روایت ناب یک فتنه گر جبهه نرفته از دفاع مقدس، امام، سنگر فرماندهان عراقی و زرنگی شمخانی
وقتی درفاو بعضی از فرماندهان عراقی اسیر شدند، برای اولین بار از آنها بازجویی تبلیغی کردم که ماحصل آنها با عنوان در پشت خاکریزهای دشمن چه می گذرد درتیراژ شش نسخه برای امام، آقایان محسن رضایی، شهید صیادشیرازی، دکتر ولایتی، دکتر خرازی و آیت الله منتظری فرستاده شد که حاوی نکات تکان دهنده ای بود
عصر خبر روز سه شنبه نوزدهمین محفل پیشکسوتان جهاد و شهادت درمسجد حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف – مسجدخوزستانیهای مقیم تهران- در خیایان وزرا جنب پارک ساعی برگزارشد. این نشست فصلی است و با همت ستودنی امیر دریابان علی شمخانی و یاران ایشان درهیئت امنای این محفل برگزار می شود.
به گزارش بازتاب، پیامد برگزاری این نشست، یک چهره ویژه خوار که از سفره
دفاع مقدس ارتزاق می کند، به سخنرانی دکتر غلامعلی رجایی، یکی از یادگاران
دفاع مقدس در این نشست حمله و او را فتنه گر خطاب کرد. وی نوشته بود: اگر
اینها پیشکسوت دفاع مقدس هستند، من به عنوان یک بسیجی فریاد می زنم:به هیچ
وجه من الوجوه در جبهه ای که اینان جنگیدند، نجنگیدم.الحمدلله اصلا با
اینان همسنگر نبودم.متاسفانه مطلب وبلاگی وی توسط یکی از خبرگزاریها
که با بودجه … اداره میشود نیز پوشش داده و با انتشار تصویری نامناسب
به ایشان اهانت شد.
اما رجایی چه گفته بود که این
چهره های سطح پایین و پر هیاهو به او حمله کردند؟ در ادامه روایت رجایی از
سخنرانی خود در این نشست را می خوانید.
یکی از برنامه های این نشست میزگرد برو بچه های مسئول تبلیغات جبهه وجنگ مرکب از ارتش وسپاه و جهاد و صداوسیما بود.
در این میزگرد که دکترسید کمال خرازی- وزیرامورخارجه
دولت خاتمی – که در آن زمان رییس ستاد تبلیغات جنگ بود و سردار علیرضا
مزینانی و من و امیربالار و حجت الاسلام ربانی- ازعقیدتی سیاسی ارتش و مجید
رجبی معمار از مسئولین تبیلغات ستاد مرکزی سپاه و آقای نواب مسوول فرهنگی
جهادسازندگی و غلامرضا کوچک از دوستان صداوسیمای مرکزاهواز حضورداشتند، به
هرکس ده دقیقه وقت داده شد تا درباره عملکرد تبلیغاتی دوره مسولیت خود برای
جمع حاضرکه تماما پیشکسوتان جنگ از ارتش وسپاه وکمیته و بسیج و جهاد وحتی
ژاندارمری هستند،سخن بگوید.
در آخر که نویت به من رسید، تصمیم گرفتم مطالبم را بر روی صدام و امام در این زمینه متمرکز کنم.
گفتم:
صدام درسه زمینه مهاجم بود:
هجوم نظامی که 5 استان ما را نیمه اشغال کرد و درسیاست خارجی و در زمینه تبلیغات.
صدام درسیاست خارجی چنان موفق عمل کرده بود که با اینکه
آشکارا به سرزمینهای ما تجاوز و شهرها و روستاهای ما را تصرف کرده بود
اما با برخورداری ازدستگاه تبلیغات قوی که خود شخصا آن راهدایت و اداره می
کرد وبه کمک رسانه های غربی حامی خود ما را مهاجم ومتجاوزمی نامید.
از هوشیاری امام درمقابله با این شیطنتهای صدام گفتم که
درجهت خنثی سازی این ترفندها وقتی اعضای سازمان کنفرانس اسلامی مرکب از
ضیاء الحق و یاسرعرفات واولاف پالمه و..درجماران خدمت ایشان آمدند به آنها
فرمود :الآن ارتش عراق در سرزمین ماست و این خود دلیل آن است که عراق به ما
تجاوز کرده و متجاوز است. و گفتم با این بیان هوشمندانه امام، دیگر سران
سازمان کنفرانس اسلامی نیازی به بررسی بیشتر درباره تعیین متجاوز نداشتند.
گفتم یکی ازکارهایی که من در دوران مسوولیتم در قرارگاه
خاتم الانبیاء انجام دادم این بود که احساس کردم باید یه این دشمن نزدیک
بشوم و با ترفندهای خطرناک آن مقابله کنم برهمین اساس وقتی درفاو بعضی از
فرماندهان عراقی اسیر شدند، برای اولین بار از آنها بازجویی تبلیغی کردم که
ماحصل آنها در6 تا 7 شماره با عنوان در پشت خاکریزهای دشمن چه می گذرد
درتیراژ شش نسخه برای امام، آقایان محسن رضایی، شهید صیادشیرازی، دکتر
ولایتی، دکتر خرازی و آیت الله منتظری فرستاده شد که حاوی نکات تکان دهنده
ای بود.
از جمله یکی از افسران توجیه سیاسی عراق به من می گفت:
صدام خود شخصا روند تبلیغات جنگ با شما را اداره می کند. او بخوبی زبان
دوربین ها را بلد است.
افسر عراقی می گفت: من شاهدبودم صدام وقتی به یک روستا
رفته بود به فیلمبردارمی گفت وقتی من حرکت می کنم از زاویه سمت چپ من حرکت
کن ودنبال من بیا.
افسر توجیه سیاسی عراق به من می گفت: صدام برای
تحقیرشما ایرانیها شگردهای خاصی داشت. مثلا وقتی از قبل می خواست به
روستایی سربزند، دستور می داد در سردخانه یخچال یک خانواده روستایی که وی
می خواست در آن سرکشی وارد خانه اوشود، ماموران عراقی تا می توانند مرغ
وگوشت وکره و..بگذارند. بعد یک راست سراغ یخچال می رفت و درآن را باز می
کرد وبعد در حالی که دوربین گزارشگر تلویزیون عراق سردخانه یخچال فرد
روستایی عراقی رانشان می داد با خنده های مخصوصی که در این گونه مواقع می
کرد، رو به دوربین می گفت: شرف الله بکم ! خدابه شما شرافت بدهد! چقدر
درعراق عظیم! نعمت فراوان است! در ایران خمینی قحطی است وچیزی گیرمردم نمی
آید که بخورند!
گفتم ما در زمینه تبلیغات با دشمنی بسیار پر رو طرف
بودیم وبرای کاهش تلاشهایش در ایجادانحراف در افکار عمومی جهانی چاره ای
جزخنثی سازی ترفندها وشگردهایش نداشتیم.
مثلا در بهار سال 1361 وقتی مردم دزفول با وسایل نقلیه
شخصی خود مرکب از ژیان و وانت وپیکان نمی توانستند حجم زیادی از اسرای
عراقی عملیات فتح المبین را ازمناطق آزادشده تخلیه کنند به گوش خود از
رادیو عراق شنیدم که ضمن اعلام وضعیت آب وهوای دزفول بعنوان یک شهراشغال
شده توسط ارتش عراق که از آن با نام دیسفول! یاد می کرد با کمال پررویی می
گفت: نیروهای قهرمان ما هم اکنون در قلب مواضع دشمن مجوس پیشروی می کنند!
و البته این یکی را راست می گفت، چون همزمان با پخش این
خبر دروغ ما اسرای عراقی را سوار قطارهای اندیمشک به تهران کرده بودیم وبه
تهران می فرستادیم!
گفتم صدام اینقدر درعرصه تبلیغات مهاجم بود که حتی وقتی از ما شکست می خورد برای انحراف افکارعمومی به فرماندهانش مدال شجاعت می داد!
ازعملیات فتح مهران در سال 1365 گفتم که وقتی عراقیهارا از مهران به عقب راندیم، سری به مواضع متصرف شده ازعراقیها زدم.
در یکی ازسنگرهای فرماندهان عراقی مقداری روزنامه دیدم که صدام را در حال اهدای مدال شجاعت به فرماندهان ارتش عراق نشان می داد.
وقتی در بازگشت به قرارگاه این
روزنامه ها را به آقای شمخانی که فرمانده قرارگاه مرکزی جنگ بود نشان دادم،
با ورق زدن آنها به من گفت: رجایی فوری دوربینهای صداوسیما را خبرکن تا با
آنها مصاحبه کنم. پرسیدم: چه می خواهی بگویی؟ گفت: در این روزنامه
تصویرصدام را در حال اهدا به فرمانده فاتح مهران که در این عملیات کشته شده
در حال اهدای مدال شجاعت نشان می دهد.
دوربین ها که حاضرشدند، آقای شمخانی با زیرکی وموقع شناسی خاصی در حالی که روزنامه عراقی را به دوربین نشان می داد گفت: این تصویرفرمانده ای است که مهران را اشغال کرد واکنون با درجه و مدال شجاعتش د ر زیرخاکهای مهران دفن شده است!
گفتم با وجود توانمندیهای عراق دراین عرصه ،در عین حال
ما امامی را داشتیم که ازموضع مرجعیت حرکت می کرد و با محبوبیت خاصی که
دربین مردم داشت – وبه این دلیل محبوب بود که هرگز خود را رهبر بخشی از
مردم نمی دانست،- توانست با درایت تمام جنگ را اداره کند.
گفتم دراین مدت بیش از دوازده سیزده بار توانستم با
امام ملاقات خصوصی داشته باشم و سه بار هم توانستم تمام ظرفیت حسینیه
جماران را برای رزمندگان فاتح فتح المبین و ایام پس از آن در اختیار بگیرم
که در این دیدارها با سهمیه ای که به یگانها دادم رزمندگان ارتش وسپاه
وجهاد وبسیج توانستند با امام دیدار کنند و دریکی از این ملاقاتها مسوول
تدارکات سپاه – حاج محسن رفیقدوست- که در کنارمن به امام گزارش دیدار را می
داد حین صحبت کردن از هیبت امام زانوانش می لرزید وپایش به پای من می
خورد!
گفتم امام با قدرت بی بدیل رهبری خود نگذاشت جنگ عراق با ایران به جنگ عرب و عجم یا شیعه و سنی تبدیل شود.
وقتی گفتم، امام که با کوچک شمردن خویش دربرابر عظمت
وجودی رزمندگان و مجاهدان اسلام بر منزلت آنان می افزود، به خاطره ای اشاره
کردم وگفتم پس ازعملیات فتح المبین که رزمندگان را به ملاقات امام برده
بودم ایشان درسخنرانیشان به آنها درعبارتی استثنایی گفتند: ما افتخارمی
کنیم که از هوایی استنشاق می کنیم که شما رزمندگان از آن هوا استنشاق می
کنید که این اوج تواضع و محبت امام را نسبت به رزمندگان اسلام نشان می داد.
امام فرهنگ عاشورا را وارد جنگ کرد وکشتگان مارا شهید دانست واین مساله مهمی بود.
در سال 61 که درشیراز به محضرآیت الله سید علی محمد
دستغیب رفتم و از ایشان برای حضور در جبهه دعوت کردم که پذیرفتند با اشاره
به نقش کاریزمای امام گفتند: فلانی این خیلی مهم است که یک نفربتواند این
همه آدم را این همه سال صدها کیلومتربیابان درجبهه ها در سرما وگرما نگه
بدارد بگونه ای که حتی فکر بازگشت به پشت جبهه را هم نکنند.
گفتم دراین عرصه من تشخیص دادم باید تلاشهایم را
درزمینه جنگ روانی بر روی نیروهای عراقی متمرکز کنم که از کمک دوستانی
مانند استاد دکتر حسین چوبین وحجت الاسلام والمسلمین موسوی اردبیلی
ابربکوهی که با لهجه عراقی با عراقیها صحبت می
کردند، بسیاراستفاده کردم و البته درکنار این کار، رادیوی شلمچه را به کمک
دوستان سازمان هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران راه اندازی کرده و علاوه بر
آن با گلوله های توپ اعلامیه های خود را برسر نیروهای عراقی پرتاب می
کردیم.
گفتم در مقطعی بعضی ازاسرای عراقی تا از خط خودشان به
خط ما تخلیه می شدند قبل از اینکه از ماسیگار وآب بخواهند می پرسیدند: وین
چوبین؟چوبین کجاست؟ واین به آن دلیل بود که دکترچوبین با اسرای عراقی
بسیاربا عاطفه ومسلط حرف می زد وعراقیها که شاهد تاثیر کلام استادانه او
بودند از شدت خشم بلندگوهای ما را که بر روی خاکریزها نصب شده بودند با
رگبارگلوله یا پرتاب گلوله خمپاره های مکرر سوراخ سوراخ می کردند.