چرا از «بيان» ميهراسند؟
اين افراد اگر به درستي سخنان خود و باطل بودن سيد محمد خاتمي وهرکس ديگر ايمان دارند، بگذارند تا آن چنان که در کتاب خدا آمده است، مردمان همه سخنان را بشنوند و بهترين اش را برگزينند. اين افراد اگر اعتماد به نفس دارند مي توانند از هم اکنون خود را برنده اين آزمون بزرگ بدانند. اما درخواست آنان براي خاموشي حريف از همان ابتدا آنچه را در دل شان مي گذرد لو داده است. آنان کم آورده اند و مي خواهند بدون حضور حريف يک بازي يک طرفه را ادامه دهند و احتمالا در انتظار هوراي تماچيان هم خواهند بود، اما غافل از آن که برسکو هاي اين مسابقه يک طرفه هيچ کس نخواهد نشست.
فضل الله ياري در سرمقاله ابتکار نوشت:
در خبرها آمده است که برخي از نمايندگان مجلس از مقامات مسئول خواسته اند که سيد محمد خاتمي را « ممنوع التصوير، ممنوع الخروج و ممنوع البيان» کنند.
رئيس جمهور اسبق که پيش از اين ممنوع الخروج شده است وتنها رسانه تصويري که عنوان ملي را برخورد دارد، نيز از سال ها پيش تر او را ممنوع التصوير کرده است، مي ماند« ممنوع البيان» و اين يعني که نه رئيس جمهور اسبق و نه يک فرد عادي، بلکه در بدبينانه ترين حالت يک مجرم و يک محکوم حق هيچ گونه سخن گفتني را نداشته باشد.بدتر از همه آيا از قاتلي که به سوي چوبه دار مي رود اين «بيان» دريغ مي شود؟
اين نمايندگان از جمله افرادي هستند که هر روزه از تريبون هاي رسمي مانند مجلس شوراي اسلامي و برخي از رسانه هاي فراگير (از جمله رسانه ملي) به انتشار سخنان، نقطه نظرات و انتقادات و گاه تهمت هايشان به برخي از افراد از جمله همين سيد محمد خاتمي مي پردازند و در اين ميان هيچ مانعي هم برسر راه خود نمي بينند و حتي مشمول پاسخگويي خاتمي هم واقع نمي شوند، چرا که او نه تاکنون اراده اي جدي براي اين پاسخگويي از خود نشان داده و نه امکانات رسانه اي حمله کنندگان را در اختيار دارد.
با اين همه اين نمايندگان از چه چيز مي هراسند که به اين مقدار هم راضي نمي شوند و مي خواهند که او« ممنوع البيان» شود؟بيان که ديگر اسلحه نيست که جرم به حساب آيد و کلمات از جنس باروت و سرب نيستند که تن کسي را سوراخ کنند. پس چرا بايد يک نفر از حق بيان کردن نقطه نظرات خود محروم شود؟
اين افراد در تصويري ذهني مي خواهند که يک نفر دست بر دهان خاتمي بگذارد و خودشان با ميکروفن و امکانات صوتي و تصويري وسيع هرچه خواستند بگويند. چرا؟
اين چرا تنها يک پاسخ دارد وآن اين است که سخنان آن ها چندان مسموع مخاطبان واقع نشده و در دل آنان اثري نکرده است، به همين خاطر مي خواهند که صداي او را نيز خاموش کنند؟ يک پاسخ ديگر هم ممکن است که داشته باشد وآن اين است که احتمال مي رود صداي خاتمي و «بيان» اش از سوي گروهي از مردم شنيده شده و احتمالا پذيرفته شده است.
نه اين نمايندگان مخالفان پيامبرند ونه سيد محمد خاتمي، در جايگاه پيامبر است، اما اولين داستاني که پس از درخواست اين نمايندگان درباره خاتمي به ذهن متبادر مي شود، داستان همان اعرابي است که مخالفان پيامبر پنبه در گوشش کاشتند تا اگر به زيارت کعبه مي رود، صداي پيامبر خدا را نشنود. او اما شنيد آنچه نبايد مي شنيد و البته فهميد آنچه که بايست مي فهميد.
اين افراد اگر به درستي سخنان خود و باطل بودن سيد محمد خاتمي وهرکس ديگر ايمان دارند، بگذارند تا آن چنان که در کتاب خدا آمده است، مردمان همه سخنان را بشنوند و بهترين اش را برگزينند. اين افراد اگر اعتماد به نفس دارند مي توانند از هم اکنون خود را برنده اين آزمون بزرگ بدانند. اما درخواست آنان براي خاموشي حريف از همان ابتدا آنچه را در دل شان مي گذرد لو داده است. آنان کم آورده اند و مي خواهند بدون حضور حريف يک بازي يک طرفه را ادامه دهند و احتمالا در انتظار هوراي تماچيان هم خواهند بود، اما غافل از آن که برسکو هاي اين مسابقه يک طرفه هيچ کس نخواهد نشست.
به اين نمايندگان بايد گفت: صداي خاتمي مزاحم صداي شما نيست.مردم اگر صداي خاتمي را با پارازيت و قطع وصل هاي مکرر، مي شنوند، اما صداي شما را با بهترين کيفيت مي شنوند، اگر دل به سخنان تان نمي سپارند، کمي در سخنان خود تجديد نظر کنيد. حضرات راهش اين نيست! چاره ديگري بينديشيد!