تفکر انتقادی و گفتمان برنامه

فرشیدیزدانی

سخن از برنامه در سازمان تامين اجتماعي، سخنی مکرر است. چندین برنامه در دهه گذشته، با کیفیت‌ها و فرایندهای مختلفی شکل گرفته، اما هنوز نتوانسته است جای خود را در گفتمان عمومی ‌و مهم‌تر از آن در کنش حرفه‌ای ما باز کند و رفتار عمومی‌ما در درون و برون بیشتر به صورت عادتی و واکنشی صورت می‌گیرد، تا کنش‌مندی حرفه‌ای. این امر در ادبیات سازمانی نیز به خصوص در سال‌های اخیر بسیار نمود داشته است، به گونه‌ای در جای جای گزارش‌ها و متن‌های سازمانی نیز به خوبی می‌توان به واژگانی غیرمرتبط با بنیان‌های نظری سازمان مواجه شد، واژگانی برگرفته از ادبیات تجاری معطوف به رویکردهای بازار. در حالی که ابعاد کمی‌و کیفی سازمان ما باید بیشتر به سمت گفتمان‌سازی جهت داشته باشد، تا گفتمان‌پذیری، آن هم گفتمان‌هایی کاملا مغایر با اهمیت کارکردی آن. سازمان لازم است از واکنش به کنش برسد و در این میان فرایند برنامه‌ریزی و خود برنامه می‌تواند از جمله مهم‌ترین ابزارها به شمار آید. گرچه در نگاهی اجمالی چه در عرصه ملی و چه سازمانی و تجارب دهه گذشته به نظر می‌رسد که برنامه به امری نفرین شده تبدیل شده است، که این نفرین هم به موجودیت برنامه معطوف می‌شود و هم به ماهیت آن با نظرگاه تقلیل گرایانه آن به ابزاری بیشتر نمایشی.
شاید بهتر باشد پیش از ورود بیشتر به مسئله به بیان برداشتی تعریف گونه از برنامه‌ریزی بپردازیم. چنانچه برنامه را به «بخردانه کردن مناسبات» خلاصه کنیم، موضوع دیگر به نوشتن چند متن و فعالیت محدود نمی‌شود، موضوع کل مناسبات ساختاری و اجتماعی – سازمانی، راهبری امور و فرایندهایی از تصمیم‌سازی تا تصمیم‌گیری را در بر می‌گیرد. با این رویکرد برنامه، فراتر از تهیه یک متن دیده می‌شود و کلیات روش تدوین و استمرار جریان آن در کل سازمان را در بر می‌گیرد. برنامه دیگر نه یک اقدام مقطعی، که امری مستمر در جای جای سازمان، از مدیریت عالی گرفته تا کوچکترین واحد اجرایی. با این رویکرد برنامه گفتمانی است که می‌تواند عامل پیش برنده در تمامی ‌حوزه‌ها به شمار رود، گرچه متن، وفاداری به آن و اجرای آن و نظارت بر اجرا و بازبینی آن امری واجد اهمیت بسیار است، اما آنچه که در میان مدت و بلند مدت مهم‌تر است،  تبدیل آن به گفتمان غالب در سازمان است، و این تبدیل یعنی شکل‌گیری فرهنگ برنامه‌ای نگاه کردن به امور، یعنی بسط خردورزی. خردورزی ای که به بنیادی فرهنگی تبدیل شود، با خود رفتار اخلاق‌مدار سازمانی را نیز در‌پی خواهد داشت.
الف– شکل‌گیری گفتمان برنامه‌ریزی دارای الزاماتی پیش‌بینی و توامان است که هم در شکل‌گیری آن تاثیر گذارند و هم در استمرار این گفتمان، قبل از هر چیز نگاه نقادانه به محیط و فضای پیرامون است. رویکرد انتقادی با طرح پرسش آغاز می‌شود و با گفت‌وگو ادامه می‌یابد. در فضاهای بسته‌تر طرح پرسش نوعی گستاخی و دخالت در کار بزرگترها محسوب می‌شود، منش اداری معمول نیز بر این نوع رفتار صحه می‌گذارد، اما چنانچه بخواهیم در فضای برنامه‌ای وارد شویم، لازم است به طرح پرسش بها داده شود و از پرسشگری به عنوان محملی برای باز کردن فضای گفت‌وگو استفاده شود. فضای گفت‌وگویی که در آن بتوان فارغ از تنگناهای فکری به طرح مسائل و مشکلات پرداخت و در آن رویکرد انتقادی نه تقبیح، که تشویق شود. در این فرایند شکل‌گیری گفت‌وگوست که مسائل، به صورت واقعی‌تر خود را بروز می‌دهند و راه حل آنها  برای مجموعه سازمانی ملموس‌تر و دست یافتنی‌تر می‌شود. پذیرش تفکر انتقادی، یعنی بالا بردن ظرفیت مدیریتی و حرفه‌ای برای برخورداری از دانش انباشته و ضمنی سازمانی، که نشان از پختگی و دغدغه‌دار بودن مدیریت می‌دهد، گرچه کمی ‌سخت به نظر می‌رسد، اما اتخاذ این رویکرد و یک الزام برای رسیدن به فضای برنامه‌ای و در نهایت بسط و گسترش فرهنگ برنامه‌ریزی در سازمان به شمار می‌رود.
در این فرهنگ دیگر چاپلوسی و روزمره نگاه کردن به موضوع‌ها کمتر جایی پیدا خواهد کرد. گرچه راهی دشوار و طولانی خواهد بود، اما چنانچه یک‌بار، فقط یک‌بار عزم و مدیریتی در پشت این امر قرار گیرد، می‌توان به نتایج و برآیند آن امیدوار بود. خودپایداری مدیریتی در تدوین و اجرا نشان از بخردانگی می‌دهد، بخردانگی‌ای که برنامه را جزو مهم‌ترین ابزارهای توسعه خود می‌داند و فرایند اصلاح امور به درستی را در عرصه می‌جوید. سپهر سازمانی نیز تشنه چندین بخردانگی‌ای است که نشانه تولد آن را می‌توانند در تاکید مدیریت عالی بر ضرورت برنامه‌ای حرکت کردن مشاهده کرد؛ تولدی دگر باره که امید است با همدلی‌ها و همیاری‌های سازمانی باز به مرگی زودرس نینجامد و این بار، به بار بنشیند. 

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک