احساس
نگرانی میکنند که محکمه نقد در هفت فیلتری برای ساختههای سطحی آنان است.
2
مقدمه بگویم. من در این 2 سال یکبار از طرف مسؤولان مهم سازمان صدا و
سیما تذکری و اخطاری نشنیدم. یکبار هم جازدن ندیدم، یکی، دو بار هم با
آقای ضرغامی گفتوگو کردم، بشدت از نقد دفاع میکرد. همان زمان عدهای
نمیخواستند فراستی به صورت ثابت بیاید. عدهای دیگر میگفتند گاهی بیاید
اما ایشان گفت نقد یعنی همین. هنوز هم فکر میکنم نظر ایشان همین باشد اما
این سخن به این معنا نیست که دوستان اتاق فکر برنامه همین نگاه و نظر را
داشته باشند، من در اتاق فکر در اقلیت بودم.
داستان اتاق فکر چيست؟
نمیدانم
چون این جلسات را نرفتم. بقیه را نمیدانم ولی میدانم در این جلسات
طالبی مدافع بود، آقای ضرغامی همیشه استاد. اینکه امروز چه اتفاقی افتاده
نمیدانم. طبیعتا عدهای میخواهند نقدی که در برنامه هفت در 2 سال اخیر
با این شکل شده و با این شیوه فرهنگسازی کرده، نباشد اما مردم نه. من
معمولا پیاده یا با مترو، تاکسی و اتوبوس این طرف و آن طرف میروم.
مخاطبان برنامه به من میگویند به ما متر دادهاید، ممکن است با تو همنظر
نباشیم اما دیگر به راحتی فریب نمیخوریم. این حرفها را از طیف راننده
تاکسی، دختر و پسر دانشجو، زن مسن شصت و خردهای ساله و از طیفهای مختلف
شنیدم، اگر این کار را کرده باشم، از خودم کمی راضی میشوم.
متر
و معیار داده؛ به عنوان نمونه ایستادگی شرافتمندانه شما در مواجهه با
پدیده «دوربین روی دست» خیلی باارزش است. با توجه به اینکه این همه هجمه به
این قضیه وارد کردند اما مباحث مطروحه در هفت میرفت که به متر و معیار
عمومی بدل شود همانطور که در دهه 60 مخالفت با هامون و سینمای به اصطلاح
روشنفکری و جشنوارهای، سلیقه عمومی را ارتقا داد. امروز میتوان گفت
«نقد» وارد خانهها شده و یک معیارهایی به دست آمده است و فیلمهایی که
قبلا با تشویق بیهوده منتقدان همراه بود در این برنامه لایههای منفی آن
کشف شد، بحث دوربین روی دست یک مثال بود که در برنامه شما با بهروز افخمی
به اوج پختگی رسید.
با افخمی 2 بحث کردیم؛ یکی میزانسن و دیگری
دوربین روی دست. خدا در چشم چیزی را تعبیه کرده که هنگام دویدن هم با تکان
نمیبینیم، ثابت میبینیم، دوربین تکاندار روی دست قانون چشم را رعایت
نمیکند، با این حساب دوربین روی دست کاملا بیمعنی است. دوربین روی دست
فقط در مستند و آن هم فقط در مستند یا گزارش جنگی که دوربین را نمیتوان
کاشت، کارایی دارد.
در غرب با متد دوربین روی دست فیلم سوپرقهرمانی (هنکاک) ساخته میشود. آنها هم دارند اشتباه میکنند؟
تبی
در غرب به راه افتاده که به اصطلاح میخواست واقیعتنمایی یا دقیقتر
مستندنمایی کند. برخی از این فیلمسازان جوان با دوربین روی دست میخواستند
التهاب را نشان دهند اما غیرممکن است، چون التهاب یک مساله درونی است.
دوربین روی دست یک مساله بیرونی را مدنظر دارد، اکشنی را مدنظر دارد، جنگ،
فیزیکش اکشن است، محفظه رنج (The Hurt Locker) بهترین نمونه دوربین روی دست
است. از POV قهرمانی که میرود مین را خنثی کند خیلی خوب است. این تب
ترنس مدرنیسم دیجیتالی قلابی است. این موج در غرب هم خوابید اما این تب
اینجا همچنان ادامه دارد.
شما در برنامه هفت دنبال ذائقهسازی برای مخاطب بودید؟
اگر
از فیلم فیلمسازی تعریف کردم، دلیل ندارد فیلم بعدی را تعریف کنم یعنی
تئوری مولفی جلو نرفتیم. من طرفدار «بچههای آسمان»ام، دشمن جدی «آواز
گنجشکها»، طرفدار «اخراجیها-یک»، مخالف جدی «اخراجیها-3». مخالف «سیب و
سلما» و «نارنجیپوش»ام. سیب و سلما بدتر است یا نارنجیپوش؟ هر دو
بدترند.
روایت تعطیل شدن برنامه هفت ناتمام ماند. برگردیم به ماجرای مهرجویی.
برنامه
نارنجیپوش برنامه بدی بود. به فریدون زنگ زدم، گفتم تو نقد را ترور کردی.
گفتم 2 سال جان کندن را به باد دادی. گفت به خدا اینجوری نبود. من اگر این
2 تا جوان هامونباز، لیلاباز، ساراباز (نیما حسنینسب و محمد باغبانی) را
آوردم چاره نداشتم، آخرین لحظه بود. گفتم اگر میخواستی نقد داشته باشی،
چرا به من زنگ نزدی؟ گفت فکر کردم تو ناراحتی نمیآیی. دوستان در آن برنامه
3-2 تا گیر به فریدون داده بودند. یکی همین داستان نقد مهرجویی بود. یکی
دیگر گفته بود: «کجا هستند متدینان که بروند سیب و سلما ببینند تا فیلم
بیشتر بفروشد؟» طیف متدینان را زیر سوال نبرده بود، فیلم را زیر سوال برده
بود. در جلسهای که من بودم حرفش را درباره فیلم پس گرفت و از فیلم هم
تعریف کرد. گفته بود اگر این فیلم دینی است پس متدینان کجا هستند. در واقع
میخواست نتیجه بگیرد فیلم دینی نیست. منتها با یک سوءبرداشت همراه بود.
در جلسه نقد فیلم سیب و سلما حرفش را پس گرفت.
به سازندهاش گفت
«فیلم خوبیه» و حرفش را پس گرفت. من گفتم به نظرم درنیامده و فیلمساز عزیز
که بچه خوبی هم هست اصلا بحث را نمیگرفت. من به ایشان گفتم چه جوری از
فیزیک باید رفت به متافیزیک اما دیالوگم با هاشمزاده خیلی خوب بود. این
توهم کشف را بحث کردیم. متفکران اهل هنر ما چه چیزی را میخواهند کشف کنند؟
ما اول باید بفهمیم حد و رسم تصویر چیست و بعد بگوییم در این حدود حرکت
کنیم. میخواهیم کشف کنیم که چقدر از مفاهیم متافیزیکی و عرفان اسلامی
قابل ترجمه است به زبان سینما. وقتی میگوییم و قبول داریم که سینما مدیوم
ابژکتیویته است نه سوبژکتیویته، از فیزیک به شیمی حرکت میکنیم و از
فیزیک به متافیزیک میل میکنیم، همه چیز روشن میشود. ما در سینما بهشت
نمیتوانیم بسازیم. نمیتوانیم یک جوی آب بسازیم، بالای آن بنویسم بهشت.
باید حال و هوای اثر ما را به آن مفهوم نزدیک کند.
مثلا حال و هوای بهشت در سکانس آخر «گلادیاتور» که ماکسیموس وارد گندمزار میشود.
نمایی
ديگر که مرا بهتر از اين یاد بهشت میاندازد، نمایی است در فیلم «دره من
چه سرسبز بود». نمایی که پسرک نیمه افلیج را به سمت تپه میبرد و میگوید
راه برو، در لفظ میگوییم عجب بهشتی است. با شخصیتسازی و فرم تناسب
دارد، زیباییاش بعد از اثرگذاری و مفهومسازی است و باز هم این مورد یکی
از بحثهای جدی سینماست. من اصلا قائل به زیبایی اصالت و تقدم نیستم،
زیبایی بعد از تاثیرگذاری معنا پیدا میکند. اگر تاثیرگذاری در تضاد با
زیبایی باشد، من طرفدار تاثیرگذاری هستم. اگر زیبایی به تاثیرگذاری ختم شود
خوب است. من یک تجربه داشتم در مصاحبه با مجیدی به خاطر فیلم «رنگ خدا».
مصاحبه خیلی خوب شد.
به او گفتم مجید دوربین را آنجا هم
میتوانستی بگذاری، گفت اتفاقا حاجداوودی هم گفت دوربین را اینجا هم
بگذاریم، کادر قشنگتری است اما من نمیخواستم، میخواستم مفهوم را برسانم.
تئوریک هم حرف نمیزد. حسش را میگفت و خیلی هم درست بود. خودش در «باران»
از این موضع درست حسی تخطی کرد. یکسری عکس به من نشان داد، همه زیبا
بودند؛ کادر، رنگها، نور، همه زیبا بودند. گفت مسعود چطوره؟ گفتم بد…
گفتم این زیبایی کارت پستالی چیست؟ اگر فیلمت از این جنس باشد، مفهوم را
منتقل نخواهد کرد. رفتم سر صحنه فیلم، یکی از صحنههای سخت که دوربین از
پایین میآید، بدون قطع، دختره میرود کنار آتش. از نظر فرم روکمکن است.
گفت چطوره؟ گفتم هیچی نیست، این فرم نیست. این فرمنمایی است. فرم زمانی
محقق میشود که معنا تولید کند، نه زیبایی بدون معنا.
شایعهای
که اتفاقا به رسانهها راه یافت این بود که میگفتند مسعود فراستی به
جیرانی تحمیل شده است. هیچوقت هم راجع به این مساله شفاف صحبت نشد.
راستش
من داشتم مجموعهای میساختم به نام «دست به نقد». طرح آن را دادم به
مدیر شبکه 4. تعطیلات عید بود، رحمان سیفیآزاد مسؤول این برنامه بود. مدیر
شبکه هم حمایت کرد، طرح را در تعطیلات عید آماده کردم، بردم. اولین جلسه
برآورد بعد از تعطیلات عید بود. در این جلسه برآورد بدی شد؛ برآوردی که
نمیشد کار کرد، دقیقهای 25 هزار تومان را پیشنهاد دادند. گفتند ما با
همین پول «دو قدم مانده به صبح» را میسازیم، گفتم آقا این برنامه 3 روز
در هفته است، میشود با کمی صرفهجویی اینکار را کرد اما من بلد نیستم با
این بودجه برنامه بسازم.
قیمت پیشنهادی من 50 تومان بود. در نهایت
بعد از کلی جدل من شببخیر گفتم آمدم بیرون. بعد از جلسه تماس گرفتند و من
هم میگفتم نمیتوانم. وقتی نشد و دوستان هم متوجه شدند، فریدون زنگ زد.
قبلش هم زنگ میزد و من میگفتم تو کار دیگر میکنی و من هم کار دیگر.
فریدون زنگ زد گفت میآیی؟ گفتم نه. پاسخی که به فریدون دادم این بود که
برنامه تو ژورنالیستی است، من نیستم. من آدم نقدم، خراب میکنم، نمیشه،
آخر هم درنمیآد. خلاصه نشستیم توی یک کافهای با هم حرف زدیم. گفتم چند
شرط دارم: هیچکس به من نگوید این را زیاد بزن، این را کم بزن یا این فیلم
را نزن و… نه تو نه کسی دیگر. گفتم از نظر مالی هم به اندازه 3سال پیش که
350 میگرفتم، میگیرم.
یعنی دستمزد 2 میلیون تومانی شما صحت ندارد؟
من
تا بهمن گذشته 250تومان میگرفتم، بعد شد 300تومان. از نظر مالی این رقم
واقعا شوخی است. فقط مرض راه انداختن نقد بود. رفتیم جلو. جلسه اول خوب بود
من از طلا و مس دفاع کردم، از دومی شروع شد… رفتیم جلو که به قولی نقدها
منفی بود.
منفی نه، نقد؟
از نگاه دیگران دارم میگویم، از نظر من آنچه انجام شد نقد بود.
پس درست است که جیرانی پای شما ایستاد و بابت این ایستادن هزینه داد؟
بله دقیقا. چندین بار. یکبار هم اکثر اتاق فکر گفتند فراستی نباشد، فریدون گفت پس من نیستم.
برنامه کیمیایی و آن واژه؟
اولا
در لحظه فریدون متوجه واژه نشد، شلوغ شد. برنامه تمام شد. در راه خانه
فریدون زنگ زد گفت چی گفتی؟ بیچاره شدیم رفت. گفتم خیلی خب من گفتم، تو که
نگفتی. بعد از یکی، دو هفته زنگ زد گفت مسعود اوضاع خرابه، همه علیه تو
بسیج شدهاند. فعلا نیا. گفتم کلا نمیآیم. پاسخ داد نگفتم کلا، گفتم فعلا.
بعد از چند هفته زنگ زد گفت گفتوگویی با یکی از سایتها انجام بده، بگو
حرفت مناسب نبوده. من هم با کافه سینما مصاحبه کردم. گفتم چیزی که من گفتم
از زاویه روانشناسی بود اما الان بگویم که اخلاقی و فقهی هم هست، همان هفته
رفتم برنامه. اینجا هم فریدون ایستادگی کرد. چند وقت دیگر گفتند منتقد
ثابت نباشد، باز هم ایستاد. اول مهندس ضرغامی ایستاد. بعد هم فریدون. تا
اینکه سر مهرجویی اشتباه کرد، خب انسان اشتباه میکند. پرونده انسان را که
بر مبنای یک اشتباه نمیبندند. انگ به فریدون جیرانی زدند که طرفدار
روشنفکران است، اصلا اینطوری نیست.
نکته
جالب اینکه بعد از برنامه کیمیایی با همه آن حواشی برنامه تعطیل نشد اما
بعد از برنامه مهرجویی نقشه حذف جیرانی– فراستی که از زمان جشنواره کلید
خورده بود، عملی شد.
آنچه در پس پرده گذشته را نمیدانم.
یکی، دو دفعه را خبر دارم که اتاق فکر با برنامه هفت مشکل داشتند. یکبار
هم به من گفتند سر ملک سلیمان نظرت را میدانیم و واقعا تحمیل نکردند اما
گفتند لحنت را کنترل کن. من هم لحنم را مودب کردم اما حرفهایم را زدم. از
تنها برنامهای که از خودم ناراضی هستم و دفاع نمیکنم «نفوذی» بود. البته
گفتم فیلم بدی است اما نتوانستم موضوع را بشکافم چون 20دقیقه وقت داشتیم،
ناگهان فریدون گفت 2 دقیقه وقت داریم. در 2 دقیقه گفتم فیلم بدی است. از
فریدون راضی هستم. مستقل از اینکه بعضی جاها زیادی وسط حرف میپرید و
نمیگذاشت حرف کامل شود.
با هم پشت پرده بر سر موضع حمایت و مخالفت درباره یک فیلم هماهنگ نمیشدید که مثلا جیرانی تعریف کند و فراستی حمله؟
ما هیچوقت هیچ چیز را با هم هماهنگ نکردیم.
برای سری جدید هفت به شما پیشنهاد شده؟
به طور جدی نه هنوز.
آيا پرونده جیرانی با این شایعات در هفت بسته شد؟
فریدون
اعلام کرد من میروم سر سریال و نمیتوانم مجری باشم. این آخرین دیالوگ
بود، از آن به بعد کسی با من تماس نگرفته و من هم عادت ندارم تماس بگیرم.
اخبار رسیده هم این است که خزاعی تهیهکننده و گبرلو مجری است. صحبتی از یک
منتقد هم شده است. اینکه این خبر چقدر واقعیت دارد، نمیدانم اگر این خبر
واقعیت داشته باشد، پیشبینی میکنم نقد در برنامه هفت تمام است. هفت بدون
نقد یعنی هیچ. پیشبینی بدی است. خدا کند اینطوری نشود.
اگر برای برنامه هفت دوباره دعوت شوید، استقبال میکنید؟
اگر
مثل قبل شرایط نقد باشد و نقد دربگیرد، چرا که نه اما بد نیست یک توضیحی
هم درباره مخالفان اضافه کنم، موضع روشنفکری و موضع شبه تندروهای مثلا
رادیکال شبیه هم است. از یک طرف روشنفکران مخالف برنامه هفت هستند، طبیعی
است چون از این برنامه خوردند اما طیف دیگر چی؟ اینکه چرا هم روشنفکران
مدافع هامون هستند و هم جشنواره فجر جایزه میدهد و هم فلان مثلا تندروها.
درباره جدایی هم این اتفاق افتاد و جایزه فجر گرفت. درباره اسکار هم موضع
معاونت سینمایی و روشنفکران یکی بود. راستی دوستان رادیکال تندرو چه موضعی
داشتند؟ کسی نمیداند.
چرا مديران سینمایی با شما زاویه پیدا کردهاند؟
با
سیاستهای دوستان مخالفم. من با سینمای دولتی مخالفم. فکر میکنم سینمای
دولتی، سفارشی، معناگرا و… خوارجپرور است. مخملباف محصول سینمای دولتی
است، فیلمهای خنثای اکولوژیست کیارستمی محصول سینمای دولتی است.
اگزوتیکها و جشنوارههای خارجیزدگان همه محصول سینمای دولتی است، دولت
باید سینمای دولتی را رها کند و به جای تئوریبافی و باج دادن، زیرساخت
بسازد، امکانات بدهد به شهرستانیها و از بیرون نظارت داشته باشد. یک اصل
هم بیشتر نیست برای ممیزی: اصول اعتقادی و اصول انقلاب ما. دولت میتواند
گاهی پول بدهد، مثل همه جای دنیا سفارش بدهد ولی فیلمی که درخور باشد و به
کسی سفارش دهد که با موضع سفارش داده شده قرابت داشته باشد، نه اینکه هر
کسی پیدا شد، با 2 تا بحث قانع شود که طرفدار مفهوم آنهاست، بگویند بفرما و
بساز، اضافه هم بگیر. اصلا مفهومشناس نمیخواهیم، کاربلد میخواهیم که
اعتقاد به مفهوم مورد نظر داشته باشد، نه اینکه به خاطر سیاست فعلی معاونت
«فرشتهباز» شود و معناگرا. تمام فرشتهبازهای معناگرا پرت هستند، مگر ما
مسلمان نیستیم؟ اسلام انسان را بالاتر از فرشته میداند. در قرآن آمده
انسان خلیفه خداست روی زمین، نه فرشته. چرا شما اوج معنایتان فرشته
میشود؟ با اینها مخالفم. خیلی هم روشن است.
ما در زمان پخش
هفت به برخی سیاستهای برنامه انتقاد داشتيم. اعتقاد داشتيم این نادر و
سیمینبازی که جیرانی راه انداخته، این رقابت کاذب بین اخراجیها- 3 و
جدایی که هفت به آن دامن میزد، رویه درستی نیست. تنها مخالفش هم شما
بودید. هیچکس دیگر هم جرات نمیکرد مخالفت کند. غير يكي، دو نفر ديگر همه
سکوت کرده بودند، یک فضای فاشیستی حاکم بود. کسی جرات نمیکرد بگوید این
دوقطبی بیخودی است، هر دو فیلم نقد نشدند.
من مخالف هر دو فیلم
بودم. گفتم نه این، نه آن. یک نکته در حاشیه این دامنه جدایی و اخراجی
بگویم. معاونت سینمایی میگوید اسکار ندهند نشان مقاومت و مقابله آنها با
ماست، پرسیدم اگر بدهند چی؟ خودشان گفتند نشان چراغ سبز است. ای بابا این
چه جور تحلیلی است؟ گفتم اگر اسکار بدهند ادامه تحریم است. اصلا شما متوجه
نیستید، این فیلم یک فیلم اگزوتیک مدرن است و برای آمریکاییها 2 کارکرد
متفاوت دارد. هم گفتند فیلم اپوزیسیون است و اینطوری از اپوزیسیون دفاع
کردند، هم به اگزوتیسم مدرنش جایزه دادند چون آنها از ما مدرنیسم
نمیخواهند. نامه یکی از دبیران جشنوارهها سر فیلم «شبهای روشن» این بود؛
به فرزاد موتمن گفته بود فیلمت معرکه است فقط بدیاش این است که مدرن است.
در فیلم «اتوبان» نشان میدهید. آنها اگزوتیسم میخواهند، عقبافتادگی
میخواهند، جهلزدگی و فقرزدگی میخواهند، کیارستمی خنثای زیستمحیطی
میخواهند. چیز دیگری نمیخواهند. جدایی چه تصویری از ما نشان میدهد؟
این جامعه درگیر دروغ است، دروغ قابل توجیه است، اخلاق نسبی است و اصالت
مهاجرت.
یکی از بزرگترین اشتباهات آقای فرهادی تلاش براي نسبی
نشان دادن اخلاق در تفسير «جدايي» بود. حتی این موضوع را به صراحت با مجله
فیلم در میان گذاشت و اتفاقا این نشان داد فیلمش در پیامرسانی ناکام بوده
که اینگونه خودش وارد تفسیر فیلم میشود.
حرف بزرگتر از دهانش زد
که من دارم حرف جهانی میزنم و جهان دچار مشکل اخلاقی است و من دارم این
را اعلام میکنم و ما احتیاج به اخلاق جدیدی داریم. کدام اخلاق جدید؟ این
اخلاقی که در فیلم فرهادی است متعلق به دوران ماقبل سوفسطائیان است، جدایی
بر اساس فلسفه اخلاق نیست، دفاع از خود، توجیه دروغ ماقبل سوفسطایی است.
افت
نقد در ماهنامه و مجلات سینمایی علت دیده شدن کار شما در تلویزیون است. در
ماهنامه فیلم، 24، صنعت سینما و دنیای تصویر دیگر نمیتوان نقد را به
مفهوم واقعی یافت. نقدی که در دهه 60 این طیف مجلات بازتاب میدادند دیگر
اتفاق نمیافتد و اگر شما در برنامه هفت دیده میشوید دلیلش این است که
آنها منتقدان سینهچاک مجیزگوی فیلمسازان هستند. به سمت داستان تعریف کردن
رفتن و بیخودی چهره کردن افراد کار مجلات سینمایی است.
و کیفکشی
فیلمساز، پارکابی فیلمساز. من فکر میکنم نقد و منتقد سوژه است، نه ابژه،
وقتی که دوستان فکر میکنند ابژه است همین آسیبها و آفتها رخ میدهد و
میشوند پارکابی فیلمساز. اگر پارکابی شدید دیگر این را به شیوه فضل به
مردم نفروشید.
آیا کل يك سال فیلمهای ایرانی به اندازه 2 تا فیلم هالیوودی کار میکند. اين همه قربان صدقه برای چیست؟
خیلی
دلایل دارد؛ یکی اینکه زندگی یک عده تامین میشود. چه پولی در 2 سال اخیر
به سینما داده شده و حاصلش چه بوده؟ همین نقدهای سطحی و رپرتاژ آگهی است
که تنور را برای فیلمساز بودجهبگیر از ارگانهای دولتی گرم میکند. با
این حساب فیلسماز فیلم مهمی نمیسازد اما منتقد تنور مهمی را گرم میکند.
من در یکی از برنامههای جشنواره گفتم امسال 3-2 تا فیلم قابل تحمل به بالا
داشتیم، دوستان فکر کنند من دارم به آنها مدال میدهم اما گفتم خوبی این
فیلمها مال فیلمسازان است و بدیاش مال معاونت سینمایی است، عمیقا نظرم
همین است.
کدام فیلمها؟
«روزهای
زندگی»، «گشت ارشاد»، (دوستان درباره این فیلم اشتباه کردند)، «ضدگلوله»،
«قلادههای طلا»؛ 4 فیلم که از متوسط به بالاست. معاونت سینمایی در تولید
این 4 فیلم چه نقشی داشته؟ سیاستگذاران سینما در تولید این فیلمها نقش
ندارند.
چرا به خیلی خودیهای ناخودیشده باج میدهند؟
درست
است. باج هم میدهند، مرعوب روشنفکران هم هستند، چرا جایزه به فیلم
«جرم»؟ چرا جایزه به عنوان بهترین فیلم؟ چرا جایزه به فیلم فرهادی؟ جایزه
بهترین فیلم چیست؟ بهترین کارگردانی؟ باج را دقیقا درست گفتی، معاونت
سینمایی نباید باج بدهد. میگویند فلان فیلم و فیلمساز را هم اگر تو بزنی،
ما دیگر چه کسی را داریم تا از او حمایت کنیم، این شد حرف؟ فیلم یا خوب است
یا بد. اگر نزدیک به مفاهیم اصیل شماست دفاع کنید اگر بد است دفاع بیخود
دیگر چیست؟! به افراد کار نداریم، به روایت نگاه کن نه به راوی. دوستان به
راوی باج میدهند، از این فلیمساز دفاع کنیم، از آن فیلمساز دفاع کنیم،
دهها میلیارد بدهیم. کسی هم نمیآید جواب دهد موقعی که ما استراتژی
نداریم، قطعا در میدان استراتژی دیگران گام میزنیم. آقایان به هیچوجه
استراتژی نداشته و ندارند.
روشنفکران الکی و سرخوش برای خودشان
زمین تعریف کردند، بودجه میگیرند، راحت فیلم میسازند، بهترین تولید و
اکران و به نظام هم دهنکجی میکنند.
غیر از این نیست. عده دیگر
پولهای گزاف از دولت میگیرند، مزخرف میسازند و برای مردم قیافه
میگیرند. سینمای جشنوارهای محصول دولت سینمایی است. مهمترین دستاورد
سینمای دولت. تا امروز هم این جریان همچنان قدرتمند ادامه دارد. تنها جریان
سینمایی که بعد از انقلاب بدل به یک جریان مسموم و قوی شده سینمای
جشنوارهای است. بنیانگذارش آقای بهشتی و فارابی است و تا امروز هم ادامه
دارد، اگر یک روزی هم آنها از ما استقبال نکردند ما را نخواستند، آنها
نخواستند هیچ برنامهای این دوستان نداشته و ندارند. مهمتر از اینها
شاهکاری است که در کن زدند، از یک هموسکسوال فاشیست دفاع میکنند به اسم
آزادی بیان. من در برنامه هفت این موضوع را مطرح کردم و فردای آن روز یک
مشاور علیه من اعلامیه داد که فراستی کمونیست، فاشيست، فراماسونر و… است.
اینها باهم جمع نمیشود. یکیاش را بگویید؟ سواد هم چیز خوبی است، نه؟
ماسون هم بودید (شوخی) کدام لژ؟
لژش
را نميدانم (باخنده). آخر یعنی چی؟ چرا؟ من یک حرف درست زدم. من گفتم ما
هم ضدصهیونیست هستیم، هم ضدفاشیست. من طرفدار آزادی بیان به این معنی که
شما هستید، نیستم. من برای یک فاشیست از آزادی بیانش دفاع نمیکنم. از یک
پورنوساز دفاع نمیکنم. از چی دفاع کردید؟ قیافه گرفتید که ما طرفدار آزادی
بیان هستیم. آشفته، لحظهای، قر و قاطی، عکسالعملی، باجدادنی. اینها
هیچکدام مواضع راستینی نیست. مماس با کشور انقلابکردهای که دارد
میایستد، نیست. راستی چرا دوستان در سینما هیچ کاری برای برنامه صلحآميز
هستهاي نکردند؟ از این مساله حادتر، جهانیتر، ملیتر؟ همه دنیا ما را
تحریم کردند و میکنند، شهید هم دادیم، دوستان چه کار کردند؟ سینماگران
هاليوودي متعهدتر هستند به كشورشان و اعتقاداتشان.
محصول ديگر اين سينما «خيانت» است!
ما
این همه ادعا داریم که طرفدار خانوادهایم. فیلمهایی که با محوریت خیانت
تولید شده ضدمفهوم خانواده است. فیلم «نوادگان» که نامزد اسکار بود درباره
کسی است که خیانت کرده و در بستر مرگ است، آخر هم میمیرد. موضوع خیانت
مثلا در «برف روی کاجها»، این یکی هنوز خیانت نکرده دیگری خیانت را پاسخ
میدهد. طوری نشان میدهد خیانت را که بامزه و شیرین است. این احساس به
تماشاگر دست میدهد که خیانت آنچنان هم بد نیست. یک تجربهای بکنیم، شاید
بدک نباشد، «خصوصی» هم همین است. هفت فیلم راجع به خیانت؟ همه خیانتها هم
سمپاتیک است نه ضدخیانت. هیچ آسیبشناسی هم در این فیلمها نیست. خلاصه
فکری باید کرد و قطعا این فکر نباید ترور نقد باشد بلکه گسترش آن یک راهحل
است.