لیبرالیسم مُرد، زنده باد اپورتونیسم!
روزگاری در دهه هفتاد،چهره ها و رسانه های اصلاح طلب درست مانند پاورقی های نشریات زرد، داستانسراییهایی خاصی برای وزیران اطلاعات به راه انداخته بودند و روزی نبود که شعبده ای تازه برای آنها رو نشود. کار حتی به کتاب نوشتن در داخل و خارج هم رسید اما اکنون همان ها در صدر لیست ایشان قرار گرفته اند!
سرویس سیاسی فردا؛ سجاد نوروزی*: عجیب نیست اگر روزگاری جماعتی صف میکشیدند برای استعفا در صحن مجلس، بست مینشستند در پارلمان، فلهای نامه و بیانیه صادر می کردند و چند سال بعد در خیابان نعره سر می دادند؛ حالا با راستگراترین مسلک سیاسی در ایران ائتلاف کنند و از عالیجناب سرخ پوش تا مردی با عبای شکلاتی و شیخی با ردای بنفش را یکسان بدانند؟ چه اتفاقی افتاده است؟ آیا دگردیسی عقیدتی رخ داده یا تاس سیاست در محملی ژلهای به نام ” نفع سیاسی” رقص هوسبار میکند؟
همپیمانی اعتدال و اصلاحات را می خواهند با دروغی تئوریک، ائتلاف “لیبرالسیم و محافظه کاری ” بنامند. چنین دروغی را شاید در محافل شبه روشنفکری و میتینگ های پر های و هوی در کرنا کنند، اما در میدان واقع بینی و تحلیل متعادل سیاسی چنین خبرهایی نیست. چه آنکه یک کنش پراگماتیک و به غایت بیارزش از لحاظ اندیشه سیاسی را اگر می توان با لعاب سیاست روزمره مشاطه کرد، اما نمی توان بسان دارویی تلخ در حلق تاریخ فرو ریخت. اهل فن و آیندگان در این باب همان حکم می کنند که در باب ائتلاف تودهایها با قوامالسلطنه در دهه 20 کردند.
با رونمایی از لیست انتخاباتی لیبرال ها برای انتخابات مجلس دهم دیگر عیان شده است که فرجام قریب به دو دهه تبلیغات رادیکال لیبرالیسم سیاسی در ایران چه فرجامی یافته است. این کودک ناقض الخلقه اکنون “سرپرست” و ” پدر معنوی” می خواهد، پدری که امر کند و نهی ، راه را نشان بدهد و بیراه را، امر کند و فرمان دهد و اطاعت بستاند… از همین رو در لیست انتخاباتی خبرگان لیبرال های وطنی ، راستگرایان اکثریت دارند و در لیست مجلس آنها حضوری پررنگ. اینچنین است که تمام آن مدعیات پر طمطراقی را که در این دو دهه جوانانی را شیدا کرد و پیرانی را خیره سر، به همین راحتی به باد نسیان “نفع سیاسی” سپرده می شود .چرا که “کسب قدرت” اصل و اساس است نه امتداد “معرفت سیاسی” …
رخدادی ویژه و آینده سیاست لیبرالیبدیهی است که رونمایی از این لیست را باید پایانی بر ادعاهایی خاص دانست. پس از قریب به دو دهه، لیبرالیسم وطنی به قلت بضاعت خود پی برده است و می داند حتی با دوپینگ شهرآشوبی- مشابه اتفاقاتی که در سال 88 افتاد- امکانی برای حیات سیاسی ندارد. از این روست که اگر در سال 1392 دست به دامان شیوخ راست شد، این بار به نیروهای رده دو و سه آنها قناعت کرده است. بی شک این روند نزولی ادامه خواهد داشت و تنازل های حیرت انگیز دیگری را هم شاهد خواهیم بود. تنازل هایی که سیاست ورزی بی قاعده دو دهه گذشته این طیف موجب حدوث آن است. چارچوب سیاسی که این روزها شاهدیم، رجعت به دشمنان سابق است. روزگاری در دهه هفتاد مانند پاورقی های دراماتیک نشریات زرد، داستانسراییهایی خاص برای ری شهری، دری نجف آبادی و … به راه افتاده بود و روزی نبود که شعبده ای تازه برای آنها رو نشود. کار حتی به کتاب نوشتن در داخل و خارج هم رسید . اما اکنون همان هایی که در لعن و طعن به آنها کتابها نوشته و مقاله ها منتشر شد در صدر لیست لیبرال ها هستند! با این وصف باید از یک “انتها” و ” پایان” سخن راند . یک گونه حیات سیاسی خاص در ایران در حال اقول و پایان است و نمی توان برای آن فرجام دیگری را متصور شد. اصلی ترین چهره های این جریان، مهر سکوت بر لب زده اند و کناره طلبیده اند. از انتخابات سخن نمی گویند و کنج عزلت را بر گزیده اند و در عوض این راستگرایان هستند که به مصاف اصولگرایان آمده اند و بیرق اصلاح طلبی را صرفا در حد یک “نماد” به دوش گرفتنه اند. شاید اصل ماجرا همین باشد، اکنون اصلاحات صرفا یک نام و یک برند بدون محتوا است که می توان در آن هر چیری را ریخت… ماهیتی ظاهراً سفت و سخت اکنون به ژله ای لغزان بدل شده است که با رویکردی پراگماتیک، می توان آن را به هر شکلی در آرود و از آن استفاده کرد! بدل شدن یک ماهیت سیاسی به کالایی مصرفی برای سیاست و انتخابات را باید در ذات بی بنبادی جستجو کرد که مابه ازایی در عرصه حیات اجتماعی – سیاسی ایران نداشت و هر گاه هم فاتح انتخابات شد به خاطر رجعت به شعارهای سنتی بود. حتی در سال 88 نیز اگر ستاره اقبال این جریان اندکی درخشید به خاطر ماهیت سنتی و مذهبی شعارها بود.شعارهایی که توانست بخشی از مردم را با خود همراه کند . اما به خاطر نگاه مصرفی به انتخابات و سیاست سرانجام آن شد که دیدیم…
عدول از ماهیت و خداحافظی با سیاست
برای جناح لیبرال، سیاست بدل به یک تجارتخانه شده است. این تجارتخانه را باید بر اساس حال و هوای بازار اداره کرد و متاعی را در آن عرضه کرد که خریدار یابد . دیگر از خطابه هاب پر طمطراق در باب آزادی و ضدیت با فاشیسم(!) خبری نیست . تجارتی باید و سودی، طلب… اکنون دوباره مانند سال 92 بازار مهیاست و راستگرایان با فراست نبض بازار را در دست گرفته اند و با علم به نیاز شرکای خود، نان انتخابات را در تنور نیاز شریک می پزند . اما می توان به چنین شراکتی امید بست؟
بی شک شرکا در جایی به علت تصادم منافع از هم جدا خواهند شد و در این باب، نزاع عنیفی هم در خواهد گرفت و چه بسا ترمینولوژی سیاسی دهه هفتاد در مواجهه با راستگرایان دوباره بازتولید شود. در تجارت سیاسی در غیاب تعهد ایدئولوژیک هیچ چیز بعید نیست. همیشه معامله های پر سود، رشک برانگیزند و شریک را به صرافت جدایی می افکنند. اما آن روزی که لیبرال ها بخواهند راه خود را از “جناح راست” جدا کنند ، ماهیت و موجودیتی برایشان باقی نمانده که بخواهند بر پایه آن مانور سیاسی دهند. مستحیل شدن در قالب و محتوای راستگرایانه برای آن اندوخته سیاسی مستقلی را باقی نخواهد گذاشت. رادیکالیسمی که آنها خود روزگاری پرورش داده اند اکنون مدعی العموم نفی و رد چنین ائتلافی شده است… از همین روست که راستگرایان این چنین آغوش گشودهاند برای در بر کشیدن چنین معاملهای …از تخم مرغ شکسته ائتلاف، جوجه ای عمل نخواهد آمد که بعدها بدل به خوراک لذیذ و فربه ای برای سفره سیاست لیبرالی باشد…