پشت صحنه ۴ کمپانی موفق دنیا
هر موفقیتی پشت صحنه و داستانی دارد که دانستن آن میتواند الهامبخش مسیر دیگران هم باشد. درست است که موفقیتهای افراد متفاوت است اما بعضی وجوه مشترک بین آنها وجود دارد. در ادامه با زومیت همراه باشید.
چه عاملی باعث راهاندازی یک استارتاپ میشود؟ یک ایدهی فوقالعاده؟ یک
تیم کاری قوی؟ داشتن سرمایه؟. همهی این موارد دخیل هستند. اما آنچه بیشتر
از همه اهمیت دارد باور افراد است. داستان همهی این استارتاپها با یک
باور ساده شروع میشود و در نهایت کمپانیهای قدرتمندی در سطح جهانی
میسازد.
۱. فدرال اکسپرس – بنیانگذار: فرد اسمیت
فرد اسمیت در سال ۱۹۶۵ از دانشگاه ییل در مقطع کارشناسی فارغالتحصیل
شد. او مقاله ای با عنوان کار کلاسی ارائه داد که در رابطه با بررسی روند
حمل و نقل در ایالات متحده بود. اسمیت متوجه شد که شرکتهای باربری،
بستههای بزرگ در سراسر ایالات متحده را با استفاده از کامیون یا
هواپیماهای مسافربر جابه جا میکنند. همین عامل باعث شد که یک ایدهی جدید
در این خصوص به ذهن او خطور کند. نظر اسمیت این بود که حمل و نقل بستهها
از طریق هوایی باصرفهتر خواهد بود. او که نوشتن مقالهی کلاسی خود را به
آخرین لحظات موکول کرده بود، در دقایق آخر کلیات ایدهاش را نوشت و به
جزئیات آن اشاره ای نکرد. در نهایت مقالهی اسمیت نمرهی C گرفت. اما اسمیت
تسلیم نشد و ایدهی خود را بیارزش تلقی نکرد. وی بر اساس همان ایده شرکت
خود را به نام فدرال اکسپرس (معروف به فدکس) در سال ۱۹۷۱ تاسیس کرد.
۲. فروچیو لامبورگینی – بنیانگذار شرکت لامبورگینی
فروچیو در اصل یک کشاورز بود که تراکتور میساخت. موفقیت او در کسب و
کارش باعث شد که یکی از ثروتمندترین افراد ایتالیا محسوب شود. او در بین
خودروهای لوکس بازار، فراری را انتخاب کرد. فراری او یک مشکل همیشگی داشت و
آن این بود که هنگام شتاب گرفتن، کلاچ از زیر پای راننده سر میخورد.
دقیقا همان مشکلی که فروچیو با تراکتورهایش داشت.
فروچیو به طور منظم فراریاش را برای تعمیر یا تعویض کلاچ به تعمیرگاه
میبرد. خودروی وی ساعتها در تعمیرگاه باقی میماند و او اجازه نداشت که
روند تعمیر را تماشا کند. مشکل کلاچ فراری هیچ وقت حل نشد و فروچیو تصمیم
گرفت که با “انزو فراری” رو در رو صحبت کند. او ساعات زیادی معطل شد تا
بتواند انزو فراری را ملاقات کند و در نهایت به او بگوید: “فراری!
ماشینهای کمپانی تو آشغال است!”
فراری هم که سخت عصبانی شده بود در جواب گفت: “لامبورگینی! تو شاید
بتوانی یک تراکتور را برانی اما عرضهی رانندگی با فراری را نداری.” این
مشاجره جرقهی ساخت یک خودروی کامل و بی عیب و نقص را در ذهن فروچیو ایجاد
کرد و به این ترتیب لامبورگینی متولد شد.
۳. سرهنگ سندرز – بنیانگذار KFC
سرهنگ سندرز در سن ۶۵ سالگی اولین چک ۹۹ دلاری بازنشستگی خود را دریافت
کرد. او ورشکسته شده بود و کل داراییهایش یک خانهی کوچک و یک خودروی
قراضه بود. یک روز سرهنگ تصمیم گرفت که اوضاع را تغییر دهد. دوستان سرهنگ
سندرز همیشه از مرغهای سوخاری که او برای آنها درست میکرد، تعریف و
تمجید میکردند. در واقع این تنها ایدهی او بود و سندرز تصمیم گرفت که آن
را عملی کند.
او ایالت کنتاکی را به مقصد دیگر ایالتهای آمریکا ترک کرد تا ایدهی
خود را بفروشد. سندرز به صاحبان رستورانها پیشنهاد داد که دستور پخت
مرغهای سوخاری پر طرفدار خود را به آنها رایگان میدهد و در مقابل درصد
کمی از سود فروش مرغهای سوخاری را دریافت میکند. دست ردهای زیادی به
سینهی سندرز خورد اما او خود را نباخت. در حقیقت سرهنگ بیش از هزار بار
“نه” شنید.
او قبل از شنیدن جواب “بله” از اولین سرآشپز، ۱۰۰۹ پاسخ منفی را پشت سر
گذاشته بود. به این ترتیب سرهنگ توانست محصول خود را به تمام مردم دنیا
معرفی کند.
۴. سوییشیرو هندا – بنیانگذار شرکت هوندا موتور
سوییشیرا هوندا، یک تعمیرکار بود که در گاراژ کار میکرد. شغل هوندا این
بود که اتومبیلها را برای مسابقه آماده کند. در سال ۱۹۳۷ هوندا شرکت
Tokai Seiki را تاسیس کرد و به عنوان سازندهی رینگ پیستون مشغول به کار
شد.
این کمپانی موفق شد طی قرارداری با تویوتا، مسئولیت تامین رینگ
پیستونهای خودروهای این شرکت را به عهده بگیرد. اما هنوز مدت زیادی نگذشته
بود که به علت کیفیت پایین محصولاتش، این قرارداد فسخ شد. هوندا زمان
زیادی صرف این موضوع کرد که چطور میتواند کیفیت محصولش را بالا ببرد.
سرانجام در سال ۱۹۴۱ هوندا توانست رینگ پیستونهای مورد قبول تویوتا را
تولید کند. در بمباران و حمله ایالات متحده به ژاپن در سال ۱۹۴۴ کارخانهی
Tokai Seiki تخریب شد و هوندا محصولات باقی ماندهاش را به تویوتا فروخت و
در اکتبر سال ۱۹۴۶ موسسهی تحقیقات فنی هوندا را تاسیس کرد.
او کار خود را با ۱۲ نفر در یک فضای ۱۷۲ فوت مربعی (معادل تقریبا ۱۶ متر
مربع) آغاز کرد. کار این شرکت جدید ساخت موتورهای کوچکی بود که مشتریان،
آنها را به دوچرخههای خود متصل میکردند. کمپانی هوندا موتور در مدت
کوتاهی رشد کرد و تبدیل به یکی از بزرگترین سازندگان موتورسیکلت در سال
۱۹۶۴ شد. پس از آن هوندا به تولید محصولات دیگری نظیر کامیون وانت و
خودروهای سواری پرداخت و زمینهی فعالیت خود را گستردهتر کرد. اکنون
کمپانی هوندا یکی از جدیترین رقبای تویوتا محسوب میشود.
“من که نمیتوانم چنین کارهایی را انجام دهم.”. مطمئنا گفتن این جمله
بعد از مرور زندگی حرفهای این افراد کار راحتی باشد اما به خاطر داشته
باشیم که این شرکتها یک شبه به نتیجه نرسیدند و دهها سال زمان برد که
شهرت و اعتبار امروز را به دست آوردند. پس ایدههای خود را جدی بگیریم و
به راحتی از کنار آنها نگذریم.