چرا داس و چکش سقوط کرد؟
کمی بیندیشیم می توانیم علت سقوط کمونیسم را بیابیم که اول به خاطر تضاد طبقاتی معکوس با وارونه نشان دادن شرایط و دوم دین گریزی و عدم اعتقاد به خدای بی همتا که خود مقدمه زوال و نابودی کمونیست ها را پدید آورد.
کمونیسم در لوای برابری اجتماعی به دنبال تضاد طبقاتی از طریق نشان دادن فاصله طبقاتی بود. زیرا چه دلیلی وجود دارد که شما از صبح تا شب در محل کار خود باشید فقط به بهای یک صبحانه و ناهار چون کمونیسم معتقد است که باید همه چیز برای همه است و این که مالکیت خصوصی تضاد طبقاتی می آورد؟ کمی بیندیشیم می توانیم علت سقوط کمونیسم را بیابیم که اول به خاطر تضاد طبقاتی معکوس با وارونه نشان دادن شرایط و دوم دین گریزی و عدم اعتقاد به خدای بی همتا که خود مقدمه زوال و نابودی کمونیست ها را پدید آورد.
به گزارش گروه بين الملل عصر خبر، کمونیسم که با سمبول داس و چکش شناخته می شود در سال های دور به زعم خود قدرت زیادی داشته است. کمونیسم (Communism) تلاش می کند تا چهرهای عدالت طلبانه از خود و چهره ای ناعادلانه از نظام سرمایه داری و مالکیت خصوصی نشان دهد. ایدئولوژی کمونیست ها بر پایه عدالت اجتماعی، نفی نظام سلطه مالی (نظام اقتصادی خصوصی)، قدرت نمایی کارگران در مقابل طبقه اشراف و نهایتا نفی دین به کمک عقاید خاص است که توحید و وحدانیت را نشانه گرفته است.
بزرگترین قطب کمونیست در اتحاد جماهیر شوروی با وسعتی بیش از 22 میلیون کیلومتر مربع شکل گرفت که با توجه به عقاید خاصی که بعضا در دل خود خشونت اجتماعی و ترویج های انحرافی را داشت با پیش بینی و بینش حضرت امام خمینی (ره) سقوط کرد.
در هر حال امروزه داس و چکش قدرت خود را از دست داده است اما نکته ای که به ذهن ایدئولوژی کمونیستی می رسید این بود که با یک ترفند شیطانی ماهیت ضد دینی کمونیسم را نشان ندهند و به مردم بقبولانند در جامعه برای برابری اجتماعی باید همه چیز برای همه باشد و مضمون را اینگونه نشان می دادند که هدف کمونیسم تقویت حزب کارگری و نشان دادن سیرت خوبی از سمبول داس و چکش بود که داس را نماد کشاورزی و چکش را نماد صنعت معرفی می کردند که نهایتا هم این مکتب راه به جایی نبرد.
کمونیسم یک ساختار اجتماعی-اقتصادی است، که تأسیس یک جامعهٔ بدون طبقه، بدون دولت (هیئت حاکمه) بر اساس مالکیت اشتراکی بر ابزار تولید را ترویج میکند. اصطلاح کمون ( کومون ) یا « جامعه اشتراکی » نخستین بار در فرانسه در 1839 به کار رفت و هواداران رابرت آون آن را در انگلستان رواج دادند . اصطلاح « کمونیسم » نخستین بار در 1841 به کار برده شد و از آن پس عنوان ایدئولوژی ِ بخش پرولتاریایی و انقلابی جنبش سوسیالیستی شد .معمولاً کمونیسم به عنوان شاخهای از جنبشی بزرگتر به نام سوسیالیسم مطرح میشود که خط مشی جنبشهای سیاسی و روشنفکری گوناگونی است که خاستگاه خود را به آثار مارکس بر میگردانند. مخالفان میگویند که کمونیسم یک ایدئولوژی است در حالی که مروجان کاملاً برعکس میگویند که تنها نظام سیاسیِ بدون ایدئولوژی است، چرا که نتیجه منطقی ماتریالیسم تاریخی و انقلاب پرولتاریا است. کمونیستها از یکسو، در عمل پیشرفتهترین و استوارترین بخش احزاب طبقه کارگر هر کشور را تشکیل میدهند، و درواقع محرک آن بخش می باشند؛ و از سوی دیگر، یعنی از دیدگاه نظری آنان نسبت به تودهٔ عظیم پرولتاریا این امتیاز را دارند که به روشنی مسیر حرکت، شرایط و نتایج نهایی نهضت پرولتاریا را درک میکنند.
هدف فوری پرولتاریا همان است که همه احزاب پرولتاریایی دیگر نیز دارند: متشکل کردن پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی به وسیهٔ پرولتاریا. نتیجه گیریهای نظری کمونیستها به هیچ وجه مبتنی بر عقاید و اصولی نیست که خود را مصلح جهان معرفی کند. منظور از « کمونیسم ابتدایی » ، نظام اقتصادی جامعه های ابتدایی است که ظاهراً در آن ها منابع اساسی اقتصادی ( مانند زمین و قایق ها و . . . ) به همه ی جامعه تعلق داشته است نه به افراد و خانواده ها . کاربرد کلی این اصطلاح موارد و انواع بسیاری از نظام های اجتماعی را در برمی گیرد ، مانند جامعه ی اسپارت باستان ، هم چنین جوامع کمونیست مسیحی که در قرن شانزدهم و قرون بعدی در قاره ی جدید ایجاد شد ، و هم چنین طرح های نظری برای جوامع آرمانی ، مانند جمهوری افلاطون ، آرمان شهر تامس مور ، جوامع اشتراکی فوریه ، رابرت آون و . . . .
کمونیسم جدید با ایده های کارل مارکس و مفهوم جامعه ی بی طبقه که بر اساس مالکیت اشتراکی وسایل تولید قرار دارد رابطه ی ویژه ای دارد و امروز عنوان کمونیسم و کمونیست بیشتر برای ایدئولوژی رسمی ، فعالیت ها یا سیاست های شوروی ، جمهوری خلق چین و کشورهای عضو ورشو و دولت های متحد آن ها و هم چنین سازمان های سیاسی هوادار ایدئولوژی و سیاست های این دولت ها در کشور های غیر کمونیست به کار می رود . ولی همه ی این دولت ها و سازمان ها خود را « کمونیست » نمی نامند و به جای آن عنوان هایی مانند « دموکراسی خلق » و « حزب کارگری » و امثال آن را به کار می برند . به هر حال ، در این معنا کمونیسم با « مارکسیسم ـ لنینیسم » هم ردیف است .
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یا اتحاد شوروی یا بطور خلاصه شوروی، کشوری بود متشکل از روسیه و چندین جمهوری متحد، که از زمان تأسیس در ۱۹۲۲ تا زمان انحلال در ۱۹۹۱ بخش بزرگی از شرق اروپا و شمال آسیا را در برمیگرفت و پهناورترین کشور جهان شناخته میشد. نام این کشور به روسی: Союз Советских Социалистических Республик (تلفظ: سایوز سوویِتسکیح سوسیالیستیچِسکیح رسپوبلیک) است که با مخفف CCCP (تلفظ: اساساساِر) نمایش داده میشود. نام انگلیسی و بینالمللی آن Union of Soviet Socialist Republics یا بطور خلاصه Soviet Union است که با مخفف USSR نگاشته میشود.
اتحاد جماهیر شوروی حاصل انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بود و روسیه بخش بزرگتر آن را تشکیل میداد. پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ و درطی دورهای که به جنگ سرد موسوم است، شوروی و آمریکا ابرقدرتهای جهانی به شمار میرفتند، و بر تمام مسایل جهانی مانند سیاستهای اقتصادی، روابط بینالمللی، تحرکات نظامی، روابط فرهنگی، پیشرفت دانش به خصوص در فناوری فضایی تاثیر داشتند. در این کشور تمام قدرت سیاسی و اداری در دست تنها حزب مجاز، حزب کمونیست اتحاد شوروی بود.
در سال 1985 م میخائیل گورباچف، رهبر اتحاد شوروی شد. برنامه اصطلاحات او دولت را بازتر نمود و به اقتصاد کمک کرد، اما اصلاحات وی کافی نبودند. وقتیکه بوریس یلتسبن در سال 1990 م در سقوط کمونیسم جمهوری روسیه به قدرت رسید، حزب کمونیست را غیر قانونی اعلام نمود. اتحاد شوروی در سال 1991 م منحل شد. بوریس یلتسین (متولد 1931م) یک کمونیست بود که اعتقاد داشت کشورش نیار به دگرگونی دارد. وی در سال 1990 رهبر روسیه و سپس قسمتی از اتحاد شوروی بود. وقتی که کمونیستها در اوت 1991 در طی یک کودتا سعی در سرنگونی دولت داشتند، یلتسین نیروی مقاومت را رهبری نمود. او در دسامبر 1991 روسیه را به استقلال کامل رساند و اتحاد شوروی را منحل ساخت.
1980لهستان به رهبری لخ والسا خواستار اصلاحات می شود. 1981در لهستان حکومت نظامی بر قرار می شود. بسیاری از رهبران جنبش همبستگی دستگیر شده و فعالیت جنبش ممنوع اعلام می گردد.
1985میخائیل گورباچف رهبر اتحاد شوروی می شوند. او دست به اصلاحات گسترده سیستم کمونیستی می زند. 1986یک حادثه در پایگاه هسته ای چرنویل در اکراین منجر به انتقاد گسترده از دولت شوروی شد.
1987 بر اساس یک توافقنامه تسلیحاتی بین گورباچف و رئیس جمهور ایالات متحده، رنالد ریگان سلاحهای هسته ای میان برد ممنوع شد.
1989در اتحاد شوروی، انتخابات آزاد برای انتخاب نمایندگان مجلس شوروی برگزار می گردد. گورباچف عقب نشینی سربازان شوروی از افغانستان را اعلام می کند.
اوت 1989کمونیستها در لهستان قدرت را از دست می دهند و جنبش همبستگی دولت جدید را تشکیل می دهد.
نوامبر 1989 با فروپاشی دولت کمونیست آلمان شرقی، دیوار برلین فرو ریخته می شود. تظاهرات در پراگ منجر به سقوط رژیم کمونیستی در چکسلواکی می گردد.
دسامبر 1989دیکتاتوری کمونیستی نیکلای چوشسکو در رومانی سرنگون و چوشسکو و همسرش اعدام می شوند.
1990بوریس یلتسین به عنوان رئیس جمهور روسیه انتخاب می گردد.
اکتبر 1990آلمان تحت رهبری صدر اعظم هلموت کهل مجددا متحد می شود.
ژوئن 1991اسلوونی و کرواسی، استقلال خود را از جمهور یوگسلاوی، که تحت تسلط صربها بود، اعلام می دارند. جنگ بین صربها و کروانها آغاز می گردد.
اوت 1991 کودتای انجام شده توسط کمونسیتهای تندرو در اتحاد شوروی با شکست مواجه می شود. آنها می خواستند اصلاحات را متوقف کنند و از فروپاشی اتحاد شوروی جلوگیری کنند.
دسامبر 1991 با اعلام استقلال روسیه و اکراین، که مهمترین جمهوریهای شوروی محسوب می شدند، اتحاد شوروی منحل می گردد.
باید به این نکته اشاره کرد که کمونیسم در لوای برابری اجتماعی به دنبال تضاد طبقاتی از طریق نشان دادن فاصله طبقاتی بود. زیرا چه دلیلی وجود دارد که شما از صبح تا شب در محل کار خود باشید فقط به بهای یک صبحانه و ناهار چون کمونیسم معتقد است که باید همه چیز برای همه است و این که مالکیت خصوصی تضاد طبقاتی می آورد؟ کمی بیندیشیم می توانیم علت سقوط کمونیسم را بیابیم که اول به خاطر تضاد طبقاتی معکوس با وارونه نشان دادن شرایط و دوم دین گریزی و عدم اعتقاد به خدای بی همتا که خود مقدمه زوال و نابودی کمونیست ها را پدید آورد.