گفتگو با داریوش ارجمند و پسرش+عکس
وقتی داریوش ارجمند به سوالاتم پاسخ میداد گاهی صلابت مالك اشتر امام علی(ع)، ابهت احمد بیك كشتی آنجلیكا، اقتدار ناخدا خورشید، مرام اسی آدم برفی و تعصب و خانواده دوستی حشمت فردوس در سریال ستایش را در او میدیدم.
تیشه به ریشه خانواده نباید زدوقتی با پسرش وارد روزنامه جام جم
شد، هیچ كدام فكر نمیكردیم گفتوگویمان درباره زندگی خصوصی، رابطه
خانوادگی، عقاید شخصی و حاشیههای دنیای بازیگری این هنرمند و پسرش نزدیك
به 3 ساعت طول بكشد.
داریوش ارجمند در یكی از روزهای معمولی آخر بهار با پسر ارشدش امیر یل برای انجام مصاحبه به روزنامه آمد.
تا
پیش از انجام این گفتوگو همیشه میخواستم بدانم یك بازیگر تا چه حد به
نقشهایش شبیه است، اما بعد از صحبتم با داریوش ارجمند این سوال در ذهنم
قوت یافت كه داریوش ارجمند شبیه نقشهایش است یا نقشهایش شبیه او؟!
گفتوگویمان با این پدر و پسر هنرمند بیشتر حول محور محل رشد این دو،
خانواده و اهمیت آن و حاشیههای دنیای بازیگری و حرفهشان چرخید.
وقتی
داریوش ارجمند به سوالاتم پاسخ میداد گاهی صلابت مالك اشتر امام علی(ع)،
ابهت احمد بیك كشتی آنجلیكا، اقتدار ناخدا خورشید، مرام اسی آدم برفی و
تعصب و خانواده دوستی حشمت فردوس در سریال ستایش را در او میدیدم.
داریوش
ارجمند كه یكی از نمایندگان نسل جدید سینمای متحول شده بعد از انقلاب است،
مصداق یك هنرمند برخاسته از بطن مردم، نماینده نسلی معتقد به سنتها و
رفتارش نماد مسلم تربیت خانوادههای اصیل و سنتی ایرانی است، با همان
تفكرات و روشهای تربیتی كه به گفته خودش، بچههای بی هویت تحویل جامعه
نمیدهد.
گپ و گفت ما با او و پسرش از دایره محدود بازیگری فراتر رفت و همه حوزههای جامعه شناسی و روانشناسی و هنر را دربرگرفت.
صراحت ارجمند در بیان اعتقاداتش به دور از ریاكاریهای معمول، زمینه این جریان سیال را فراهم آورد.
او همان طور كه با اعتقاد بازی میكند با ایمان حرف میزند و اعتقادش را در تكتك جملههایش می شود دید.
گفتوگوی زیر حاصل پرسش و پاسخ و برخورد فكری دو نسل است با دو طرز فكر مختلف؛ اگرچه بعضی حرفها به مذاق ارجمند بزرگ خوش نمیآمد…
داریوش
ارجمند با ایفای نقشهای درخشان خود در فیلمهایی مانند ناخدا خورشید،
پرده آخر، اعتراض و… نام خود را در زمره بازیگران با تجربه تلویزیون و
سینما قرار داده است. خیلی از مخاطبان ما تمایل دارند بدانند این بازیگر با
این سوابق درخشان، در چه خانوادهای رشد كرده و علت اصلی گرایشش به این
حرفه چه بوده است؟
روح هر كسی ساخته و پرداخته محیط و فرهنگی است
كه در آن رشد میكند. در این مسیر خانواده به عنوان اولین محیطی كه فرد در
آن رشد میكند، نقش مهمی ایفا میكند. بعضا شاهد صدماتی كه خانوادهها به
جوانان میزنند هستیم. در آموزشگاهی كه تدریس میكنم بارها شاهد نمونههایی
از بدخلقیها و مخالفتهای خانوادهها در انتخاب مسیر توسط فرزندانشان
هستم. بسیاری از جوانان وقتی از علایق خود به هنر حرف میزنند با مخالفت
شدید والدین مواجه میشوند. البته این موضوع در كشورهایی مثل انگلیس،
فرانسه و… هم وجود دارد. بیشتر پدر و مادرها تمایل دارند فرزندانشان سراغ
هنرهایی بروند كه بتوانند بر آنها نظارت داشته باشند. مثلا نقاشی، خطاطی
و… اما هنر بازیگری اساسا شرافتش را از گروهی بودنش میگیرد. به اعتقاد
من اگر خانوادهای توانایی كشف استعدادهای فرزندانش را نداشته باشد به او
ظلم كرده است. اما خوشبختانه من از وجود مادری بهرهمند بودم كه خودش
هنرمند بود. او نوازنده تار بود و در سه سالگی مرا روی پاهایش میخواباند و
مرا تكان میداد تا خوابم ببرد و همزمان دستانش روی سیمهای تار به صورت
عمودی حركت میكرد و من آرام با آوای موسیقی به خواب میرفتم. پدرم هم با
اینكه نظامی بود اما بی نهایت زیبا شعر میسرود. روی میز كنار تختخواب او،
همیشه پنج كتاب جا خوش كرده بود؛ كتاب مولانا، سعدی، نهجالبلاغه، قرآن و
حافظ. فضای هنری و ادبی در خانواده ما موج میزد. به همین دلیل هم برادرم
هنرمند است و خواهرم یك نقاش بااستعداد. البته پدرم بسیار علاقه داشت من
رشته او را ادامه دهم و اصلا با بازیگر شدنم موافق نبود. من به خاطر اینكه
حرف او را زمین نیندازم به مدرسه نظامی رفتم، اما از آنجا كه ذات من بیشتر
به طرف مادرم كشش داشت، نتوانستم آنجا زیاد دوام بیاورم و پس ازمدتی به
دنبال حرفه مورد علاقهام رفتم.
در طول تحصیل در مقاطع مختلف از دبیرستان گرفته تا دانشگاه، چه افرادی در گرایش شما به سمت بازیگری تاثیرگذار بودند؟
من
درخانواده اولین كسی بودم كه به حرفه بازیگری رو آوردم. باید اعتراف كنم
بعد از مادرم، افراد دیگری هم بشدت مرا تحت تاثیر قرار دادند كه اولین آنها
در دبیرستان، دبیر ادبیاتم آقای اقبال بود. او همیشه مرا تشویق میكرد به
دنبال علایقم بروم. در دوران دانشگاه هم دكتر شریعتی بشدت مرا تحت تاثیر
قرار داد. من در آن سالها افتخار شاگردی ایشان را در دانشكده ادبیات مشهد
داشتم. آشنایی من با دكتر برمیگردد به زمینلرزه گناباد. درست بعد از این
زمینلرزه در جنوب خراسان با دكتر شریعتی كه یكی از ستادهای زلزله را اداره
میكرد، آشنا شدم. ما هم برای كمك به این ستاد پیوستیم. چون سالها قبل
نمایشی به نام «داش آكل» را اجرا كرده بودیم، دكتر از ما خواست دوباره آن
را اجرا كنیم و هزینه فروش آن را به زلزلهزدگان بدهیم و ما هم به گفته او
عمل كردیم. بعد از آن وارد دانشكده ادبیات شدم و در رشته تاریخ، شاگرد دكتر
بودم. این پیچ تند تقدیر بود كه دكتر شریعتی را سر راه من قرار داد و از
آن به بعد تمام وجودم را تحت تاثیر قرار داد. نه تنها فكر و روش نگاه كردن
به جهان پیرامون بلكه روش جستجو در ایمان، روش پیدا كردن باور و… به
وسیله این مرد در من پیدا شد.
نمایش اباذر را هم در همین سالها و در این دانشكده اجرا كردید. درست است؟
بله.
اولین نمایش مذهبی ایران را ما در دانشكده ادبیات روی صحنه بردیم. این
نمایش مربوط به یكی از صحابی پیامبر به نام اباذر بود و نقطه شروع
نمایشهای مذهبی بود كه در آن به شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلام میپرداخت. ما
در طلاییترین دوران دانشكده ادبیات مشهد تحصیل كردیم و از آن دانشكده
خاطرات زیادی دارم. دكتر جلال متین، دكتر مجید فیاض، دكتر مظفر پایا و…
از بهترینها بودند. در همین دانشكده بود كه سال 46 و در اولین جشنوارهای
تئاتر بین دانشگاههای ایران اول شدیم. آن موقع به عنوان جایزه برنده شدن
یك شیر طلا به وزن 2 كیلوگرم به من دادند. من هم آن را به رئیس دانشگاه
تقدیم كردم. بعد وقتی از تحصیل در فرانسه به ایران برگشتم سراغش را گرفتم
اما شیر در بادیه بود و خورده شده بود.
نگاه شما
به مقوله هنر چگونه است؟ آیا آن را به مثابه یك امر متعالی میدانید یا آن
را صرفا ابزاری برای سرگرمی و درآمدزایی میبینید؟
من به هنر
به عنوان یك مقوله جدی فرهنگی نگاه میكنم و اعتقاد دارم كار هنری را باید
توام با فلسفه هنری انجام دهیم. من به تجربه فهمیدم راز هنر جاودانگی و
بیمرگی است و به وسیله هنر میتوانیم جاودان باشیم. ابوالحسن ورزی
میگوید: «غیر از هنر كه تاج سر آفرینش است/ دوران هیچ منزلتی پایدار نیست»
و براساس این میتوانیم بگوییم هیچ هنرمندی را نمیتوانیم مرده تصور كنیم.
كمالالمك زنده است، بنان نمرده است و هر بار با صدایش در جان ما زنده
میشود. این نگاه در جامعه هنری امروز غایب است. این نگاه را تنها
میتوانیم در وجود افرادی مثل جمشید مشایخی یا محمدرضا شجریان پیدا كنیم.
اینها كسانی هستند كه راز گشایی كردهاند. یعنی راز هنر را فهمیدهاند كه
تنها راه برای جاودانه شدن در دریای هنر، عشق و ایمان است. هنرمند شاید از
نظر مادیات عقب باشد، ولی در معنویات لبریز است و سرشار و من نیز همین مسیر
را به تاسی از بزرگان در پیش گرفتهام. نزدیك به 40 سال است كه كار هنری
میكنم و بر هیچ كس منت ندارم. طلبكار كسی هم نیستم و اتفاقا به
اجارهنشینی هم افتخار میكنم.
آقای ارجمند! به
نظر میرسد خانواده برای شما در درجه اول اهمیت قرار دارد. حال با توجه به
این موضوع مایلم از پسر بزرگتان این سوال را بپرسم كه به نظر او خانواده چه
اهمیتی در جهتگیریهای بعدی هنرمندان دارد؟
امیریل ارجمند: من
در این زمینه كاملا با نظر پدرم موافقم. به نظر من پدر و مادر باید بدانند
برای چه هدفی بچهدار میشوند و نسبت به فرزندان خود احساس مسئولیت كنند.
اگر این آگاهی وجود داشته باشد بچهها نیز خوشبخت و با آرامش زندگی
میكنند. در خانواده ما نیز همین نگرش وجود دارد. ازطرف دیگر بچهها هم
باید به وظایف و مسئولیتهای خود در قبال خانواده عمل كنند. باید بپذیرند
هر مكان و نهادی یك رهبر و ناظم دارد. در نهاد خانواده هم ناظم همان پدر
است و باید به حرفها و نظراتش احترام بگذاریم.
یعنی در خانواده شما پدرتان حرف آخر را میزند؟
امیریل
ارجمند: از دوران كودكی وظایف در خانواده ما تقسیم شده بود و پدر و مادر
من در كنار هم هر كدام مسئولیت خودشان را بخوبی به انجام میرساندند.
بنابراین نمیتوانم بگویم حرف آخر را پدرم میزند. تصمیمگیری در خانواده
ما جمعی و با مشورت صورت میگیرد.
از كودكی خود گفتید. آیا در آن زمان هر زمان كه اراده میكردید پدرتان در كنارتان حضور داشت؟
امیریل
ارجمند: نه كاملا. به خاطر شرایط شغلی همیشه در كنارمان نبود، اما ما هیچ
وقت كمبودی از این بابت حس نمیكردیم. چرا كه خوب توجیه شده بودیم. او با
ما حرف میزد و ما شرایط كاریاش را درك كرده بودیم. درخانه ما انرژی مثبت
حرف اول را میزند! در فیزیك كوانتوم میتواند موج انرژی مثبت به وجود
آورد. این موج اگر در خانوادهای وجود داشته باشد، دیگر نیازی به حرف زدن
برای توجیه كمكاریها نیست و همه اعضای یك خانواده همدیگر را درك میكنند.
ما در خانواده به هم انرژی مثبت میدهیم. همدیگر را تقویت میكنیم و همین
نكته باعث شده به درك متقابل برسیم.
تا به حال رابطه پدر و پسریتان دچار بحران شده است؟
امیریل
ارجمند: متاسفانه گاهی اوقات غرور جوانی به سراغ آدم میآید و این خیلی
خطرناك است. در همین نقطه است كه یك جوان به اوج میرسد یا به قهقرا
میافتد و درست در همین نقطه است كه پدر و مادرها میتوانند با كمك خود و
حمایت، جوانشان را از یك بحران نجات دهند.
شما
تقریبا با پدرتان نزدیك به دو دهه اختلاف سنی دارید؟ این موضوع باعث نشده
است شكاف نسلی بین شما و پدرتان رخ دهد و همدیگر را در مواردی درك نكنید؟امیریل ارجمند: (میخندد) من با پدرم 10 سال اختلاف سنی دارم و با مادر 5 سال.
10 سال؟!
داریوش ارجمند: منظورش این است كه شكاف نسلی بین ما معنایی ندارد. بیشتر رابطه دوستانه بین ما حكمفرماست تا رابطه پدری و پسری.
امیریل
ارجمند: میخواهم به نكتهای اشاره كنم. میزان درك متقابل من و پدرم به
قدری است كه من حتی دلایل تنبیههای پدرم را نیز درك كردهام. بگذارید
برایتان یكی از خاطرههایم را بگویم. سال 68 بود كه برای مراسم ختم تا دیر
وقت در مسجد بودم به همین دلیل دیرتر از معمول به خانه رسیدم. من آن روز با
یك سیلی تنبیه شدم. سیلی آن روز پدرم خیلی به من كمك كرد و یاد گرفتم حتی
برای رفتن به مراسم ختم هم نباید دیر به خانه بیایم. من این نوع تربیت را
قبول دارم، چرا كه هر چه كمتر اشتباه كنیم، قدرتمندتر حرف میزنیم و هر چه
قدرتمندتر حرف بزنیم بهتر میتوانیم حقمان را بگیریم.
این
طور كه معلوم است میخواهید بگویید رابطه شما از مرحله درك هم فراتر رفته و
به مرحله تایید رسیده است. آیا فكر نمیكنید شباهت بیش از حد پدر و پسر
كمی غیرقابل درك است؟ چرا كه به هر حال بین هر نسل با نسل قبل از خود
تفاوتهایی وجود دارد و این تفاوتها هم در فرهنگ ما امری مسلم و پذیرفته
شده است…
داریوش ارجمند: نه شباهت نیست. ما اعتقادات مشترك
داریم. ما با هم راجع به دنیا و مفاهیم درونیاش حرف میزنیم و بحث میكنیم
تا به یك نتیجه منطقی برسیم. این شباهت یعنی درك متقابل و به نظر من این
هنر یك پدر است كه به فرزند خود درست فكر كردن را بیاموزد. خانواده نقش
زیادی در تربیت فرزند دارد. همان چیزی كه امروز در مسائل تربیتی نسل جدید
یك حلقه مفقوده است. در كشور ما به ریشه خانواده تیشه بدی خورده است. دیگر
این روزها وقتی ناظم به دانشآموزی میگوید به پدرت بگو فردا به مدرسه
بیاید، او دلش نمیلرزد و خودش را اصلاح نمیكند، چرا كه از كسی حساب
نمیبرد. در حال حاضر پدرها كمتر برای بچهها وقت میگذارند.
اما
تربیت امروز به نحوی است كه فرزندسالاری در آن حرف اول را میزند و اتفاقا
پدرها و مادرهای امروزی خودشان را بیشتر در مقابل فرزندانشان مسئول
میدادند…
داریوش ارجمند: نه این طور نیست. در حال حاضر
خانوادههای امروزی با عنوان روانشناسی مدرن از تربیت كودكان خود عاجز
مانده اند. اینكه در مملكتی دو پسر هفده ساله در خیابان شاهرگ یك پهلوان
جهانی را بزنند! هیچ گاه درگذشته اتفاق نمیافتاد. خانواده در تربیت
فرزندان نقش مهمی دارد. بچه من وقتی مثل من میشود كه هویت مرا میگیرد.
این بزرگترین مسئولیت پدر و مادر است كه هویت خودشان را به فرزندانشان
انتقال دهند برای اینكه انسان موجودی مدرج و اكتسابی است.
البته حتما منظورتان انتقال ارزشهای اخلاقی متعالی است نه هر هویتی؟ پس با این حساب، تكلیف استقلال فكری فرزندان چه میشود؟
داریوش
ارجمند: مسلم است در این چرخه تربیتی باید ابتدا خانواده خود ساخته و
پایبند به اصول اخلاقی باشد تا بتواند ارزشها را انتقال دهد ولی من با
استقلال فكری بچهها به مفهوم امروزیاش موافق نیستم. اگرچه در زندگی هیچ
كس را در هیچ زمینهای مجاز نمیدانم كه به دیگران بگوید چه كار بكنند و چه
كار نكنند و اعتقاد به عمل آدمها دارم. چرا كه آنچه مهم است رفتار و عمل
انسانهاست كه نحوه چگونه زیستن را به فرزندان میآموزد. اینكه فرزند شما
اتاق مستقلی داشته باشد، با یك دستگاه كامپیوتر و به اینترنت هم دسترسی
داشته باشد و خانواده هم بر اعمال فرزندانشان نظارت نداشته باشند، استقلال
نیست بلكه یك نوع اهمال و ولنگاری است و حاصلش میشود بحران هویت نسل جدید.
اما شاید فرزندی بعد از بالغ شدن آن نوع زندگی و هویتبخشی را نپذیرد…
داریوش
ارجمند: نمیتواند نپذیرد! او تا یك سنی تنها از پدر و مادر خود
الگوبرداری میكند. فرزند من در خانه من بزرگ میشود و زندگی میكند و از
یك سنی به بعد مثل كارمند من است. برای اینكه خرجش ر ا میدهم باید به حرف
من احترام بگذارد. به نظر من هر فرزندی تا بتواند به یك استقلال فكری و
جهانبینی مشخص در زندگی برسد باید زیر چتر حمایت خانواده باشد. شما كودكی
را تصور كنید كه تازه به مهدكودك رفته است در اینجاست كه او برای نخستین
بار با اجتماعی متفاوت با جهان زندگی خانوادگیاش روبهرو میشود. كمكم كه
همین بچه به مقاطع بعدی اجتماع قدم میگذارد تازه گروه دوستی تشكیل میدهد
و تلاش میكند قدمهایی را به سمت استقلال از محیط خانواده بردارد. در طول
تمام این مراحل هم باز این خانواده است كه باید در همه حال در كنار
فرزندان خود بوده و اجازه كجرویها را از آنها سلب كند، زیرا در غیر این
صورت مشخص نیست فرزندان چه مسیری را طی خواهند كرد. میخواهم بگویم ما پدر و
مادرها نمیتوانیم به بهانه استقلال فرزندانمان آنها را به حال خود رها
كرده و انتظار هم داشته باشیم كه آنها سیر طبیعی رشد و اجتماعی شدن را طی
كنند. ما باید در همه حال كنار آنها باشیم و تا زمانی كه مطمئن نشدهایم
فرزندانمان خود به تنهایی میتوانند اختیار زندگیشان را به دست گیرند،
آنها را به حال خود رها نكنیم. من هم با همین رویكرد تلاش كردهام فرزندانم
را هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی همواره تامین نمایم و به خودم حق
میدهم تا زمانی كه كمك حال فرزندم در زندگی هستم، او هم به همین نسبت به
عقاید و باورهای من احترام گذاشته و قدر زندگی را كه برایش ساختهام
بداند.
یعنی حمایت مالی تا این اندازه اهمیت دارد كه به ما اجازه میدهد خود را مالك بچههایمان بدانیم؟
داریوش
ارجمند: منظور من این نیست كه باید در خانه زندان درست كنیم، بلكه وظیفه
ما این است كه به فرزندانمان راه تشخیص خوب از بد و حق از باطل را
بیاموزیم. انسان نیازمند راهنماست. این جوانگرایی كه شما میگویید نوعی
آنارشیست است.
من میخوام بگویم اصول از دستمان در رفته است و
نباید بگذاریم این اتفاق بیفتد زیرا اگر چنین اتفاقی بیفتد، دیگر سنگ روی
سنگ بند نمیشود و تمام اصول تربیتی و راهنمایی در زندگی زیر سوال میرود.
بلاخره زندگی تابع یك نظمی است كه نمیتوان به بهانههای مختلف از آن نظم
سرپیچی كرد.
اما اگر این راهنماییها نتیجه عكس
بدهد چه؟ چه تضمینی وجود دارد كه تبعیت از اصول كلاسیك تربیت در جهان امروز
كه همه چیز آن با جهان دیروز متفاوت است نتیجه مورد نظر شما را بدهد؟
داریوش
ارجمند: نه این اتفاق نمیافتد. زیرا تجربه تربیت نسل من و نسلهای پیش از
من تا به امروز به روی كار آمدن فرهیختگانی منجر شده است كه حافظها و
نیماها و فرشچیانها تنها نمونهای از آنهایند. این یك قاعده است و نه یك
استثنا. زیرا اگر این شیوه غلط بود ما امروز شاهد ظهور و بروز بزرگانی از
این دست نبودیم. در واقع میخواهم بگویم این راهنماییها و تربیتی كه من به
آن اشاره كردم، نمیتواند نتیجه عكس داشته باشد. از همین رو هم هست كه فكر
میكنم بچه تا وقتی مصرفكننده است باید به والدینش احترام بگذارد.
اینكه
میگویید فرزندسالاری، دقیقا چه مولفههایی در ذهنتان است؟ یعنی فكر
میكنید در روزگار ما اختیار كودكان كاملا از دست والدینشان خارج شده است؟
فكر نمیكنید بخشی از مشكل به جهانی برگردد كه دیگر در آن نه خانواده بلكه
رسانههای گوناگون هستند كه حرف اول را میزنند؟
داریوش ارجمند:
فرزندسالاری به باور من یعنی اختیار بیش از حد به آنها دادن و آنها را به
حال خود رها كردن. شاید در نگاه اول تصور شود این اقدام به استقلال
كودكان یاری میرساند اما واقعیت اینجاست كه رها كردن فرزندانمان در دنیای
پرتلاطم امروز واقعا هولناك و غیرقابل قبول است. درباره بحثی كه در مورد
جهان رسانهای كردید هم باید بگویم موضوع بحث همین آزادی بیش از حد در
استفاده از رسانههای گوناگون است! شما تبلیغات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
و مركز رسانههای دیجیتال را حتما دیدهاید. این تبلیغات واقعا بجا و
كاملا حساب شده و فكر شده طراحی شدهاند. من متاسفم برای جامعهای كه
گرفتار مسالهای شده است كه وزارت ارشادش باید به خاطر استقلال زیاده از حد
دادن به فرزندانشان با زبان تبلیغات به پدر و مادرها هشدار دهد.
اگر
موافق باشید كمی از زندگی شخصیتان فاصله بگیریم و به زندگی حرفهایتان
بپردازیم. برای ورود به بحث هم مایلم به برنامه طلوع ماه بپردازیم. در همان
زمان هم بودند افرادی كه انتقاداتی راجع به نحوه اجرا و مدیریت شما در آن
برنامه مطرح میكردند. در این باره چه نظری دارید؟
داریوش
ارجمند: ببینید من در حال نگارش كتابی به نام «آن سوی تاریك ماه» هستم كه
در رابطه با جریان به وجود آمدن برنامه طلوع ماه است. كارهایی كه در آن
انجام دادیم و ستمی كه به این برنامه رفت. احمدرضا معتمدی كه در فیلم هبوط
برای او بازی كرده بودم، طراح برنامه بود و از من خواست این برنامه را من
اجرا كنم.
در برنامه طلوع ماه من راجع به همه چیز حرف میزدم.
چرا كه به واسطه علاقه و شغلم خیلی چیزها میدانم و راجع به چیزهایی كه
میدانم حرف میزنم و خودم را صاحبنظر میدانم. من برای اجرای این برنامه
وقت زیادی میگذاشتم. به طور مثال برای گفتوگو با دكتر داوری تمام تهران
را گشتم و كتاب فلسفه غرب را پیدا كردم و در یك هفته چهار بار آن كتاب را
خواندم. ده سال با كمترین بودجه این برنامه را اجرا كردیم. مصاحبه من با
برخی از استادانی كه در این برنامه حضور پیدا كردند، اولین و آخرین
گفتوگوی آنان بود. من همه اینها را مدیون هنر خودم هستم. اگر من
نمیتوانستم نقش ناخدا خورشید و مالك اشتر را بخوبی بازی كنم در برنامه
طلوع ماه هم نمیتوانستم به فرهنگ مردم خودم خدمت كنم.
خیلی
از مردم شما را با نقش مالك اشتر در سریال امام علی(ع) به یاد میآورند.
خودتان وقتی آن سریال را مرور میكنید چه حسی به آن دارید؟
تنها میتوانم بگویم اگر نقشهایم حكم بچههای مرا داشته باشند، مالك اشتر پدر من است.
اگر نقش عمروعاص هم به شما پیشنهاد میشد آن را میپذیرفتید؟
نمیتوانم
به این سوال پاسخ دهم چرا كه نقش مالك اشتر به درونم نفوذ كرده است و
نمیتوانم تصور بازی در نقش دیگری را در آن سریال بكنم. همان طور كه مرحوم
فتحی را در نقش عمروعاص آنقدر مناسب میدانم كه هیچ كس به غیر از خود ایشان
نمیتوانست آن را بازی كند.
تا به حال شده بازیگری حسرت بازی در نقش مالك اشتر را بخورد؟
بله.
شاید این موضوع را به خودم نگفتهاند، اما هم در آن زمان و هم روزهای دیگر
از سوی كسانی به گوشم میرسید كه خیلیها حسرت بازی این نقش را
میخوردند.
آقای ارجمند ماندگارترین دیالوگ شما از نظر خودتان كدام بود؟
همه
دیالوگها در ذهنم هستند و اگر یكی را بهعنوان ماندگارترین آنها انتخاب
كنم، در حق سایر دیالوگها و نقشهایم بیانصافی كردهام.
برخی معتقدند تكرار بعضی نقشهای شما به ایجاد كلیشه در بازیهایتان منجر شده است. آیا این انتقاد را میپذیرید؟
چند
اثری كه در سریالهای تاریخی بازی كردهام به علت محبوب بودن در بین مردم
آنها را به این اشتباه انداخته كه همه نقشهای من تاریخی است. مگر همه
لاتها یك جورند و همه مردان میادین ترهبار یك جور رفتار میكنند؟ مشخص
است كه مرام «اسی» در آدم برفی با مرام فردوس حشمت در سریال ستایش فرق
داشت.
اما منتقدان میگویند از آنجا كه بازیهای
داریوش ارجمند عمدتا یكدست و شبیه به هم است، برخی كارگردانها با توجه به
این موضوع، برای داریوش ارجمندی كه میدانند چگونه بازی میكند، حتی نقش
هم مینویسند؛ یعنی از روی بازی و شخصیت شماست كه بعضی نقشها نوشته
میشود.
این باعث افتخار من است. خیلی از كارگردانان جهانی هم برای بازیگران مطرح جهان نقش مینویسند و طبق آن فیلم میسازند.
اینكه بینندهای با دیدن نام شما حدس بزند كه قرار است شخصیت چه نقشی را بازی كنید، چطور؟
ببینید
آدم برفی هیچ شباهتی با ناخدا خورشید نداشت. هر كدام از نقشهای من یك طرف
طیف بازیگری مرا گرفتهاند. تصور كنید نقش حشمت فردوس را با استاد خضایی
در «به سوی افتخار»… اینها چیزی نیست كه مشخص نباشد. من اتفاقا از این
بابت خوشحالم كه نقشهایم فوقالعاده متفاوت و به دور از هم هستند؛ مثلا
نقشم در آدم برفی با مسافرری فاصله بعیدی با هم دارند و همین باعث جذابیت
كار میشود. برای من همین كه مردم به من ابراز علاقه میكنند و از نقشهایم
راضی هستند كافی است. همین كه بعد از ایفای نقش ناخدا خورشید فردی گفته
بود من مطمئنم این مرد یك دست ندارد و اتفاقا اهوازی است.
پدر و پسر رابطهشان با فضای مجازی به چه صورت است؟
داریوش ارجمند: اصلا خوب نیست. من از هیچ چیز مجازی استقبال نمیكنم. امیریل
ارجمند: من قبول دارم كه دهكده جهانی تنها از طریق همین فضای مجازی و
تكنولوژی صورت میگیرد اما استفاده زیاد از این فضا آدم را خسته و دلزده
میكند و باید بتوانیم درست از آن استفاده كنیم.
در حال حاضر مشغول چه كاری هستید؟
داریوش
ارجمند: در حال ایفای نقش در سریال «راز پنهان» به كارگردانی فلورا سام
هستم. در این سریال نقش یك درجهدار بازنشسته ارتش به نام ابراهیم احصایی
را بازی میكنم كه در اطراف تهران مشغول كشاورزی است. همچنین برای بازی در
نقش آیتالله بروجردی در سریال «معمای شاه» تست گریم دادهام.
آقای امیریل ارجمند شما كمی از فعالیتهای هنریتان بگویید و اینكه الان مشغول چه كاری هستید؟
من
از كودكی علاقه زیادی به موسیقی داشتم و علاقهمند فعالیت در این حرفه
بودم ولی خواه ناخواه با توجه به كارهایی كه پدر در عرصه نمایش داشتند من
هم به هنر علاقه پیدا كردم. سرانجام از سال 1378 رسما با نمایش «دندون طلا»
وارد این حوزه شدم و اولین فعالیت تصویری من هم «مسافرری» بود كه اتفاقا
در آن با پدر همبازی بودم. توامان در تئاتر حضور داشتم و بعدها در چندین
تلهتئاتر نیز حضور یافتم. ضمن این كه در این رشته تحصیل كردم و بعد از این
كه فارغالتحصیل رشته مكانیك از ژنو شدم، لیسانس نمایش گرفتم و با این كه
شاگرد اول كارشناسی ارشد بودم ولی دیگر ادامه ندادم. در حال ضبط آلبوم آخرم
به نام «همیشه عاشقی» هستم. این آلبوم دربردارنده موسیقی تیتراژ فیلمهایی
چون «جرم» و «بدون اجازه» و چند قطعه دیگر است. همچنین برای بازی برای
سریال «معمای شاه» انتخاب شدهام.
نقش پدر در تمایل شما به سمت هنر چقدر است؟
امیریل ارجمند: ابتدا پدرم دوست نداشت دنبال حرفه هنری بروم.
داریوش ارجمند: باید میتوانست از راهی پول دربیاورد. او باید ابتدا درس خوانده دانشگاه میبود.
امیریل
ارجمند: برای همین هم بدون اینكه به آنها بگویم در رشته مهندسی ثبتنام
كردم و با رتبه خوبی در دانشگاه كرمان پذیرفته شدم. برای مقطع كارشناسی
ارشد هم تنها با یك مداد در جلسه كنكور حاضر شدم و ثابت كردم میتوانم درس
بخوانم و خیلی هم موفق باشم. اما علاقه اصلی من موسیقی و بازیگری است.
شما در برخی سریالها مثل «ناز و نیاز» «مسافر ری» و… با پدر همبازی بودهاید. از این موضوع چه تجربهای دارید؟
امیریل ارجمند: ترجیح میدادم اگر امكانش بود با پدرم بازی نكنم.
چرا ؟ با پدر بودن برای آدم امنیت میآورد، یك جور حس پشتگرمی است، این طور نیست؟
امیریل
ارجمند: بیشتر از آن برای من اضطراب و نگرانی میآورد. اینكه در معرض
داوری دو نفر یكی كارگردان و دیگری پدرم باشم كمی سخت است.
برای
آخرین سوال میخواهم بپرسم معمولا وقتی پدر، هنرمندی بزرگ باشد فرزندان
زیر سایهاش گم میشوند. آیا برای شما هم همین تجربه وجود داشته است؟
امیریل
ارجمند: خب تقریبا همین طور است. یعنی ما در جایی كه با پدرمان هستیم كمتر
توانایی ابراز وجود داریم. یك جورهایی زیر نام او محو میشویم. البته این
به آن معنا نیست كه چیزی برای عرضه نداشته باشیم. فقط برای ابراز وجود
كارمان از دیگران سختتر است و باید بیشتر خودمان را ثابت كنیم كه در نهایت
بیشتر به بالندگی ما كمك میكند.