برشی از جنگ تحمیلی به روایت سردار باقری

چزابه میدان آموزش عملی برای من بود. با شهید علی حسینی که مسئول اطلاعات‌ و عملیات آن منطقه بود... با بچه‌های اصفهان؛ حسین خرازی و مصطفی ردانی‌پور (که آن‌جا عهده‌دار بخشی از عملیات بودند) به تپه‌های «نبعه» می‌رفتیم. کار ارتش را بیشتر توجیه شدم

به گزارش خبرگزاری عصر خبر به نقل از ایسنا، سپهبد شهید محمدحسین افشردی (محمد باقری) بامداد ۲۳ خرداد ماه در پی تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان به همراه همسر و دخترش به شهادت رسیدند. به مناسبت گرامی‌داشت یاد این شهید، یکی از خاطراتش از دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را مرور می‌کنیم:

چزابه میدان آموزش عملی برای من بود. با شهید علی حسینی که مسئول اطلاعات‌ و عملیات آن منطقه بود، همراه بودم. با هم خیلی دوست بودیم. اکثر محورها را با او می‌رفتم. با بچه‌های اصفهان؛ حسین خرازی و مصطفی ردانی‌پور (که آن‌جا عهده‌دار بخشی از عملیات بودند) به تپه‌های «نبعه» می‌رفتیم. کار ارتش را بیشتر توجیه شدم. چزابه جبهه خیلی سنگین و عملیات پرفشاری بود.

درگیری‌ها نزدیک دو هفته به‌ طور مکرر ادامه داشت. حضرت امام فرموده بودند: «بستان باید حفظ بشود.» از طرف ‌دیگر، سپاه و ارتش بنا نداشتند نیروهایی که با زحمت زیاد برای عملیات فتح‌المبین فراهم کرده بودند، همه را در آن‌جا وارد بکنند. تا این‌که حسن باقری تصمیم گرفت که شخصا به‌ عنوان فرمانده گردان وارد عمل شود.

در آن‌ زمان ایشان حداقل به‌ عنوان فرمانده لشکر عملیات می‌کرد؛ یعنی در عملیات‌ها بیش از ۱۵ گردان یا بیشتر تحت امر او وارد عمل می‌شدند اما روحیه حسن باقری این‌گونه بود که انجام وظیفه را بزرگ‌ترین مسئولیت می‌دانست و مقام و شأن و جایگاه به هیچ‌وجه برایش مطرح نبود.

در آن مقطع، سه گردان را جور کرد و گفت که هیچ چاره‌ای نداریم، امشب باید عملیات کنیم. گفت: «فرماندهی یک گردان را هم خودم به‌عهده می‌گیرم.» او قبلا مجروح شده بود. همه گفتند که این حرف‌ها چیه، شما اصلا حال راه رفتن نداری. گفت: «نه، خوب شدم، طوریم نیست.» مصرانه بر حرفش ایستاد. چهار گردان را سازمان‌دهی کرد و خودش فرماندهی گردانی که تصرف سخت‌ترین منطقه یعنی نبعه را برعهده داشت، به‌ دست گرفت. یک کفش‌ کتانی پیدا کرد، پوشید و رفت.

ساعت ۹ شب حرکت کردند. یک گردان از بسیجی‌های مشهد بودند. آن‌ها را با تعدادی از کادرشان برد و آن سه گردان دیگر را هم هدایت کرد. به ‌این ‌ترتیب این عملیات به نام «مولای متقیان(ع)» شکل گرفت؛ آن چهار گردان آن‌ شب عملیات کردند و تپه‌های نبعه را گرفتند. صبح، تقریبا آفتاب زده بود که ایشان را بی‌رمق و نیمه‌جان آوردند. اصلا حال سر پا ایستادن را نداشت، اما این‌ کار را انجام داد، مشکل چزابه به‌ لطف پروردگار حل شد و ما برای عملیات «فتح‌المبین» آماده شدیم.

منبع:

پایگاه نشر آثار شهید حسن باقری

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک