اسطوره‌ای‌که دیگر اسطوره نیست

در حال حاضر بنا به گفته بنیاد روزنامه‌نگاری مارکز، گابو دیگر شرایط نوشتن ندارد و به رغم بیماری زوال عقلی همچنان اطرافیان خود را می‌شناسد و به بذله‌گویی با اطرافیان خود می‌پردازد. اما ادبیات آمریکای لاتین همچنان پویا است و دوران پسا بوم (Post Boom) را سپری می‌کند. اما مترجمان ما تا چه اندازه به آثار نویسندگان نسل جدید ادبیات آمریکای لاتین پرداخته‌اند؟

«صد سال تنهایی» بی‌شک تا مدت‌ها بر تارک ادبیات آمریکای لاتین خواهد درخشید اما آیا دیگر آثار ماکز نیز به مانند این اثر ارزش ترجمه داشتند که تا امروز بیشترین تعداد ترجمه از کتاب های وی در جهان داشته‌ایم.
 
به گزارش فارس، اخبار یک‌ماهه اخیر در مورد گابریل گارسیا مارکز نویسنده کلمبیایی و پایان اسطوره نوشتن او، سوژه داغی در مطبوعات و خبرگزاری‌ها شد. همه چیز با اظهارات برادر بزرگ‌تر گابو (خایمه گارسیا مارکز که به اشتباه در خبرگزاری‌ها «جایمه» ترجمه شد) آغاز شد.
 
برادر بزرگ‌تر در حاشیه صحبت‌های خود به وضعیت سلامت گابیتو اشاره کرده بود و واژه Demencia  از دهان وی خارج شده بود. خبرنگاران انگلیسی هم سریعا از معادل انگلیسی آن Dementia  برای ترجمه حرف‌های او استفاده کرده بودند. تنها همین یک کلمه کافی بود تا مترجمان انگلیسی و فارسی وی را به داشتن «جنون» متهم کنند. این در حالی بود که این واژه معنای زوال تدریجی عقل را نیز در خود دارد و در مورد گابو نیز چنین مصداقی داشت.
 
 سیل اخبار در خبرگزاری‌ها در مورد خالق رئالیسم جادویی (Realismo Magico) منتشر شد و در این میان برخی هم به دفاع از وی و آثارش پرداختند. گروه دیگری در شبکه‌های اجتماعی به دادن پیام همدردی مشغول شدند تا اینکه رئیس بنیاد روزنامه‌نگاری مارکز از مردم خواست تا ارسال پیام‌های همدردی را خاتمه دهند. اما داستان مارکز در ایران، داستان دیگری است.
 
در ایران گابریل گارسیا مارکز با «صد سال تنهایی» شناخته می‌شود و هنوز هم به رغم اینکه بیش از 10 مترجم این رمان را ترجمه کرده‌اند و همگی در کتاب‌فروشی‌ها حضور دارند، خوانندگان در دستفروشی‌های خیابان انقلاب به دنبال نسخه‌‌های افست و پرغلط اولین چاپ این کتاب می‌گردند. گابو در ایران تنها به «صد سال تنهایی» محدود نشد و تقریبا تا به امروز تمام کارهای وی بارها( از سوی مترجمان تازه کار و کهنه کار) به فارسی ترجمه شده‌اند؛ از رمان‌ها و مجموعه داستان‌ها تا مقالات وی در روزنامه‌های کلمبیا.
 
 
 
 
 
اما نکته مهم و مغفول اینجاست که «صد سال تنهایی» مارکز که در اواخر دهه 60 به اسپانیایی و در دهه 70 میلادی به انگلیسی ترجمه شد، سکوی پرتاب این نویسنده برای انتشار دیگر آثار و بلندآوازه شدن نام او در سپهر زیستی ادبیات شد. گابو در صدر جریان موسوم به شکوفایی ادبی آمریکای لاتین قرار گرفت.
 
اما گابو که از روزنامه‌نگاری به نویسندگی رسید و حتی در روزگاری که بخش اول کتاب «صد سال تنهایی» را برای ناشر فرستاد و هنوز در روزنامه‌ها قلم می‌زد، دیگر پولی در بساط نداشت تا بخش دوم داستان را برای ناشر بفرستد. وی هموراه در مناسبت‌های مختلف عنوان کرده که من نویسنده نیستم و روزنامه نگارم. از این رو بود که گابو بنیاد روزنامه‌نگاری را با نام خودش تاسیس کرد و حتی در دوره‌ای که جوان‌تر بود در این کلاس‌ها به تدریس می‌پرداخت.
 
شاید تعجب‌آور نباشد، اما حقیقت تلخی است که ما ایرانیان با ترجمه‌هایی که از مارکز انجام داده‌ایم، طلایه‌دار تعدد ترجمه‌های انجام شده از کتاب‌های گابو هستیم و این در حالی است که نخبگان فرهنگی آمریکای لاتین نیز تا این اندازه با کتاب‌های وی آشنا نیستند.   
 
«صد سال تنهایی» قطعا تا قرن‌ها بر تارک ادبیات آمریکای لاتین باقی خواهد ماند و همگان مارکز را با این کتاب خواهند شناخت زیرا اثری منحصر به فرد محسوب می‌شود، اما آیا دیگر آثار وی نیز به این بزرگی بودند که ما تا این اندازه در آنها غرق شده‌ایم و از دیگر نویسندگان ادبیات آمریکای لاتین غافل شده‌ایم؟  گابو به همراه ماریو بارگاس یوسا، خوسه دونوسو، کارلوس فوئنتس، خولیو کورتاسار و… تحولی در ادبیات آمریکای لاتین و ادبیات را جهان ایجاد کردند. اما ما چه تعداد آثار این افراد را می‌شناسیم.
 
در حال حاضر بنا به گفته بنیاد روزنامه‌نگاری مارکز، گابو دیگر شرایط نوشتن ندارد و به رغم بیماری زوال عقلی همچنان اطرافیان خود را می‌شناسد و به بذله‌گویی با اطرافیان خود می‌پردازد. اما ادبیات آمریکای لاتین همچنان پویا است و دوران پسا بوم (Post Boom) را سپری می‌کند. اما مترجمان ما تا چه اندازه به آثار نویسندگان نسل جدید ادبیات آمریکای لاتین پرداخته‌اند؟
 
حال که دیگر گابو قادر به نوشتن نیست، می‌توانیم امیدوار باشیم مترجمان ما دست از سر آثار مارکز بردارند و به دیگر نویسندگان آمریکای لاتین نیز نگاهی داشته باشند و به دنبال معرفی نویسندگان و آثار دیگری از ادبیات این خطه بپردازند. گابو دیگر نمی‌نویسد اما ادبیات آمریکای لاتین همچنان وجود دارد و  به حیات خود ادامه خواهد داد.   

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک