جاهلیت مدرن در حقوق بین الملل
محکومیت ترور و تروریسم اصلی است که در تمامی نظام های حقوقی امری بدیهی تلقی می شود ولی چرا امروز ما با پدیده ای به نام تروریسم خوب و تروریسم بد مواجهیم و کشورها در راستای منافع خود تروریست ها را به تروریست های خوب و بد تقسیم می کنند؟
فردا نیوز: «جاهلیت مدرن در حقوق بین الملل»عنوان یادداشت روز روزنامه جام جم به قلم دکتر سید رسول موسوی است که در آن می خوانید؛
اولین درسی که هر دانشجوی حقوق بین الملل عمومی فرامی گیرد درس منابع حقوق بین الملل است. در این درس گفته می شود که به صورت مستقل بحثی به نام منابع حقوق بین الملل وجود ندارد ولی چون ماده 38 اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری اعلام می کند که تصمیم گیری دادگاه در خصوص اختلافات بین المللی به استناد حقوق بین الملل است و متعاقبا مواردی را به عنوان منابع تصمیم گیری دادگاه بر می شمارد پس موارد ذکر شده در ذیل ماده 38 اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری را می توانیم به عنوان منابع حقوق بین الملل شناسایی کنیم. این موارد عبارتند از:
الف ) قراردادهای بین المللی عام یا خاص که بین دولت ها منعقد شده است
ب ) عرف بین المللی که به صورت یک رویه حقوقی شناخته شده باشد
ج ) اصول کلی حقوقی شناخته شده توسط ملت های با تمدن برتر
د ) رویه های قضایی و دکترین های حقوقی
استادان محترم حقوق بین الملل موارد فوق را شرح و بسط داده و نمونه های مختلفی را در خصوص هریک از منابع ذکر می کنند و در خصوص بند ج هم مواردی چون اصل وفای به عهد را به عنوان اصول کلی حقوقی مطرح می کنند و بر واژه ملت های با تمدن برتر خیلی تاکید نمی کنند و اگر هم توضیحی داده شود گفته می شود که منظور از ملت های با تمدن برتر منظور تمدن ها بزرگ تاریخی و دینی چون اسلام و مسیحیت و کنفوسیونیسم است.
چندی قبل در سمیناری که در فرانسه در خصوص توسعه حقوق بین الملل برگزار شده بود در خصوص بند ج اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری مطالبی مطرح شد که شایسته است مورد توجه استادان و محققان حقوق بین الملل قرار گیرد خلاصه و چکیده بحث این بود که وقتی گفته می شود اصول کلی حقوقی شناخته شده توسط ملت های با تمدن برتر باید متوجه باشیم که اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری ملتهای با تمدن برتر را با این که معرفی نمی کند ولی اصل را بر شناخته شدن آن می گذارد و مطمئن است که اولا درباره ملت های با تمدن برتر نوعی شناخت اجماعی وجود دارد و ثانیا در مقابل ملت های با تمدن برتر وجود ملت های با تمدن های نازل تر را به رسمیت می شناسد. در ادامه مباحث صورت گرفته چنین نتیجه گیری شد که در عرصه بین المللی کسانی شایستگی بهره مندی از حقوق بین الملل را دارند که ارزش های ملل برتر را مورد پذیرش قرار دهند. معنی ساده مباحث حقوقی مطروحه این است که ما در جهان یک حقوق بین الملل نداریم بلکه با چند حقوق بین الملل مواجهیم که ریشه در ارزش ها و باورهای جوامع مختلف دارد و جوامعی که ارزش های غربی را نمی پذیرند نمی توانند از حقوق متساوی برخوردار شوند.
باور کردن مطالب فوق مشکل است و کاملا با باورهای ارزشی و دانش حقوقی ما تعارض دارد و قضاوت ما درباره آن مطالب این است که عده ای سیاست زده و آلوده به افکار نژادپرستی وارد مباحث حقوقی شده و حرف هایشان اعتباری ندارد ولی اگر عملکرد دولت های غربی را در صحنه واقعیت ها مورد مطالعه قرار دهیم با تاسف باید اقرار کنیم که در عمل هم آنها با اعتقاد به دوگانگی حقوق دوگانه و چندگانه عمل می کنند. به عنوان مثال اصل تساوی ملت ها که به عنوان یک اصل بدیهی در حقوق بین الملل شناخته می شود در عرصه عمل چگونه است و تا چه میزان در تصمیم گیری های بین المللی رعایت می شود؟ آیا همه ملت ها و کشورها از حقوق مساوی برخوردار هستند؟ یا آن که بر عکس نا برابری ملت ها را در عرصه بین المللی آن چنان مطرح کرده اند که خود به یک اصل تبدیل شده و امروز براحتی پذیرفته می شود کشوری که عضو ان پی تی نباشد می تواند بمب بسازد و کسی هم کاری به کارش نداشته باشد ولی کشوری که عضو ان پی تی باشد برای فعالیت های صلح جویانه اش حتی تحت نظر آژانس با تحریم های فلج کننده مواجه شود !
یا در مثالی دیگر اصل حق تعیین سرنوشت ملت ها تا چه اندازه واقعیت دارد؟ با نگاهی اجمالی به اوضاع خاورمیانه و نگاهی به سرنوشت ملت فلسطین می توانیم میزان باورمندی ملت های به اصطلاح با تمدن برتر را به حق تعیین سرنوشت ملت های فلسطین، یمن، سوریه، بحرین و …را محک بزنیم .
اصل عدم مداخله در امور داخلی کشورها به چه میزان در عرصه بین المللی مورد توجه و احترام است؟ چگونه است نوع رویکرد به موضوعات داخلی کشورها درکشورهای مختلف متفاوت است؟ و معنی و مفهوم امور داخلی سوریه، یمن و بحرین با امور داخلی ترکیه و عربستان متفاوت است.
محکومیت ترور و تروریسم اصلی است که در تمامی نظام های حقوقی امری بدیهی تلقی می شود ولی چرا امروز ما با پدیده ای به نام تروریسم خوب و تروریسم بد مواجهیم و کشورها در راستای منافع خود تروریست ها را به تروریست های خوب و بد تقسیم می کنند؟ باز هم لازم نیست از تاریخ وجغرافیای دور مثال بزنیم آن چه در کشورهای همسایه و منطقه پیرامونی کشورمان می گذرد نمونه های مشخصی است از بهره گیری کشورها از ترور و تروریسم برای پیشبرد اهداف و سیاست های مداخله جویانه کشورها.
مثال های دیگری هم می توان در تفسیر دوگانه و منفعت جویانه از اصول کلی حقوقی شناخته شده مطرح کرد که متاسفانه امروزه جاهلیت مدرن از آنها برای توجیه حقوقی خود سوء استفاده می کند. در میدانی که جاهلیت مدرن هم قاعده بازی را می نویسد و هم داور بازی می شود مسلم است که نتیجه بازی از پیش تعیین شده باشد مگر آن که تجدید نظری اساسی در بدیهی ترین مبانی صورت گیرد و این ممکن نیست جز تقویت رویکردی انتقادی به تمامی آموخته هایی که آنها را حقیقت مسلم می دانیم.