بررسی وضعیت اولین دانشکدۀ علوم ارتباطات ایران

این روزها باز هم خبر از انتقال دانشکدۀ
علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی به گوش می رسد. دانشکده ای
که در تمام فراز و نشیبهای روزنامه نگاری و روابط عمومی ایران در 50 سال
گذشته به نوعی حضور داشته است و از زمان روزنامه نگاران قدیمی تجربی تا
جوانان 18 ساله این را به خود دیده است. دانشکده ای که جامعۀ ایران هنوز از
پس انداز و انباشت تجربه ی دهۀ 40 به بعد آن روزنامه نگار و متخصص روابط
عمومی تربیت می کند و پایۀ هیئت علمی دانشکده های دیگر ارتباطات ایران به
نوعی از این محل سرچشمه گرفته اند. اما آیا دانشکدۀ ارتباطات در سه راه
ضرابخانه بنا به طرح مصوب تجمیع دانشکده ها در پردیس دانشگاه باید به دهکدۀ
المپیک منتقل شود؟ اگر انتقال انجام شود، برای ساختمان اولین دانشکدۀ
ارتباطات ایران چه اتفاقی می افتد؟ ساختمانی که نقش مهمی در هویت یابی
روزنامه نگاران و متخصصان روابط عمومی ایرانی دارد؟ چه در آنجا تحصیل کرده
یاشند یا نه. آیا انتقال دانشکدۀ علوم اجتماعی از دانشکدۀ ارتباطات به
پردیس و باقی ماندن دانشکدۀ ارتباطات می تواند به رونق دوباره ی دانشکده
کمک کند؟ اینها بخشی از پرسشهایی است که بعد از شنیدن  خبر انتقال به ذهن
می آید. پرسشهایی که در میزگرد شفقنا رسانه تلاش شد با حضور کارشناسان به
آن پاسخ داده شود. آنچه در ادامه می خوانید بررسی نجفقلی حبیبی،
رئیس سابق دانشگاه علامه طباطبایی در دولت هشتم؛ هادی خانیکی، مدرس
ارتباطات دانشکدۀ ارتباطات؛ محمد مهدی فرقانی، مدرس ارتباطات و رئیس سابق
دانشکدۀ ارتباطات و ابوالحسن ریاضی، دکترای جغرافیای انسانی
از خبر انتقال دانشکدۀ ارتباطات و چگونگی حفظ آن به عنوان یک سرمایۀ اجتماعی است. ضمن این که تلاش برای دعوت حسین سلیمی سرپرست وقت دانشگاه علامه طباطبایی بی نتیجه ماند و علت عدم پذیرش این دعوت به شفقنا رسانه اعلام نشد.

شفقنارسانه: تاریخچه این ماجرا را بگویید و این که چه لزومی
دارد یک دانشگاه دانشکده‌هایش را از سراسر شهر جمع کند و این کار هم چندسال
طول بکشد؟

فرقانی: درباره اینکه
چرا دانشگاه باید تجمیع شود باید بگویم که این سنت دانشگاه است. دانشگاه در
تعریف واقعی‌، مجموعه‌ای از دانشکده‌های مختلف و متعدد است که بین این
دانشکده‌ها، وجوه مشترک و وجوه افتراقی وجود دارد. هماهنگی بین هیئت رئیسه
دانشگاه با دانشکده‌ها و بالعکس یک اصل و ضرورت است که از گذشته و بدو
تاسیس دانشگاه تا به حال در دانشگاه مطرح بوده و هست. در واقع آنچه به
دانشگاه هویت می‌دهد، پردیس دانشگاه است. چون بالاخره دانشگاه به اعتبار
مجموع دانشکده‌ها، دانشجویان، اعضای هیئت علمی و امثال اینها هویت مشخص
پیدا می‌کند و بعد تعامل و همگرایی و ارتباط بین اجزای دانشگاه یعنی
دانشکده‌های مختلف، اعضای هیئت علمی‌، چه بین دانشجویان و دانشکده‌های
مختلف و چه بین مدیریت دانشکده‌ها با مدیریت دانشگاه به آن هویت می‌دهد.

شفقنارسانه: چرا این اتفاق از ابتدا نیفتاده بود؟

فرقانی: به خاطر نحوة
شکل‌گیری و تولد دانشگاه علامه طباطبایی بود. ما قبل از انقلاب، مجموعه‌ای
از مدرسه‌های عالی و دانشکده‌های مستقل و پراکنده را در سطح تهران داشتیم.
مثل مدرسه عالی علوم بازرگانی، مدرسه ادبیات و زبان‌های خارجی، علوم
ارتباطات، مدرسه عالی دماوند و… . اینها مجموعه‌ای از موسسه‌های علمی
مستقل بودند که فعالیت می‌کردند. بعد از انقلاب تصمیم گرفته شد که این
دانشکده‌های پراکنده در یک مجموعه دانشگاهی تجمیع شوند. پس در مجموعه‌های
دانشگاهی ابتدا با عنوان مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی تجمیع شدند و
بعد از انقلاب فرهنگی با عنوان دانشگاه علامه طباطبایی این مجموعه شکل
گرفت و ویژگی مشترکشان هم این بود که همه در حوزه علوم انسانی فعال بودند و
هرکدام از این مدارس عالی به دانشکده‌های زیرمجموعه دانشگاه تبدیل شدند؛
مگر دانشکده علوم ارتباطات که با این نام وارد مجموعه شد ولی عملا به
دانشکده علوم اجتماعی تبدیل و رشته‌های روزنامه نگاری و روابط عمومی منحل
شدند. به هرحال شاید احساس غبنی که همچنان در رابطه با استادان و دانشجویان
علوم ارتباطات وجود دارد، از این مسئله ناشی می‌شود که کم‌وبیش
دانشکده‌های دیگر با نام و هویت خودشان زیرمجموعه دانشگاه علامه طباطبایی
قرار گرفتند اما ناگهان تابلوی دانشکده علوم ارتباطات برداشته  و با
دانشکده علوم اجتماعی ادغام شد. به این ترتیب، رشته‌های مربوط به علوم
ارتباطات منحل شد، این رشته زیرمجموعه علوم اجتماعی قرار گرفت و به گرایشی
کمرنگ تبدیل شد که تاریخچه‌اش را همه می‌دانیم. این وضعیت تا سال 69 ادامه
داشت؛ بعد به صورت یک رشته علوم ارتباطات احیا ‌شد؛ در دهه 70 گرایش‌های
روزنامه‌نگاری و روابط‌عمومی به وجود آمد و اواسط دهه 80، یعنی سال 83 رشته
روزنامه‌نگاری، روابط‌عمومی و مطالعات ارتباطی و فناوری اطلاعات با هدف
تهیه مقدمات تاسیس دوباره دانشکده علوم ارتباطات و مقاطع تکمیلی آن
راه‌اندازی شد. فکر نمی‌کنم که در اصل فلسفۀ تجمیع، هیچ‌یک از اعضای هیئت
علمی یا حتی دانشجویان واگرایی و اختلاف نظر وجود داشته باشد. برای اینکه
اموری چون منابع مالی، منابع انسانی و  هویت‌یابی تسهیل می‌شود. به هر حال
مجموعه‌ای به نام دانشگاه علامه طباطبایی با این سطح پراکندگی در هویت‌یابی
هم دچار مشکل می‌شود.

شفقنارسانه:این
دیدگاه شما درست است اما هویت خیلی از بچه‌های دانشکدۀ علوم‌ارتباطات به
دانشکده سه‌راه ضرابخانه است و اگر این دانشکده از آنجا منتقل شود دوباره
مشکل هویت‌یابی پیش می‌آید. در دعوت برخی از اساتید برای شرکت در این جلسه
گفته شد، ایراد اساسی‌تری به این مسئله وجود دارد و آن انحلال دانشکده است.
البته دیگر برای این مسئله نمی‌شود کاری کرد ولی فکر می کنید  برای حفظ
همین دانشکده چه باید کرد؟

فرقانی: این می‌تواند
بحث مرحله دوم ما باشد. من فقط به اجمال اشاره کنم که بحث خواست دانشجویان و
هویت درباره همه دانشکده‌های دانشگاه علامه طباطبایی صدق می‌کند و هیچ یک
از دانشکده‌ها از قبل در پردیس المپیک نبوده است و همه دانشکده‌ها کم و بیش
همین وضعیت دانشکده علوم اجتماعی را دارند. این یک احساس غبن و علاقه
مشترک بین همه دانشکده‌هاست و تبعیضی بین دانشکده‌ها وجود ندارد. باید توجه
کنیم ما با تمرکز و استقرار در سطح شهر چیزهایی را به دست می آوریم و
متقابلاً چیزهایی را به دست نمی‌آوریم.

شفقنارسانه: این خیلی عجیب است. شما در آن دانشکده تحصیل و تدریس کردید. چطور می‌گویید که من آن را واگذار می‌کنم و می‌روم؟

فرقانی: من نمی‌گویم آن
را واگذار می‌کنم و می‌روم. دانشکدۀ علوم‌اجتماعی از اولین دانشکده‌هایی
بود که قرار بود به پردیس دانشگاه منتقل شود. در آن زمان من رئیس دانشکده
علوم اجتماعی بودم، با انتقال مخالفت ‌کردم و رضایت همۀ هیئت علمی را هم با
عدم انتقال گرفتم. این دو مسئله است که علاقه شخصی من چیست و اینکه اگر
واقع بینانه بخواهیم نگاه کنیم چه اقتضائات و ضرورت‌هایی وجود دارد.

 

شفقنارسانه: به نظر می رسد نگاهتان خیلی مدیریتی است. آقای خانیکی شما هم همین نگاه را دارید؟

خانیکی: مسئله این نیست
که نگاه چطور فهمیده می‌شود. سوالی که شما مطرح کردید به نظر من ادغام چند
سوال در یک سوال است و کسانی هم که مورد پرسش قرار می‌گیرند، چند موقعیتشان
در هم ادغام شده است. من و آقای دکتر فرقانی عضو گروه ارتباطات دانشگاه
علامه هستیم و بخشی از پرسش شما به این برمی‌گردد که دانشکده علوم ارتباطات
کجاست؟ فیزیک مسئله کجا خواهد بود؟ باید برود یا نرود؟ سطح دیگری از سوال
شما به این سمت رفت که دانشگاه علامه، که محصول ادغام چند موسسه عالی است،
در حال حاضر آیا هویت مشترک به نام دانشگاه دارد یا نه؟ آیا دانشگاه باید
یک ساختار فیزیکی مشترکی داشته باشد و این ساختار فیزیکی واحد به این هویت
کمک می‌کند یا خیر؟ الان شما می‌توانید بگویید این مسئله مدیریتی است، من
می‌توانم بگویم مسئله هویتی هم هست. یعنی اگر مسئله دانشگاه علامه طباطبایی
این باشد که هنوز هم استاد و دانشجو یکدیگر را از یک خانواده نمی‌بینند،
آن وقت راه‌حل من این است که یک همبستگی مشترک از طریق یک مکان مشترک
برایشان به وجود بیاید. مسئله دیگر که سوال جدی و درست شما بود، ارتباط بین
فرهنگ و مکان یا فضا بود. یعنی شما از کسانی می‌گویید که به اینجا یک تعلق
خاطر دارند. می‌توانیم نمونه‌های فراوانی را در این زمینه مثال بزنیم.
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در کنار بهارستان، یکی از قدیمی‌ترین
واحدهایی است که دانشگاه تهران تاسیس کرده است و پر از خاطره‌ها بود. اما
وقتی دانشکده توسعه پیدا کرده است، دانشجویان آن زیاد شده‌اند و ساختمان هم
قدیمی شده است، آیا آن دانشکده باید آنجا بماند یا از آنجا برود؟ آنچه
درباره چند موقعیتی بودن خودمان گفتم به این معنی است که من معلم ارتباطات
هستم و به آن دانشکده تعلق بیست و چندساله دارم. آقای فرقانی هم تعلق 35
ساله دارد.

فرقانی: 42 ساله.

خانیکی: بله. یک طرف
قضیه هم این است که سال‌ها پیش، زمانی که از مسئولان وزارت علوم بودم، یکی
از دغدغه‌های جدی‌ام برقرار کردن رابطه بین فرهنگ و دانشگاه بود که دانشگاه
را به عنوان یک نهاد فرهنگی تعریف کنیم. اگر بحث می‌خواهد این باشد که
بیانیه‌ای برای انتقال ساختمان امضا شود، آن چیز دیگری را می‌طلبد. چون من و
آقای فرقانی نمایندگی مدیریت دانشگاه، نمایندگی مدیریت کشور و شهر را
نداریم؛ بلکه ما اینجا به عنوان کارشناسانی وارد شده‌ایم که می‌خواهد
زیست‌ها، تجربه‌ها و رابطه بین هویت و فضا را بگوید. هویت را در دانشگاه
باید پاس داشت و این مسئله‌ای جدی است. از نقدهایی که می‌توان به کشور
داشت، بی‌توجهی به مسئله هویت است. یعنی بی‌توجهی به حس تاریخ‌داری یا حس
تاریخمندی. دوران اصلاحات یعنی زمان دکتر معین و زمان دکتر توفیقی به این
مسئله توجه می‌شد. هویت این قدر مهم است که دانشجوی دانشکده الهیات که وارد
دانشگاه می‌شود، باید احساس کند که وارد دانشکده‌ای شده است که در یک جا
شهید مطهری و در جایی دکتر شریعتی بوده است اما خیلی به این موضوع توجه
نمی‌شود. در دانشگاه امیرکبیر تلاش کردیم که صدوپنجاهمین سالگرد امیرکبیر
در این دانشگاه برگزار شود تا این را به جامعه  بفهمانیم که دارالفنون
آموزش عالی همان پلی تکنیک است که همزمان در توکیو هم وجود داشته است. اما
مسئولان دانشگاه می‌گفتند که برای برگزاری سمینار یونسکو شما وارد موضوع
نشوید و فقط به ما پول بدهید تا سالن‌ها را درست کنیم. یعنی در آن ماجرا
درد ما این بود که امیرکبیر شناخته شود اما درد آن‌ها تعمیر سالن‌ها بود.
یا مثلاً دانشگاه فردوسی مشهد از همان اول دانشگاه بود و نسبت به دانشگاه
علامه طباطبایی مشکلات کمتری داشت، اما دانشکده‌های پراکنده‌ای در سطح شهر
داشت. تجربه بشری نشان داده که شهرک های دانشگاهی یکی از سوژه های مطالعه
است. از جمله دانشکده‌هایی که باید منتقل می‌شد، دانشکده ادبیات بود.
دانشکدۀ ادبیات یعنی دانشکده‌ای که پشتش افرادی مثل دکتر شریعتی، غلامحسین
یوسفی و نمایشنامۀ «یک‌بار دیگر ابوذر» را دارد. دانشگاه را رها می کردید
تا به خاطر مشکلات، دانشکده ادبیات را بفروشند و جای  آن برج بسازند؟
تدبیری که ما در آموزش عالی اندیشیدیم و خود من هم تاکید داشتم، این بود که
دانشکده ادبیات از بین نرود. به این صورت که جهاد دانشگاهی آن ساختمان را
خرید و به مجتمع فرهنگی شریعتی تبدیل شد. مجتمع فرهنگی حتی بهتر از دانشکده
ادبیات، این حس را حفظ کرد. یعنی تندیس دکتر شریعتی را ساختند، اتاق او را
نگه داشتند و به اسم او سالن ساختند و همایش برگزار کردند. به عنوان
کارشناس، به دانشگاه علامه طباطبایی، وزارت علوم و دولت می‌گویم تجمیع
دانشگاه اشتباه نیست. این کار درست است اما پیش‌فرضی هم وجود دارد که
می‌گوید دانشکده ارتباطات ضایع شده را برگردانید. دانشکده، بعد از قریب 50
سال عملا و نه با شعار به قطب ارتباطات کشور تبدیل شود. بعد فکری برای
ساختمان شود که این ساختمان به جای اینکه به برج چهارده طبقه تجاری تبدیل
شود، هویت سه راه ضرابخانه و دانشکده ارتباطات مرحوم دکتر معتمدنژاد را
احیا کند. بعد از فوت دکتر معتمدنژاد و حین تشییع جنازه دکتر، مسئله ما این
بود که آیا همین حسی که ما داریم دانشجویان جوان آنجا هم دارند یا خیر؟
جواب این بود که خیلی‌ها این حس را ندارند؛ چون احساس گسست به وجود آمده
است. بخشی از این گسست به رویه‌های اشتباه مدیریتی برمی‌گردد. وقتی خبرنگار
و عکاس  اتاق دکتر معتمدنژاد را برای عکاسی می‌خواهد، من نمی‌توانم اتاق
دکتر را به او نشان دهم. چون اگر از من بپرسید چه نقد یا پیشنهادی دارم،
می‌گویم برای یک دانشگاه می‌ارزید که یک اتاق را برای دکتر معتمدنژاد نوعی
برای همیشه نگه دارد و بر در اتاق او این تابلو باشد. تجربه‌ای را بگویم از
دانشکده ژورنالیسم دانشگاه مسکو که تجربه عوض شدن خونین یک نظام را پشت سر
گذاشته است. وقتی که وارد این دانشکده می شوید که 130 سال سابقه دارد، 130
سال را می‌بینید. یعنی از اولین پلی‌کپی‌ها و ماشین‌های تایپ قدیمی آنجا
نگه داشته شده و گفته شده که کدام استاد آن را تدریس می‌کرده است. در
دانشگاه لندن هم همین طور بود. اتاق را نگه نداشته بودند اما بیرون آن یک
لوح نوشته بودند که اتاق داروین است و عضو گروه زیست‌شناسی از فاصله فلان
تا فلان بود و یک زندگینامه برای او نوشته بود. من خاطره‌ای بگویم چون قرار
است خاطره‌های ما تجربه‌های ما شود. زمانی مرحوم علامه جعفری در دوره اول
وزارت علوم دکتر معین علاقه‌مند به توجه به میراث فرهنگ اسلامی-ایرانی بود.
جلساتی را هم با دکتر معین برگزار کرده بود با این نتیجه که  سالن‌های
مختلفی که به اسم اندیشمندان مسلمان ایرانی در دانشگاه‌ها وجود دارند، بهتر
است که جلوی این سالن‌ها لوحی باشد و این اندیشمندان را معرفی کنند. دکتر
معین هم این موضوع را دنبال کرد. در سمینار روسای دانشگاه‌ها، که در
کرمانشاه برگزار می‌شد،  این مسئله که پشتوانه‌اش علامه جعفری بود، مطرح
شد. از میان کل روسای دانشگاه‌ها دونفر با این ایده همراهی کردند، اما سایر
روسا می‌گفتند بودجه بدهید ما خودمان می‌دانیم که مشکل را چطور حل کنیم.
یا زمانی که طرح‌های مدرن بازی با رنگ، اینکه خوابگاه‌ها با رنگ‌های شاد
باشد یا طرح‌هایی که به عنصر فرهنگ و هویت برمی‌گشت را مطرح کردیم،
مدیریت‌ها واکنش‌های خوبی نداشتند و نمی‌پذیرفتند. چون ربط بین مسئله هویت،
فرهنگ و فیزیک را نمی‌دانستند. دانشجویی که احساس کند که با معتمدنژاد
پیوند دارد، فهمش از ارتباطات هم بسیار بیشتر می‌شود. ولی ممکن است این
تصور وجود داشته باشد که اگر اینترنت و ویدئوپروژکتور در کلاسها باشد، همه
چیز درست می‌شود. جوابم به سوال متداخلی که مطرح کردید این است که باید به
هویت فرهنگی و سابقه تاریخی توجه کرد. تاریخ داشتن لازمة علمی بودن و علم
ورزیدن در دانشگاه است. به این اعتبار در دانشگاه علامه طباطبایی هم باید
حس تاریخ داشتن تقویت شود و این حس مشترک به وجود آید؛ وگرنه مجمع الجزایر
خواهد بود. کمااینکه هنوز هم مجمع الجزایر هست. دانشکده علوم اجتماعی و
ارتباطاتی که از آن صحبت می‌کنید مجمع‌الجزایری است مرکب از علوم اجتماعی،
ارتباطات، خدمات اجتماعی، برنامه‌ریزی و… که هنوز هم یک دانشکده نیست و
اگر رهایش کنید، دچار تشتت می شود. ارتباطات هم دچار این وضع می‌شود. از یک
طرف روزنامه نگاری و از طرف دیگر روابط عمومی. از یک طرف حرفه می‌شود و از
طرف دیگر مطالعات ارتباطی. نکته بعدی اینکه می‌گویم باید دست دانشگاه را
در توسعه فیزیکی باز گذاشت و به توسعه فرهنگی‌ آن کمک کرد. این نمی‌تواند
دلیل باشد که روزنامه‌نگار با شهر سروکار دارد، پس باید در شهر باشد مگر
رشتۀ حقوق با بیابان سروکار دارد. این دلیل نمی‌شود که دانشکده ارتباطات
اینجا بماند و سایر دانشکده‌ها به جای دیگر منتقل شوند. دو چیز برای من
مسئله است؛ اول توجه عملی به دانشکده ارتباطات است نه به دلیلی که عضوش
هستم؛ بلکه به دلیل اینکه یکی از مزیت‌های نسبی دانشگاه علامه طباطبایی،
دانشکده ارتباطاتش بوده است. بیش از 45 سال سابقه دارد، حتی در بنیان‌گذاری
این دانشکده فداکاری و ایثار وجود دارد که کسی مثل مرحوم دکتر معتمدنژاد
دانشیاری حقوق دانشگاه را رها می کند و استادیار یک مدرسه عالی تازه تاسیس
وابسته به بخش خصوصی می شود. این تلاش‌ها باید دیده شود. مسئله دیگر این
است که من هم به این مکان تعلق خاطر دارم و پیشنهادم این است که دانشگاه
علامه طباطبایی، وزارت علوم، دولت آقای روحانی و حتی نظام جمهوری اسلامی،
شهرداری تهران و نهادهای عمومی با هم به صورت مشترک این احساس را داشته
باشند که اجازه ندهند یکی از مکان‌های هویتمند از بین برود. وظیفۀ
رسانه‌هاست که جامعه را به این موضوع حساس کنند. این حساسیت‌ها باید ایجاد
شود که چرا مثلاً خانه فلان هنرمند فروخته می‌شود یا حتی وارثان به این
مسئله بی‌توجه می شوند. این حساسیت با یک ضریب بیشتر باید به این مسئله
منتقل شود که هویت این مکان را با مرکزیت ارتباطات نگه دارد، به خاطر اینکه
اینجا دانشکده ارتباطات بوده است و باید احیا شود. من ایده‌هایی دارم که
می‌تواند در اشکال راهبردی‌اش جلو برود. همه باید دست به دست هم بدهند که
دیگر این اتفاق نیفتد که برای آدرس دادن برای دانشکده، آدرس بیمارستان چشم
پزشکی نگاه را بنویسند. باید این احساس ایجاد شود که دانشکده علوم
ارتباطات، یکی از مکان‌های مهم است.

فرقانی: در تکمیل
صحبت‌های دکتر خانیکی بگویم که آنچه در سالهای گذشته اتفاق افتاد، اصرار به
گسست تاریخی و فرهنگی از گذشته بود. انگار تاریخ و فرهنگ از امروز متولد
می‌شود. انگار هرچه گذشته را نفی کنیم و نادیده بگیریم افتخارات بیشتر
می‌شود. در حالیکه از لحاظ علمی می‌دانیم چنین چیزی درست نیست. در دانشکده
ارتباطات امکاناتی داشتیم که اگر تا کنون حفظ شده بود، موزۀ بسیار باارزش
ارتباطات و روزنامه‌نگاری در کشور داشتیم. بخشی از آن به خاطر این طرز فکر
از بین رفت و آن قدر بی‌ارزش شمرده شد که کسی دغدغه حفظ آن را نداشت. من
زمانی که در اتاق نمایش فیلم دانشکده کلاس دارم حس متفاوتی با سایر کلاس‌ها
دارم. اینکه ویترین وسایل آنجاست و ابزارهای سمعی و بصری، دوربین‌ها،
آپارات‌ها، لنزهای قدیمی و حتی فیلم‌های قدیمی که در دوره دانشجویی و حتی
تدریس، زمانی که اتاق آپارات دایر بود و تبدیل به انبار نشده بود، از این
فیلم‌های آموزشی استفاده می‌کردیم. در این دانشکده تاریکخانه عکاسی، دستگاه
آگراندیسمان، چاپ عکس و لابراتوار زبان داشتیم. کارگاه حروف‌چینی با تمام
ابزار لازم این کارگاه، دستگاه چاپ کوچک و اتاق تایپ انگلیسی و فارسی
داشتیم. حتی اتاق نمایش فیلم، دستگاه آپارات و میز تدوین، که فقط در
تلویزیون پیدا می‌شد، از دیگر امکانات دانشکده بود. شاید در انبار دانشگاه
بخشی از این ابزارها وجود داشته باشد اما این‌ها برای دانشگاه علامه یک
هویت بود، هست و هنوز هم مقداری از آن باقی مانده است. این مکان، تاریخی از
آموزش روزنامه نگاری و روابط عمومی را در خودش دارد و میراثی را به همراه
دارد که به تاریخ و فرهنگ اصالت می‌دهد.

شفقنارسانه: وقتی مکان همان مکان
است گفته می شود این گسست فکری رخ داده است، اگر این فضا را تغییر بدهیم،
این گسست شدیدتر و بیشتر رخ نمی دهد؟ برای رفع این گسست چه باید کرد تا این
هویت و فرهنگ با دانشجویان همراه باشد؟

ریاضی: ضروری نیست که
تجمیع صورت گیرد. مثلاً نمونه‌هایی در خارج داریم که مجموعه‌های یک دانشگاه
گسسته است اما توانسته به نحوی از هویت کلان خود تعریفی ارائه دهد که
هویت‌های خرد ذیل آن تعریف شوند. همان مثالی که دکتر خانیکی زدند. مثلاً
دانشگاه تهران می‌تواند تعریف کند که دانشکده علوم اجتماعی و دانشکده فنی
هر کدام هویت خودشان را دارند اما برای دانشگاه تهران هستند. پیوند این امر
به نحوی توانسته در درون درست تعریف شود که زنجیرة منقطعی نباشد. این
داستان درباره دانشگاه سوربن هم صدق می‌کند، دانشگاهی که تکه تکه است اما
همه می‌توانند خودشان را ذیل این عنوان تعریف کنند. این یک اصل نیست که
حتما تجمیع صورت گیرد اما درباره دانشگاه علامه مشکل این است که هویت‌های
قدرتمند پراکنده وجود داشته و این موضوع مانع شکل‌گیری هویت جمعی بوده است.
حالا برای شکل‌دهی به این ساختار کلی اینها را قربانی می‌کنند و این یک
نعل وارونه است. یعنی به جای اینکه با استفاده از این هویت‌های خرد، یک
هویت جمعی بزرگ شکل بدهند، با از بین بردن این هویت خرد، یک هویت جدید خلق
می‌کنند. این دشواری مربوط به دانشگاه نیست. در سراسر جامعه وجود دارد و ما
با پدیده ویرانی نشانه‌ها روبه‌رو هستیم. هیچ فهمی از این موضوع نداریم که
می‌توان چیز جدیدی ساخت؛ بدون این که چیز قدیمی را از بین برد. نکته‌این
است که از واژه هایی استفاده می‌کنیم بدون این که آن‌ها را بفهمیم یا عزمی
برای پیاده کردنش داشته باشیم مثلاً خاطره جمعی، حافظه جمعی، هویت‌های
مکانی و تعلق مکانی. این‌ها بسیار مهم است و بدون اینها خیلی از اتفاقات رخ
نمی دهد اما در عمل دائما در حال از بین بردن هویت‌های مکانی هستیم،
هویت‌های جمعی‌مان را سرمایه تلقی نمی‌کنیم و برای حفظ آن هم برنامه‌ای
نداریم. دکتر خانیکی اشاره می‌کند که روز تشییع دکتر معتمدنژاد این خاطره
جمعی وجود ندارد خب این خاطره جمعی نمی‌خواهد که از آسمان بیاید. باید توجه
کرد که حس تعلق به مکان امری غیرارادی است؛ یعنی کسی نمی‌تواند اراده کند
تا احساس تعلق پیدا کند. حس تعلق امر زمانمند است. اما همه این نکته را
می‌دانیم که زمان بدون مکان قابل درک نیست. یعنی وقتی می‌گوییم سی سال قبل،
آن زمان حتما به یک مکان گره خورده است. استمرار این موضوع می‌تواند احساس
تعلق به وجود آورد. زمانی که می‌گویند اتاق دکتر معتمدنژاد وجود ندارد،
یعنی شما مکان را به عنوان عنصر کلیدی از حافظه حذف کردید. دکتر فرقانی و
دکتر خانیکی، آقای دکتر معتمدنژاد را همواره با یک مکان تعریف کرده‌اند.
جایی که ایشان تدریس و سخنرانی می‌کرده است. ببینید زمانی که ما به دوران
دانشجویی‌مان برمی‌گردیم، این مکان‌های دانشجویی ما هستند که به ما هویت
می‌دهند مثلاً خوابگاه‌های دانشجویی. اما وقتی این عناصر را از میان
می‌بریم، می بینیم که این حافظه شکل نمی‌گیرد. زمانی دکتر معتمدنژاد با
مکان در حافظه تعریف می شود اما نفر بعدی از این مکان محروم شده‌است،
بنابراین او دکتر را از طریق روایت های شما فهم می‌کند. روایت امری کاملا
انتزاعی است و تا زمانی که انضمامی نشود تبدیل به حافطه نمی‌شود. اگر
نتوانیم حافظه به وجود آوریم، نمی‌توانیم خاطره هم به وجود آوریم. وقتی
درباره مکانی یا حافظه جمعی صحبت می‌کنیم این استمرار مکانی را داشته باشد
تا تعلق خاطر به وجود آید و حافظه جمعی شکل بگیرد و به عنصر نمادین مکان
 پیوند گذشته و آینده از طریق حال تبدیل شود؛ یعنی بحث برای امروز نیست.
وقتی از حس تعلق صحبت می‌کنیم، عملا راجع به آینده صحبت می‌کنیم. این موضوع
در بعضی از دانشگاه‌ها شکل گرفت اما در بسیاری از دانشگاه‌های ما شکل
نگرفته است. فرض کنیم که این ساختمان باشد و به اسم دکتر معتمدنژاد هم
نامگذاری شود، سوال من این است که اصلا ما چرا نامگذاری می‌کنیم؟ ببینید در
شهر همیشه وقتی راجع به نام صحبت می‌کنند، می‌گویند جادوی نام‌ها. یعنی
اگر نامگذاری درست باشد، حافظه جمعی، حس مکان و خاطره جمعی شکل می‌گیرد و
نامگذاری کارکرد خود را خواهد داشت. اما زمانی که صرفا نامگذاری و عبور
می‌کنیم متوجه می‌شویم که نامگذاری به تنهایی تاثیری ندارد و نام ملاصدرا
یا سهروردی گذاشتن اهمیت ندارد. اما اگر توانستیم کاری کنیم که با این اسم،
احساس تعلق صورت بگیرد، توانستیم جادوی نام را شکل دهیم اما اگر فقط
بگوییم ساختمان دکتر معتمدنژاد، بعد از دونسل کسی نمی داند چرا این ساختمان
به اسم دکتر معتمدنژاد نامگذاری شده است؛ همانطور که امروزه کسانی هستند
که نمی دانند نام جلال ال احمد کیست که نام یک بزرگراه را دارد. پس تا
زمانی که مشکل گسست حل نشود، نامگذاری هم مشکلی را حل نمی‌کند. عناصر هویتی
هر مکان باید آن قدر قدرتمند باشد که در مقابل تغییراتی که گسست را به
وجود می‌آورد، مقاومت کند. اگر مقاومتی شکل نمی‌گیرد و از طریق مصاحبه تلاش
می‌کنید، مثل این است که می‌خواهید مقاومت را شکل بدهید. اگر هویت شکل
گرفته باشد، مقاومت باید درون مکان شکل بگیرد. موضوع بحث ما حلقه گمشده
تمام دانشگاه‌هاست. ببینید درحال حاضر وقتی وارد دانشکده ادبیات می‌شویم،
متوجه می‌شویم که این دانشکده توانسته به هر شکل زنجیره استاد بدیع‌الزمان
فروزانفر، همایی و رشید یاسمی را به شفیعی کدکنی گره بزند. اینها تداوم یک
سنت آموزشی است. هویت آن دانشکده با کسانی که آمدند و رفتند تعریف نمی‌شود؛
بلکه با کسانی تعریف می‌شود که این سنت را تداوم بخشیدند. از بین همة
دانشگاه‌های کشور، شاید 6 دانشگاه این وضعیت را داشته باشد. دانشگاه
امیرکبیر تمام مکان‌های خودش را تخریب کرده چون هیچ درکی از هویت مکانی
ندارد. عین این داستان را شریف دارد انجام می دهد اما آن ها توانسته اند
سنت های جانبی را خلق کنند که به نوعی حافظه جمعی را از طریق اعضای هیئت
علمی که زنجیره هستند حفظ کنند. هنوز دانشگاه شهید بهشتی با لطایف الحیل
پیوند خودش را با دانشگاه ملی یک ‌جوری حفظ کرده است. ما همیشه فراموش
می‌کنیم که عنصر زمان اگر در عنصر مکان رسوب نکند، هویت خلق نمی شود.
دانشگاه علامه در جایی بارگذاری معنایی می‌کند که اگر نتواند هویت‌های این
مجموعة پرقدرتش را به آنجا منتقل کند، نه تنها این مجموعه‌ها را نابود کرده
بلکه چیز جدیدی برای خودش خلق نکرده است. این جمله را هم عرض کنم که زمانی
بحث بود که اولین دانشگاه کجاست؟ بعد دیده شد که چند دانشگاه برای خود
تاریخ‌سازی می‌کنند. یک دانشگاه تاریخ 120 ساله به خود داده بود و دانشگاه
دیگری تاریخ خود را به قبل‌تر از آن دیگری می رساند. اما برای دانشگاه
تهران اهمیتی نداشت که بگوید اولین دانشگاه بوده است. پس هویت‌سازی از طریق
پیدا کردن برگه، سند و روکردن ایجاد شود. هویت، آقای دکتر معتمدنژاد است.
چیزی که بزرگتر از هر مدیریتی توسط مجموعه‌هایی بزرگتر از نهاد دانشگاه به
رسمیت شناخته شده است. همه جا سعی می‌کنند این هویت‌ها را از آن خودشان
کنند. متاسفانه در نظام آمورشی ما این گونه است که همه این‌ها را در همه
سطوح به دیگران می‌بخشیم.

فرقانی: من جملۀ آقای
ریاضی را ادامه دهم که ایشان گفتند مقاومت شکل بگیرد. اتفاقا در مجموعة ما
مقاومت زیادی صورت گرفت. از انحلال کامل رشته بعد از انقلاب فرهنگی شروع
کنید تا احیای مجدد رشته با همت دکتر حبیبی، که باید قدردانی کرد، هم در
جهت احیای دانشکده و هم در برگزاری همایش بزرگداشت آقای دکتر معتمدنژاد،
این مقاومت‌های درونی بوده است و هنوز هم علی رغم این که رشته‌های
پژوهشگری، تعاون، برنامه‌ریزی و مددکاری به لحاظ کمی ارتباطات را زیر سایه
گذاشته‌اند اما  سایة ارتباطات به نوعی بر سر این رشته‌ها سنگینی می‌کند.
آن مقاومت بود که به احیای این دانشکده، این رشته و هویت‌یابی این حوزه کمک
کرد. من فرمایش شما را قبول دارم و می‌خواهم بگویم اتفاقا در ذات این
مجموعه این مقاومت همیشه وجود داشته و همین نشست هم ادامه این مقاومت است.

شفقنارسانه: دکتر حبیبی شما زمانی که مدیریت دانشگاه را به عهده داشتید چطور توانستید این مقاومت در رشته ارتباطات را مدیریت کنید.

حبیبی: آنچه برای من
مسئله است این است که خاطرات به تبع چیزی باشد. مثلاً دکتر معتمدنژاد آنقدر
بزرگ است که هرچیزی که با تعلق به او، جایگاه خودش را پیدا می‌کند. اولین
کار این است که ایشان را در خاطر جامعه آنطور که بود بزرگ کنیم. متاسفانه
باید بگویم درباره آقای معتمدنژاد همه ستم کردیم. جایگاه اجتماعی ایشان را
در جامعه به هر دلیلی بزرگ نکردیم. ذهن جامعه باید از هویت معنوی این استاد
پر شود، اما به هر دلیلی این کار را نکردیم. اگر این هویت معنوی در جامعه
شناخته شود، مکانی که به ایشان تعلق یافته،  معنا می یابد و سعی باید بر
حفظ این معنا باشد. وقتی دانشکده علوم ارتباطات به دهکده المپیک برود باید
دو کار را فراموش نکنیم: اول اینکه در جایگاه جدید هم هویت ایشان حفظ و
کتاب‌ها و آثارش به نمایش گذاشته شود. دوم اینکه دانشکدة قدیمی می‌تواند
اسم خانه مطبوعات یا اسم دیگری بگیرد.

شفقنارسانه: اگر الان شما رئیس دانشگاه بودید این تصمیم را می گرفتید؟

حبیبی: بله. تصمیم می
گرفتم دانشکده را به دهکده المپیک ببرم اما تلاش می‌کردم که دانشکدة سابق
تخریب و منحل نشود. چون این دانشکده برای اهالی مطبوعات ایران هویتی دارد و
آقای معتمدنژاد باید حفظ شود. هرچند که حتی مطبوعات به ایشان ظلم کردند.
مطبوعات از سرچشمة زلال ایشان نوشیدند اما حالا یادی از دکتر معتمدنژاد
نمی‌کنند. البته این اتفاق در سایر رشته‌ها هم رخ می‌دهد. مثلاً از فردی به
عنوان پدر علم جغرافیا نام برده می‌شود اما هیچ‌وقت در یاد مردم نمی‌ماند و
این وظیفه مطبوعات است که باید تلاش کنند تا این چهره‌ها در ذهن مردم باقی
بمانند. مثلاً تیتری از ایشان بزنند، عکسی، خاطره‌ای و بالاخره هرروز چیزی
از ایشان بنویسند که در ذهن مردم باقی بمانند. باید تلاش‌هایی صورت بگیرد.
اگر به این قضیه باور داریم، باید ایشان را در ذهن جامعه احیا کنیم. کسانی
که دانشجوی آقای دکتر معتمدنژاد بودند، باید تلاش کنند این سرمایه‌ها را
نگه دارند؛ نه به خاطر خودش بلکه به خاطر هویت و برای ارتباطات. وقتی
دانشمندان این حوزه کتاب می‌نویسند و در کتاب‌هایشان از او نقل‌قول کنند و
حتی ایراد بگیرند به نوعی زنده نگه داشتن یاد اوست. این چیزها باعث
ماندگاری یک آدم می‌شود. ساختمان به تنهایی بدون اینکه ذهن جامعه نسبت به
آن شکل بگیرد، خیلی زود فراموش می‌شود. مثلاً در کشورهای خارجی می‌گویند در
فلان خیابان خانه فلان نقاش وجود دارد زود ذهن‌ها فعال می‌شود.

 

بررسی وضعیت اولین دانشکدۀ علوم ارتباطات ایران

از راست: محمد مهدی فرقانی، نجفقلی حبیبی، هادی خانیکی

شفقنارسانه: دکتر فرقانی هم مطرح کردند که در سالهای گذشته جریانی شکل گرفت که سعی در تخریب هویتهای قبلی داشت.

حبیبی: پریشانی، دانشگاه
علامه طباطبایی را رنج می‌دهد. اگر می‌خواهید هویت دانشکده را نگه دارید،
باید آقای دکتر معتمدنژاد را بیشتر از این به جامعه معرفی کنید و در
ساختمان برایش جایی نگه دارید.

شفقنا رسانه: یعنی شما معتقدید آقای دکتر معتمدنژاد  می‌تواند یکی از بهانه‌هایی باشد که هویت دانشکده باقی بماند؟

حبیبی: ما برای آقای
دکتر معتمدنژاد باید فکر خاصی کنیم. مثلاً جایی را در دانشکده به یاد او
ایجاد کنیم. من با رفتن دانشکده به دهکده المپیک مشکلی ندارم. از دانشکده
هم یکی دو خاطرۀ خوب دارم.

خانیکی: در این بحث
مشترک سرمایه اجتماعی را باید مقدم بر سرمایه فیزیکی دانست. بخشی از سرمایه
اجتماعی همان خاطره‌ها، حافظه‌ها و میراث فرهنگی است. نسبت بین سرمایه
اجتماعی و سرمایه فرهنگی را در انتقال دانشکده هم می‌توان دید. به نظرم
باید هویت بزرگ را مقدم بر هویت کوچک گرفت چون این کار سخت است و ما سریع
به سمت یکی از دوپاره‌های سرمایه اجتماعی و سرمایه فیزیکی سوق داده
می‌شویم. مثالی می‌زنم تا بحث را روشن کنم. ببینید ما چیزی در کشور داریم
با نام میراث فرهنگی که به نظر من جزو مزیت‌های نسبی ایران است. از طرف
دیگر گردشگری هم وجود دارد که جزو مزیت‌های نسبی ماست. اگر از نگاه گردشگر
نگاه کنیم، می‌گوید چرا اجازه نمی‌دهند بالای این مجسمه برویم و عکس
بگیریم؟ اگر از نگاه میراث فرهنگی نگاه کنیم، می‌گوید نباید به این دست زد
تا خوب نگه داشته شود. ولی نگاهی که باعث تقدم میراث فرهنگی می‌شود، رونق
پیدا کردن گردشگری است. به این اعتبار در مسئلۀ دانشگاه علامه طباطبایی
گفته می شود تا زمانی که دانشجو و استاد با هم تلاقی پیدا نکنند، در یک
سلف‌سرویس ننشینند، در یک سالن و یک رستوران نباشند و با هم تلاقی نداشته
باشند اصلاً از کجا معلوم که این  عضو دانشگاه علامه است یا عضو دانشگاه
تهران؟ دانشگاه تهران به علت شکل‌گیری این هویت حتی اگر کرج هم باشد، باز
هم دانشگاه تهران است. برای همین می‌گویم نباید متعصبانه فکر کرد که چون
دربارۀ این رشته اشتباه کرده‌اند باید نسبت به آن بی خیال و بی‌توجه شویم.
خب اشتباهی شده است حالا آن را چه طور می‌خواهیم جبران کنیم؟ راه این است
که مسئله فیزیکی را از سرمایه اجتماعی تفکیک کنیم. ایجاد سرمایه اجتماعی
فقط وظیفۀ دولت نیست. در سرمایه اجتماعی استاد، دانشجو و رسانه حضور دارند.
این سرمایه با یک سنت مدنی به وجود می‌آید. تا وقتی احساس تعلق میان
استادان به وجود نیاید، آنها در یک برش تاریخی قرار نگیرند، دانشجو هم خودش
را در یاد دکتر معتمدنژاد دخیل و سهیم نمی‌داند. به نظرم به دو مسئله توجه
کنید. اول- ارتباطات دچار حالتی شده است که با اصطلاح مدرن‌تر برون
افتادگی از نظم سیاسی تعریف می شود. یعنی چون ارتباطات احساس می‌کند به
حاشیه رفته است، در دانشجو و استاد آن هویت مقاومت شکل می‌گیرد. ارتباطات
حتی نسبت به علوم اجتماعی و حقوق بیشتر به حاشیه رفته است. باید توجه کرد
که این هویت مقاومت شکل نگیرد. این دانشکده بخش‌ مهمی از املاک دانشگاه است
و اینجا را نباید موزه‌ای نگه داشت. این ساختمان و دکتر معتمدنژاد را باید
حفظ کرد اما به موزه این ساختمان و موزۀ دکتر معتمدنژاد  فکر نمی‌کنم. در
این ساختمان باید جریان زندگی ارتباطات و جریان علمی را دید. موزه به جای
خودش لازم و محترم است اما دانشگاه موزه نیست؛ دانشگاه سنت داشتن است. باید
به سنت داشتن فکر کرد.

شفقنارسانه: یعنی شما معتقدید که دانشکده ای آنجا باشد که از سال ۴۶ بوده است یا معتقدید مرکز پژوهشهای ارتباطات را باید گسترش داد؟

خانیکی: جای این بحث در
سطوح سیاست‌گذاری و مدیریتی است. ضرورت این بحث این است که رئیس دانشگاه،
وزارت علوم، شهرداری و دولت فکر کنند که این مسئله مهم است. از این مسئله
مهم هم دانشجو منتفع می‌شود، هم استاد، هم روزنامه‌نگار و هم دولت. کلیاتش
را ما به عنوان کارشناس می‌توانیم بیان کنیم؛ آنجا جایی باشد که پدر این
علم یعنی دکتر معتمدنژاد و ارتباطات در آن دیده شود و محل زنده‌ای باشد.
نمی‌گویم موزه مطبوعات ایران یا موزه دانشکده تشکیل شود، چون موزه کار خود
را دارد و ما را به گذشته می‌برد.

شفقنارسانه: دیالوگی در یک فیلم می‌گفت «اینجا همه چیز
را می‌کوبند حتی خاطره‌ها را». من امیدوارم دربارۀ دانشگاه علامه طباطبایی
این اتفاق نیفتد.

حبیبی: دانشکده علوم اجتماعی بهتر است به دهکده المپیک منتقل شود و این دانشکده ارتباطات سر جای خود باقی بماند.

فرقانی: یک ساختمان هم برای علوم ارتباطات اجتماعی کفایت می‌کند.

خانیکی: ممکن است که دانشکده ارتباطات باشد اما
اتفاقاتی که می‌گفتیم در آن رخ ندهد و دانشجو باز هم مثل صبح تشییع جنازه
احساس یکی بودن نکند.

فرقانی: تا زمانی که زیر سایه علوم اجتماعی باشد، احیای سنت‌ها امکان‌پذیر نیست.

ریاضی: برای حس تعلق
مکانی یک دیالکتیک وجود دارد. ارزش‌های فردی و جمعی باعث ایجاد حس مکان
می‌شوند. مکانی که دارای این حس باشد، ارزش‌ها را شکل می‌دهد. پیشنهاد
می‌کنم حتی اگر دانشکده ارتباطات وجود نداشته باشد، سرمایه اجتماعی و
فرهنگی آقای دکتر معتمدنژاد به اندازه‌ای ارزش دارد که تنها یک دانشکده
ارتباطات وجود داشته باشد. برای اینکه ارزش‌های علمی و شخصیتی آقای دکتر
معتمدنژاد که می‌تواند ارتباطات جامعه ایران را به عنوان یک سرمایه ملی حفظ
کند. مجموعه بزرگی از کنش‌های تک‌تک اعضای هیئت علمی است که آنجا را به
جایی به اسم دانشکده ارتباطات تبدیل می‌کند.

شفقنارسانه: در روز مراسم نکوداشت آقای دکتر معتمدنژاد، نسل شما
دانشجوهای خیلی قدیم دکتر در مراسم بودند و دانشجویان این نسل جدید هم
بودند اما دانشجویان نسل میانی دکتر در مراسم نبودند یعنی گسست ایجاد شده
با اینکه دانشکده همین ساختمان است.

فرقانی: در این دوره
خصوصا چهار سال اخیر تلاش زیادی شد تا این میراث از بین برود. از سال 84 تا
86 که من رئیس دانشکده بودم رئیس وقت و مدیر آموزشی دانشگاه فشار
می‌آوردند که به آقای دکتر معتمدنژاد بگویید درخواست بازنشستگی کنند. و من
گفتم تا زمانی که من این سمت را دارم نه تنها این کار را نمی کنم بلکه
نمی‌گذارم این اتفاق بیفتد. آقای دکتر معتمدنژاد سرمایه دانشگاه علامه
طباطبایی است. حتی اگر سه ماه یا اصلا شش ماه یک بار به این راهروها پا
بگذارد و قدمی بزند، همین برای دانشگاه کافی است. اما شما می بینید اتاق
استاد تمام را که طبق آیین‌نامه می توان حفظ کرد، از او گرفتند. مثلاً آقای
باستانی پاریزی هنوز اتاقش را دارد. تلاش زیادی شد برای اینکه سنت‌ها در
دانشکده پاک و اسم آقای دکتر معتمدنژاد و یادش از این دانشکده برداشته شود.
طبیعی است دانشجویانی که دوره های بعد می آیند حداکثر با صحبتهای ما سر
کلاس، ارجاع به کتابهایش و یاد کردن از او پیوند برقرار می کند و این پیوند
فرق می‌کند با زمانی که دانشجو بااین سنت و فرهنگ پیوند بخورد.

ریاضی: یکی از آشنایان
ما جزو آخرین دانشجویان دکتر قریب بوده است. می‌گفتند زمانی که دکتر قریب
بیمار بودند، همه منتظر بودند که دکتر قریب بیاید و به بیماران سر بزند.
وقتی دکتر می‌آمدند دانشجویان به صف می‌ایستادند تا نحوه معاینه کردن ایشان
را ببیند. دیالوگی هم برقرار نمی‌شد و فقط سلوک او مانده بود. ما در نابود
کردن سرمایه فرهنگی و اجتماعی ابعاد جهانی را درنوردیدیم. در رشته ما وقتی
درباره حس تعلق به مکان صحبت می‌کنیم، می گوییم این حس تعلق سرمایه
اجتماعی خلق می‌کند. سال‌ها طول می‌کشد تا حسی را به وجود بیاورید چون این
حس حاصل بارگذاری‌های مختلف است. وقتی این را از بین می‌برند دقت نمی‌کنند
که سرمایه اجتماعی که در یک ساختمان شکل گرفته و تک‌تک افرادی که در آن
ساختمان درس داده‌اند، عامل برقراری ارتباط است. چرا ما ارتباط برقرار
نمی‌کنیم؟ چون ما مکان‌های ارتباط را از بین برده‌ایم. یکی از بزرگترین
فقرهای جامعه ما این است که فضای گفت‌وگو خلق نکرده‌ایم. وقتی دانشگاه را
از فضای گفت‌وگوی انسانی تهی می‌کنیم چطور انتظار داریم این فضا وجود داشته
باشد؟ مگر چه تعداد آقای دکتر معتمدنژاد در هر رشته‌ای خلق می‌شود؟

شفقنارسانه: دقیقا. ضمن این که
همراه با دکتر معتمدنژاد، اساتید دیگری هم بوده اند که این روزها کمتر از
ایشان یاد می شود و اینها هم سرمایه بوده اند. مثل دکتر حمید نطقی پدر
روابط عمومی نوین ایران که در جلسه ای برای جلوگیری از انحلال رشته با
آقایان دکتر معتمدنژاد و دکتر محسنیان راد همراه بوده اند و الآن بچه‌های
ترم ۵ و ۶ روابط عمومی ممکن است او را نشناسند. اما برای جمع بندی  آیا
مجبوریم دانشکده علوم اجتماعی یا علوم ارتباطات را جابه‌جا کنیم؟

فرقانی: این بحث اول است
اما پیشنهاد آقای دکتر هم می‌تواند گزینه دوم باشد. این تصویب شده است و
پیشنهاد این است که اگر علوم اجتماعی برود ساختمان برای علوم ارتباطات
کفایت می‌کند.

شفقنارسانه: حالا اگر هر دو دانشکده منتقل شوند و ساختمان خالی شود، دانشگاه علامه به خاطر بدهی‌ می تواند ساختمان را بفروشد؟

حبیبی: من تلاش می‌کنم دانشکده ارتباطات اینجا بماند.

فرقانی: شما نمی‌توانید
بگویید که این کار را بکن یا نه. ضمن این که نظر شهرداری و دولت هم مهم
است. سرمایه اجتماعی را باید ایجاد کنید آن‌وقت جامعه احساس می‌کند که این
سرمایه را باید حفظ کند.

ریاضی: اگر مدیریت شهری
ما درک علمی داشته باشد، این نقطه به جای اینکه در شهر با مناطق چشم‌پزشکی
شناخته شود، باید با نام دانشکده شناخته شود. یعنی بر فضای شهری به جای
اینکه هویت اقتصادی حاکم باشد، هویت علمی، اجتماعی، فرهنگی و… دهیم. چون
تهران از فقر نشانه‌های علمی و فرهنگی رنج می‌برد.

حبیبی:‌ این بحث باید در مطبوعات مطرح و رسانه‌ای شود.

فرقانی: واقعیت دانشگاه
این است که حتی اگر مدیریت دانشگاه هم بخواهد این کار را انجام دهد اما
شاید به لحاظ مالی توانایی نداشته باشد که هم این ساختمان را حفظ کند و هم
ساختمانی برای انتقال دانشکده بسازد پس باید نهادهای دیگر هم کمک کنند.

حبیبی: باید شهرداری و نهادهای فرهنگی را نسبت به این موضوع حساس کرد.

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک