پادشاهان شن و نفت
هزارتوي قدرت پرراز و رمز خاندان آل سعود در عربستان سعودي
«آنها در دلارهاي نفتي غوطهور هستند و حتي توالت اقامتگاههاي خود را از طلا ميسازند.»
اينها تنها جزء كوچكي از شايعاتي است كه در مورد آلسعود، خاندان سلطنتي پادشاهي عربستان سعودي وجود دارد و البته دستكم در مورد اعضاي ارشد اين فاميل صدق ميكند. در واقع نام اين كشور به ولخرجي خاندان حاكم، فساد مالي و سركوب هرگونه مخالفت گره خورده است.
هيچ منصب مهمي در عربستان سعودي نيست كه يكي از وابستگان اين فاميل آن را به اشغال خود درنياورده باشد. از آنجا كه خاندان آل سعود گرايشهاي افراطي دارند و زنها را به هيچ ميانگارند، اعضاي اين خاندان 6000 مرد عنوان ميشود بيآنكه هيچ اشارهاي به تعداد اناث اين خاندان شود.
آنان حتي اسم رسمي كشور را هم به گروگان گرفتهاند تا كشوري كه از اتحاد قبايل بدوي در سال 1932 سر برآورد، هيچگاه فراموش نكند كه آل سعود بنيانگذار عربستان جديد بوده است.
محمد بن سعود، بنيانگذار اين خاندان يكي از 5 فرزند مرد سعود بود كه با غلبه بر رقباي محلي و به انقياد درآوردن ساير قبايل عربستان موفق شد در قرن نوزدهم اين شبهجزيره را به سوي وحدت و يكپارچگي سوق دهد.
با اين حال خاندان آل سعود را بيشتر با نام عبدالعزيز بن سعود ميشناسند كه هرچند تمامي دوران حاكميتش به جنگ و درگيري گذشت، اما دانهدرشتهاي امروز حاكميت عربستان سعودي جملگي از تيره و طايفه او هستند.
او بود كه ظهور كشوري يكپارچه را اعلام و عنوان اولين پادشاه عربستان سعودي را از آن خود كرد. ظهور اين كشور در غياب حمايتهاي بريتانيا كه به دنبال تضعيف هر چه بيشتر امپراتوري عثماني و نابودي آخرين بقاياي آن بود هيچگاه ميسر نميشد.
با اين حال خاندان آل سعود سه زيرشاخه ديگر هم دارد (السنيان، فرهان، مشري) كه به هر حال زيرمجموعه اين خاندان و روزيخوار ثروت نفتي عربستان سعودي هستند.
بسياري از مورخان، دوران معاصر عربستان پس از قدرت يافتن آل سعود را به سه بخش تقسيم ميكنند: پادشاهي اول، پادشاهي دوم و دوران مدرن.
مشخصه اصلي دوران اول، تلاش براي اشاعه وهابيت در سرزمين وحي بود. دوران دوم مملو از منازعات دروني براي حذف مخالفان تاج و تخت در جامعه و حتي درون خاندان سلطنتي بود. دوران مدرن در واقع دوره ثبات يافتن آلسعود بوده كه متضمن منازعاتي با امپراتوري عثماني، عزيز مكه و قبيله آل رشيد در حيل بود كه در برابر آل سعود سر به شورش گذاشتند.
دوران سوم با پادشاهي عبدالعزيز بن سعود شروع شد و ريشههاي هويت امروز اين كشور و ساختار قدرت در عربستان سعودي معاصر را بايد در اين دوره جست.
آل سعود براي به دست گرفتن قدرت و حفظ آن منازعات زيادي را در داخل و خارج اين خاندان پشت سر گذاشته كه شرح كاملش از حوصله اين مطلب خارج است. وقتي عبدالعزيز بن سعود در سال 1932 خود را پادشاه عربستان سعودي خواند تقريبا بر همه مخالفان اصلي خود فائق آمده و يكهتاز بلامنازع قدرت در اين كشور نوظهور شده بود. او از زنهاي بيشمار خود دهها فرزند داشت و براي تضمين حاكميت خود از همه قبايل عمده همسري براي خود اختيار كرده بود. سعود، فرزند ارشد او و وليعهد بود و فيصل، پسر دومش به عنوان نفر دوم صف زمامداري معرفي شده بود.
عبدالعزيز در سال 1953 و تنها سه سال پس از آن كه ايالات متحده به عنوان جايگزين استعمار پير حامي اصلي خاندان سلطنت شده بود، چشم از جهان فروبست.
سعود كه با مرگ پدر به پادشاهي رسيده بود، آنقدر ريختو پاش داشت و به اطرافيانش بيتوجهي ميكرد كه حتي بعضي از فرزندان او به تنگ آمده و به مصر پناهنده شدند.
اعضاي ارشد خاندان سعود با حمايت و پشتيباني مفتيهاي ارشد عربستانسعودي در سال 1964 سعود را وادار به كنارهگيري از قدرت كردند تا فيصل، برادرش كه وليعهد شده بود، قدرت را به دست گيرد.
فيصل هم دوران زمامداري كوتاهي داشت، چراكه در سال 1975 به دست فيصل بنمسعود، از شاهزادههاي ارشد خاندان به قتل رسيد. قاتل به تيغ سپرده شد تا خالد، ديگر فرزند عبدالعزيز بر تخت شاهي بنشيند.
وليعهد وقت در واقع محمد بود كه به نفع خالد، تنها برادر تني خود از قدرت چشم پوشيد. خالد هم هفت سال بعد بر اثر سكته قلبي جان سپرد تا فهد زمام امور را به دست گيرد.
فهد بزرگترين فرزند ذكور سعود بود و سعي كرد با اقداماتي چون جايگزين كردن عنوان «اعليحضرت» با «خادم حرمين شريفين» قداست مذهبي را به آل سعود بازگردانده و تا حدودي جلوي حرف و حديثها در مورد زندگي فوق اشرافي اعضاي خاندان سلطنتي را بگيرد. او در سال 1995 و بعد از سكته قلبي و مغزي عملا قدرت را به عبدالله واگذار كرد.
عبدالله تا زمان مرگ ملك فهد در سال 2005 پادشاهي كرد گرچه عنوان وليعهدي را يدك ميكشيد. عبدالله بلافاصله پس از مرگ ملك فهد زمام امور را رسما در دست گرفت و در اولين اقدام سلطان بن عبدالعزيز را كه در دوره فهد وزير دفاع و دستيار نخستوزير بود به وليعهدي برگزيد. سلطان هم در ماه اكتبر 2011 مرد تا اميرنايف، وزير كشور عنوان وليعهدي را از آن خود كند.
ساختار قدرت
در حاكميت عربستانسعودي قدرت در دست پادشاه متمركز است و اوست كه اعضاي كابينه را برميگزيند و بركارشان نظارت دارد.
در اين كشور هم بهسان ساير نظامهاي سياسي وزراي دفاع، كشور و امور خارجه اهميت بيشتري نسبت به ساير وزرا دارند و معمولا نزديكترين افراد به پادشاه به اين سمتها منصوب ميشوند.
ساير وزارتخانهها هم به همين سياق سهم اعضاي ارشد خاندان ميشود و شاهزادههاي دونپايهتر مناصب پايينتر را احراز ميكنند.
نكته جالب در مورد آل سعود اين است كه برخلاف پادشاهيهاي غربي، جابجايي قدرت در آن چندان خطي نيست و هر از چند گاهي با بالا گرفتن رقابت در درون خاندان، قدرت بين زيرشاخههاي قدرتمند دست به دست شده است.
آنچه در داخل خاندان تعيينكننده است، بهرهمندي از ثروت است. آل سعود در روندي نسبتا پيچيده سعي كرده ثروت را به نوعي در بخشهاي مختلف خاندان توزيع كند كه لااقل اين مولفه به بروز تنش و درگيري دروني منجر نشود و البته ذخاير عظيم نفت و درآمدهاي هنگفت نفتي به تحقق اين سياست كمك زيادي كرده است.
علاوه بر نفت تقريبا تمامي بخشهاي مهم اقتصادي، از تجارت به ظاهر خصوصي گرفته تا قراردادهاي دولتي تقريبا به شكلي انحصاري در يد اعضاي خاندان سلطنتي است. اين انحصار موجب شده بود در دوران ملك فهد 40 درصد اقتصاد كشور در اختيار اعضاي خاندان سلطنتي باشد و ثروت اين خاندان طي دههها به رقم سرگيجهآور 1900ميليارد دلار برسد، اگرچه گاه اعداد و ارقام بالاتري هم در اين بخش ارائه ميشود.
در دهه گذشته آل سعود سعي كرده با نزديك شدن به بنگاههاي خبري در خارج مانع بالا گرفتن حرف و حديثها در مورد ثروت افسانهاي اين خاندان و ميزان تسلطش براقتصاد كشور شود.
فاميل پرتنش
با وجود آن كه بزرگان خاندان سلطنتي عربستان سعودي تلاش دارند هيچ خبري از هزارتوي اين خاندان به بيرون درز نكند و به واسطه كنترل رسانههاي اين كشور از انتشار هر گزارش درخصوص اختلافات دروني جلوگيري ميكنند اما گاه منازعات به حدي بالا ميگيرد كه صداي آن بيرون از خاندان هم شنيده ميشود.
عملكرد مستبدانه آل سعود در به هيچ انگاشتن تودهها در تمامي دهههايي كه از ظهور عربستان سعودي ميگذرد، موجب شده اين نظام هميشه در داخل و خارج به استبداد و تكروي متهم شود. همين مساله سبب شده عربستان سعودي در اين سالها، شاهد موارد بيشمار اعتراضات داخلي بخصوص از ناحيه شرق اين كشور در اعتراض به استبداد و خودكامگي حاكمان باشد.
به اين اعتراضات بايد موارد متعدد درگيري بين شاهزادگان جوياي نام و دوستدار قدرت را هم افزود كه طي دههها طيف رنگارنگي از كودتاهاي نافرجام را رقم زدهاند.
يكي از فراگيرترين اعتراضات ضدنظام در سال 1979 و با يورش 500 مرد سراپا مسلح به مكه و اشغال تقريبي اين شهر بود. اين مردان كه تقريبا همگي از اعضاي قبيله عطيبه بعلاوه شماري از ساير قبايل و تعداد محدودي مصري بودند در واقع عليه فساد مالي و اخلاقي خاندان حاكم شوريده بودند. اين شورشيها بجز گروههاي كارگري و برخي قبايل حامي ديگري پيدا نكردند و مفتيها به اشاره آل سعود مجوز حمله به آنها بهرغم پناه گرفتن در حرمين شريفين و سركوب آنها را صادر كردند.
ارتش سعودي با حمايت نيروهاي ويژه فرانسه و مشاركت عملي يگاني از نيروهاي ويژه ارتش پاكستان به شورشيها حمله كردند و با قلع و قمع آنها به غائله پايان دادند تا يكي از مهمترين حركت اعتراضي به آل سعود ناكام بماند.
رضا سادات / جامجم