مخالفت احمدی نژاد با حضور رحمانی فضلی در وزارت کشور/ به پورمحمدی گفتم من عادت ندارم استعفا دهم، من را عزل کنید
وزیر دولت روحانی در مصاحبه ای گفت: آقای پورمحمدی به من گفت که آقای احمدینژاد به من هم گفته که شما اینجا نمانید. توضیح هم داده بود که ایشان به دبیرخانه برگردد، در دبیرخانه کارها زیاد است و آن زمان هم آقای لاریجانی دنبال برجام که هنوز اسمش این نبود و مذاکرات و اینها بود

عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر اسبق کشور در بخشی از گفتگوی خود در برنامه «حضور»، با اشاره به مخالفت محمود احمدینژاد با حضورش در وزارت کشور توضیح داد: یک مدت که در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، قائم مقام دکتر لاریجانی بودم، آقای احمدینژاد سازمان برنامه را منحل کرد. آقای پورمحمدی که وزیر کشور بود، به آقای لاریجانی گفت که من میخواهم که نقش سازمان برنامه را چون به دست استانداریها افتاده، در تهران در وزارت کشور یک معاونت اقتصادی ساختیم که سازمان برنامه باید آنجا متمرکز شود و به فلانی بگویید بیاید و خیلی اصرار کرد چون آقای لاریجانی موافقت نمیکرد.
بنا به گزارش جماران، رحمانی فضلی افزود: بالاخره من به آنجا رفتم و دو ماه بیشتر طول نکشید چون بعد از راهاندازی این سازمان، آقای ثمره هاشمی که دوست مشترک من و آقای احمدینژاد و معاون سیاسی وزارت کشور بود، پیغام داد که آقای احمدی نژاد گفته شما باید از اینجا باید بروید. گفتم برای چه باید بروم؟ گفتند نباید اینجا باشید و نیاز است به دبیرخانه برگردید. گفتم ما وزیر داریم، اگر وزیر بگوید، ما میرویم، من استعفا بده نیستم.
وزیر اسبق کشور ادامه داد: آقای پورمحمدی به من گفت که آقای احمدینژاد به من هم گفته که شما اینجا نمانید. توضیح هم داده بود که ایشان به دبیرخانه برگردد، در دبیرخانه کارها زیاد است و آن زمان هم آقای لاریجانی دنبال برجام که هنوز اسمش این نبود و مذاکرات و اینها بود. من قائم مقام بودم و گفتند کارها مانده و شما باید برگردید. من به آقای پورمحمدی گفتم که من استعفا نمیدهم، مرا عزل کنید. من عادت ندارم استعفا بدهم. شما ما را عزل کنید و بالاخره این اختلافات ادامه پیدا کرد که در نهایت آقای پورمحمدی گفت شما هر دو جا باش؛ گفتم من دوتا کار بلد نیستم. به هر حال دو ماه نکشید و برگشتیم.