خاطرات آیتالله کنی از مهندس بازرگان
بر همین اساس است که مهدویکنی میگوید «من بعد از انقلاب یادم است که امام درباره مرحوم بازرگان میفرمودند:«مهندس بازرگان آدم خوبی است، ولی کج سلیقه است» تعبیر امام درباره ایشان این بود. امام او را به مسلمانی و خوبی قبول داشت ولی روش و سلیقهاش را نمیپسندید.» (25)
عصر خبر: “من بعد از انقلاب یادم است که امام درباره مرحوم بازرگان میفرمودند:«مهندس بازرگان آدم خوبی است، ولی کج سلیقه است”
به گزارش تسنیم، «خاطرات آیتالله مهدویکنی» عنوان کتابی است که مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال 1385 در 6 فصل و 600 صفحه، از خاطرات آیتالله مهدویکنی منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب، رئیسمجلس خبرگان رهبری به تاریخچه قیام مردم و پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت تا استعفای آن پرداخته و خاطراتی را در این زمینه از مرحوم مهندس بازرگان نقل کرده است.
مهدویکنی پیش از انقلاب از طرف امام خمینی(ره) عضو حلقه اولیه شورای انقلاب به همراه شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی و آیتالله موسوی اردبیلی بود. او پس از انقلاب در دولت موقت مسئول کمیته انقلاب اسلامی شد.
او در خاطراتش به سابقه آشنایی با نهضتآزادیها و اینکه «آنها به مسجد ما(مسجد جلیلی) نیز رفتوآمد داشتند و او نیز در جلسات آنها شرکت و احیانا در جلسات هفتگی سخنرانی داشته»(1) اشاره میکند و پس از آن درخصوص دوران انقلاب میگوید «رژیم پهلوی از نام خمینی فرار میکرد و فکر میکرد میتواند آن را به بوته فراموشی بسپارد و از دلها محو کند از این رو ما به بهانههای گوناگون نام امام را مطرح میکردیم و این در آن موقع یک مبارزه بود. اینکه نام امام همراه با سه صلوات معمول شد، جنبه مبارزه و دنکجی به رژیم داشت نه اینکه نعوذبالله امام خمینی(ره) را از پیامبر اسلام (ص) بالاتر میدانستند اما مهندس بازرگان روی همین مساله حساسیت نشان میداد و میگفت چرا برای پیامبر اسلام(ص) یک صلوات فرستاده میشود و برای امام خمینی (ره) 3 صلوات؟»(2)
مهدویکنی گفته است «نهضت آزادی آیتالله طالقانی را قبول داشتند. آنها حتی امام را قبول نداشتند و گاهی با آقای شریعتمداری ارتباطاتی داشتند، چنان که امام هم به آنها خیلی علاقه نداشتند.(3) نهضت آزادی آیتالله طالقانی را به عنوان سمبل یک روحانی روشنفکر و مبارز میشناختند. البته با آقایان مطهری و بهشتی نیز ارتباط داشتند و هر کدام را از جهاتی دوست میداشتند و احترام میگذاشتند. بعدها آقای مطهری در حسینیه ارشاد با اینها به خاطر پارهای از عقاید یا موضعگیریها اختلاف داشتند.»(4)
* اعتقاد نهضتیها به مشروطه سلطنتی
به گفته مهدویکنی، «نهضتیها در ابتدا اساساً اعتقاد نداشتند که ما حکومت سلطنتی را از بین ببریم. آنها با رژیم مخالف بودند، منتها میگفتند ما با استبداد رژیم مخالفیم نه با ساختار و شکل نظام. به نظر آنان ساختار نظام، به نظر آنان همان ساختار مشروطه سلطنتی بود و آن را میپذیرفتند و در تمام مبارزاتشان هم به این نکته تکیه میکردند که ما طرفدار مشروطه سلطنتی هستیم و قانون اساسی مشروطه را قبول داریم. به همین جهت هرگاه برای فعالیت سیاسی زمینه پیدا میکردند، به همین شعارها اکتفا میکردند.»
«وقتی شعارهای امام علیه شاه شروع شد، نهضتیها خوشحال نبودند، نه اینکه شاه را دوست داشتند -من نمیتوانم چنین نسبتی به آنها بدهم- بلکه میگفتند مصلحت کشور در این است که سلطنت باقی بماند، منتها مشروطه باشد و به قول معروف «شاه سلطنت کند نه حکومت». با توجه به این ایده بود که اینها در ابتدای امر احساس کردند که نمیتوانند با اما کار کنند، چون میدیدند که امام ضد سلطنت است و قاطع در برابر تمامیت رژیم سلطنتی ایستاده است.»(5)
او درباره اعتقادات دینی بازرگان نیز میگوید: «مهندس بازرگان معمولا در مسجد ما نماز میخواند، چون منزل ایشان نزدیک مسجد ما در خیابان فردوسی بود و معمولا اگر آن طرفها بود، نماز جماعت را در آنجا میخواند و مقید بود که ظهرهای جمعه در نماز جمعه مسجد نارمک که به امامت مرحوم واحدی برگزار میشد، شرکت کند؛ این تقیدها را داشت. مرحوم آقای سحابی هم همینطور بودند ولی به ما آخوندها خیلی اعتقاد نداشتند…(6)من عقاید آقایان نهضت آزادی را به لیبرالیسم تعبیر نمیکنم چون لیبرالیسم مفهوم خاصی دارد که اصلا با مسلمانی نمیخواند و شکی نیست که نهضتی ها مسلمان بودند ولی روحیات و خلقیات و افکار و عقایدی مخصوص به خود داشتند.» (7)
به گزارش تسنیم، با اوج گیری نهضت اسلامی در سال 1357، اندیشه شکل گیری «شورای انقلاب» در میان روحانیون معتمد امام پدید میآید که در سفر شهید مطهری به پاریس، این طرح با امام در میان گذاشته میشود. بر همین اساس امام در 22 دی 1357، فرمان تشکیل شورای انقلاب را صادر میکند تا این شورا شرایط تاسیس دولت انتقالی را مورد بررسی و مطالعه قرار دهد و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد. مهدویکنی در خاطرات خود به این شورا اشاره کرده و گفته « شورای انقلاب حدود سه ماه قبل از 22 بهمن 1357 به دستور حضرت امام تشکیل شد.(8) در این شورا تعدادی از گروه نهضت آزادی نیز حضور داشتند. اینها با پیشنهاد و تائید دوستانی مثل آقای مطهری و دکتر بهشتی و شاید بعضی از دوستان دیگر و با اجازه و دستور حضرت امام وارد شورا شدند. در هر حال این دو نفر(مطهری و بهشتی) در انتخاب این افراد موثر بودند و امام افرادی را که میپسندیدند امضا میفرمودند. از جمله آنها آقای مهندس بازرگان و آقای دکتر سحابی و مرحوم آیتالله طالقانی از نهضت آزادی بودند که به شورای انقلاب ملحق شدند.(9)
*دیدگلاه شهید مطهری درباره نهضتآزادی
وقتی که امام خمینی تصمیم به بازگشت به ایران میگیرد، انقلابیون برای برگزاری مراسم استقبال و نیز حفاظت از جان ایشان، اقدام به تشکیل کمیته استقبال از امام میکنند تا هم مراسم تشریفات را برعهده بگیرد و هم از ایشان حفاظت کند. مهدویکنی درباره این کمیته میگوید: «در مورد ترکیب کمیته استقبال باید بگویم که این کمیته مرکب از چند روحانی و غیر روحانی بود.(10) مثلا مرحوم شهید عراقی از بازاریان و آقای صباغیان، آقای مهندس کتیرایی و دکتر یزدی از نهضت آزادی و چند نفر دیگر اعضای تشکیل دهنده این کمیته بودند. در اوایل انقلاب در جریانات و تشکیلات، غلبه با نهضت آزادی بود که از جمله آنها همین کمیته استقبال بود، چون معمولا آنها کار تشکیلاتی میکردند و حضور بیشتری در مسائل تشکیلاتی داشتند و قهرا کارها را قبضه میکردند. مرحوم بهشتی هم به آنها حسن ظن داشتند و در اوایل، آنها را تائید میکردند. یادم هست ابتدا امام به مدرسه رفاه تشریف آوردند. بعد آقای مطهری و شاید آقای منتظری شبانه امام را از مدرسه رفاه به مدرسه علوی بردند. صحن مدرسه رفاه را که خیلی بزرگ بود، فرش کرده بودند برای اینکه فردا وقتی مردم برای دیدن امام میآیند برای نشستن جا باشد؛ ولی صبح که ما آمدیم دیدیم که امام نیستند و از مدرسه رفاه رفتهاند. صحبت این شد که چرا امام تشریف ندارند و کجا هستند؟ گفتند مدرسه علوی هستند. بعد سوال شد که چه کسی ایشان را برده؟ گفتند که آقای مطهری و بعضی دیگر آمدهاند ایشان را از مدرسه رفاه بردهاند. یادم هست آن وقت آقای بهشتی ناراحت شدند که یعنی چه؟ چرا اما را از این طرف به آن طرف میبرند. چرا بدون مشورت کار میکنند؟ نهضت آزادی و همین آقای صباغیان و دیگران ناراحت بودند که امام چطور غیبشان زد. بعد که خدمت آقای مطهری رفتیم، ایشان فرمودند: من احساس کردم اینها( نهضتآزادی) دارند امام را دوره میکنند و از همین حالا دارند امام را اداره و رهبری میکنند، از این رو خواستم که رابطه امام را از اینها قطع کنم و امام به اینها وابسته نشوند که این برای انقلاب مضر است.»(11)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تامین امنیت مردم و شهرها یکی از ضروریات ابتدایی بود. در آن زمان به دلیل اینکه نیروی نظامی رسمیای وجود نداشت، مردم خود وارد صحنه شدند و کمیتهها را تشکیل دادند. در این شرایط تنها در تهران بیش از 1500 کمیته تشکیل شده بود. پس از تشکیل کمیته، بحث این بود که چه کسی مسئول کمیتهها شود. آنهایی که سابقه تشکیلاتی داشتند دنبال افرادی بودند که بتوانند با او معامله کنند. بر همین اساس مجاهدین و نهضتیها مرحوم آقای لاهوتی که فردی انقلابی و علاقمند به امام بود ولی روحیهای داشت که بیشتر میتوانست با آقایان نهضتیها و مجاهدین و حتی بنیصدر بسازد؛ چون سوابقی داشت و یکی از فرزندانش هم جزو مجاهدین خلق بود آنها با واسطههایی پیشنهاد داده بودند که آقای لاهوتی مسئول کمیتهها شود. البته سپاه هم داشت کمکم تشکیل میشد، منتها آن نیرویی بود که در حقیقت از کمیتهها منشعب شد. «امام در آن وقت در مدرسه علوی تشریف داشتند. ما با دوستان در روز دهم یا یازدهم اسفند نشسته بودیم. این قدر یادم هست که مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، آقای هاشمی، آیتآلله خامنهای، آیتالله مفتح، آیت الله محلاتی، آیت الله شاهآبادی و آقای ناطق نوری در آن جلسه حضور داشتند. در اتاقی نشسته بودیم و از جریانات و اوضاع مملکت صحبت میکردیم. ساعت حدود یازده و نیمه شب بود که ناگهان مرحوم شهید مطهری سراسیمه از اتاق دیگر وارد شدند و گفتند چه نشستهاید که امکان دارد فاجعهای رخ دهد. گفتیم چه شده؟ گفتند الان نهضتیها و بعضی از این وزرای نهضت (اسم نیاوردند ولی یکی از آنها صباغیان بود) با آقای لاهوتی در محضر امام هستند و امام، حکم فرماندهی نیروهای انقلاب را برای آقای لاهوتی نوشتهاند و بناست ساعت 12 از رادیو پخش شود و این فاجعه است.» (12)
* دلایل عدم تمایل بازرگان به پذیرش نخستوزیری
«امام به محض ورود به تهران به بهشت زهرا تشریف آوردند و فرمودند من به پشتیبانی این ملت، دولت تعیین میکنم و من توی دهن این دولت میزنم و همان جا با توجه به پشتیبانی مردم و پذیرش عمومی، زمینه را برای تشکیل دولت آماده کردند ظاهرا دو یا سه روز بعد از تشریف فرمایی، مجلسی تشکیل دادند و طی حکمی مهندس بازرگان را به عنوان رئیس دولت موقت و نخستوزیر انتخاب کردند. البته آقای مهندس اول متمایل نبود.»
مهدوی کنی دلیل عدم تمایل بازرگان را اینگونه بیان میکند که «هنگامی که مهندس بازرگان به حکومت انتخاب شدند، بنا شد که در دانشگاه تهران برای مردم سخنرانی کند. من حضور داشتم و دانشگاه پر از جمعیت بود، آقای مطهری و حجتالاسلام باهنر هم بودند. آقای مهندس بازرگان پشت میکروفون قرار گرفت و سخنرانی کرد و ضمنا به این نکته اشاره کردند که «انقلابیون، دولتی انقلابی و بولدوزروار میخواهند. امام بولدوزر میخواهد ولی من پیکان هستم. من حرکت میکنم اما پیکانوار حرمت میکنم.» یعنی از همان جا خواستند به مردم و امام بگویند که من یک چنین دولتی هستم، دولت انقلابی که با آنها معنا مثل بولدوزر بزنم و خراب کنم و به پیش بروم، نیستم. بعد هم به بختیار خطاب کردند که «ای بختیار لر! بیا بشو مانند حر و دولت را رها کن.» آقای بازرگان با چنین روحیهای آمدند و از اول نمی خواستند بپذیرند، برای اینکه احساس می کردند نمی توانند با امام و روحیه امام که انقلابی و قاطع و با صلابت بود، کنار بیایند که آخرش هم همینطور شد. به این حهت نگرانی داشتند؛ نه اینکه نمیخواستند در دولت باشند.»(13)
«بازرگان فکر میکرد دولت را آنطور که میپسندد میتواند اداره کند. از اینرو در آغاز، پذیرش آنها با نگرانی بود ولی بعد که دوستان به خصوص آقای مطهری و بهشتی به انها اصرار و استدلال کردند، پذیرفتند. ولی از همان اول میگفت من با آرامش پیش میروم و این تعبیر را همیشه داشتند که من با تندی مخالفم. در هر حال بازرگان در ابتدا دولت را با توجه به این دو خصیصه پذیرفتند: یکی آنکه معنای ضد سلطنت از آن استفاده نمیشد و قهرا این خصلت در برخوردهای حکومتی و اداری مملکت موثر بود و مساله بعدی هم مساله سیاست خارجی بود که یک سیاست ضد شرق و متمایل به غرب بود. به همین جهت حوادثی که پس از انقلاب رخ داد به یک معنا مطابق میل آقای مهندس بازرگان و دولت ایشان نبود. از جمله انها تشکیل کمیتههای انقلاب بود.»(14)
* اعتقاد بازرگان به سیاست تنشزدایی
به گفته مهدویکنی «چه بازرگان و چه دوستانشان مایل بودند که حتی دولت را خودشان اداره کنند و حتی هنگام استعفا هم ناراحت بودند و با حالت قهر رفتند. البته نمیتوانم به مهندس بازرگان این نسبت را بدهم که دنبال ریاست بود، نه نمیخواهم این را بگویم. او بسیاری از بگیر و ببندها را قبول نداشت و با بسیاری از اعدامها و کارهایی که در اول انقلاب واقع شد مخالف بود و کلا تندی را نمیپسندیدند و قهر انقلابی را نمیپذیرفتند.»
بازرگان در شیوه حکومتداری «فکر میکرد که با حکومت مشروطه سلطنتی میتوان مملکت را اداره کرد» و از سوی دیگر «در سیاستخارجی به تنشزدایی و سیاست موازنه منفی اعتقاد داشتند. آنها معتقد بودند که بایستی همان سیاستی را که دکتر مصدق انتخاب کرده بود ادامه بدهیم و سیاست تنشزدایی و نزدیکی به غرب را میپسندیدند. مهندس بازرگان با روسها خیلی مخالف بودند؛ یعنی با کمونیزم روس شدیدا مخالف بودند و با حکومت شرقیها و تسلط آنها و ارتباط با شرقیها و نفوذ آنها در ایران- چه قبل ار انقلاب و چه بعد از آن- سخت مخالف بود. مبارزات قبل از انقلابشان هم در کتابها و نوشتههایشان پیداست که ایشان جهتگیریهایی علیه کمونیزم داشتند؛ هم به عنوان الحاد عقیدتی و هم به عنوان مکتب اقتصادی آن.»
همین عناد و کینه نسبت به کمونیزم باعث شده بود که «شاه هم این آقایان را به اعتبار اینکه اینها با کمونیزم مخالف بودند و شاه و آمریکاییها هم شدیدا با شوروی مخالف بودند، پسندید. به همین جهت هم امریکاییها، این دولت را با بافت و روحیهای که داشت پسندیده بودند و همچنین به جهت سیاست تنشزدایی دولت موقت آمریکاییها با سیاستخارجی آنها موافق بودند. البته در جریانات قبل از انقلاب مسائلی هست؛ برای مثال ارتباطاتی که گاهی از سفارت آمریکا با آقایان بود، به نظر من به معنای خیانت و جاسوسی نبود، بلکه به این دلیل بوده که آمریکاییها فکر میکردند بهتر است با ارتباط برقرار کردن با نیروهای میانهرو، زیان ناشی از رفتن شاه را جبران نمایند. بنابراین بهترین جایگزین را در وجود این آقایان میدیدند.»(15)
آیتالله مهدوی کنی، معتقد است که «البته افراد دیگری مانند ملیگراهای افراطی هم احتمالا گزینه آمریکاییها بودند، ولی بعد از اینکه انقلاب شد، بهترین نیروهایی که توانستند در انقلاب باشند و با آمریکاییها کنار بیایند و سیاستشان را ادامه بدهند. چون هم مسلمان بودند و می توانستند در حکومت اسلامی کار کنند علاوه بر این نزد مسلمانها و علما شناخته شده بودند و امام هم آنها را به عنوان مسلمان قبول داشت.»(16)
* دیدگاه دولت بازرگان درخصوص ولایتفقیه
در دوران دولت موقت، گاهی اختلاف نظرهایی میان شورای انقلاب و دولت موقت همچون تشکیل مجلس خبرگان یا موسسان پیش میآمد. همین مساله هم باعث شده بود که بازرگان به اعضای شورای انقلاب پیشنهاد میکند که دو تن از اعضای شورای انقلاب در دولت به عنوان ناظر حضور داشته باشند. شورای انقلاب مهدویکنی و آقای باهنر را به عنوان اعضای شورای انقلاب به صورت ناظر در دولت انتخاب میکند که در یکی از روزهایی که این دو در جلسه دولت شرکت میکنند، مهدوی کنی نقل میکند که «وقتی در دولت شنیده شد که میخواهند مساله ولایت فقیه را در قانون اساسی بگنجانند- که البته در پیشنویس نبود- مرحوم سامی که وزیر بهداری بود با عصبانیت می گوید: «بله! مساله ولایت فقیه را میخواهند به خبرگان ببرند و فردا در مجلس مطرح کنند.» او با شدت روی میز میکوبید و میگفت: ما نمیگذاریم این کار بشود؛ یعنی چه؟ ولایت فقیه یعنی چه؟ این برای ما مورد قبول نیست. به خدمت امام میرویم و میگوئیم که ما اصلا خبرگان را تحریم میکنیم و چنین و چنان میکنیم. گفتند که باید نامهای خدمت امام بنویسیم و بگوییم این درست نیست و ما چنین اصلی را قبول نداریم . مهندس بازرگان هم حرف دکتر سامی را تائید میکرد و همگی تند و عصبانی بودند که چرا مساله ولایت فقیه مطرح شده است.» (17)
* ارتباط نهضتآزادی با آیتالله شریعتمداری
نهضت آزادی علاوه بر آیتالله طالقانی، با آیتالله شریعتمداری به عنوان کسی که رژیم سعی داشت از وی برای کمرنگ کردن رهبری امام استفاده کند، نیز ارتباط داشت. «مرحوم بازرگان که قبل از انقلاب هم با آقای شریعتمداری ارتباطاتی داشت، پس از انقلاب نیز مایل به جلب نطر ایشان بود و نارضایتی ایشان، برایشان مطلوب نبود لذا همیشه فکر میکردند که ایشان را راضی نگهدارند؛ ولی امام مکرر میفرمودند که نمیشود کاری کرد؛ یعنی میگفتند ما نمیتوانیم ایشان را نگه داریم نمیشود ایشان را در مسیر نگه داشت.»(18)در نهایت نیز آنچه امام میگفت، تحقق یافت. در جریان کودتای نوژه قرار بود دقایقی پس از اینکه هواپیماهای جنگی بر فراز منزل امام دو موشک، چهار بمب سنگین و چهار بمب خوشهای رها کنند تا از شهادت امام خمینی مطمئن شوند و نیروهای از قبل آماده شده در حملهای ضربتی ساختمان صدا و سیما، دفتر ریاست جمهوری، و برخی نقاط دیگر را اشغال کنند و هواپیماهای دیگری نقاط حساسی مثل مجلس شورای ملی و مراکز متعلق به سپاه پاسداران را بمباران کنند و… آیتالله سید کاظم شریعتمداری بر صفحهی تلویزیون ظاهر شده و هرگونه مقاومت در مقابل دولت کودتا را غیر مشروع و مردم را به تبعیت از آن فرا میخواند. در همین حال ظرف چند روز مقدمات انتقال شاپور بختیار به مرکز و تشکیل دولت اقدام میشود. پس از این واقعه و همچنین غائلههایی که او در آذربایجان ایجاد کرد، او خانهنشین شد و مرجعیتش توسط جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ابطال شد.
اما جدا از غائله هایی که شریعتمداری در آذربایجان به پا کرد، در کردستان هم اوضاع بهتر از آنجا نبود. در کردستان گروهکهای دموکرات، کومله و دیگران به دنبال استقلال و حداقل خودگردانی بودند. عزالدین حسینی در مهاباد از آخوندهایی بوده که قبل از انقلاب با شاه و ساواک ارتباط داشته و اصلاً با رژیم شاه مبارزه نمیکرد و پس از انقلاب هم مخالف نظام اسلامی گردید. او بعد از انقلاب شروع به همکاری با دموکراتها کرد و بعد هم آن جربانات را در کردستان به وجود آوردند. به گفته مهدویکنی «در آن وقت دولت موقت به منظور مذاکره با آنها تصمیم به اعزام بعضی از وزرا به کردستان گرفت و به دنبال آن برخی از آقایان مانند صباغیان، معینفر و شاید آقای سحابی و فروهر با هلیکوپتر به کردستان میرفتند. آنها معمولا به یکی از روستاها در بالای کوه که رهبران کرد آنجا پناه گرفته بودند، میرفتند و با احترام و صلوات به ملاقات آنها میرفتند و به خصوص با عزالدین حسینی مذاکره میکردند. این چقدر برای دولت و نظام اسلامی ننگ بود که اعضای دولت با التماس به آنجا بروند. واقعا اگر فرمان امام در برابر حملهای که در سنندج علیه نیروهای نظامی شد، نبود، چیزی نمیتوانست مانع پیشرفت آنها باشد.»(19)
* دیدار بازرگان با برژینسکی
تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام را میتوان آخرین اتفاق سیاسی در دولت موقت دانست. 3 روز پس از اینکه مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی برای شرکت در 25 مین سالگرد انقلاب الجزایر در الجزیره حضور داشتند، در حاشیه مراسم با برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا دیدار کردند، در تهران دانشجویان به صورت خودجوش و بدون اطلاع مقامات دولتی و شورای انقلاب در واکنش به پذیرش شاه در آمریکا، اقدام به تسخیر لانه جاسوسی آمریکا کردند. مهدویکنی در آن زمان مسئولیت کمیتههای انقلاب اسلامی و حفاظت از سفارتخانهها را بر عهده داشت. او می گوید: «دانشجویان بدون اینکه به ما خبر دهند، رفتند و وارد سفارتخانه شدند در حالی که میشد به ما خبر دهند. حتی میتوانستند محرمانه به ما بگویند که شما نیروهایتان را بردارید یا مثلا دستور دهید با کسانی که امروز وارد سفارت میشوند تعرض نداشته باشند، ولی نگفتند؛ لذا نیروهای ما در ابتدا مخالفت کردند چون مهاجمان و انگیزه آنها را نمیشناختند.از این رو پاسداران کمیته به من زنگ زدند و پرسیدند که اینها از کجا ماموریت دارند؟ من اظهار بیاطلاعی کردم. از سوی دیگر مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت به من زنگ زدند که اینها کی هستند که به سفارت وارد شدهاند مگر شما مامور حفظ امنیت نیستید؟ گفتم من اصلا از موضوع بیاطلاعم.(20) دولتیها خیلی ناراحت بودند. به خصوص نخست وزیر دولت موقت چون آنها طرفدار حسن رابطه با غرب بودند و نمیخواستند روابط فیمابین با این کارها تیره شود.(21)
در نهایت نیز دولت موقت فردای تسخیر لانه جاسوسی استعفا داد. این استعفا اگر چه با مخالفت امام همراه بود اما بازرگان پیش از قبول استعفا، متن استعفا را به رادیو میفرستند و از آن طریق استعفا قرائت میشود و عمر دولت موقت به پایان میرسد.
* بازرگان: آخوندها همه با هم هستند
پس از پایان دوره مسئولیت شورای انقلاب و تشکیل مجلس شورای اسلامی، اعضای شورای انقلاب- آنهایی که باقی مانده بودند قرار گذاشته بودند که یک جلسه دورهای داشته باشند. این جلسات دورهای گاهی در منزل آیتالله مهدویکنی، گاهی منزل آقای معینفر و… برگزار میشد. یک روز هم نوبت به بنیصدر رسید. او در آن موقع رئیسجمهور شده بود. آن شب برخلاف شبهای قبل، چند نفر از آقایان از جمله دکتر بهشتی، آقای باهنر، آقای هاشمی رفسنجانی و آیتالله خامنهای که هر 4 نفر مععم بودند، در جلسه حاضر نشدند ولی مهدویکنی و آقای موسوی اردبیلی و چند نفر از غیرمعممین در جلسه حاضر شده بودند. به گفته مهدویکنی «بنیصدر در انتظار بود و گاهی جلوی در میآمد و گاهی تلفن میکرد؛ ناراحت بود و میگفت شام دیر شده ولی آقایان نیامدند. بالاخره بعد از چند بار که تلفن زد و بیرون رفت و آمد، ناراحت شد و با عصبانیت گفت:«نیامدند که نیامدند؛ همین دو نفر روحانی ما را بس.» تا این حرف را زد مهندس بازرگان گفت: « آقای بنیصدر؛دلت را به اینها خوش نکن، اینها هم با آنها هستند. این آخوندها را من تجربه کردم تو که آخوندزادهای این آخوندها را خوب نشناختهای، این آخوندها در مواقع حساس همهشان با هم میشوند.» من گفتم آقای بنیصدر! مساله واقعا همینطور است. آمدن ما د راینجا مفهومش این نیست که با آنها مخالفیم، ما اصلاً اطلاع نداشتیم که آنها نمیآیند و الا همانطور که مهندس بازرگان گفت ما با هم هستیم.»(22)
* پیشنهاد بازرگان برای حمایت از مهدویکنی در انتخابات
چندی بعد اما بنیصدر با منافقین همراه میشود و با توجه به التهابآفرینیهای رئیسجمهور در جامعه، مجلس شورای اسلامی رای به عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور میدهد و او را فاقد صلاحیت ریاستجمهوری میداند. پس از فرار او، و انتخاب شهید رجایی به عنوان رئیسجمهور و همچنین ترور او و شهید باهنر، کشور آماده برگزاری انتخابات ریاستجمهوری میشود. در آن ایام آیتالله خامنهای یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری میشود و به جهت ترور شخصیتها قرار میشود که آیتالله مهدویکنی و آقای دکتر شیبانی و آقای عسگراولادی به منظور احتیاط نامزد ریاستجمهوری شوند. «در آن ایام که ما حسب ظاهر نامزد ریاستجمهوری شدیم از برادران نهضت آزادی آقایان بازرگان و صباغیان به دفتر نخستوزیری آمدند و گفتند اگر شما جدا نامزد هستید ما آمادهایم برای شما تبلیغ کنیم. من گفتم اولا نامزدی من صوری است و جدی نیست و ثاینا اگر جدی بود علاقهای به تبلیغ و تائید شما نداشتم. بالاخره هم یک روز قبل از انتخابات هم اعلام انصراف کردم و گفتم از ملت میخواهم به آقای خامنهای رای بدهند.»(23)
* گرایش نهضتآزادی به آیتالله منتظری
پس از این جریانات، نهضت آزادی که به غیر از حضور بازرگان و چند تن از اعضای نهضت، ارتباطی با سران نظام نداشت، به سمت مرحوم منتظری گرایش پیدا کردند. «آیتالله منتظری نقدهایی به مسائل سیاسی کشور از جمله سپاه، قوهقضائیه و دولت داشت.گاهی هم به خود امام- به صورت مستقیم یا غیرمستقیم- اشکال و ایراد میگرفتند. خودشان نقل میکردند که امام من را خواستند و گفتند که حرفهایی که شما میزنید رادیوهای بیگانه نیز آن را میگویند. چرا حرفهایی میزنید که رادیو بغداد میگوید؟ این دلیل بر این است که حرفهای شما صحیح نیست؛ یعنی به مصلحت انقلاب نیست. گاهی که به منزل ایشان میرفتیم، در جلساتی که مردم به دیدن ایشان میآمدند، مطالبی را بیان میکردند و گاهی به نیروهای انقلاب حمله میکردند و میگفتند کارهای خلاف میکنند. به طور اجمال یادم هست که ایشان اعتراضهایی زیادی به این نهادها داشتند و لذا در همان زمان نهضت آزادی به ایشان ابراز تمایل میکردند، برای اینکه میدیدند بعضی از حرفهایی که آنها میخواهند بزنند، ایشان میزدند. شنیدهام آنها گاهی هم با ایشان جلسات خصوصی داشتهاند.»(24)
* دیدگاه امام خمینی(ره) درباره مهندس بازرگان
بر همین اساس است که مهدویکنی میگوید «من بعد از انقلاب یادم است که امام درباره مرحوم بازرگان میفرمودند:«مهندس بازرگان آدم خوبی است، ولی کج سلیقه است» تعبیر امام درباره ایشان این بود. امام او را به مسلمانی و خوبی قبول داشت ولی روش و سلیقهاش را نمیپسندید.» (25)
مرحوم مهندس بازرگان در نهایت در 30 دی ماه 1373 در حین سفر برای معالجه، جان به جان آفرین تسلیم کرد و از خود 350 کتاب، مقاله و سخنرانی بر جای گذاشت.